هنر روان درماني

روزی امیر علاءالدوله به ابوعلی سینا گفت :می‌خواهم رازی را به تو بگویم، یکی از امیرزاده ها بیمار شده. او فکر می‌کند که یک گاو است و کسی باید بیاید و سرش را ببرد. از دست هیچ طبیبی هم کاری برنمی آید.
بوعلی گفت: مرا پیش امیرزاده ببرید. اما قبلا به او بگویید که قصابی برای ذبح کردن او خواهد آمد. یک ساطور، چند کارد و یک پیش بند خون آلود قصابی هم برایم تهیه کنید.
امیر دستور داد وسایل را آماده کردند. بوعلی با ساطور و کارد و پیش بند خون آلود پیش امیرزاده بیمار رفت و فریاد زد این گاو کجاست تا او را ذبح کنم. امیرزاده تا قصاب را دید، ماغ کشید. بوعلی خم شد؛ سر او را بلند کرد، گلویش را گرفت و وانمود کرد که می خواهد سرش را ببرد. اما ناگهان، گلوی امیرزاده را رها کرد؛ دستی بر بازویش کشید و گفت این گاو خیلی لاغر است و به درد قصابی نمی خورد. باید به او آب و غذا بدهید تا چاق شود و بعد ذبحش کنیم. بیمار که حرف‌های قصاب را شنید ، دوباره ماغ کشید و غذا خواست. نزدیکان برایش غذا بردند و از داروهایی که بوعلی تجویز کرده بود همراه با غذا به او خوراندند. تا پس از چند هفته بهبود یافت.[1]

پی نوشت :
1. كتاب تمثيلات روان شناختي، مركز مشاوره مؤسسه امام خميني در دست چاپ

 

فضائل وخصوصیات والای امام سجادع فضائل و خصوصیات والای امام سجاد (ع) .

 

اسم مبارک آن بزرگوار علی است و مشهورترین القاب آن حضرت زین العابدین و سجّاد است و مشهورترین کنیة او

ابامحمد و ابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و هفت سال است زیرا پانزدهم جمادی الاول

سال سی و هشت از هجرت به دنیا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین (ع) است و تقریباً بیست و سه سال به پدر بزرگوار زندگی کرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سی و چهار سال است.

حضرت سجّاد (ع) پدری چون حسین دارد و مادرش دختر یزدگرد پادشاه ایران است که دست عنایت حق بطور خارق

العاده این دختر را به امام حسین می رساند. شرافت این زن آن است که مادر نه نفر از ائمة طاهرین می شود و

چنانچه حسین (ع) اب الائمه است. این زن نیز ام الائمه است. و اما از نظر فضایل انسانی: امام سجّاد (ع) گرچه با

اهل بیت علیهم السلام وجه اشتراک در همة فضایل دارند و هیچ فرقی میان آنان از نظر صفات و فضایل انسانی

نیست، اما از نظر گفتار و کردار شباهت تامّی به جدشان امیرالمؤمنین علیه السلام دارد.

ایمان امام سجاد (ع)

امیرالمؤمنین (ع) در دعای صباح می گوید: یا من دل علی ذاته بذاته.

«ای کسی که برهان وجود خود هستی.»

حضرت سجّاد نیز در دعای ابوحمزة ثمالی می گوید: بک عرفتک وانت دللتنی علیک وعوینی الیک ولولا انت لم أدرما انت.

«تو را به خودت شناختم و تو دلالت نمودی مرا بر خودت و دعوت نمودی به خودت و اگر نبودی، ترا نمی شناختم.»

این گونه کمات منتهای ایمان را می رساند و این همان ایمان شهودی است که امیرالمؤمنین می فرماید: لو کشفت

لی الغطاء ما ازددت یقینا.

«اگر بر فرض محال ممکن بود خدا را بر این چشم ظاهری دید و می دیدم بر یقین من که الآن به ذات مقدس حق دارم

افزوده نمی شد.».

علم امام سجّاد (ع)

اگر امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید: «از من بپرسید هرچه می خواهید که به خدا قسم تمام وقایع را تا روز قیامت

می دانم، حضرت سجاد نیز می گوید: «اگر نمی ترسیدم که مردم در حق ما غلوّ کنند، وقایع را تا روز قیامت می

گفتم.»

تقوای امام سجاد (ع)

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود: والله لو اعطیت الاقالیم السبعة وما تحت افلا کها علی ان اعصی فی نملة اسلب ها جلب شعیرة ما فعلت.

«به خدا قسم اگر تمام عالم هستی را به من دهند که به مورچه ای ظلم کنم و بیجهت پوست جوی را از دهان آن بگیرم، نمی کنم.»

حضرت سجّاد نیز می فرمود:

تعصی الاله وانت تظهر حبّه

هذا لعمری فی الفعال بدیع

لو کنت تظهر حبه لأطعته

ان المحب لمن یحب مطیع


«خداوند را معصیت می کنی و ادعا می کنی که او را دوست داری. به جان من این ادعا از عجایب امور است. اگر راستی خدا را دوست داشتی او را اطاعت می کردی، زیرا محّب همیشه مطیع محبوب است.»

در این اشعار نیز امام سجاد می گوید محال است که خداوند را معصیت کنم، زیرا او را دوست دارم.

عبادت امام سجاد (ع)

دربارة امیرالمؤمنین گفته شده است که روزها به ایجاد باغ و قنات برای فقرا و محتاجین مشغول بود، و تا به صبح

عبادت می کرد. حضرت سجّاد نیز چنین بود چه بسیار باغها و قنوات که به دست ایشان برای دیگران آباد یا ایجاد شد.

عبادت و سجدة او به حدی بود که به زین العابدین و سجّاد ملقّب شد.

از رسول اکرم روایت شده که روز قیامت خطاب می شود: «کجا است زین العابدین؟» و می بینم که فرزندم علی بن

الحسین جواب می دهد و می آید. از امام باقر روایت شده که: «پدرم را می دیدم که از کثرت عبادت پاهای او ورم

کرده، و صورت او زرد، و گونه های او مجروح، و محل سجدة او پینه بسته بود.»

سخاوت، فتوت و رأفت امام سجّاد (ع)

در تاریخ است یکی از کارهای امیرالمؤمنین (ع) اداره کردن فقرا بطور مخفیانه بوده است. امیرالمؤمنین شبها خوراک،

پوشاک و هیزم به خانة بینوایان می برد، و آن بینوایان حتی نمی دانستند که چه کسی آنها را اداره می کند. همچنین میان مورخین مشهور است که امام سجاد (ع) چنین بوده است.

راوی می گوید: در محضر امام صادق (ع) بودیم که از مناقب امیرالمؤمنین (ع) صحبت شد و گفته شد هیچ کس قدرت

عمل امیرالمؤمنین را ندارد و شباهت هیچ کس به امیرالمؤمنین، بیشتر از علی بن الحسین نبوده است که صد خانواده

را اداره می کرد. شبها گاهی هزار رکعت نماز می خواند.»

از طریق اهل تسنن روایت شده است که چون حضرت سجاد شهید گشت روشن شد که آن حضرت صد خانواده را

بطور مخفی اداره می کرده است.

زهد امام سجّاد (ع)

چنانچه امیرالمؤمنین (ع) زاهد به تمام معنی بوده است و دلبستگی به مالی و به کسی جز به خدای متعال نداشته

است. همچنین بوده است امام سجاد (ع). لذا به اصحاب خود سفارش می فرمود: اصحابی، اخوانی، علیکم بدار

الآخرة ولا اوصیکم بدار الدنیا فانکم علیها وبها متمسکون اما بلغکم ان عیسی علیه السلام قال للحواریین. الدنیا قنطرة

فاعبروها ولا تعمروها. وقال: من یبنی علی موج البحر داراً؟ تلکم الدار الدنیا ولا تتخذوها قراراً.

«ای یاران من، برادران من، مواظب خانة آخرت باشید من سفارش دنیا را به شما نمی کنم زیرا شما بر آن حریص

هستید و به آن چنگ زده اید. آیا نشنیده اید که حضرت عیسی به حواریون می گفت: دنیا پل است، از روی آن بگذرید و

به تعمیرش نپردازید! چه کسی روی موج آب خانه می سازد؟ موج دریا این دنیا است، به آن دلبستگی نداشته باشید.»

شجاعت امام سجّاد (ع)

 

شجاعت امیرالمؤمنین (ع) زبانزد خاص و عام است. و اگر گفتار امام سجاد (ع) را در مجلس ابن زیاد و در مجلس یزید و

مخصوصاً خطبة آن بزرگوار را در مسجد شام در نظر بگیریم شجاعت این بزرگوار نیز بر ما روشن می شود.

امیرالمؤمنین شجاعت خود را در میدان برای افرادی مثل عمروبن عبدود و مرحب خیبری به کار می برد و فرزند گرامی

او امام سجّاد، شجاعت را در مجلس ابن زیاد و مجلس یزید و روی منبر در مسجد شام به کار برده است.

سیاست امام سجّاد (ع)

امیرالمؤمنین به اقرار همة مورخین از سنّی و شیعه پاسدار اسلام بود و رأی و تدبیر او فوق العاده مفید بود، چنانکه

عمر بیشتر از هفتاد مورد گفته است: لولا علی لهک عمر، یعنی: «اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.»

امام سجاد علیه السلام در مدت سی و پنج سال پاسدار شیعه بود. مورخین معتقدند که تدبیر امام سجّاد، مدینه را و

بسیاری از شیعیان را از دست کسانی چون یزید و عبدالملک مروان نجات داد.

حلم امام سجاد (ع)

دربارة امیرالمؤمنین گفتاری نقل شده و ایشان فرمودند: «برآدم بیخردی گذشتم که به من بد می گفت. از او صرف نظر

کردم گویی که او حرفی نزده است.» دربارة امام سجاد نیز گفتاری نقل شده است و ایشان فرمودند: «بر کسی

گذشتم که به من بد می گفت. بدو گفتم که اگر راست می گویی خداوند متعال مرا رحمت کند، و اگر دروغ می گویی

خدا تو را بیامرزد!»

تواضع امام سجاد (ع)

آن حضرت با فقرا می نشست، با آنان غذا می خورد، از آنان دلجویی می کرد، به آنان لطف داشت و پناه آنان بود، برای

آنان کار می کرد و از آنان پذیرایی می نمود، و دربارة آنان به دیگران سفارش می کرد.

تاریخ نویسان اقرار دارند که امام سجاد (ع)، دوست داشت فقیران، یتیمان و بینوایان سر سفره‌اش باشند و با آنها

بنشیند، غذا برای آنها آماده کند و حتی غذا در دهن آنان بگذارد.

فصاحت و بلاغت امام سجّاد (ع)

فصاحت به معنی خوب سخن گفتن، مجاز، کنایه، لطایف و مثالها را به کار بردن است. و بلاغت سخن خوب گفتن، بجا

سخن گفتن، از طول کلام بی فایده پرهیز داشتن است. فصاحت و بلاغت امیرالمؤمنین مورد اقرار همه است آنچنانکه

دربارة نهج البلاغه گفته شده:

دون کلام الخالق وفوق کلام المخلوق.

«پایین تر از کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوق است.»

امام سجّاد صحیفة کامله سجادیه را به جهان عرضه داشت. صحیفه ای که چون آن نیامده و نخواهد آمد. صحیفه ای

که در ضمن دعا، معارف اسلام، سیاست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعیات اسلام، حقانیت شیعه، حقانیت اهل بیت،

انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقیقت، و بالاخره یک دوره معارف اسلامی را آموزش می دهد. صحیفه ای که

محققین اسم آن را اخت القرآن، انجیل اهل بیت، زبور آل محمد نهاده اند. صحیفه ای که ابلهی با فصاحت ادعا کرد که

می تواند چون آن بیاورد چون قلم به دست گرفت و نتوانست، دق کرد و مرد.

جهاد امام سجاد (ع)

امیرالمؤمنین علیه السلام بزرگترین مجاهد اسلام است که توانست اسلام را از دست کفار و مشرکین نجات دهد.

ولی فرزندش امام سجّاد گرچه در کربلا کشته نشد اما وجودش، بقایش و اسارتش عامل بقای اسلام بوده است. قیام

ابی عبدالله الحسین (ع) درختی بود که در کربلا کاشته شد و آبیاری و به ثمر رساندن و نگاهداری از آن به دست امام

سجاد (ع) به دست زینب کبری انجام گرفت.

تدبیر امام سجاد در اسارت، گریه های امام سجاد در مدینه، نوحه خوانی و روضه خوانیهای آن حضرت در مدت سی و

پنج سال سخنرانیش، به موقع جهادی بود فوق العاده مفید و ثمربخش که تحلیل سیاسی تاریخ، این مطالب را نشان

می دهد.

مصايب زينب (س ) در روز عاشورا.

 

از شيخ بزرگوار ((جعفر بن محمد نما)) در كتاب ((مثيرالاحزان )) و او از سكينه روايت كرده كه مى فرمود:
در روز نهم محرم آب ما تمام شد و عطش ما شدت نمود. آب از ظرفها و مشكها خشك شده بود. چون من و بعضى از اطفال ما، تشنه شديم ، من به سوى عمه ام زينب رفتم تا او را از تشنگى خود خبر دهم كه شايد آبى ذخيره شده باشد براى ما. پس ديدم كه عمه ام در خيمه نشسته است و برادر شير خوارم بر دامن او است . و آن كودك گاهى مى نشيند و گاهى بر مى خيزد، و مانند ماهى در آب ، در حركت و اضطراب است و فرياد مى كند و عمه ام مى گويد: صبر كن . اى پسر برادر! و كجاست براى تو صبر و حال آنكه بر اين حالت مى باشى . گران است براى عمه تو كه صداى تو را بشنود و نفعى به حال تو نبخشد. چون من اين را شنيدم ، صدا به گريه بلند كردم . زينب گفت ، سكينه ؟ گفتم : بلى .
گفت : چرا گريه مى كنى ؟ گفتم : براى عطش برادرم (و احوال خودم را به عمه ام نگفتم كه مبادا اندوه او زياد شود). پس گفتم : اى عمه ! چه مى شود كه به سوى بعضى از عيالات انصار بفرستى ، شايد آنها آبى داشته باشند؟! عمه ام برخاست و آن كودك را گرفت و به خيمه عموهايم رفت و ديد كه آبى ندارند، و بعضى از كودكان ما به دنبال او روانه شدند براى طمع آب . پس در خيمه پسر عموهايم (اولاد امام حسن ) نشست و فرستاد به سوى خيمه اصحاب كه شايد آبى بيابد. پس نيافت . چون از يافتن آب ماءيوس شد، به خيمه خود برگشت ، در حالى كه همراه او قريب به بيست كودك از پسر و دختر بودند. پس شروع كرد به فرياد نمودن . ما هم همه فرياد كرديم . مردى از اصحاب پدرم كه او را ((برير)) مى گفتند (و او را سيد قراء مى گفتند) چون صداى گريه ما را شنيد، خود را بر زمين انداخت و خاك بر سر خود ريخت و به اصحاب خود خطاب كرد: آيا شما را خوش آيند است كه دختران فاطمه بميرند و حال اينكه قائمه شمشيرها در دستهاى ما باشد؟! نه ، قسم به خدا كه بعد از ايشان در زندگى خير نيست ، بلكه بايد پيش از ايشان در حوضهاى مرگ وارد شويم . اى اصحاب من ! هر يك دست يكى از اين كودكان را بگيريم و بر آب هجوم آوريم پيش از اينكه ايشان از تشنگى بميرند و اگر اين قوم با ما مقاتله كنند ما هم با ايشان مقاتله مى كنيم . يحيى بن مازنى گفت : موكلين آب فرات بر قتال ما اصرار خواهند داشت ، اگر اين كودكان را به همراه بريم شايد به ايشان تيرى يا نيزه اى خورد و ما سبب آن شده باشيم . ليكن راءى آن است كه مشكى با خود بر داريم و آن را پر آب كنيم . آن وقت اگر با ما مقاتله كردند ما هم مقاتله كنيم . و اگر كسى از ما كشته شد، فداء دختران فاطمه باشد. برير گفت : اين فكر خوبى است . پس مشكى گرفتند و به جانب آب رفتند و ايشان چهار نفر بودند. چون موكلين آب فرات مشاهده نمودند گفتند كه شما باشيد تا ما رئيس خود را خبر دهيم ميان برير و رئيس ايشان قرابتى بود. پس چون او را خبر دادند گفت : ايشان را راه دهيد تا آب بياشامند چون داخل آب شدند و سردى آب را احساس كردند صدا به گريه بلند نموده گفتند: خدا لعنت كند ابن سعد را كه از اين آب جارى به جگر آل پيغمبر قطره اى نمى رسد. برير گفت : پشت سر خود را نگاه كنيد و تعجيل كنيد و آب برداريد كه دلهاى اطفال حسين از تشنگى گداخته است و شما نياشاميد تا جگر اولاد فاطمه سيراب شود. ايشان گفتند: قسم به خدا برير! ما آب نمى آشاميم تا دلهاى اطفال حسين سيراب شود. شخصى از موكلين فرات اين حرف را شنيد و گفت : شما خود داخل آب شديد، اين برايتان كافى نيست كه براى اين خارجى آب مى بريد؟ قسم به خدا كه اسحاق را از اين كار باخبر مى كنم برير گفت : اى مرد كتمان كن امر ما را. پس برير به نزديك او رفت تا او را گرفته باشد كه خبر به اسحاق نرسد. آن مرد فرار كرد و اسحاق را خبر كرد. او گفت : سر راه را برايشان بگيريد و ايشان را بياوريد به نزد من ، و اگر ابا كردند با ايشان مقاتله كنيد. پس سر راه را بر برير و اصحاب او گرفتند. مقاتله اى بين ايشان در گرفت و برير شروع به موعظه نمود. صداى او به گوش امام حسين (ع ) رسيد. چند نفر فرستاد كه او را يارى كنند. پس ايشان رفتند و موكلين فرار كردند و آب را آوردند. اطفال به يك دفعه بر سر آب جمع شدند و شكمها و سينه ها را بر مشك گذاشتند، كه ناگاه بند مشك باز شد و آب بر زمين ريخت كودكان به يك دفعه به فرياد آمدند برير به صورت خود زد و گفت : والهفاه بر جگر دختران فاطمه (س )
(82)



 

 

السلام علی ربیع الانام و نضره الایام .

 

 ربیع الانام» یکی از زیباترین القاب حضرت مهدی ( علیه السلام ) است که در زیارت آن حضرت آمده است. در یک نگاه

سطحی به معنای بهار انسانهاست. اما معنای ربیع الانام گسترده تر از این ترجمه ی تحت اللفظی و سطحی است.

یکی از معانی ربیع، بهار است و معنی دیگر آن باران بهاری. طریحی در مجمع البحرین می نویسد:

« المطر فی الربیع، سمی ربیعا لانّ اول المطر یکون فیه و به ینبت الربیع »

(ربیع بارانی است که در بهار می بارد و ربیع به این خاطر باران بهاری نامیده شده است که اولین باران در آن می بارد و

با آن باران، بهار می شود.)

انام نیز هم به معنی مردم و بشر است و هم فراتر از آن به معنی کل موجودات و جهان هستی.

بنابراین در یک نگاه عمیق تر « ربیع الانام» یعنی بارانی که باعث رشد و شکوفایی و زنده شدن حیات در موجودات می

 شود. یعنی با امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه) تمام جهان هستی، حیات می یابد؛ به تعبیری جهانی که الان در آن

زندگی می کنیم، هرگز رنگ بهار و زندگی را به خود ندیده است.

این صفت زیبای امام، همچنین، بیانگر آن است که هرکس بخواهد به سرچشمه ی شکوفایی و حیات دست یابد باید

دست به دامن آن درّ هستی بزند و از باران رحمت و کرم روح بخش آن حضرت، بهره مند گردد.

اگر در معنای بهار دقت کنیم، درمیابیم که بهار باعث شادی انسان ها و دل های پژمرده را شاداب می سازد. حضرت

مهدی ( علیه تهیة و السلام) نیز با ظهور خویش جان تازه ای به رگ های خشکیده ی جهان می بخشند و نور چشم

مومنین می شوند. ان شاء الله.

زنده باد بهار …


زمین کربلا.

 



 در مصيبت حضرت سيّد الشهداء(ع ) بنا بر روايات مختلف آنچه به چشم ديده ، و ديده نمى شود گريسته اند.

در جريان هبوط حضرت آدم عليه السلام مى باشد كه آن حضرت پس از ترك اولى كه در بهشت انجام داد از بهشت

رانده و بر زمين فرستاده شد، محل هبوط آدم عليه السلام در مكّه معظّمه بوده است و در روايات مى باشد كه حضرت

آدم عليه السلام بخاطر آن گناه يا ترك اولى بسيار گريست و از گناه خود توبه كرد.

و همچنين مفارقت از همسرش حوّا نيز به غصّه او افزوده بود، بنابراين حضرت آدم عليه السلام بر روى زمين حركت كرد

و بيابانها و دشتها را زير پا گذاشت تا گذار حضرت آدم عليه السلام به سرزمين كربلاى پر بلا افتاد، كدام كربلا آن

كربلايى كه تا حضرت سيّدالشهداء به آن سرزمين وارد شد و ديگر مركب او حركت ننمود بنابر روايات سه مركب عوض

كردند ولى مركب حركت ننمود.

خلاصه آنكه حضرت آدم وقتى به آن سرزمين رسيد، ملاحظه كرد كه گرد غم و غبار، ناراحتى وهمّ و غم در وجودش

پديدار شد و قلبش به تنگ آمد، تا رسيد به آنجايى كه شمع فروزان پيامبر (ص ) خاموش گشته بود، يعنى تا به قتلگاه

حضرت سيّد الشهداء (ع ) رسيد، قدمش به سنگى برخورد كرد و افتاد - و بر اثر اصابت سرش به زمين - خون از سر

حضرت آدم جارى شد، حضرت آدم عليه السلام ناراحت شد و سر به آسمان برداشت كه ، بار الها آيا گناه تازه اى

مرتكب شده ام كه مرا اينگونه مجازات مى كنى ؟ خدايا من تمام عالم را گشتم و چنين بلائى بر سرم وارد نشد، حال

آنكه در اينجا چنين عقوبت مى شوم !

از جانب پروردگار عالم ندا آمد كه اى آدم از جانب تو گناهى سر نزده است لكن اين همانجايى است كه :

يقتل فى هذه الارض ولدك الحسين عليه السلام ظلما

يعنى اين همانجايى است كه فرزندت حسين عليه السلام بر اثر ظلم شهيد مى شود، و خداوند روضه سيّد الشهداء

را خواند و حضرت آدم عليه السلام بر مصائب آن حضرت گريست ، قربان مظلوميّتت حسين جان كه آدم با يك سر

شكستن آنگونه به خدا شكايت مى كند، حال آنكه تو با آن همه مصيبت مى فرمايى :

رضا بقضائك و تسليما لامرك لا اله غيرك و لا معبود سواك

حضرت آدم عرض كرد: خدايا آن حسين كه در اين جا شهيد مى شود، ايكون نبيّا؟ پيامبر مى باشد؟

وحى نازل شد كه اى آدم او پيامبر نيست ، لكن نوه پيامبر آخرالزمان و فرزند دختر آن پيامبر(ص ) فاطمه زهرا مى

باشد. پس با رهنمايى جبرئيل چهار مرتبه بر قاتلين حضرت سيّد الشهداء(ع ) لعن فرمودند.