دیابتی ها گوجه فرنگی بخورند .

گوجه فرنگی از نظر داشتن ماده ای موسوم به لایکوپین بسیار غنی است.

لایکوپین یک آنتی اکسیدان و ضد سرطان است. لایکوپین عامل رنگ سرخ گوجه فرنگی است.

لایکوپین یکی از عوامل مقابله کننده با سرطان پروستات است.

لایکوپین در خنثی کردن رادیکالهای آزادی نقش دارد که به سلولها آسیب می رساند و بیماری ها را در بدن

گسترش می دهد.

تحقیقات اخیر نشان می دهد لایکوپین در مقابله با بیماری های مرتبط با کهولت سن نیز موثر است.

لایکوپین در مقابله با بیماری دیابت و بیماری های قلبی نیز تاثیرات بسیار خوبی دارد.

علاوه بر گوجه فرنگی، هندوانه نیز از نظر دارا بودن لایکوپین بسیار غنی است.

عید قربان .

 

عيد قربان كه پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهي و شعور) و منا (سرزمين آرزوها، رسيدن

به عشق) فرا مى رسد، عيد رهايى از تعلقات است. رهايى از هر آنچه غيرخدايى است. در اين روز حج گزار،

اسماعيل وجودش را، يعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنيوى پيدا كرده قربانى مى كند تا سبكبال شود.

صداي پاي عيد مي آيد. عيد قربان عيد پاك ترين عيدها است عيد سر سپردگي و بندگي است. عيد بر آمدن انساني

نو از خاكسترهاي خويشتن خويش است. عيد قربان عيد نزديك شدن دل هايي است كه به قرب الهي رسيده اند. عيد

قربان عيد برآمدن روزي نو و انساني نو است.

… و اكنون در منايي، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده اي. اسماعيل تو كيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟

موقعيتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاكت؟ … ؟

اين را تو خود مي داني، تو خود آن را، او را - هر چه هست و هر كه هست - بايد به منا آوري و براي قرباني، انتخاب

كني، من فقط مي توانم ” نشاني ها “يش را به تو بدهم:

آنچه تو را، در راه ايمان ضعيف مي كند، آنچه تو را در “رفتن"، به “ماندن” مي خواند، آنچه تو را، در راه “مسئوليت” به

ترديد مي افكند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگي اش نمي گذارد تا “پيام” را بشنوي،

تا حقيقت را اعتراف كني، آنچه ترا به “فرار” مي خواند، آنچه ترا به توجيه و تاويل هاي مصلحت جويانه مي كشاند، و

عشق به او، كور و كرت مي كند، ابراهيمي و “ضعف اسماعيلي” ات، ترا بازيچه ابليس مي سازد.

… و اكنون در منايي، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده اي. اسماعيل تو كيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟

موقعيتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاكت؟ … ؟

در قله بلند شرفي و سراپا فخر و فضيلت، در زندگي ات تنها يك چيز هست كه براي به دست آوردنش، از بلندي فرود

مي آيي، براي از دست ندادنش، همه دستاوردهاي ابراهيم وارت را از دست مي دهي، او اسماعيل توست،

اسماعيل تو ممكن است يك شخص باشد، يا يك شيء، يا يك حالت، يك وضع، و حتي، يك ” نقطه ضعف"!

اما اسماعيل ابراهيم، پسرش بود!

سالخورده مردي در پايان عمر، پس از يك قرن زندگي پر كشاكش و پر از حركت، همه آوارگي و جنگ و جهاد و تلاش و

درگيري با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متوليان بت پرستي و خرافه هاي ستاره پرستي و شكنجه زندگي. جواني

آزاده و روشن و عصياني در خانه پدري متعصب و بت پرست و بت تراش! و در خانه اش زني نازا، متعصب، اشرافي:

سارا.

و اكنون، در زير بار سنگين رسالت توحيد، در نظام جور و جهل شرك، و تحمل يك قرن شكنجه “مسئوليت روشنگري و

آزادي"، در “عصر ظلمت و با قوم خو كرده با ظلم"، پير شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز يك “بشر” مانده

است و در پايان رسالت عظيم خدايي اش، يك “بنده خدا” ، دوست دارد پسري داشته باشد، اما زنش نازا است و

خودش، پيري از صد گذشته، آرزومندي كه ديگر اميدوار نيست، حسرت و يأس جانش را مي خورد.

خدا، بر پيري و نااميدي و تنهايي و رنج اين رسول امين و بنده وفادارش - كه عمر را همه در كار او به پايان آورده است،

رحمت مي آورد و از كنيز سارا - زني سياه پوست - به او يك فرزند مي بخشد، آن هم يك پسر! اسماعيل، اسماعيل،

براي ابراهيم، تنها يك پسر، براي پدر، نبود، پايان يك عمر انتظار بود، پاداش يك قرن رنج، ثمره يك زندگي پرماجرا، تنها

پسر جوان يك پدر پير، و نويدي عزيز، پس از نوميدي تلخ.

و اكنون، در برابر چشمان پدر - چشماني كه در زير ابروان سپيدي كه بر آن افتاده، از شادي، برق مي زند - مي رود و

در زير باران نوازش و آفتاب عشق پدري كه جانش به تن او بسته است، مي بالد و پدر، چون باغباني كه در كوير پهناور

و سوخته ي حياتش، چشم به تنها نو نهال خرّم و جوانش دوخته است، گويي روئيدن او را، مي بيند و نوازش عشق را

و گرماي اميد را در عمق جانش حس مي كند.

در قله بلند شرفي و سراپا فخر و فضيلت، در زندگي ات تنها يك چيز هست كه براي به دست آوردنش، از بلندي فرود

مي آيي، براي از دست ندادنش، همه دستاوردهاي ابراهيم وارت را از دست مي دهي، او اسماعيل توست،

اسماعيل تو ممكن است يك شخص باشد، يا يك شيء، يا يك حالت، يك وضع، و حتي، يك ” نقطه ضعف"!

در عمر دراز ابراهيم، كه همه در سختي و خطر گذشته، اين روزها، روزهاي پايان زندگي با لذت “داشتن اسماعيل”

مي گذرد، پسري كه پدر، آمدنش را صد سال انتظار كشيده است، و هنگامي آمده است كه پدر، انتظارش نداشته

است!

اسماعيل، اكنون نهالي برومند شده است، جواني جان ابراهيم، تنها ثمر زندگي ابراهيم، تمامي عشق و اميد و لذت

پيوند ابراهيم!

در اين ايام، ناگهان صدايي مي شنود:

“ابراهيم! به دو دست خويش، كارد بر حلقوم اسماعيل بنه و بكُش"!

مگر مي توان با كلمات، وحشت اين پدر را در ضربه آن پيام وصف كرد؟

ابراهيم، بنده خاضع خدا، براي نخستين بار در عمر طولاني اش، از وحشت مي لرزد، قهرمان پولادين رسالت ذوب مي

شود، و بت شكن عظيم تاريخ، درهم مي شكند، از تصور پيام، وحشت مي كند اما، فرمان فرمان خداوند است. جنگ!

بزرگترين جنگ، جنگِ در خويش، جهاد اكبر! فاتح عظيم ترين نبرد تاريخ، اكنون آشفته و بيچاره! جنگ، جنگ ميان خدا و

اسماعيل، در ابراهيم.

كرپن ها، همان روحانيان دين “مهر” بوده اند و به دليل قرباني كردن “گاو” از سوي ايشان، واژهي “قرباني” نيز از

همينان برگرفته شده است.

عيد قربان ريشه در دوران ماقبل تاريخ بشر دارد. انسان اوليه كه از فهم طبيعت عاجز است، براي به دست آوردن ترحم

خدايان دست به قرباني كردن حيوانات و انسان ها مي زند. اين رسم نزد همه ملل و اديان به اسامي مختلف موجود

بوده است. اين سنت طولاني بشري در اسلام نيز پذيرفته شده است.

در روايات مختلف ديني آمده است كه ابراهيم در سن بالا داراي فرزندي شد كه او را اسماعيل نام نهاد و برايش بسيار

عزيز و گرامي بود. اما مدتها بعد، هنگامي كه اسماعيل به سنين نوجواني رسيده بود، فرمان الهي چندين بار در خواب

به ابراهيم نازل شد و بدون ذكر هيچ دليلي به او دستور داده شد تا اسماعيل را قرباني كند.

او پس از كشمكشهاي فراوان دروني، در نهايت با موافقت خالصانه فرزندش، به محل مورد نظر مي روند و ابراهيم آماده

سر بريدن فرزند محبوب خود مي شود. اما به هنگام انجام قرباني اسماعيل خداوند كه او را سربلند در امتحان مي

يابد، گوسفندي را براي انجام ذبح به نزد ابراهيم مي فرستد.

اين ايثار و عشق پيامبر به انجام فرمان خدا، فريضه اي براي حجاج مي گردد تا در اين روز قرباني كنند و از اين طريق

براي يتيمان و تهيدستان خوراكي فراهم سازند. در اين روز همچنين مستحب است كه نماز عيد قربان برپا گردد. نماز

عيد قربان بايد در فاصله زماني طلوع آفتاب روز عيد تا ظهر خوانده شود و شامل دو ركعت است.

اولين معنايي كه از عيد به ذهن مي رسد، تغييراتي است كه انسان از ظاهر خود و يا در طبيعت مي بيند . اين آرايش

ظاهري همچون پوشيدن لباس نو و آمدن بهار طبيعت به يك معنا عيد ناميده شده است .

عيد قربان ريشه در دوران ماقبل تاريخ بشر دارد. انسان اوليه كه از فهم طبيعت عاجز است، براي به دست آوردن ترحم

خدايان دست به قرباني كردن حيوانات و انسان ها مي زند. اين رسم نزد همه ملل و اديان به اسامي مختلف موجود

بوده است. اين سنت طولاني بشري در اسلام نيز پذيرفته شده است.

در روايتي از امير المومنين علي عليه السلام آمده است كه : هر روزي كه انسان در آن به زشتي آلوده نگردد آن روز

عيد است چرا كه زشتي مهمترين بستر ظهور نزاع ميان آدميان است و باعث بر هم خوردن آرامش دروني و بيروني

انسان ها مي گردد و اين همان چيزي است كه با عيد يعني آرامش و شادماني منافات دارد .

از سوي ديگر حركت انسان ها به سوي علم و معرفت همواره با شادماني و نشاط توأم است خاصه آن كه وقتي

انسان معناي جديدي كشف ميكند ، ابتهاج زائد الوصفي تمام وجود آدمي را در بر ميگيرد ، آن لحظه تازه عيد ناميده

ميشود .

معناي ديگري كه از عيد عارفان به ما آموخته اند، جان باختن و قرباني كردن جان خويش در پاي معشوق است. و نماد

ظاهري آن ايام حج و عيد قربان است كه حيواني را انسان به عنوان تحفه و هديه به طرف جايگاه معيني مي برد تا

براي كامل شدن عبادت قرباني كند. مولوي در اين معنا گفته است:

خويش فربه مي نماييم از پي قربان عيد كان قصاب عاشقان بس خوب و زيبا مي كشد

كشته شدن در پاي محبوب و قرباني كردن خود مهمترين تعريفي است كه مولوي از عيد به ما مي دهد.

در تمامي اين تعريف ها عيد براي انسان مطرح شده است، يعني ما در شرايط ويژه اي احساس مباركي و نو شوندگي

داريم . اما به نظر مي رسد اين تازگي قبل از آن كه در رابطه با ما معني شود در باره توليد كننده اين شرايط يعني

خداوند بايد معنا شود. چون خداوند “بديع السموات و الارض است ” و خود را با عنوان “فتبارك الله احسن الخالقين” به

ما معرفي نموده است . و از سوي ديگر اين مباركي در تمامي ملك و ملكوت عالم جاري است، لذا از اين خداي بزرگ و

مبارك ميتوان هر لحظه طعم مباركي را چشيد به همين دليل اگر عيدي است اولاً از آن خداست نه از آن آدميان، و اين

معنا با ساير تعاريف آمده در باب عيد يك فرق گوهري دارد كه آن محوريت خداست .

قرباني رمز فداكاري و از خودگذشتگي و دادن جان در راه محبوب و حد نهايي تسليم در برابر معبود است يعني

همچنان كه خون اين قرباني را در راه تو اي خالق يكتا بي دريغ مي ريزم حاضرم بدون هرگونه تعقل در راه دفاع از حريم

دين و اجراي فرامين آسماني تو از جان خود نيز بگذرم و خون خود را تقديم پيشگاه اقدست نمايم.

زماني كه حيواني در روز عيد قربان در وادي منا به دست حجاج مسلمان ذبح مي شود و نغمه روحاني “بسم الله

وجهت وجهي للذي فطر السموات والارض” طنين در فضاي قربانگاه مي افكند خاطره اعجاب انگيز و الهام بخش دو عبد

موحد و دو بنده با اخلاص خدا ابراهيم و اسماعيل را در دل ها زنده مي سازد.

پدري پير و كهنسال با چهره اي نوراني و ملكوتي كه آثار عظمت و جلالت روحي از سيماي متين و آرام او نمايان است

بر بالين فرزند جوان و خوش سيماي خود ايستاده آستين بالا مي زند و تيغ برنده اي را در پي حكم غيبي الهي بر

گلوي فرزند مي نهد.

قرباني رمز فداكاري و از خودگذشتگي و دادن جان در راه محبوب و حد نهايي تسليم در برابر معبود است يعني

همچنان كه خون اين قرباني را در راه تو اي خالق يكتا بي دريغ مي ريزم حاضرم بدون هرگونه تعقل در راه دفاع از حريم

دين و اجراي فرامين آسماني تو از جان خود نيز بگذرم و خون خود را تقديم پيشگاه اقدست نمايم.

فرزند نيز بدون ترس و وحشت و با حالت تسليم مي گويد پدر به آنچه مامور گشته اي عمل كن كه من هم به خواست

خدا از صبركنندگان خواهم بود و سرانجام ابراهيم با موفقيت كامل از اين امتحان بزرگ الهي سربلند بيرون آمده و به

درجه اي از اخلاص و فداكاري در راه خدا مي رسد كه خداوند مي فرمايد: ذبح عظيمي فدايش كرديم.

لذا خداوند براي بزرگداشت اين خاطره توحيدي و اخلاص الهي مقرر فرموده هر سال در موسم حج در وادي مني توسط

زوار بيت الله الحرام گوسفند، گاو و يا شتري ذبح گردد تا آن صحنه فوق العاده درخشان چون نوري براي هميشه در

تاريخ انسانيت بدرخشد و خاطره ازخودگذشتگي آن دو بنده مخلص (ابراهيم و اسماعيل) سندي براي نمايش شرف و

فضيلت آدميت باشد.

لذا مسلمين در روز عيد قربان موظفند با تشكيل مجامع عمومي و برگزاري نماز عيد و انشاي خطبه شركت عظيم و

آسماني خود را در اين عيد مبارك به گوش جهانيان برسانند و رعب و ترس از اتحاد و همبستگي خود را در قلب دنياي

استكبار و كفر و نفاق بيفكنند.

در روايت هاى مكررى نقل شده كه در روز عيد اضحى قربانى كنيد تا گرسنگان وبيچارگان از خوردن گوشت سير شوند؛

آنان كه روزها بلكه ماه ها توان تهيه گوشت براى خانواده خويش را ندارند، در اين روز فرخنده كه براى همگان عيد

است و بسيار خجسته و مبارك است، خوشحال گردند و از خوردن گوشت حلال، بى منت، سير شوند.

و امروز روز “تكبير” است؛ تكبيرى گويا، كوبنده، محكم و بامحتوا، تكبيرى كه بازتابش كاخ ستمگران را به لرزه درآورد و

قلب ستم ديدگان را شاد سازد؛ تكبيرى كه دشمنان را براى هميشه از ضربه زدن به اسلام، نوميد گردان.




 

 

نمایی از زندگی امام محمد باقر(ع)

 

امام محمد باقر:

ابو جعفر، امام محمد باقر (ع) پنجمین آفتابى است كه بر افق امامت، جاودانه درخشید.زندگیش سراسر دانش و ارزش

بود، از این رو باقر العلوم نامیده شد، یعنى شكافنده دشواریهاى دانش و گشاینده پیچیدگیهاى معرفت.

خصلت آفتاب است كه هماره گام بر فرق ظلمت مى‏نهد و در لحظه‏هاى تاریك، بر افق زمان مى‏روید تا ارزشهاى مهجور

و نهان شده در سیاهى جهل و جور را، دوباره جان بخشد و آشكار سازد.

او نیز در عصر حاكمیت جور و تشتت اندیشه‏هاى دینى امت اسلام، تولد یافت تا پیام آور معرفت و احیاگر اسلام ناب

محمدى (ص) باشد.

ولادت امام محمد باقر:

حضرت ابو جعفر، باقر العلوم، در شهر مدینه تولد یافت.و بر اساس نظریه بیشتر مورخان و كتابهاى روایى، تولد آن

گرامى در سال 57 هجرى بوده است. (1) این نقل، با روایاتى كه نشان مى‏دهد امام باقر (ع) به هنگام شهادت جد

خویش ـ حسین بن على (ع) ـ در سرزمین طف حضور داشته و سه سال از عمرش مى‏گذشته است هماهنگى دارد. (2

)

در روز و ماه ولادت آن حضرت نیز نقلهاى مختلفى یاد شده است:

الف ـ سوم صفر 57 هجرى. (3)

ب ـ پنجم صفر 57 هجرى. (4)

ج ـ جمعه اول رجب 57 هجرى. (5)

د ـ دوشنبه یا سه شنبه اول رجب 57 هجرى. (6)

بیشتر محققان با ترجیح نظریه نخست، یعنى سوم صفر آن را پذیرفته‏اند.

تبار والاى امام باقر (ع):

امام محمد باقر (ع) از جانب پدر و نیز مادر، به شجره پاكیزه نبوت منتهى مى‏گردد.

او نخستین مولودى است كه در خاندان علویان از التقاى دو بحر امامت (نسل حسن بن على و حسین بن على علیهما

السلام) تولد یافت: (7)

پدر: على بن الحسین، زین العابدین (ع) .مادر: ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (ع) (8)

مادر گرامى امام باقر (ع) نخستین علویه‏اى است كه افتخار یافت فرزندى علوى به دنیا آورد . (9) براى وى كنیه‏هایى

چون ام الحسن و ام عبده آورده‏اند، اما مشهورترین آنها، همان ام عبد الله است.

در پاكى و صداقت، چنان نمونه بود كه صدیقه‏اش لقب دادند. (10)

امام باقر (ع) مادر بزرگوار خویش را چنین توصیف كرده است:

«روزى مادرم كنار دیوارى نشسته بود، ناگهان دیوار ریزش كرد و در معرض ویرانى قرار گرفت، مادرم دست بر سینه دیوار

نهاد و گفت، به حق مصطفى (ص) سوگند، اجازه فرو ریختن ندارى.دیوار بر جاى ماند تا مادرم از آن جا دور شد.سپس

دیوار فرو ریخت. (11)

نام و كنیه امام محمد باقر:

نام آن حضرت محمد است.این نامى است كه رسول خدا (ص) از دیر زمان براى وى برگزیده بود .

جابر بن عبد الله انصارى یار دیرین پیامبر (ص) افتخار دارد كه سلام رسول خدا را به امام باقر (ع) ابلاغ كرده است.از بیان

او ـ كه به تفصیل خواهد آمد ـ استفاده مى‏شود كه نامگذارى امام باقر (ع) به وسیله پیامبر اكرم (ص) صورت گرفته

است.كنیه آن گرامى ابو جعفر (12) است و جز این كنیه‏اى براى وى نقل نكرده‏اند. (13)

القاب امام محمد باقر:

براى امام باقر (ع) این القاب یاد شده است:

1 ـ باقر.

این لقب مشهورترین القاب آن حضرت بشمار مى‏آید و بیشتر منابع بدان تصریح كرده‏اند. (14)

در بیان فلسفه تعیین این لقب براى وى، آمده است:

ـ شكافنده معضلات علم و گشاینده پیچیدگیهاى دانش بود. (15)

ـ به دلیل گستردگى معارف و اطلاعاتى كه در اختیار داشت، باقر نامیده شد. (16)

ـ بدان جهت كه در نتیجه سجده‏هاى بسیار، پیشانیش فراخ گشته بود. (17)

ـ احكام را از متن قوانین كلى، استنباط و استخراج مى‏كرد. (18)

2 ـ شاكر

3 ـ هادى

4 ـ امین ـ شبیه، به جهت شباهت آن حضرت به رسول خدا (ص) (19) .

همسران امام محمد باقر

در منابع تاریخى، براى امام باقر (ع) دو همسر و دو «ام ولد» (20) نام برده‏اند.

همسران عبارتند از:

1 ـ ام فروة دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر.

او هر چند از نسل ابو بكر بود، اما همانند پدرش قاسم بن محمد حق امامان را مى شناخت و اهل ولایت معصومین (ع) بود، چنان كه در روایتى از امام رضا (ع) آمده است كه روزى نام قاسم بن محمد نزد آن حضرت برده شد، امام فرمود: او

به ولایت و امامت اعتقاد داشت. (21)

2 ـ ام حكیم دختر اسید بن مغیره ثقفى.

فرزندان امام محمد باقر:

براى امام باقر (ع) هفت فرزند یاد كرده‏اند، پنج پسر و دو دختر.

1 ـ جعفر بن محمد الصادق (ع) .

وى مشهورترین، ارجمندترین و با فضیلت ترین فرزند امام باقر (ع) مى‏باشد كه از ام فروة زاده شد و نسل امامت از

طریق او استمرار یافت.

2 ـ عبد الله بن محمد.او یگانه برادر امام صادق (ع) بشمار مى‏آید كه هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر با آن حضرت

متحد است.مورخان وى را صاحب فضل و صلاح دانسته‏اند و متذكر شده‏اند كه فردى از بنى امیه به او سم خورانید و او

را به شهادت رساند. (22)

3 ـ ابراهیم بن محمد، از ام حكیم.

4 ـ عبید الله بن محمد، از ام حكیم.

5 ـ على بن محمد.

6 ـ زینب بنت محمد، این دو (یعنى زینب و على) از یك مادرند كه ام ولد بوده است.

7 ـ ام سلمه، مادر وى را نیز ام ولد دانسته‏اند. (23)

برخى از منابع، تنها شش فرزند براى امام باقر (ع) نام برده‏اند و بر این باورند كه امام باقر فرزندى به نام عبید الله

نداشته است. (24)

گروهى دیگر گفته اند: امام باقر (ع) دو دختر نداشته است، بلكه زینب و ام سلمه در حقیقت دو نام براى یك دختر

است. (25)

حکایت کبوتر ومن.

 

لانه اش تمام شد . پرنده ی بیچاره کلی زحمت کشیده بود تا تک تک شاخه ها و کاه ها را به هم بدوزد و لانه اش را

بنا کند . تا امد ارام بگیرد طوفان شد و لانه را ویران کرد .

آه از دلش برآمد که خدایا مگر ندیدی چقدر زحمت کشیدم تا این خانه را بنا کردم ؟ ندیدی چند صد بار راه لانه تا زمین

را پر زدم تا شاخه ای مناسب پیدا کنم .

صدای به هم خوردن بالهایم را نشنیدی ؟

ندیدی چه کش مکشی داشتم با کلاغ همسایه ؟

اما پرنده ی بیچاره خبر ندارد که خدا هم بهتر از او دیده و هم بهتر از او شنیده .

شنیده صدای خزیدن ماری را که به امید جوجه کردن پرنده در تنه ی درخت لانه گزیده . و دیده که پرنده چه بیقرار

است برای تخم گذاشتن و دیدن پرکشیدن جوجه هایش و طوفان را فرستاده تا برای پرنده پیغام بیاورد درختی که در ان

لانه گزیده برای جوجه کردن نا امن است .

پرنده نه پیغام را شنیده و نه مار را دیده .

و شاید دوباره می کوشد تا بر همان درخت خانه اش را بنا کند .

می ترسم حکایت من هم حکایت این پرنده باشد .



 

 

حلم وبردباری.

یك نفر از اهل شام وارد مدینه شد، حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ را

دید كه بر مركبی سوار است و چون تحت تأثیر تبلیغات منفی بنی‌امیه

علیه اهل بیت قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن كرد، او اسائه ادب

می‌كرد، امام ـ علیه السّلام ـ هم چیزی نمی‌گفت. تا وقتی كه مرد

شامی آرام شد.

حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ كه درد او را می‌دانست بر او سلام كرد

پس از لبخندی فرمود: گمان می‌كنم غریب هستی، شاید امر بر تو

مشتبه شده است اگر بخواهی گذشت كنیم از تو گذشت می‌كنیم، اگر

از ما چیزی بخواهی به تو می‌دهیم، اگر راهنمایی بخواهی راهنمائیت

می‌كنیم، اگر از ما مركبی بخواهی برای تو مركب می‌دهیم، اگر گرسنه

باشی، سیرت می‌گردانیم، اگر عریان باشی لباست می‌دهیم، اگر

محتاج باشی بی‌نیازت می‌كنیم، و اگر حاجتی داشته باشی آن را بر

می‌آوریم و تا در مدینه هستی اگر در خانه ما مهمان باشی برای تو بهتر

خواهد بود، چون منزل ما وسیع و امكانات ما بسیار و موقعیت ما

گسترده است.

مرد شامی از شنیدن این سخنان به گریه افتاد، سپس گفت: گواهی

می‌دهم كه تو خلیفه خدا در روی زمین هستی، خدا داناتر است كه

رسالت خود را در كجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوضترین خلق در نزد من

بودید ولی فعلاً محبوبترین خلق خدا در نزد من هستید.

سپس آن مرد وسائل خویش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدینه بود

میهمان آن حضرت بود و بر محبت اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ معتقد شد.