ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
پنجشنبه 93/04/26
بانوی باحجابی داشت در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش
که تمام شد برای پرداخت رفت پشت صندوق.
صندقدار زنی بیحجاب و اصالتاً عرب بود.
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر به او انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت
اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت.
اما خواهر باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث
میشد صندوقدار بیشتر عصبانی شود!
بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران
داریم و این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو
هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه
میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای
زندگی کن!»
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندقدار کرد… روبنده
را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا
خورده بود گفت:
«من جد اندر جد فرانسوی هستم… این دین من است و اینجا وطنم… شما دینتان را
فروختید و ما خریدیم!»
پنجشنبه 93/04/26
بانوی باحجابی داشت در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش
که تمام شد برای پرداخت رفت پشت صندوق.
صندقدار زنی بیحجاب و اصالتاً عرب بود.
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر به او انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت
اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت.
اما خواهر باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث
میشد صندوقدار بیشتر عصبانی شود!
بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران
داریم و این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو
هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه
میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای
زندگی کن!»
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندقدار کرد… روبنده
را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا
خورده بود گفت:
«من جد اندر جد فرانسوی هستم… این دین من است و اینجا وطنم… شما دینتان را
فروختید و ما خریدیم!»
پنجشنبه 93/04/26
بانوی باحجابی داشت در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش
که تمام شد برای پرداخت رفت پشت صندوق.
صندقدار زنی بیحجاب و اصالتاً عرب بود.
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر به او انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت
اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت.
اما خواهر باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث
میشد صندوقدار بیشتر عصبانی شود!
بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران
داریم و این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو
هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه
میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای
زندگی کن!»
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندقدار کرد… روبنده
را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا
خورده بود گفت:
«من جد اندر جد فرانسوی هستم… این دین من است و اینجا وطنم… شما دینتان را
فروختید و ما خریدیم!»
پنجشنبه 93/04/26
صفت شجاعت يكى از اركان اصلى فضائل نفسانى است و عبارت است از عدم تزلزل نفس در
امور خطيره و هولناك،و مظهر تام و مصداق حقيقى آن وجود على عليه السلام بود.
اگر چه در فصول پيشين ضمن شرح خدمات نظامى آنجناب چه در غزوات رسول اكرم صلى الله
عليه و آله و چه در جنگهاى دوران خلافتش (جنگهاى جمل و صفين و نهروان) شمهاى از هيبت
و شجاعت او نگارش گرديد ليكن هر چه در اينمورد گفته و نوشته شود اندكى از بسيار و يكى
از هزار بيشتر نخواهد بود.
بنا به نقل مورخين رنگ على (ع) گندمگون،چشمان مباركش درشت و جذاب،ابروانش پيوسته
و پر پشت،دندانهايش محكم و سفيد و چون مرواريد بود.دست و بازو و ساعد بى نهايت قوى و
گوشت آن پيچيده و محكم و در تمام عرب بسطبرى بازو و محكمى عضلات مشهور بود چنانكه
گوئى گوشت و پوست و استخوان آنرا كوبيده و آنگاه دست بازو و ساعد ساختهاند.
على عليه السلام متوسط القامه بود و تمام گوشت بدن او ورزيده و محكم و چون آهن صلب
بنظر ميآمد و بطور كلى آنحضرت در اعتدال مزاج و رشد جسمانى و در نهايت نيرومندى
بود.مورخين عموما معتقدند كه شجاعت و زورمندى على عليه السلام در تمام عرب منحصر
بفرد بود،پدرش ابو طالب او را با جوانان عرب بكشتى وا ميداشت و آنحضرت با اينكه از جهت
سن خيلى كوچكتر از آنان بود ولى با سرعت عجيبى آنها را بر زمين ميزد.از زبير بن عوام نقل
كردهاند كه قسم ياد كرد و گفت در هيچيك از جنگها از هيچ شجاعى نترسيدم مگر در مقابل
على عليه السلام كه از شدت وحشت خود را گم ميكردم.و اين تنها زبير نبود كه از مقابله با او
وحشت مينمود بلكه تمام قهرمانان نيرومند و مردان رزم از تصور مقابله با او بوحشت افتاده و در
برابرش عرض اندام نميكردند چه خوب گفته شاعر:
اغمد السيف متى قابله
كل من جرد سيفا و شهر (1)
هيبت على عليه السلام بحدى بود كه چون چشم مبارزى باو ميافتد رعب و وحشت سراسر
وجودش را فرا ميگرفت و در اثر هيبت آنحضرت نيروى هر گونه مقاومت و تهاجم از وى سلب
شده و با كمال درماندگى طعمه شمشير او ميگشت چنانكه خود آنجناب در پاسخ اين سؤال
كه بچه چيزى بر مبارزان غلبه كردى فرمود كسى را ملاقات نكردم جز اينكه او مرا عليه جان
خود كمك نمود (سيد رضى عليه الرحمة دنبال كلام امام فرمايد مقصود حضرت تمكن هيبت او
در دلها است) (2) رشادتها و جانفشانيهاى او در غزوات پيغمبر صلى الله عليه و آله همه را
متحير و متعجب نمود و خوابيدن وى در شب هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله در فراش
آنحضرت از يك قلب قوى و روح بزرگ حكايت ميكند،ثبات و پايدارى على عليه السلام در
صحنههاى كارزار در برابر حملات عمومى دشمن براى مردم ديگر محال و غير ممكن
است.معاويه براى اينكه لشگر آرائى خود را بگوش على عليه السلام برساند در يكى از
نامههاى خود به آنحضرت نوشت كه سپاهى عظيم براى جنگ او آماده نموده است،طرماح
به معاويه گفت ترسانيدن تو على را از زيادى و انبوهى سپاه مثل ترسانيدن مرغابى است
بزيادى آب!
حضرت سجاد عليه السلام در مجلس يزيد ضمن ايراد خطبهاى كه خود را معرفى ميكرد بپارهاى
از اوصاف و فضائل على عليه السلام اشاره نمود و فرمود:من پسر كسى هستم كه از همه
قوىتر و شجاعتر و در عزم و اراده از همه استوارتر و چون شير دليرى بود كه در هنگام جنگ و
كشيده شدن نيزهها و نزديك شدن سواران آنها را مانند آسياب نرم ميكرد و مانند تند بادى كه
در گياه خشگيده بوزد آنها را پراكنده ميساخت (3) .
اين توصيفى كه امام چهارم درباره شجاعت جد بزرگوارش نموده از نظر علاقه و رابطه
خانوادگى نبوده است بلكه يك حقيقت غير قابل انكارى است كه يك امام از امام ديگر كه مقام
و منزلت او بهتر از همه آشنائى داشت آنرا بيان نموده است.
شيخ مفيد شجاعت آنحضرت را نوعى اعجاز دانسته و مينويسد:هيچ جنگجوى كار آزمودهاى
ديده نشده است كه هميشه در جنگ پيروز شود بلكه گاهى بر دشمنش غلبه كرده و گاهى
نيز شكست خورده است و همچنين ضربت شمشير هيچ دلاورى هميشه چنان نبوده است كه
دشمن در اثر زخم آن جان سپرد بلكه گاهى فوت كرده و گاهى هم بهبودى يافته است و چنين
امرى در طول تاريخ سابقه ندارد مگر امير المؤمنين عليه السلام كه با هر هماوردى بمبارزه
برخاست بر او چيره گشت و بهر رزمجوئى ضربتى زد او را بهلاكت رسانيد و اين هم از
موجباتى است كه او را از همگان ممتاز ميكند و خداوند جريان عادى امور را در هر جا و زمان
بوسيله او بهم زده و وجود وى يكى از نشانههاى روشن خداى تعالى ميباشد (4) .
قوت قلب على عليه السلام كه از ايمان و يقين وى سر چشمه مىگرفت در هيچبشرى ديده
نشده است،روزى در جنگ صفين بچهره خود نقاب زده و بصورت يك فرد ناشناس در جلو صفوف
شاميان مبارز ميطلبيد پس از آنكه گروهى از مبارزان شام را بخاك هلاكت افكند معاويه بعمرو
عاص گفت:اين شجاع قويدل كيست؟
عمرو گفت يا عبد الله ابن عباس است!و يا خود على است معاويه گفت چگونه ميتوان
تشخيص داد؟
عمرو گفت:ابن عباس مرد شجاعى است ولى در مقابل حمله عمومى سپاه باين انبوهى
نميتواند مقاومت كند تمام سپاهيان را فرمان حمله بده.كه از جاى بجنبند و باين جنگجو حمله
كنند اگر رو گردانيد ابن عباس است و اگر ثابت و پا بر جا ماند على است زيرا على از تمام
عرب اگر بمقابلهاش برخيزند رو نميگرداند چه رسد بسپاه تو (5) .
معاويه براى آزمايش فرمان حمله عمومى داد و تمام سپاه او بحركت در آمد اما آن مبارز چون
كوه آهنين در جاى خود ثابت و بر قرار بود آنگاه فهميدند كه على عليه السلام است پيكار
ميكند لذا فرمان عقب نشينى دادند.
وقتى صداى على عليه السلام در ميدانهاى جنگ بلند ميشد دل و زهره قهرمانان آب ميگرديد و
لرزه بر اركان وجود آنها ميافتاد.در جنگهاى جمل و صفين غالب اوقات يك تنه خود را بر سپاهيان
مخالف ميزد و صفوف آنها را متلاشى كرده و پراكنده ميساخت.
بتصديق دوست و دشمن على عليه السلام كرار غير فرار و اسد الله الغالب و غالب كل غالب
بود،زره آنحضرت كه بمنزله لباس جنگ او بود مانند پيشبندى فقط با چند حلقه در شانههاى او
بهم وصل ميشد و بكلى فاقد قسمت پشت بود علت اين امر را از وى سؤال كردند فرمود:من
هرگز پشت بدشمن نخواهم نمود در اينصورت احتياجى به پشت بند زره ندارم.سعدى
گويد:مردى كه در مصاف زره پيش بسته بود
تا پيش دشمنان نكند پشت بر غزادر يكى از جنگها فرماندهان على عليه السلام از آنحضرت
پرسيدند كه اگر جنگ مغلوبه شد و صفوف ما از هم پاشيده شد ما بعدا شما را كجا پيدا كنيم
خوبست قبلا نقطه الحاقى تعيين شود تا همه بآن نقطه گرد آيند.على عليه السلام فرمود
شما مرا در هر كجا رها كنيد من در همانجا خواهم بود و از جاى خود تكان نخواهم خورد (6) .
يكى از اصحاب على عليه السلام خدمت آنحضرت عرض كرد كه براى ميدانهاى جنگ اسب
تندرو و چالاك ابتياع كنيد كه چنين اسبى صاحب خود را در مهلكهها نجات ميدهد على عليه
السلام فرمود من هرگز از جلو دشمن فرار نخواهم كرد تا با اسب تند رو از ورطه خطر دور شوم
و دشمن فرارى را نيز تعقيب نخواهم نمود تا بخواهم زودتر باو برسم بنا بر اين مركب من هر
چه باشد اهميتى ندارد (7) .
ابن ابى الحديد گويد:على عليه السلام شجاعى بود كه نام گذشتگان را محو كرد و محلى
براى آيندگان باقى نگذاشت،در قوت ساعد و نيروى بازو نظيرى نداشت و يكضربت او براى
قوىترين شجاعان مرگ و هلاكت را پيش ميآورد چنانكه هيچ مبارزى از دست او جان سالم بدر
نبرد و شمشيرى نزد كه احتياج بدومى داشته باشد و هر رزمجوى دلاورى را كه ميكشت تكبير
ميگفت و در ليلة الهرير شماره تكبيراتش به 523 رسيد و معلوم گرديد كه 523 نفر از ابطال
نامى را در آنشب بديار عدم فرستاده است (8) .در جنگ احد پس از آنكه مردان رزمى قبيله
بنى عبد الدار بدست آنحضرت كشته شدند غلامى از آن قبيله كه حبشى بود و صواب نام
داشت در حاليكه بسيار خشمگين و دهانش كف زده بود سوگند ياد كرد كه بجاى كشته
شدگان قبيله خود شخص محمد صلى الله عليه و آله را خواهم كشت!اين غلام ضمن اينكه
شجاع بود جثه بزرگى هم داشت لذا مسلمين از او ترسيدند و جرأت مبارزه با او را
نداشتند،على عليه السلام چنان ضربتى بر او زد كه او را از كمردو نيم نمود بطوريكه بالا تنهاش
بزمين افتاد و نيم پائين در حال ايستاده ماند هر دو لشگر متعجب و مبهوت شده و مسلمين
ميخنديدند (9) !
در تمام جنگها مجاهد فى سبيل الله بود و اندوه و پريشانى مسلمين با وجود وى زائل
مي گشت،وقتى دست بقبضه ذو الفقار ميبرد پيروزى مسلمين محرز و مسلم ميشد و
هنگاميكه پيغمبر صلى الله عليه و آله را از طرف مشركين غم و اندوهى ميرسيد و سپاهيان
مخالف براى قتل او تصميم ميگرفتند وجود على عليه السلام باعث بر طرف شدن غم و اندوه
پيغمبر ميگرديد و بهمين جهت او را الكاشف الكرب عن وجه رسول الله گفتند.
شجاعت و نيروى بازوى على عليه السلام اظهر من الشمس بود و مخالفين و دشمنانش نيز
او را به شجاعت ميستودند،مشهور است كه با دو انگشت سبابه و وسطى گردن خالد بن
وليد را فشار داد بطوريكه خالد نعره زد و نزديك بهلاكت بود.در غزوات پيغمبر صلى الله عليه و
آله بسيار اتفاق افتاده بود كه على عليه السلام در مقابل دشمنان ايستادگى كرده بود و اگر
آن حضرت نبود كار مسلمين يكسره ميشد.
در قاموس زندگانى على عليه السلام كلمه ترس معنى و مفهومى نداشت او نه از جنگ
ميترسيد و نه از مرگ وحشت ميكرد در سراسر زندگانى خود با مرگ و خطر هماغوش بود و
بارها ميفرمود :و الله لابن ابيطالب آنس بالموت من الطفل بثدى امهـبخدا سوگند پسر ابيطالب
بمرگ بيشتر از طفل شير خوار به پستان مادرش مأنوس و مشتاق است (10) .
در جنگ صفين بدون زره در ميان دو لشگر ميگشت،امام حسن عليه السلام عرض كرد اين
عمل در موقع جنگ بى احتياطى است فرمود:يا بنى ان اباك لا يبالى وقع على الموت او وقع
الموت عليه (11) . (پسر جانم پدرت باكى ندارد كه رو بمرگ رود يا مرگ بسوى او آيد.) عدهاى از
ياران على عليه السلام از اين دليرى و بى باكى او احتياط ميكردند كه مبادا از طرف دشمن
غافلگير شود لذا نزد آنحضرت آمدند و عرض كردند يا امير المؤمنين شما در مواقع جنگ
هيچگونه احتياط نميكنيد و از هيچ پيشامدى هراس نداريد در پاسخ آنان اين رباعى را فرمود:
اى يومى من الموت افر
يوم ما قدر ام يوم قدريوم ما قدر لا اخشى الوغا
يوم قد قدر لا يغنى الحذرشاعر فارسى زبان مضمون رباعى فوق را بفارسى چنين سروده
است:
از مرگ حذر كردن دو روز روا نيست
روزى كه قضا هست روزى كه قضا نيستروزى كه قضا هست كوشش ندهد سود
روزى كه قضا نيست در آن مرگ روا نيستهر شجاعى كه در جنگ بدست آنحضرت كشته
ميشد موجب افتخار قبيله خود ميگشت و افراد قبيله از تقابل مقتول با آن شير بيشه شجاعت
مباهات مينمودند چنانكه در غزوه خندق عمرو بن عبدود كه بدست وى كشته شد خواهرش
گفت اگر جز على كه حقا لياقت آنرا دارد كه قاتل برادرم باشد ديگرى عمرو را كشته بود تمام
عمر ميگريستم لكن على را در شجاعت در تمام جهان نظيرى نيست و كشته شدن بدست او
عين افتخار و اعتبار است .
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مينويسد روزى معاويه خفته بود پس از بيدار شدن عبد
الله بن زبير را (كه هر دو از شجاعان بودند) در پايين پايش ديد كه بر تخت او نشسته بود،عبد
الله از روى شوخى بمعاويه گفت اگر ميخواستم ترا (در خواب كه بودى) غفلتا ميكشتم.معاويه
گفت بعد از ما اظهار شجاعت كن!عبد الله گفت براى چه شجاعت مرا انكار ميكنى با اينكه من
در جنگ برابر على بن ابيطالب بايستادم!معاويه گفت اگر چنين جرأت ميكردى يقينا على تو و
پدرت را با دست چپ ميكشت و دست راستش بيكار ميماند و دنبال ديگرى ميگشت كه بقتل
رساند (12) .بارى على عليه السلام ضيغم الغزوات و اسد الله الغالب بود كه وقتى پا بميدان
محاربه مىگذاشت نفسهاى دليران و شجاعان در سينهها تنگ ميشد و بهر فرقه حمله ميكرد
عفريت مرگ با صورت هولناكى بر آنگروه نمايان ميگشت.رباعى زير منسوب بآنحضرت است:
صيد الملوك ارانب و ثعالب
و اذا ركبت فصيدى الابطالصيدى الفوارس فى اللقاء و اننى
عند الوغاء لغضنفر قتال (13)
سفيان ثورى گويد كه على عليه السلام در ميان مسلمين كوه آهنينى بود و براى كفار و
منافقين حريفى نيرومند،خداوند عزت و احترام مسلمين و ذلت و خوارى مشركين را بدست او
قرار داده بود.
ثمره شجاعت و مجاهدت على عليه السلام رواج دين حنيف اسلام و پيشرفت احكام الهى و
محو كفر و بت پرستى گرديد.
پنجشنبه 93/04/26
صفت شجاعت يكى از اركان اصلى فضائل نفسانى است و عبارت است از عدم تزلزل نفس در
امور خطيره و هولناك،و مظهر تام و مصداق حقيقى آن وجود على عليه السلام بود.
اگر چه در فصول پيشين ضمن شرح خدمات نظامى آنجناب چه در غزوات رسول اكرم صلى الله
عليه و آله و چه در جنگهاى دوران خلافتش (جنگهاى جمل و صفين و نهروان) شمهاى از هيبت
و شجاعت او نگارش گرديد ليكن هر چه در اينمورد گفته و نوشته شود اندكى از بسيار و يكى
از هزار بيشتر نخواهد بود.
بنا به نقل مورخين رنگ على (ع) گندمگون،چشمان مباركش درشت و جذاب،ابروانش پيوسته
و پر پشت،دندانهايش محكم و سفيد و چون مرواريد بود.دست و بازو و ساعد بى نهايت قوى و
گوشت آن پيچيده و محكم و در تمام عرب بسطبرى بازو و محكمى عضلات مشهور بود چنانكه
گوئى گوشت و پوست و استخوان آنرا كوبيده و آنگاه دست بازو و ساعد ساختهاند.
على عليه السلام متوسط القامه بود و تمام گوشت بدن او ورزيده و محكم و چون آهن صلب
بنظر ميآمد و بطور كلى آنحضرت در اعتدال مزاج و رشد جسمانى و در نهايت نيرومندى
بود.مورخين عموما معتقدند كه شجاعت و زورمندى على عليه السلام در تمام عرب منحصر
بفرد بود،پدرش ابو طالب او را با جوانان عرب بكشتى وا ميداشت و آنحضرت با اينكه از جهت
سن خيلى كوچكتر از آنان بود ولى با سرعت عجيبى آنها را بر زمين ميزد.از زبير بن عوام نقل
كردهاند كه قسم ياد كرد و گفت در هيچيك از جنگها از هيچ شجاعى نترسيدم مگر در مقابل
على عليه السلام كه از شدت وحشت خود را گم ميكردم.و اين تنها زبير نبود كه از مقابله با او
وحشت مينمود بلكه تمام قهرمانان نيرومند و مردان رزم از تصور مقابله با او بوحشت افتاده و در
برابرش عرض اندام نميكردند چه خوب گفته شاعر:
اغمد السيف متى قابله
كل من جرد سيفا و شهر (1)
هيبت على عليه السلام بحدى بود كه چون چشم مبارزى باو ميافتد رعب و وحشت سراسر
وجودش را فرا ميگرفت و در اثر هيبت آنحضرت نيروى هر گونه مقاومت و تهاجم از وى سلب
شده و با كمال درماندگى طعمه شمشير او ميگشت چنانكه خود آنجناب در پاسخ اين سؤال
كه بچه چيزى بر مبارزان غلبه كردى فرمود كسى را ملاقات نكردم جز اينكه او مرا عليه جان
خود كمك نمود (سيد رضى عليه الرحمة دنبال كلام امام فرمايد مقصود حضرت تمكن هيبت او
در دلها است) (2) رشادتها و جانفشانيهاى او در غزوات پيغمبر صلى الله عليه و آله همه را
متحير و متعجب نمود و خوابيدن وى در شب هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله در فراش
آنحضرت از يك قلب قوى و روح بزرگ حكايت ميكند،ثبات و پايدارى على عليه السلام در
صحنههاى كارزار در برابر حملات عمومى دشمن براى مردم ديگر محال و غير ممكن
است.معاويه براى اينكه لشگر آرائى خود را بگوش على عليه السلام برساند در يكى از
نامههاى خود به آنحضرت نوشت كه سپاهى عظيم براى جنگ او آماده نموده است،طرماح
به معاويه گفت ترسانيدن تو على را از زيادى و انبوهى سپاه مثل ترسانيدن مرغابى است
بزيادى آب!
حضرت سجاد عليه السلام در مجلس يزيد ضمن ايراد خطبهاى كه خود را معرفى ميكرد بپارهاى
از اوصاف و فضائل على عليه السلام اشاره نمود و فرمود:من پسر كسى هستم كه از همه
قوىتر و شجاعتر و در عزم و اراده از همه استوارتر و چون شير دليرى بود كه در هنگام جنگ و
كشيده شدن نيزهها و نزديك شدن سواران آنها را مانند آسياب نرم ميكرد و مانند تند بادى كه
در گياه خشگيده بوزد آنها را پراكنده ميساخت (3) .
اين توصيفى كه امام چهارم درباره شجاعت جد بزرگوارش نموده از نظر علاقه و رابطه
خانوادگى نبوده است بلكه يك حقيقت غير قابل انكارى است كه يك امام از امام ديگر كه مقام
و منزلت او بهتر از همه آشنائى داشت آنرا بيان نموده است.
شيخ مفيد شجاعت آنحضرت را نوعى اعجاز دانسته و مينويسد:هيچ جنگجوى كار آزمودهاى
ديده نشده است كه هميشه در جنگ پيروز شود بلكه گاهى بر دشمنش غلبه كرده و گاهى
نيز شكست خورده است و همچنين ضربت شمشير هيچ دلاورى هميشه چنان نبوده است كه
دشمن در اثر زخم آن جان سپرد بلكه گاهى فوت كرده و گاهى هم بهبودى يافته است و چنين
امرى در طول تاريخ سابقه ندارد مگر امير المؤمنين عليه السلام كه با هر هماوردى بمبارزه
برخاست بر او چيره گشت و بهر رزمجوئى ضربتى زد او را بهلاكت رسانيد و اين هم از
موجباتى است كه او را از همگان ممتاز ميكند و خداوند جريان عادى امور را در هر جا و زمان
بوسيله او بهم زده و وجود وى يكى از نشانههاى روشن خداى تعالى ميباشد (4) .
قوت قلب على عليه السلام كه از ايمان و يقين وى سر چشمه مىگرفت در هيچبشرى ديده
نشده است،روزى در جنگ صفين بچهره خود نقاب زده و بصورت يك فرد ناشناس در جلو صفوف
شاميان مبارز ميطلبيد پس از آنكه گروهى از مبارزان شام را بخاك هلاكت افكند معاويه بعمرو
عاص گفت:اين شجاع قويدل كيست؟
عمرو گفت يا عبد الله ابن عباس است!و يا خود على است معاويه گفت چگونه ميتوان
تشخيص داد؟
عمرو گفت:ابن عباس مرد شجاعى است ولى در مقابل حمله عمومى سپاه باين انبوهى
نميتواند مقاومت كند تمام سپاهيان را فرمان حمله بده.كه از جاى بجنبند و باين جنگجو حمله
كنند اگر رو گردانيد ابن عباس است و اگر ثابت و پا بر جا ماند على است زيرا على از تمام
عرب اگر بمقابلهاش برخيزند رو نميگرداند چه رسد بسپاه تو (5) .
معاويه براى آزمايش فرمان حمله عمومى داد و تمام سپاه او بحركت در آمد اما آن مبارز چون
كوه آهنين در جاى خود ثابت و بر قرار بود آنگاه فهميدند كه على عليه السلام است پيكار
ميكند لذا فرمان عقب نشينى دادند.
وقتى صداى على عليه السلام در ميدانهاى جنگ بلند ميشد دل و زهره قهرمانان آب ميگرديد و
لرزه بر اركان وجود آنها ميافتاد.در جنگهاى جمل و صفين غالب اوقات يك تنه خود را بر سپاهيان
مخالف ميزد و صفوف آنها را متلاشى كرده و پراكنده ميساخت.
بتصديق دوست و دشمن على عليه السلام كرار غير فرار و اسد الله الغالب و غالب كل غالب
بود،زره آنحضرت كه بمنزله لباس جنگ او بود مانند پيشبندى فقط با چند حلقه در شانههاى او
بهم وصل ميشد و بكلى فاقد قسمت پشت بود علت اين امر را از وى سؤال كردند فرمود:من
هرگز پشت بدشمن نخواهم نمود در اينصورت احتياجى به پشت بند زره ندارم.سعدى
گويد:مردى كه در مصاف زره پيش بسته بود
تا پيش دشمنان نكند پشت بر غزادر يكى از جنگها فرماندهان على عليه السلام از آنحضرت
پرسيدند كه اگر جنگ مغلوبه شد و صفوف ما از هم پاشيده شد ما بعدا شما را كجا پيدا كنيم
خوبست قبلا نقطه الحاقى تعيين شود تا همه بآن نقطه گرد آيند.على عليه السلام فرمود
شما مرا در هر كجا رها كنيد من در همانجا خواهم بود و از جاى خود تكان نخواهم خورد (6) .
يكى از اصحاب على عليه السلام خدمت آنحضرت عرض كرد كه براى ميدانهاى جنگ اسب
تندرو و چالاك ابتياع كنيد كه چنين اسبى صاحب خود را در مهلكهها نجات ميدهد على عليه
السلام فرمود من هرگز از جلو دشمن فرار نخواهم كرد تا با اسب تند رو از ورطه خطر دور شوم
و دشمن فرارى را نيز تعقيب نخواهم نمود تا بخواهم زودتر باو برسم بنا بر اين مركب من هر
چه باشد اهميتى ندارد (7) .
ابن ابى الحديد گويد:على عليه السلام شجاعى بود كه نام گذشتگان را محو كرد و محلى
براى آيندگان باقى نگذاشت،در قوت ساعد و نيروى بازو نظيرى نداشت و يكضربت او براى
قوىترين شجاعان مرگ و هلاكت را پيش ميآورد چنانكه هيچ مبارزى از دست او جان سالم بدر
نبرد و شمشيرى نزد كه احتياج بدومى داشته باشد و هر رزمجوى دلاورى را كه ميكشت تكبير
ميگفت و در ليلة الهرير شماره تكبيراتش به 523 رسيد و معلوم گرديد كه 523 نفر از ابطال
نامى را در آنشب بديار عدم فرستاده است (8) .در جنگ احد پس از آنكه مردان رزمى قبيله
بنى عبد الدار بدست آنحضرت كشته شدند غلامى از آن قبيله كه حبشى بود و صواب نام
داشت در حاليكه بسيار خشمگين و دهانش كف زده بود سوگند ياد كرد كه بجاى كشته
شدگان قبيله خود شخص محمد صلى الله عليه و آله را خواهم كشت!اين غلام ضمن اينكه
شجاع بود جثه بزرگى هم داشت لذا مسلمين از او ترسيدند و جرأت مبارزه با او را
نداشتند،على عليه السلام چنان ضربتى بر او زد كه او را از كمردو نيم نمود بطوريكه بالا تنهاش
بزمين افتاد و نيم پائين در حال ايستاده ماند هر دو لشگر متعجب و مبهوت شده و مسلمين
ميخنديدند (9) !
در تمام جنگها مجاهد فى سبيل الله بود و اندوه و پريشانى مسلمين با وجود وى زائل
مي گشت،وقتى دست بقبضه ذو الفقار ميبرد پيروزى مسلمين محرز و مسلم ميشد و
هنگاميكه پيغمبر صلى الله عليه و آله را از طرف مشركين غم و اندوهى ميرسيد و سپاهيان
مخالف براى قتل او تصميم ميگرفتند وجود على عليه السلام باعث بر طرف شدن غم و اندوه
پيغمبر ميگرديد و بهمين جهت او را الكاشف الكرب عن وجه رسول الله گفتند.
شجاعت و نيروى بازوى على عليه السلام اظهر من الشمس بود و مخالفين و دشمنانش نيز
او را به شجاعت ميستودند،مشهور است كه با دو انگشت سبابه و وسطى گردن خالد بن
وليد را فشار داد بطوريكه خالد نعره زد و نزديك بهلاكت بود.در غزوات پيغمبر صلى الله عليه و
آله بسيار اتفاق افتاده بود كه على عليه السلام در مقابل دشمنان ايستادگى كرده بود و اگر
آن حضرت نبود كار مسلمين يكسره ميشد.
در قاموس زندگانى على عليه السلام كلمه ترس معنى و مفهومى نداشت او نه از جنگ
ميترسيد و نه از مرگ وحشت ميكرد در سراسر زندگانى خود با مرگ و خطر هماغوش بود و
بارها ميفرمود :و الله لابن ابيطالب آنس بالموت من الطفل بثدى امهـبخدا سوگند پسر ابيطالب
بمرگ بيشتر از طفل شير خوار به پستان مادرش مأنوس و مشتاق است (10) .
در جنگ صفين بدون زره در ميان دو لشگر ميگشت،امام حسن عليه السلام عرض كرد اين
عمل در موقع جنگ بى احتياطى است فرمود:يا بنى ان اباك لا يبالى وقع على الموت او وقع
الموت عليه (11) . (پسر جانم پدرت باكى ندارد كه رو بمرگ رود يا مرگ بسوى او آيد.) عدهاى از
ياران على عليه السلام از اين دليرى و بى باكى او احتياط ميكردند كه مبادا از طرف دشمن
غافلگير شود لذا نزد آنحضرت آمدند و عرض كردند يا امير المؤمنين شما در مواقع جنگ
هيچگونه احتياط نميكنيد و از هيچ پيشامدى هراس نداريد در پاسخ آنان اين رباعى را فرمود:
اى يومى من الموت افر
يوم ما قدر ام يوم قدريوم ما قدر لا اخشى الوغا
يوم قد قدر لا يغنى الحذرشاعر فارسى زبان مضمون رباعى فوق را بفارسى چنين سروده
است:
از مرگ حذر كردن دو روز روا نيست
روزى كه قضا هست روزى كه قضا نيستروزى كه قضا هست كوشش ندهد سود
روزى كه قضا نيست در آن مرگ روا نيستهر شجاعى كه در جنگ بدست آنحضرت كشته
ميشد موجب افتخار قبيله خود ميگشت و افراد قبيله از تقابل مقتول با آن شير بيشه شجاعت
مباهات مينمودند چنانكه در غزوه خندق عمرو بن عبدود كه بدست وى كشته شد خواهرش
گفت اگر جز على كه حقا لياقت آنرا دارد كه قاتل برادرم باشد ديگرى عمرو را كشته بود تمام
عمر ميگريستم لكن على را در شجاعت در تمام جهان نظيرى نيست و كشته شدن بدست او
عين افتخار و اعتبار است .
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مينويسد روزى معاويه خفته بود پس از بيدار شدن عبد
الله بن زبير را (كه هر دو از شجاعان بودند) در پايين پايش ديد كه بر تخت او نشسته بود،عبد
الله از روى شوخى بمعاويه گفت اگر ميخواستم ترا (در خواب كه بودى) غفلتا ميكشتم.معاويه
گفت بعد از ما اظهار شجاعت كن!عبد الله گفت براى چه شجاعت مرا انكار ميكنى با اينكه من
در جنگ برابر على بن ابيطالب بايستادم!معاويه گفت اگر چنين جرأت ميكردى يقينا على تو و
پدرت را با دست چپ ميكشت و دست راستش بيكار ميماند و دنبال ديگرى ميگشت كه بقتل
رساند (12) .بارى على عليه السلام ضيغم الغزوات و اسد الله الغالب بود كه وقتى پا بميدان
محاربه مىگذاشت نفسهاى دليران و شجاعان در سينهها تنگ ميشد و بهر فرقه حمله ميكرد
عفريت مرگ با صورت هولناكى بر آنگروه نمايان ميگشت.رباعى زير منسوب بآنحضرت است:
صيد الملوك ارانب و ثعالب
و اذا ركبت فصيدى الابطالصيدى الفوارس فى اللقاء و اننى
عند الوغاء لغضنفر قتال (13)
سفيان ثورى گويد كه على عليه السلام در ميان مسلمين كوه آهنينى بود و براى كفار و
منافقين حريفى نيرومند،خداوند عزت و احترام مسلمين و ذلت و خوارى مشركين را بدست او
قرار داده بود.
ثمره شجاعت و مجاهدت على عليه السلام رواج دين حنيف اسلام و پيشرفت احكام الهى و
محو كفر و بت پرستى گرديد.