ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
شنبه 95/05/16
از نگاه اسلام بحث کرامت انسان باز می گردد به این که خداوند کریم است و در عالم وجود با اسما و صفاتش در موجودات تجلی کرده است، لذا همه ی موجودات مظهر کرامت خداوند هستند. کرامت برخورداری از آن صفت کریم خدا و در مورد انسان، همان شرافت وجودی است که جزء مباحث اسلامی هم هست. خداوند در قرآن می فرماید: ما بنی آدم را تکریم کردیم و برتری اش بخشیدیم «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی كَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً».
اصل این کرامت باز می گردد به روح آدم که «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی». انتساب خاص دارد به خداوند و به تبع آن، خلقت مادی او هم به سبب همراهی با روح، از کرامت برخوردار است و تجلی آن کریم بودن است. لذا جسد مسلمان مؤمن و به طور کلی جسد انسان احترام دارد. هرچند کرامت اصلی، همان کرامت روح است.
از کرامت طبیعی تا کرامت
ملکوتی بر این اساس دو سطح از کرامت وجود دارد: کرامت طبیعی و کرامت ملکوتی. حال اگر بخواهیم کرامت انسان پاس داشته شود، تکریم در هر دو حوزه باید تحقق پیدا کند. در حوزه ی کرامت طبیعی، تکریم انسان ها عبارت است از برآورده شدن نیازهای جسمی آن ها، آن هم به صورت آبرومندانه و همراه با احترام. تأمین نیازهای زندگی، نیاز به ازدواج، نیاز به شغل، نیاز به امنیت و… از این دسته اند. لذا اگر حکومتی بخواهد مردمش را تکریم کند، باید این نیازها را تأمین کند بدون آن که مردم به حد اضطرار برسند و برای آن آبرو صرف کنند.
در حوزه ی کرامت ملکوتی تأمین نیازهای معنوی مدنظر است، به همین خاطر خداوند می فرماید: بخوان به نام پروردگار اکرم خود، نادانسته های تو را با قلم به تو آموخت… «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»؛ یعنی تجلی اکرم بودن خداوند تأمین نیازهای معرفتی است. نیازهای آموزشی، نیازهای ایمانی و… هم از این نوع به شمار می روند و اگر این ها تأمین نشود، کرامت روح انسان دچار خلل می شود. لذا بصیرت دادن، حفظ حرمت اختیار انسان ها، حفظ حرمت انتخاب افراد و… از مبانی تکریم روحی آن هاست.
امام کریم
تمام این نیازها برای رشد افراد لازم است و امام مسؤول تأمین و فراهم نمودن آن هاست. به همین خاطر می بینید که حس افراد نسبت به امام مثل حس آن ها نسبت به یک پدر مهربان است. همان «الوالد الشفیق» (پدر دلسوز) که امام رضا علیه السلام فرمودند. پدر چگونه فرزندانش را تکریم می کند؟ وقتی که به آن ها غذا می دهد یا بچه ها را برای آموزش به مدرسه می فرستد و نیازهایشان را آبرومندانه تأمین می کند، سرشان منت نمی گذارد. شما وقتی پولی از پدرتان می گیرید، احساس شکستگی نمی کنید و خیلی برای شما سخت نیست ولی اگر بخواهید از فرد دیگری بگیرید، سخت است. پس اساس تکریم، حس محبت است. وقتی محبت باشد، نیاز را طوری برآورده می کند که انسان احساس شکست پیدا نمی کند. همان طور که خداوند چنان نعمت می دهد که ما اصلاً احساس بدهکاری به او نمی کنیم. همین خصلت در امام هم وجود دارد. کیفیت زیارت برمی گردد به حالت قلبی انسان نسبت به امام. و اگر آن حس محبت بین ما و امام حاکم باشد، زیارت ما هم ارتقا پیدا می کند.
شنبه 95/05/16
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا
بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده
جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک
از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: “بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها
سپری کن.”
شاهزاده با تمسخر گفت: ” من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! ” عارف اولین عروسک را
برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. او
سومین عروسک را امتحان نمود.
تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد. استاد
بلافاصله گفت : ” جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی
نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که
همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته ” شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: ” پس بهترین دوستم
همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. “
عارف پاسخ داد : ” نه ” و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و
گفت: ” این دوستی است که باید بدنبالش بگردی ” شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود.
باتعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : ” استاد اینکهنشد ! “
عارف پیر پاسخ داد: ” حال مجددا امتحان کن ” برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد.
شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند استاد رو به شاهزاده کرد
و گفت: ” شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت
توجهی نکند و کی ساکت بماند.
شنبه 95/05/16
به برکت ایشان و اعتقاد به امامت آن حضرت (ع) است که شیعه اثنی عشری هویت می یابد یعنی هر کسی که به امامت ایشان معتقد باشد، شیعه عثنی عشری است.
فاصله بین ولادت حضرت معصومه (س) و ولادت ثامن الائمه (ع) با عنوان دهه کرامت نامگذاری شده که مقارن است با جشن ها و آیین های شادباش در سراسر ایران به یمن قدوم موالید نورانی این دهه؛ اما اینکه چرا ایام ولادت امام هشتم شیعیان (ع) کرامت نام گرفته است.ادامه مطلب….
ادامه »سه شنبه 95/04/29
در كتابی كه فیلسوف بزرگ، عارف عامل، علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان مقدمهای بر آن نگاشته بود خواندم:
عباس صفوی در شهر اصفهان از همسر خود سخت عصبانی شده و خشمگین میشود، در پی غضب او، دخترش از خانه خارج شده و شب برنمیگردد، خبر بازنگشتن دختر که به شاه میرسد، بر ناموس خود كه از زیبائی خیره كنندهای بهره داشت سخت به وحشت میافتد، ماموران تجسّس در تمام شهر به تكاپو افتاده ولی او را نمىیابند.
دختر به وقت خواب وارد مدرسه طلاّب میشود و از اتفاق به در حجره محمدباقر استرآبادی كه طلبهای جوان و فاضل بود میرود، در حجره را میزند، محمدباقر در را باز میكند، دختر بدون مقدمه وارد حجره شده و به او میگوید از بزرگ زادگان شهرم و خانوادهام صاحب قدرت، اگر در برابر بودنم مقاومت كنی ترا به سیاست سختی دچار میكنم . طلبه جوان از ترس او را جا میدهد، دختر غذا میطلبد، طلبه میگوید جز نان خشك و ماست چیزی ندارم، میگوید بیاور . غذا میخورد و میخوابد.
وسوسه به طلبه جوان حمله میكند، ولی او با پناه بردن به حق دفع وسوسه میكند، آتش غریزه شعله میكشد، او آتش غریزه را با گرفتن تك تك انگشتانش به روی آتش چراغ خاموش میكند، مأموران تجسّس به وقت صبح گذرشان به مدرسه میافتد، احتمال بودن دختر را در آنجا نمیدادند، ولى دختر از حجره بیرون آمد، چون او را یافتند با صاحب حجره به عالی قاپو منتقل كردند .
عباس صفوی از محمدباقر سئوال میكند دیشب، در برخورد با این چهره زیبا چه كردی؟ وی انگشتان سوخته را نشان میدهد، از طرفى خبر سلامت دختر را از اهل حرم میگیرد، چون از سلامت فرزندش مطلع میشود، بسیار خوشحال میشود، به دختر پیشنهاد ازدواج با آن طلبه را میدهد، دختر نیز که از شدت پاكی آن جوانمرد بهت زده بود، قبول میكند. بزرگان را میخوانند و عقد دختر را براى طلبه فقیر مازندرانی میبندند و از آن به بعد است كه او مشهور به میرداماد میشود و چیزی نمیگذرد كه اعلم علمای عصر گشته و شاگردانی بس بزرگ هم چون ملا صدرای شیرازی صاحب اسفار و كتب علمی دیگر تربیت میكند .
منبع: عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، جلد 8 ، حسین انصاریان .
سه شنبه 95/04/29
آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود: « اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. » اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. » خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. » و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »