روز سالمند


اشک های تنهایی

موهای سفیدشان را که می بینی، دلت از غم پر می شود. می دانی که زمان خواهد گذشت و تو نیز روزی، سفیدی موها را تجربه می کنی و دست هایت چروک و سوی چشمانت به ضعف می گراید. پشت تو نیز روزی خمیده می شود. دست هایت می لرزد و زیبایی چشم گیرت زیر موج چروک های صورتت جمع می شود. تو هم روزی مادربزرگ و پدربزرگ می شوی. چشم به در می دوزی که شاید کسی بیاید و تمام لحظات تنهایی ات را پر کند. مادر بزرگ ها و پدربزرگ های تنها را دیده ای؟ دیده ای که چطور تنهایی شان را بین عکس های سال های قبل تقسیم می کنند؟ ساعت ها می نشینند و با تنها عکسی که از عزیزی به یادگار دارند حرف می زنند و ظرف احساسشان را آرام خالی می کنند. وقتی که حرف هایشان تمام می شود اندوهی بزرگ در دل هایشان لانه می کند و اشک آهسته بر روی صورتشان جاری می شود. بیایید نگذاریم پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، اشک تنهایی بریزند.


غربت پیرغربی

تحقیقی که در زمینه روابط خانوادگی در پاریس به انجام رسیده است، نشان می دهد که 9 درصد از کودکان 12 تا 14 ساله نمی دانند که پدربزرگ ها یا مادربزرگ هایشان زنده اند یا نه؛ یعنی ارتباط بین نسل ها چنان رو به کاهش است که نواده ها از وضع پدربزرگ ها و مادربزرگ هایشان خبر ندارند؛ زیرا آنها در شهرهای دوردست زندگی می کنند و امکان ارتباط با آنان تقریبا از میان رفته است. در حقیقت باید گفت که پیران به تبعیدگاه می روند و تبعیدگاهشان، همان آسایشگاه سالمندان است.


ناخدایان کشتی زندگی

یکی از دانشمندان غربی می گوید: پیری ما را از کار باز می دارد، امّا از کدام کار؟ از کاری که در خور نیروی جوانی است. آیا کاری نیست که از عهده عقل و فکر برآید و از نیروی جوانی و توان جسمانی بی نیاز باشد؟ این ادّعا که از پیرکاری برنمی آید چنان پوچ و باطل است که بگویند: به وجود ناخدا در کشتی نیازی نیست! زیرا وقتی ملوانان به هر طرف در تکاپو و شتابند و از دکل ها بالا و پایین می روند و دلیرانه با طوفان می جنگند، او آسوده و بی حرکت، سکان را به دست گرفته و بی کار نشسته! بلی، کار جوانان از ناخدا برنمی آید؛ اما وظیفه ی او بسی مهم تر و خطیرتر است. کارهای بزرگ زاییده ی زور و بازو و چستی و چالاکی نیست؛ بلکه مولود تجربه و پختگی و شخصیت و نفوذ کلام است و این مزایا و صفات را تنها در پیران باتجربه می توان جست.


کمانت به چند؟

پیرمردی صدساله، که در اثر طول عمر، پشتش خمیده بود، بر عصای خود تکیه کرده بود و گام برمی داشت. جوانی جاهل او را دید. به خمیدگی پشت او اشاره کرد و گفت: «ای پیرمرد، این کمان که بر پشت داری به چند خریده ای تا من نیز یکی بخرم؟» پیر، نگاه عاقلانه ای به او کرد و گفت: «اگر عمر یابی و صبر کنی، آن را به رایگان به تو نیز خواهند بخشید».
تیرقدی بر سر پیری نژند گفت به بازی که کمانت به چند؟
گفت مکن نرخ تهی مایگان رو که هم اکنون رسدت، رایگان


گنج پیران

روزگار قاصد مرگ است و شب و روز از عمر آدمی می کاهند. انسان آن گاه که بر عمر رفته می نگرد، از تأسّف و دریغ سرشار می شود. اما آنچه از این گذران عمر می آموزد پربهاست. ثمره عمررفته، تجربه هایی است که انسان را گران بار می کند.

فردوسی شاعر بزرگ حماسه سرای ایران در شاهنامه در حق پیر و کرامت او آورده است:
شهنشاه گوید که از رنج من مبادا کسی شاد و از گنج من
مگر مرد بادانش و یادگیر چه نیکوتر از مرد دانا و پیر؟

غزالی نیز، آن گاه که به رفع عیوب توصیه می کند، می گوید: «عیوب خویش به چهارطریق بتوان شناخت، یکی آن [است] که در پیش پیری پخته و راه یافته بنشیند، تا آن پیر، اندر وی همی نگرد و عیوب وی با وی همی گوید».
پند پیران

پند پیران گران بهاست؛ چه آن که آنان سرشار از تجربه و تدبیرند. سخن پیر، کیمیایی است که می تواند مس وجود انسان را به طلای ناب مبدّل سازد.

عنصری شاعر روزگار غزنویان پس از ستایش نیروی جوانی، از تجربه گران قدر پیران بدین گونه یاد می کند:
جوان و پیر دو چیز است بخت خاطر او یکی به قوتْ برنا، دگر به دانشْ پیر

و حافظ رأی پیر را از بخت جوان، ارجمندتر می داند:
جوانا سرمتاب از پند پیران که رأی پیر از بخت جوان به
پیری و جوانی

پیر خردمند است و سرد و گرم روزگار را دیده و تلخ و شیرین زندگی را چشیده. اما جوانی معمولاً با خامی همراه است. سالمندان، سرشار از تجربه اند و اگر نیروی بدنی خود را از دست داده اند از نیروی معنوی شگرفی برخوردارند. پیران ما دانایان راز و پاسداران فرهنگ گذشته ایرانند. حافظ شنیدن نصیحت پیران را باعث کمال انسان می داند:
پیرانْ سخن به تجربه گویند گفتمت هان ای پسر که پیر شوی، پند گوش کن

و صائب صحبت پیر را حصار عافیت نامیده می گوید:
جوان را صحبت پیران حصار عافیت باشد به خاک و خون نشیند تیر، چون دور از کمان باشد
مجالست پیران

عنصر المعالی به گیلان شاه توصیه می کند که در گذرزمان این نکته تجربه شده است که «آنچه پیران دانند، جوانان ندانند». و می افزاید:

«نشست و برخاست همه با جوانان مکن. با پیران نیز مجالست کن و رفیقان و ندیمان پیر و جوان، آمیخته دار… از بهر آن که پیران چیزها دانند که جوانان ندانند».
اشک ندامت

از مسائلی که در حاشیه زندگی پیران مطرح می شود، ندامت از تندروی های روزگار جوانی است. برخی از سالمندان در حسرت طراوت جوانی انگشت ندامت به دندان می گزند و از این که عمر را به هوس درباخته اند دچار تأسّف و تأثّر و دریغ اند و بعضی دیگر شکایت از کوتاهی عمر می کنند. افسوس آنان به سبب از دست دادن مواهب جوانی است که طراوت است و شادابی و رنج آنها حاصل از پیری است که سراسر ضعف است و اندوه و خستگی.
دریغا که فصل جوانی برفت به لهوولعب زندگانی برفت
دریغا که مشغول باطل شدیم ز حق دور ماندیم و غافل شدیم
دریغا چنان روح پرور زمان که بگذشت بر ما چو برق یمان
من آن روز را قدر نشناختم بدانستم اکنون که در باختم

سرمایه جوانی
جوانی چنین گفت روزی به پیری که چونست با پیری ات زندگانی؟
بگفت: اندرین نامه حرفی ست مبهم که معنیش جز وقت پیری ندانی
تو به کز توانایی خویش گویی چه می پرسی از دوره ناتوانی؟
جوانی نکودار کاین مرغ زیبا نماند در این خانه استخوانی
متاعی که من رایگان دادم از کف تو گر می توانی مده رایگانی

پروین اعتصامی
پیر شرقی

پیر در مشرق زمین، نماد تجربه و خرد است و مردم از صحبت او بهره های روحانی می برند. آنان همواره، روشنی بخش خانواده و سرشار از دوستی و ستایشند. همه کس در همه جا، دست محبّت و احترام بر سر آنان نهاده و در مجالس و محافل بالاتر از دیگران نشانده می شود. سالمندان، محرم راز فرزندان خویش اند و مشکلات خانواده را به سرپنجه تدبیر می گشایند. هرچه بر سن وسالشان افزوده می شود، روحانیتشان را بیشتر می ستاییم. آنها را گنجینه فناناپذیر خاطرات و شگفتی ها می دانیم، به خواستگاری فرزندانمان می فرستیم و در نزاع های خانوادگی آنان را میانجی می کنیم و در برابرشان زانوی ادب بر زمین می زنیم. در جامعه ما، پیر شدن موهبت است و هرکس را که به دعا یاد می کنند جمله «پیرشوی» را بدرقه راه وی می سازند.
حرمت پیر

«پیر، نماد وقار و احترام و بزرگواری است و در عرصه ادب پارسی از او با حرمت فراوان یاد شده و واژه پیر همواره از احترام انگیزترین کلمه ها بوده است.

از مردمی که بزرگ ترین شاهکارهای ادبی، اخلاقی و تربیتی را در طی قرون متمادی پدید آورده اند، این مایه تکریم پیران عجیب نیست، بلکه از لوازم زندگی آنان است. به اعتقاد یک خردمند غربی: «احترام به پیران در هر کشوری، متناسب با مقدار تربیت و فضایل اخلاقی آن مردم است».
پادشهی، پاس فقیران بدار پیرنه ای، حرمت پیران بدار

حافظ
دست تعدّی از سر پیران کشیده دار پشت کمان به خاک رساندن کمال نیست

صائب
رنج پیری

رنج پیری از زمینه های تفکّر انسانی است. در عرصه ادب و فرهنگ نیز می توان گفت که، بیشتر هنرمندان و شاعرانی که به مرحله پیری راه یافته اند مرثیه ای براین فرجام دردناک زندگی آدمی برجای گذاشته اند. این سوگ نامه فصلی است که کم تر دفتری از ادبیات ایران از آن خالی است. شاعران و نویسندگان، هریک به گونه ای از این پایان ناگزیرآدمی نالیده اند.
به پیری خاک بازیگاه طفلان می کنم بر سر که شاید بشنوم زان خاک بوی خردسالی را
این سطرهای چین که ز پیری به روی ماست هر یک جداجدا خط معزولی قواست

صائب
ز پیری شد برون از دست اسباب تأسّف هم خوشادندان که می آمد به کار لب گزیدن ها

ملافیض کاشانی
خمیده قد از آن دارند پیرانِ جهان دیده که اندر خاک می جویند ایام جوانی را

مکتبی شیرازی
حکایت

وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت: مگر خردی فراموش کردی که درشتی می کنی؟
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش چو دیدش پلنگ افکن و پیل تن
گر از عهد خردیت یادآمدی که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا که تو شیرمردی و من پیرزن
تازیانه فقر

برخی از سالمندان که از نظر مالی حمایت نمی شوند، در زیر تازیانه فقر و نداری جان می دهند. ما بارها، نظاره گر زندگی طاقت فرسای این سالمندان تهی دست بوده ایم. بر مسئولان فرهنگی و اقتصادی کشور است که با برنامه هایی مناسب، اسباب سلامت تن و راحتی روان آنان را فراهم آورند. و بر قلب های مهربان است که بذر عاطفه و احساس را در دل های پیر آنان بکارند و شادی را مهمان دل های آفتابی شان کنند.

صفحات: · 2

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.