ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
لانه اش تمام شد . پرنده ی بیچاره کلی زحمت کشیده بود تا تک تک شاخه ها و کاه ها را به هم بدوزد و لانه اش را
بنا کند . تا امد ارام بگیرد طوفان شد و لانه را ویران کرد .
آه از دلش برآمد که خدایا مگر ندیدی چقدر زحمت کشیدم تا این خانه را بنا کردم ؟ ندیدی چند صد بار راه لانه تا زمین
را پر زدم تا شاخه ای مناسب پیدا کنم .
صدای به هم خوردن بالهایم را نشنیدی ؟
ندیدی چه کش مکشی داشتم با کلاغ همسایه ؟
اما پرنده ی بیچاره خبر ندارد که خدا هم بهتر از او دیده و هم بهتر از او شنیده .
شنیده صدای خزیدن ماری را که به امید جوجه کردن پرنده در تنه ی درخت لانه گزیده . و دیده که پرنده چه بیقرار
است برای تخم گذاشتن و دیدن پرکشیدن جوجه هایش و طوفان را فرستاده تا برای پرنده پیغام بیاورد درختی که در ان
لانه گزیده برای جوجه کردن نا امن است .
پرنده نه پیغام را شنیده و نه مار را دیده .
و شاید دوباره می کوشد تا بر همان درخت خانه اش را بنا کند .
می ترسم حکایت من هم حکایت این پرنده باشد .
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ریحانه در 1393/07/08 ساعت 08:49:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |