سي صفت ادبي هنري در یک آيه .

 

از آياتي كه هوش از سر هوشمندان بزرگ عرب، چون “ابن مقفّع” ـ كه به قصد آوردن يك چهارم

قرآن همّت گمارده بوده ـ ربوده، بلكه همه‌ي‌ ناموران اديب و دانشوران را به اعجاب وا داشته،

اين آيه است: ” و قيل يا أرض ابلعي ماءكِ ويا سماء اقلعي وغيض الماء و قضي

الأمر و استوت علي الجوديّ و قيل بعداً للقوم الظالمين” سوره‌ي‌ هود، آيه‌ي‌ 44؛ و

گفته شد: اي زمين! آب خود را در کام گیر، و اي آسمان! ابر آب ريز را بركن (قطع نما) و ته

مانده‌ي‌ آب فروكش شد. فرمان پايان يافت و كشتي بر كوه جودي قرار گرفت و گفته شد: گروه

ستمکار دور باد!

تاكنون نزديك به سي صفت ادبي هنري در اين آيه هويدا شده است:

1. مناسبت و موازنه‌ي‌ كامل و تام، بين واژه‌هاي ” إبلعي ” و ” إقلعي “.

2. استعاره در “إبلعي” و “إقلعي"؛ بدين‌گونه كه “ارض” (زمين) به حيوان بلعنده تشبيه شده

است و بلعيدن كه از ويژگي‌هاي حيوان است، براي ارض آمده است. در ” يا سماء اقلعي” نيز

“استعاره بالكنايه” به كار رفته است؛ چون ” قلع” به معناي بركندن است و اين‌جا به آسمان

فرمان داده شده است كه اين پرده‌ي‌ آب ري (ابر) را بركند.

3. طباق بين “ارض” و “سماء"؛ طباق، آوردن دو واژه است به گونه‌اي كه آن دو واژه با هم

مخالف يا متضاد باشند؛ مانند سروده‌ي‌ سعدي:

بخنديد و بگريست مرد خـداي *** عجب ماند سنگين دل تيره راي

در دو واژه‌ي‌ “بخنديد” و “بگريست"، صنعت طباق به كار رفته است. همچنين مانند: “ممّا

خطيئاتهم أُغرقوا فأُدخلوا ناراً“؛ در اثر گناهانشان غرقه گشتند و در آتش در آورده شدند ”

سوره‌ي‌ نوح، آيه‌ي‌ 25؛ زيرا غرق كردن، صفت آب است. پس، گويا بين آب و آتش جمع شده

است.

4. مجاز حذف در “ياسماء اقلعي"؛ در اصل، “يا مطر السّماء” بوده است.

5. اشاره (بيان رمزي معاني بسيار) ـ در جمله‌ي‌ “غيض الماء"؛ يعني ته مانده‌ي‌ آب فروكش

شد. اين عبارت، حكايت از چند معنا دارد:

الف. باران پايان يافته است.

ب. زمين، آب را به كام گرفته است.

ج. ته مانده‌ي‌ آب نيز فرو رفته است.

6. جناس لاحق، بين واژه‌ي‌ “ابلعي” و “اقلعي"؛ اين دو واژه، در همه چيز همگون است و تنها

در يك حرف با هم تفاوت دارد. اين همگوني را جناس لاحق گويند؛ مانند شعر حافظ:

عكـس روي تـو چـو در آيـنـه‌ي‌ جـام افـتـاد *** عارف از خنده‌ي‌ [پرتو] مي در طمع خام افتاد

كه بين “جام” و “خام” جناس است. نيز مانند واژگان “تمرد” و “تفرّد” در:

تـمـرّد سـر زلـف و تـفـرّد دهـنـت *** يكي كمند كشاند و يكي فشاند عبير

7. اِرداف؛ ارداف، آوردن واژه‌اي به جاي واژه ديگر است، به انگيزه‌ي‌ نشان دادن لطيفه يا

نكته‌اي؛ چنان‌كه در آيه‌ي‌ مورد بحث، به جاي عبارت “جلست علي الجوديّ” يا ” و استقرّت

علي الجوديّ” (بر كوه جودي نشست يا استقرار يافت) تعبير"استوت علي الجودي” آورده

شده است؛ يعني كشتي بر كوه استوار شد و به سويي گرايش نداشت.

8. تمثيل از هلاك كفرپيشگان، با جمله‌ي‌ “قضي الأمر“؛ اين عبارت، دور از معناي موضوع براي

هلاكت است و تنها تمثيل است.

9. تعليل (نشان دادن انگيزه و علّت چيزي) در آيه؛ چون انگيزه‌ي‌ استقرار كامل كشتي، فرو

كش شدن آب است: “غيض الماء".

10. صحت تقسيم؛ اين آيه، همه‌ي‌ اقسام آب را شامل است. هنگامي كه آب كاهش مي‌يابد

و وقتي كه آسمان نمي‌بارد و‌ زماني كه آب از زمين جوشش نمي‌كند و هنگامي كه آب به

شكل كلّي نابود مي‌شود؛ يعني ته مانده‌ي‌ آب به كام زمين مي‌رود.

11. احتراس يا تكميل (ابهام و ايهام زدايي)؛ توهّم فراگير بودن عذاب و اين‌كه آب انباشته،

شايستگان را نيز فرا گرفته، با جمله‌ي‌ “بُعداً للقوم الظّالمين” زدوده شده است؛ چون عبارت ياد

شده مي‌رساند كه عذاب، تنها ستم پيشگان را فرا گرفته و آن‌ها را هلاك كرده است.

12. مساوات (برابري لفظ با معنا)؛ يعني در آيه‌ي‌ مورد بحث، هرگز الفاظ بيش از محتواي آيه به

كار گرفته نشده است.

13. حسن النّسق؛ در اين آيه، جمله‌ها زنجير وار با شكل و صورت زيبايي كنار هم چيده شده

است؛ يعني فرو رفتن آب زمين و قطع شدن آب آسمان و بلعيده شدن ته مانده‌ي‌ آب به

وسيله‌ي‌ زمين و استقرار يافتن كشتي بر كوه و نابود شدن ستم‌كاران، همگي به شكلي زيبا

چيده شده است.

14. ائتلاف لفظ و معنا يا همگوني و همخواني واژه با محتوا؛ يعني اگر معنا فخيم است، واژه‌ها

نيز فخيم باشد و اگر معنا روان است، واژه‌ها نيز روان باشد و اگر معنا غريب و دور از دسترس

است، واژه‌ها نيز آن‌گونه باشد. در اين آيه‌ي‌، واژه‌ها معناي مقصود را كاملا ً ادا كرده‌اند.

15
. ايجاز (كوتاهي لفظ و گستردگي محتوا)؛ اين آيه، حدود بيست واژه دارد كه تبلوري است

ازامر و نهي و خبر و انشا و منادي و نَعْت و سعادت و شقاوت و حكايت و… كه شرحي بس دراز

مي‌طلبد.

16. تفهيم؛ آغاز آيه، بر پايان آن دلالت دارد و سرانجام كار را مي‌فهماند.

17. تهذيب (تركيب خوش‌آهنگ و نيكوي واژه‌ها)؛ واژگان آيه از تنافر دور است و از پيچيدگي

پيراسته.

18. حسن البيان (شيوايي شيوه بيان)؛ شنونده در فهم معناي آيه درنگ ندارد و چيزي از معنا

بر او مشكل نمي‌نمايد.

19. اعتراض؛ در اين آيه ،جمله‌هاي “غيض الماء” و “قضي الأمر” و “استوت علي

الجوديّ” معترضه است تا بفهماند كه فروكش شدن آب و فرجام يافتن رخداد طوفان و استقرار

كشتي در فاصله دو فرمانِ “قيل يا سماء” و “قيل بعداً” انجام پذيرفته است.

20. كنايه؛ در آيه به فاعل “غيض” و “قضي” و “قيل يا أرض” و “قيل بعداً” و به قايل و گوينده‌ي‌

يا أرض ابلعي” و “يا سماء اقلعي” تصريح نشده است كه نشان از قدرتي قهّار و توانمند

بسيار با عظمت دارد.

21. تعريض؛ با جمله‌ي‌ “بعداً للقوم الظّالمين” به همه‌ي‌ ظلم پيشگان، گوشه زده است كه

آنان نيز در مسير هلاكند؛ آن سا ن كه گروهي با طوفان هلاك شدند.

22. انسجام؛ واژه‌ها روان و آبشار گونه و به رواني آب، بر زبان جاري مي‌شود.

23. تمكين؛ فاصله‌ي‌ جمله‌ها به خوبي رعايت‌ شده و آرام و مطمئن ترتيب يافته است.

24. ابداع؛ از گرد آمدن چند صفت و هنر ادبي، صفت ديگري به نام “ابداع” پديد مي‌آيد.

25. اشتمال آيه بر برخي از بحرهاي شعر و ادب؛ چنان‌كه “قيل يا أرض ابلعي ماءك” بر وزن

مستفعل مستفعل فاعل، و جمله‌ي‌ “يا سماء اقلعي” بر وزن مفاعل مفاعل مي‌باشد.

26. قرار دادن و تنزيل كسي كه عقل ندارد، در ندا و خطاب، به جاي كسي كه از خرد برخوردار

است؛ مانند: “يا أرض” و “يا سماء".

27. ايهام؛ ايهام به كارگيري واژه‌اي است كه داراي دو يا چند معنا باشد؛ معناي نزديك و معناي

دور، تا شنونده از آنْ معناي نزديك بفهمد و هدف گوينده معناي دور باشد؛ مانند اين كه شاعري

با تخلّص “باقي” چنين سرايد:

آن كه او سرمست جام ساقي است *** نـام او انـدر دو عـالـم باقـي است

در آيه‌ي‌ مورد بحث، واژه‌ي‌ “جوديّ"، دو معنا دارد؛ يكي كوه جودي (آرارات طبق برخي از نقل‌ها)

و ديگري مشكي كه پر از باد مي‌شد و كشتي‌هاي بادي را بر آن استوار مي‌كردند.

28. پاسداري از سجع و رَويِ آخر آيات؛ زيرا آيه‌ي‌ پيشين با جمله‌ي‌ “…فكان من المغرقين

سوره‌ي‌ هود، آيه‌ي‌ 43 و آيه‌ي‌ پسين با جمله‌ي‌ “وأنت أحكم الحاكمين” سوره‌ي‌ هود، آيه‌ي‌ 45

  پايان يافته است. از اين‌رو، آيه‌ي‌ محل بحث نيز با كلمه‌ي‌ “الظالمين” خاتمه مي‌يابد.

29. تكرار غير مخلّ؛ واژه‌ي‌ “ماء” (آب) دو بار تكرار شده است، ولي يك بار با ” لام تعريف ” در ”

غيض الماء ” و ديگري با اضافه در ” ابلعي ماءك “.

30. تخيّل مالكيت براي زمين در ” يا أرض ابلعي ماءك “؛ اي زمين! آبت را در كام فروكش؛

درست مانند مالكي كه قدرت و سلطنت بر تصرف مال خويش دارد.

گفتني است: چنان‌كه حكيمان و اديبان و هنر شناسان در اين صدد باشند كه مزاياي علمي و

اسباب كشش‌ها و گرايش‌هاي معنوي قرآن را بكاوند و بر آنچه گفته شد بيفزايند، شايسته

است كه قرآن را كهرباي دل‌ها و مغناطيس روان‌ها ناميد.

 

ربط اعتماد به نفس با وراثت.


تمام توانايي هاي رواني ژنتيکي هستند. ما همه توانايي هاي جسماني و رواني مان را از

طريق ژن هاي مختلف از نياکانمان به ارث مي بريم. در

خانواده اي همه اعضا خوبند، مهره ها همه سر جاي خود قرار گرفته اند، و همه چيز حساب

شده و نظم يافته است. انتظار ما اين است که در چنين خانواده اي همه داراي اعتماد به نفس

خوبي باشند. ژن ها هم، در همه مشترک است. اما گاهي اين طور نيست و کودکي بلاگردان

مي شود، به اين معنا که به دليل رويدادهاي ناگوار و ناکامي هاي خانواده سرزنش مي شود.

مي گوييم او که به دنيا آمد، پدر مرد. ما ورشکست شديم. سقف خانه ريخت. هر اتفاق بدي

مي افتد، از وجود نحس او مي دانند. در حالي که اين حوادث هيچ ربطي به وجود اين کودک

ندارد. نسبت به او کم مهري و کم توجهي مي شود. طبيعي است چنين کودکي با چنين

برخوردهاي ناسالم، اعتماد به نفس پاييني داشته باشد. ما پيوسته براي او پيام منفي

فرستاده ايم. او را در هيچ زمينه اي تشويق نکرده ايم.

گاهي هم ممکن است همه چيز در خانه سر جاي خود باشد و کسي هم بلاگردان نشده

باشد، ولي با اين حال فرزندان اعتماد به نفس متعادل ندارند، ممکن است عدم اعتماد به

نفس فرزندان به اين دليل

باشد که تشويق از قلم افتاده است. همه اش دنبال اين بوده ايم که سفره رنگيني داشته

باشيم، چه اتومبيلي بخريم و … ولي يادمان رفته که اعضاي خانه را تشويق کنيم، آنان را در

آغوش بگيريم و ببوسيم. برخي خانواده ها شب عيد هم يکديگر را نمي بوسند، ولي براي

پسرشان ماشين آخرين مدل مي خرند. ماشين آخرين مدل فايده ندارد. دوستي و محبت

است که اعتماد به نفس فرزندان را بالا مي برد. اين مسائل در بعضي از خانواده هاي مرفه

روي مي دهد، در خانواده هاي فرودست چنين نيست.

در خانواده اي که هيچ کمبودي وجود ندارد، پس حتماً نقش ژن در کاهش اعتماد به نفس

فرزندان اثرگذار بوده است.

اهمیت گریه برای امام حسین (ع)درشب قدر.

 

فردی از اصحاب حضرت صادق علیه السلام خدمت امام رسیدند و حضرت فرمودند: شب بیست

و یکم و شب بیست و سوم چکار می‌کردی؟ عرض کرد خواب بودم. مگر خبری بود؟ حضرت

فرمودند خوب این شب‌ها، شب بیداری و عبادت است. عرض کرد من خواب بودم. حضرت

فرمودند نه تو یک کاری کردی که از همه برتر بود. گفت یادم نیست. فرمودند تشنه بودی و از

خواب بیدار شدی. ظرف آب را که برداشتی یاد تشنگی امام حسین علیه السلام افتادی. یک

قطره اشک از چشمت چکید. آن یک قطره اشکی که از سر اخلاص تمام و بی‌هیچ

چشم‌داشتی از چشمانت چکید از تمام اعمالی که آن شب دیگران انجام دادند، برتر بود!

اگر کسی دلش برای امام حسین علیه السلام سوخت بسیار قیمتی است. هر کاری برای

امام حسین علیه السلام انجام دهید به درد می‌خورد. قدیمی‌ها در روضه بر پیشانیشان

می‌زدند. حالا این رسم برداشته شده است. حالا مثلا در یک روضه‌ای دو مشت بر سینه‌ات

زدی؛ قیمتی است. فقط با اخلاص باشد. اگر اخلاصش درست باشد بسیار قیمتی است. اگر

در ترازو بگذاریم ممکن است از همه اعمال ما برتر باشد.

 

در شب قدر به لطف و مرحمت خدا زیارت امام حسین را بخوانید. امیدواریم خدا از همه بپذیرد،

مرحمت کند. قبلش هم توبه کنید و العفو گویید و مناجات بخوانید که امیدواریم ان‌شاء‌الله همه

این کارها برایتان تا فردای محشر باقی بماند.

شب قدر شبی است که یک شب معادل هزار ماه است. یعنی هشتاد سال. اگر من امشب

دو رکعت نماز خواندم مثل این است که هشتاد سال نماز خواندم. اگر یک مقدار صدقه دادم

مثل این است که هشتاد سال صدقه دادم. برای سلامتی امام زمان صدقه بدهید که ارزشش

بسیار بیشتر می‌شود. یک صلوات فرستادم مثل این است که هشتاد سال صلوات فرستادم.

ارزش این را فراموش نکنید.

شاید این شب هشتاد ساله امشب باشد. سعی کنید به خواب و کسالت نگذرد، حوصله‌تان

سر نرود. تحمل کنید. یک شب است. یک عمل با نشاط، صد هزار برابر عملی که از سر

خستگی و بی‌حوصلگی باشد، ارزش دارد.

 

امام زمان صاحب شب قدر.

 

چنان‌كه از آیات سورة قدر بر می‌آید، در هر سال شبی است كه ارزش و قدر و فضیلت آن از

هزار ماه برتر است. در این شب فرشتگان به همراه بزرگ خویش ـ روح ـ فرود می‌آیند و هر امر،

فرمان و تقدیری را كه از سوی خدا معین شده است، به نزد ولی مطلق زمان می‌آورند و به او

تسلیم می‌كنند. این واقعیت همواره بوده است و خواهد بود. این شب در روزگار پیامبر اكرم

(ص) بوده است و پس از ایشان نیز این شب صاحبانی دارد.1

امام جواد(ع) در بیان حقایق شب قدر فرموده‌اند:  

خداوند متعال شب قدر را در ابتدای آفرینش دنیا آفرید همچنین در آن شب نخستین پیامبر و

نخستین وحی را آفرید. در قضای الهی چنان گذشت كه در هر سال شبی باشد كه در آن

شب تفصیل امور و مقدرات یك سال فرود آید. بی‌شك پیامبران با شب قدر در ارتباط بوده‌اند و

پس از ایشان نیز باید «حجت خدا» وجود داشته باشد؛ زیرا زمین از نخستین روز خلقت خود تا

لحظة فنای آن بی‌حجت نخواهد بود. خداوند در شب قدر مقدرات را به نزد آن كس كه بخواهد

(وصی و حجت) ‌فرو می‌فرستد. به خدا سوگند روح و ملائكه در شب قدر بر آدم نازل شدند و

مقدرات امور را نزد او آوردند، و حضرت آدم درنگذشت مگر این كه برای خود وصی و جانشین

تعیین كرد. بر هر یك از پیامبرانی كه بعد از آدم آمدند نیز در شب قدر امر خداوند نازل می‌شد و

هر پیامبری این مرتبت را به وصی خویش می‌سپرد.2

قرآن در شب قدر:

قرآن یك بار در شب قدر بر قلب پیامبر(ص) نازل شد و بار دیگر در طول بیست و سه سال بر

زبان او جاری شد. پس از گذشت سال‌ها از آن ایام در دوران ما نیز هر سال در شب قدر تفسیر

آیات مربوط به یك سال بر حضرت صاحب‌الامر(ع) نازل می‌شود. یعنی در آن شب تفصیل

مجملات قرآن و تأویل متشابهات آن و قیود اطلاقات و تمییز محكم از متشابه آن بر امام وقت

نازل می‌گردد.

بنابراین می‌فرمایند:

اگر شب قدر را بردارند، قرآن را نیز برمی‌دارند.

پس اگر شب قدر نباشد، احكامی از قرآن كه دربارة قضایای جدید است نازل نخواهد شد. این

عدل نزول بی‌تردید معلولِ نبودن شخصی است كه احكام بر او فرود آید. اگر چنین شخصی

وجود نداشته باشد قرآنی نیز نخواهد بود؛ زیرا قرآن و صاحب‌الامر هم‌گام و همراهند و از هم

جدا نمی‌شوند تا در حوض كوثر بر پیامبر اكرم(ص) وارد شوند.

امام جواد(ع) در تعلیمی گران‌قدر و معرفت‌آمیز می‌فرمایند:

ای پیروان تشیّع با مخالفان امامت به سورة «انّا انزلناه» استدلال كنید تا پیروز شوید. به خدا

سوگند این سوره پس از درگذشت پیامبر(ص)، حجت خدای متعال بر خلق است. این سوره

نقطة اوج دین شماست. این سوره نشانة ابعاد علم ماست.

شیعیان! همچنین به سورة «حم دخان»‌كه در آن آیة «انّا انزلناه فی لیلة مباركة» آمده،

استدلال كنید! این سوره (و این مقام) پس از رسول‌الله(ص) مخصوص ولی امر (حجت خدا) در

هر زمان است.

بنابر این روایات، تا جهان هست شب قدر هست و تا شب قدر هم هست حجت خدا هست

كه صاحب شب قدر و حامل علم قرآن است.

در شب‌های قدر چقدر آن خیمه دیدنی است و آن مظهر جمال و جمیل زیارت كردنی، و آن

محدوده و فضا كه پیوسته جای آمد و شد فرشتگان است تماشایی.

به درستی كه مردم در آن شب به نماز و دعا و سؤال اشتغال دارند ولی صاحب این امر(ع) در

كار دیگری است. فرشتگان بر او نازل می‌شوند و امور سال را بر او عرضه می‌دارند، از غروب

خورشید تا طلوع آن. پیوسته برای او در آن شب تا طلوع فجر سلام است. چه شود كه مطلع

الفجر سورة قدر كه فرج آن بزرگوار است فرا رسد و چنین نویدی گوش دل را صفا بخشد.

اعمال شب بیست سوم ماه مبارک رمضان.

 

«« آنچه مخصوص شب بيست و سوم است »».

الف ـ تأكيد بر غسل.به نقل از بريد بن معاويه : « ديدم امام صادق عليه السلام در شببيست

و سوم از ماه رمضان غسل كرد: يك بار در اوّل شب ، يك بار هم در آخر آن .» (1)


ب ـ تأكيد بر شب زنده دارى


- امام على عليه السلام:


« پيامبر خدا در دهه آخر ماه رمضان ، بستر خود را جمع مى كرد و كمرش را مى بست و شب

بيست و سوم ، خانواده خود را بيدار مى كرد.

و در آن شب ، به صورت خفتگان ، آب مى پاشيد ». (2)

- دعائم الإسلام: فاطمه عليهاالسلام نمى گذاشت كه كسى از خانواده اش در آن شب

(شب بيست و سوم) بخوابد و [ خواب] آنان را با كم خوردن درمان مى كرد و از روز براى آن

شب ، آماده مى شد و مى فرمود: «محروم ، كسى است كه از خير آن بى بهره بماند». (3)

 

- الإقبال ـ به نقل از جميل و هشام و حفص ـ :

« امام صادق عليه السلام به سختى بيمار شد. چون شب بيست و سوم فرا رسيد ، به

غلامان خود دستور داد او را به مسجد بردند و آن شب را در مسجد بود.» (4)

 

ج ـ تأكيد بر صد ركعت نماز

- امام باقر عليه السلام: « هر كس شب بيست و سوم ماه رمضان را زنده بدارد و در آن صد

ركعت نماز بخواند ، خداوندْ در زندگى اوگشايش مى دهد و كار دشمنان او را خود بر عهده مى

گيرد و او را از غرق شدن ، زير آوار ماندن ، سرقت ، و از شرّ دنيا مصون مى دارد و وحشت نكير

و منكر را از او بر مى دارد ، و او در حالى از گور خويش بيرون مى آيد كه نورش بر اهل رستاخيز

مى تابد ، و نامه عملش را به دست راستش مى دهند و رهايى از آتش و عبور بر صراط و

ايمنى از عذاب را براى او مى نويسند و بدون حساب وارد بهشت مى شود و در بهشت ، از

همنشينان پيامبران و صدّيقان و شهيدان و صالحان قرار داده مى شود و آنان چه نيكو

همنشينانى اند! (5)


- امام صادق عليه السلام: « مستحب است در آن شب صد ركعت نماز خوانده شود ، در هر

ركعت: يك بار «حمد» و ده بار سوره «قل هو اللّه أحد».

(6)

د ـ تأكيد بر زيارت امام حسين عليه السلام


1- امام رضا عليه السلام:

كسى كه در ماه رمضان ، امام حسين عليه السلام را زيارت مى كند ، مواظب باشد كه نزد قبر

آن امام بودن را در شب جُهَنى از دست ندهد ،و آن ، شب بيست و سوم است؛ شبى كه

اميد است شب قدر باشد. (7)

- امام جواد عليه السلام: « هر كس در شب بيست و سوم ماه رمضان ، امام حسين عليه

السلام را زيارت كند ـ همان شبى كه اميد است شب قدر باشدو در آن شب ، هر كار حكمت

آميزى فيصله مى يابد ـ روح هاى بيست و چهار هزار فرشته و پيامبر با او مصافحه مى كنند ،

كه همگى از خداوندْ اذن مى گيرندكه آن شب ، حسين عليه السلام را زيارت كنند. » (8)

ه ـخواندن سوره هاى عنكبوت ، روم و دُخان

امام صادق عليه السلام ـ خطاب به ابو بصير ـ :

« هر كس دو سوره عنكبوت و روم را در ماه رمضان ، در شب بيست و سوم بخواند ، به خدا

قسم ـ اى ابو محمّد ـ او از اهل بهشت است و هرگز در اين سخن استثنا نمى كنم و نمى

ترسم كه خداوند ، در اين سوگند گناهى بر من بنويسد.

اين دو سوره نزد خداوند ، جايگاهى والا دارند.» (9)

الإقبال: و از اعمال افزون در شب بيست و سوم ، خواندن سوره دُخان در آن شب و در هر شب

است… .(10)


و ـ خواندن هزار بار سوره قدر

سيّد ابن طاووس ـ در الإقبال ـ :از قرائت قرآن در اين شب [ قرائتِ] هزار بار سوره «إنّا أنزلناه»

است. روايتى براى اين ، در شب اوّل ، به صورت كلّى (براى همه ماه) گذشت. اختصاص

خواندن اين سوره در اين شب نيز با سندهاى چندى از امام صادق عليه السلام براى ما روايت

شده است ،كه فرمود: «اگر كسى در شب بيست و سوم ماه رمضان ، هزار بار سوره إنّا أنزلناه

بخواند ، صبح خواهد كرد ، در حالى كه يقين او ، با اعتراف به آنچه مخصوص ماست ، استوار

خواهد بود و اين نيست ، مگر به سبب آنچه در خواب خود مى بيند». (11)


ز ـ دعا براى امام زمان عليه السلام

مصباح المتهجّد ـ به نقل از محمّد بن عيسى ، با سدر شب بيست و سوم ماه رمضان ، اين

دعا در حال سجود ، ايستاده ، نشسته و در هر حال و در همه ماه و هر گونه و هر وقت از

روزگارت كه ممكن شود ، مكرّر خوانده مى شود. پس از ستايش خداى متعال و درود بر پيامبر ،

محمّد صلى الله عليه و آله ، مى گويى :

«خداوندا! در اين ساعت و در هر ساعت ، براى ولىّ خود ، … پسر … (حجة بن الحسن ع) ،

سرپرست و نگهبان و پيشوا و ياور و راهنما و چشم باش ،تا آن كه او را در زمين خود ، با

اطاعت و رغبت مردم ساكن سازى و وى را در آن به مدّت طولانى بهره مند گردانى!».

(12)


فضيلت و آداب روز قدر:


الإقبال ـ به نقل از هشام بن حكم ، از امام صادق : روزِ شب قدر ، مثل شب قدر است. (13)

امام صادق عليه السلام:شب قدر ، در هر سال ، هست و روز شب قدر ، مثل شب قدر است.

(14)

امام صادق عليه السلام: صبح روز شب قدر ، مثل شب قدر است. پس ، عمل و تلاش كن . (15

)التماس دعا