خاطره ای از شفا گرفتن یک پسر بچه اصفهانی.

سید امیر مشتاقیان یک خاطره دیگر نیز از شبهای کشیک خود در زیر نقار خانه امام رضا(ع) باز

گو می کند و آن شفا گرفتن یک پسر بچه نابینای اصفهانی است.

این خادم حرم مطهر امام رضا (ع) که خود شاهد عینی شفا گرفتن پسر بچه نابینا بوده است

می گوید: یکی از شبها در زیر نقار خانه مشغول به خدمت بودم ،در بین مردم و لوله ای پیچیده

بود که پشت پنجره فولاد یک بچه شفا گرفته است، به اتفاق یکی دو تا از همکاران به قسمت

پنجره فولاد رفتیم،هر زائری که پشت پنجره فولاد بچه ای را بغل داشت،مردم متوجه او می

شدند و فکر می کردند این بچه، همان بچه شفا گرفته است. من یک مرتبه دو تا خانم را دیدم

که از سمت پنجره فولاد به سمت درب خروجی صحن می روند تا از صحن خارج شوند،از

قسمت درب جلوی صحن به سمت خانم ها رفتم به آنها گفتم خانم زیر چادرتان چیست؟

 

او در ادامه می گوید: خانم چادرش را کنار زد و گفت “بچه منه” ،گفتم خانم بچه شما مشکلی

داره که او را زیر چادر گرفته اید؟زن گفت"بچه من نابیناست” و شروع به گریه کردن کرد. من

خیلی تصادفی تسبیح خودم را جلوی صورت بچه گرفتم دیدم بچه در هوا تسبیح منو گرفت. تا

بچه اینکار را کرد این دو خانم شروع کردن به فریاد کشیدن و تقریباً تمام جمعیتی که داخل

صحن بودند متوجه ما شدند و ازدحام زیادی صورت گرفت.

مشتاقیان ادامه داد: بلافاصله بچه را به همراه دوخانم به دفتر شفا یافتگان بردم ، یکی از

دوستان من که بیرون از دفتر بود، منو صدا زد و گفت: ” آقای مشتاقیان اینجا مردم ازدحام کرده

اند، اگر می شود بیایید برای آنها صحبت کنید.” ،من با یک بلندگوی دستی بین جمعیت رفتم

و درحال صحبت کردن برای آنها بودم که یک آقایی از داخل جمعیت صدا زد که: ” آقا اون بچه ای

که بردی بچه منه، بچه منه!"،منم مرد را به دفتر شفایافتگان بردم و از آنجایی که آن دو خانم

نمی توانستند صحبت کنند از مرد خواستم تا ماجرا را توضیح بدهد.

 

این خادم حرم امام رضا(ع) ماجرا را اینگونه از زبان آن مرد تعریف می کند:

 

” من کارمند ذوب آهن اصفهان هستم، بعد از چندسال بچه دار شدیم و متوجه شدیم که پسر

ما مشکل بینایی دارد و به پزشکان متخصص زیادی مراجعه کردیم و همه می گفتند که پسر

شما نابیناست. حتی یک پزشک به ما اینطور گفت که از هر یک میلیون نفر، یک نفر با این

مشکل روبروست و در ایران نیز ۷ نفر این بیماری را دارند.”

“ظهر یک روز به خانه آمدم و همسرم از من خواست تا به مشهد بیایم، از آنجاییکه برای

معالجه فرزندم به شهرهای مختلفی مثل تهران، شیراز و … سفر کرده بودیم، مشکل مالی

پیدا کرده بودم و از محل کارم نیز نمی توانستم مرخصی بگیرم، از مدیر قسمتی که در آن

مشغول بکار بودم خواستم تا به من مرخصی بدهد و به اوگفتم” یک دکتری در مشهد به ما

نشان داده اند، می رویم اگر به ما جواب نداد دیگر پیش هیچ دکتری نمی رویم"، در نهایت  ۳

روز مرخصی گرفتم و دیروز از اصفهان با اتوبوس حرکت کردیم و امروز به مشهد رسیدیم، وقتی

وارد مشهد شدیم رفتیم که یک روز مسافرخانه اجاره کنیم که صاحب مسافرخانه هم به ما

گفت"اینهمه راه از اصفهان آمده اید فقط برای یک روز!؟” من به او گفتم “ما فقط یک روز وقت و

مهلت داریم اگر در این یک روز امام رضا(ع) به ما جواب داد که تا آخر عمر غلامی او را خواهم

کرد، اگر جواب نداد که دیگر هیچ جایی نمی توانیم برویم تا جواب بگیریم.”

 

“همان روز وارد حرم شدیم و پسرم، همسرم و مادرخانمم را به پشت پنجره فولاد

بردم و خودم آمدم کنار سقاخانه ایستادم، به گنبد و پرچم نگاه می کردم و با امام

رضا صحبت می کردم و میگفتم؛ یا امام رضا شما یک آقازاده به نام جوادالائمه

داری، من هم یک پسر دارم که نابیناست، وقتی که پیرشدم این پسر باید عصای

دست من باشد، نه اینکه من دست او را بگیرم.”

 

“هنوز تو این حال و هوا بودم که شما را دیدم که بچه منو به سمت دفتر شفایافتگان می

بردی”

این خادم حرم مطهر امام رضا(ع) در پایان گفت: اگر با دل شکسته از اهل بیت(ع) چیزی

بخواهید، امکان ندارد که اهل بیت(ع) دست شما را خالی رها کنند.

“کبوتری حرم اندیش دیده ام در خویش”

“عروج بال و پری را کشیده ام در خویش”

“وپشت پنجره دلنواز فولادت”

“به استجابت دعایی رسیده ام در خویش”

  • نظر از: باران
    1393/06/15 @ 10:29:24 ق.ظ

    باران [عضو] 

    سلام .مطلب زیبائی بود

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.