ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
پنجشنبه 95/07/29
«قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودةَ فی القربی»
«بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمیخواهم»؟
سوره شوری، ایه 23
عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور کوچ از کربلا بهسوی کوفه را میدهد و زنان و حرم امام حسین ـ علیهالسلام ـ را بر شتران بیجهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سختترین مصائب و هُموم کوچ میدهند.[1] در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند.
روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند. گویا اسرا، شب دوازدهم را ، در پشت دروازههای کوفه و بیرون شهر سپری کرده اند. در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه امام حسین ـ علیهالسلام ـ و خارجی معرفی کردن آن حضرت، مردم کوفه از این پیروزی خوشحال میشوند و جهت دیدن اسرا به کوچهها و محلهها روانه میشوند و با دیدن اسرا شادی میکنند. ولی با خطابههایی که امام سجاد ـ علیهالسلام ـ و حضرت زینب ـ سلامالله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد میکند، شادی کوفیان را به عزا تبدیل میکنند.
اسرا با این وضع وارد دارالاماره میشوند و در مجلس، عبیدالله بن زیاد ملعون، جلوی چشم اسرا و مردم با چوبدستی به سر مبارک میزد و خود را پیروز میدان قلمداد میکرد و کشته شدن امام حسین ـ علیهالسلام ـ را خواست خدا قلمداد مینمود.[2] اما با جوابهایی که از جانب حضرت زینب (س) و امام سجاد ـ علیهالسلام ـ میشنید بیشتر رسوا میشد.
در خبرها آمده که ابن زیاد بعد ازآنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچهها و محلههای کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[3] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذیالجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه، دستها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بیجهاز بهسوی شام حرکت دادند.
نقلشده که اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ را سه روز پشت دروازههای دمشق نگه داشتند تا شهر را آذینبندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقلشده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیهالسلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دمشق کردند.[4]
وقتی از امام سجاد ـ علیهالسلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سختترین مصیبتهای شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام».[5]
در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلیالله علیه و آله ـ را درحالی که به ریسمان بستهشده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید میگذارند و یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و با قرائت اشعاری، خود را پیروز میدان میداند و به مردم اجازه حضور میدهد و در آن مجلس، به لبهای مقدس امام، جلوی چشم اسرا خیزران میزند.[ 6]
اسرا در مدتی که در شام بودند بنا بر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری میشدند[7] و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد ـ علیهالسلام ـ را شهید کند که خانم زینب مانع میشدند.
در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستاش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و سپس به اصرار مردم، امام به منبر رفت و خطبهای خواند. بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه میکردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.[8]
ازجمله وقایعی که برای اسرای اهلبیت در شام اتفاق افتاد، وفات دختر سهساله امام حسین ـ علیهالسلام ـ است. از کامل بهایی نقلشده اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان میداشتند؛ و به آنها میگفتند که پدر شما سفرکرده؛ تا اینکه شبی دختری از امام حسین ـ علیهالسلام ـ به نام رقیه از خواب بلند میشود و بهانه بابا را میگیرد و ضجه و ناله میکند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا میشوند تا اینکه سر امام را در طشتی میآورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر، درد دل میکند. پدر بعد از تو محنتها کشیدم بیابانها و صحراها دویدم.
بعد از مدتی دیدند که سر به یکطرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جانآفرین تسلیم کرده [9] بعد از اینکه مردم شام بهوسیله خطابههای حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهماالسلام ـ شناخت کامل از اسرای اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ یافتند یزید تحتفشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوایی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیهالسلام ـ را خواست:
اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهایی که غارتشده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیهالسلام ـ را با مقداری پول پس داد.[10] و اجازه داد که اسرای اهلبیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند.
بعدازاینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند، یزید از فتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید.
راوی میگوید: هنگامیکه اهلوعیال امام حسین ـ علیهالسلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیهالسلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا، مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.[11] گویا خروج اسرا از شام بهطرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زی
چهارشنبه 95/07/28
حتی اگر با همسرتان در اوج تفاهم باشید با تولد اولین فرزند باید دوباره بر سر میز مذاکره بنشینید و درباره روش تربیت فرزندتان تفاهم نامه جدیدی امضا کنید. این هماهنگی و تفاهم یکی از مهمترین کلیدهای تربیت فرزند است.
1- مادر اخم می کند و پدر لبخند می زند.این فرمانده دستور حمله می دهد و آن یکی دستور عقب نشینی. با این وضعیت طفل معصوم هیچوقت نمی فهمد چه کاری خوب است و چه کاری بد است. این تعارض سم مهلکی برای شخصیت کودک است. او در این خانواده هرگز احساس امنیت نمی کند چون در هر صورت بازنده میدان است و این مسئله او را دچار افسردگی و اضطراب می کند.
2- وقتی پدر به دلیلی کودک را از بازی کردن با دوستانش محروم می کند و مادر در غیبت پدر به او مجوز بازی می دهد کودک متوجه می شود که قانون پدر زیاد هم جدی نیست. در این خانواده نه پدر و مادر اعتباری دارند و نه قانونشان.
3- والدین گاهی به خاطر مصلحت فرزندشان خطوط قرمزی قرار می دهند و آنها را از بعضی از کارها منع می کنند. اما بچه ها هم سیاستمداران خبره ای هستند. آنها خیلی خوب می توانند با استفاده از اختلاف سلیقه والدینشان تحریمها را دور بزنند.
4- چاره ای نیست باید با یکدیگر در تربیت فرزندتان هماهنگ شوید. زیرا آسیبی که از اختلاف والدین متوجه کودک می شود از عمل کردن به روش یکی از والدین حتی اگر اشکالاتی در آن باشد بدتر است. پس درباره مسائل تربیتی فرزندان خوب مطالعه و گفتگو کنید تا به توافق برسید. اگر در موقعیتی سردرگم شدید با شخص سومی که در این مسائل اطلاعات کافی دارد مشورت کنید. اگر توافق ممکن نیست یکی از والدین باید کوتاه بیاید و صحنه را خالی کند. اما اینطور نباشد که همیشه نظر پدر یا همیشه نظر مادر اعمال شود.
5- اختلاف شما و همسرتان باید مثل یک راز سر به مهر باقی بماند. پس هرگز در مقابل بچه ها درباره این مسائل بگو مگو نکنید و یواشکی مسئله را بین خودتان حل کنید.
6- اطرافیان کودک بخصوص مادربزرگها و پدربزرگها هم باید با شیوه تربیتی والدین کودک همراه باشند. البته همراه کردن آنها کمی دشوار است اما اگر والدین کودک به اندازه کافی با یکدیگر هماهنگ باشند دیگران نیز با آنها همراه خواهند شد.
پیروز باشید
چهارشنبه 95/07/28
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: اَوَّلُ مَا افْتَرَضَ اللّهُ عَلى اُمَّتى الصَّلواتُ الْخَمْسُ، وَاَوَّلُ مایُرْفَعُ مِنْ اَعْمالِهِمُ الصَّلواتُ الْخَمْسُ، وَاَوَّلُ مایُسْأَلْونَ عَنْهُ الصَّلواتُ الْخَمْسُ.
کنز العمال، ج 7، ح 18859 .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: نخستین چیزى که خداوند بر امّت من واجب کرد نمازهاى پنجگانه است، و نخستین عملى که از آنان بالا برده مى شود، و از آنان سئوال مى شود همان نماز است.
چهارشنبه 95/07/28
قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: «حامِلُ القُرآنِ حامِلُ رایَةِ الاِْسْلامِ وَ مَنْ أَکْرَمَهُ فَقَدْ اَکَرَمَ اللّه َ وَ مَنْ اَهانَهُ عَلَیْهِ لَعْنَةُ اللّه ِ».
کنزالعمّال، ج 1، ص 515، ح 2294.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حامل و حافظ قرآن پرچمدار اسلام است، کسى که او را احترام کند خدا را گرامى داشته است، کسى که به او اهانت کند مورد لعن و نفرین خدا خواهد بود.
چهارشنبه 95/07/28
نقش حضرت زینب(س) بعد واقعه عاشورا
حضرت در کاروان اسیران، همراه دیگر باقى ماندگان غافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. اگر چه در واقع رهبرى بازماندگان بر عهده امام سجاد (ع) بود، اما به ظاهر زینب کبرى (س) رهبرى را برعهده داشت.
سخنرانى قهرمانانه زینب (س) در کوفه، موجب تحول در افکار عمومى شد. وى در برابر نعره مستانه عبیدالله بن زیاد، آن گاه که به پیروزیش می نازید و می گفت: “کار خدا را با خاندانت چگونه دیدى؟!” با شهامت و شجاعت و صف ناپذیرى گفت: “ما رأیت الا جمیلا؛ جز زیبایى چیزى ندیده ام. شهادت براى آنان مقدر شده بود. آنان به سوى کشتن گاه خویش رفتند به زودى خداوند آنان و تو را مىآورد تا در پیشگاه خداوند داورى خواهید.
آن گاه که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد (ع) را صادر کرد، زینب (س) با زیرکى تمام، زمام عواطف را به دست گرفت و برادر زاده اش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستى او را بکشى مرا هم بکش. به دنبال حرکت زینب (س)، ابن زیاد از کشتن امام سجاد (ع) منصرف شد.
کاروان آزادگان به دمشق رفت. در شام نیز زینب (س) توانست افکار عمومى را متحول نماید. در جلسه اى که یزید به عنوان پیروزى ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سربریده حسین (ع) را در تشت نهاد و با چوبدستى به صورتش مىزد، زینب کبرى (س) با سخنرانى خویش غرور یزید را در هم کوبید و او را از کرده خویش پشیمان کرد. سرانجام یزید مجبور شد کاروان را با احترام به مدینه برگرداند.
در مدینه نیز زینب (س)، پیام آور شهیدان، ساکت ننشست. او با فریادش مردم مدینه را بر ضد حکومت یزید شوراند. حاکم مدینه در پى تبعید حضرت زینب (س) برآمد. به نوشته برخى حضرت به شام سفر نمود و در همان جا درگذشت. برخى دیگر گفته اند: حضرت به مصر هجرت نمود و در تاریخ پانزدهم رجب سال 62 هجرى درگذشت.(1)
پی نوشتها:
1- زینب پیام آور عاشورا، سید عطاء الله مهاجرانى، ص 287 به بعد.