نصیحت لقمان به فرزندش

 

 

وزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی    .

- اول این که سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری    !

- دوم این که در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی  .

- و سوم این که در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی.

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:

1- اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.

2- اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهنرین خوابگاه جهان

است.

3- و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست.

 

 

دلی به دست آر، تا کسی باشی.

 

در یک مجلسی نشسته بودیم هر کسی از هر دری سخنی می گفت یکی از گرانی ناله می کرد آن دیگر ی

عامل همه مشکلات را آمریکا می دانست ویکی حاکمیت را مقصر می دانست ،خلاصه بحث وگفت وگو ها داغ

بودودر این میان یک آقایی خیلی یکه تازی می کرد وثروت مال و دارایی خودش ر ابه رخ دیگران میکشیدوخودش

را خیلی زرنگ حساب می کرد ومی گفت در فلان بانک چقدر سپرده دارم درفلان بازار چند مغازه …وبنده خدا

خیلی از خود راضی بود وفکر می کرد از همه یک سر وگردن بالاتر دارد وانگار از دماغ فیل افتاده بود . و بنده خدا

نمی دانست که می گویند به مالت نناز که به یک شب بنده و به حسنت نناز که به یک تب بنده.

وبه فرموده خواجه عبدالله انصاری    :

اگر بر آب روی، خسی باشی // اگر بر هوا پری، مگسی باشی // دلی به دست آر، تا کسی باشی

عروج:

ابوسعید را گفتند: كسی را می‌‏شناسیم كه مقام او آن چنان است كه بر روی آب راه می‌‏رود.شیخ گفت: كار

دشواری نیست؛ پرندگانی نیز باشند كه بر روی آب پا می‌‏نهند و راه می‌‏روند   .

گفتند: فلان كس در هوا می‌‏پرد. گفت: مگسی نیز در هوا بپرد.

گفتند: فلان كس در یك لحظه، از شهری به شهری می‌رود.

گفت: شیطان نیز در یك دم، از شرق عالم به مغرب آن می‌‏رود. این چنین چیزها، چندان مهم و قیمتی نیست.

مرد آن باشد كه در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد كند و با آنان در آمیزد و یك لحظه

از خدای غافل نباشد

درخت زقّوم چه درختی است؟

 

درخت زقّوم چه درختی است؟

سخن درباره «شجره زقوم» در قرآن کریم بعد از بیان نعمت‌های بهشتی از آیه 62 سوره مبارکه

صافات شروع می شود     .

جزء بیستم و سوم قرآن کریم که از آیه 28 سوره مبارکه یس آغاز و به آیه 31 سوره مبارکه زمر ختم می شود ،

در بردارنده آموزه ها و پیام‌های روح افزای الهی است که این نوشته تعدادی از آن‌ها را نقل می کند    .

بهانه ای برای کمک نکردن:

در کمک به نیازمندان و انفاق به مستمندان منطق بسیار عوامانه ای وجود دارد که از سوی افراد خود خواه و

خسیس مطرح می شود که وقتی به آن‌ها گفته می شود: از آنچه خدا به شما روزی کرده است در راه او

انفاق کنید (وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ)؛ پاسخ می دهند: آیا ما کسی را اطعام کنیم که اگر خدا

می‌خواست او را سیر می‌کرد؟! (أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ    )

معنای این حرف این است که اگر فلانی فقیر است لابد کاری کرده که خدا می خواهد فقیر بماند و اگر ما غنی

هستیم لابد عملی انجام داده ایم که مشمول لطف خدا شده ایم؛ بنابراین نه فقر آن‌ها و نه غنای ما هیچ‌کدام

بی حکمت نیست    !!

غافل از اینکه جهان میدان آزمایش و امتحان است، خداوند یکی را با تنگدستی آزمایش می کند و دیگری را با

غنا و ثروت و گاه یک انسان را در دو زمان با هر دو امتحان می کند که آیا به هنگام فقر امانت و مناعت طبع و

مراتب شکرگزاری را به  جا می آورد؟ یا همه را زیر پا می گذارد؟[1    ]

و اگر آنچه آنها می گویند درست است دیگر دلیل نداشت که خداوند در آیات متعدد دستور به انفاق دهد (یَا أَیُّهَا

الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم)[2] و در مقابل کسانی که انفاق در راه خدا را ترک کرده اند را به شدت تهدید

کرده و به آن‌ها وعده عذاب دهد: [ای رسول ما] کسانی را که طلا و نقره می اندوزند و آن را در راه خدا انفاق

نمی کنند، به عذاب دردناکی بشارت ده (وَالَّذِینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم

بِعَذَابٍ أَلِیمٍ)[3    ].

عهدی که با او بسته ایم:

در آیات متعدد قرآن کریم سخن از عهدی رفته است میان ما بندگان و خدای متعال؛ مانند این آیه که می

فرماید: شما به عهدتان وفا کنید تا من هم به عهد خود وفا کنم (وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِكُمْ )[4]؛ اما این عهد

چیست و مفاد آن کدام است ؟    !

سوالی است که پاسخ آن را می‌توان در آیات 60 و 61 سوره یس مشاهده کرد    .

در این آیات، متن عهده نامه یاد شده آمده که دربردارنده دو بند اساسی است :

بند اول آن، عبادت نکردن شیطان است (أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ) و بند دوم آن عبادت کردن خداوند یکتای متعال

(أَنِ اعْبُدُونی).

باید دقت کرد که در این آیه انسان‌ها از عبادت شیطان نهی شده اند ؛ منظور از عبادت کردن شیطان، اطاعت او

در وسوسه ها و دستورهایی است که از او صادر می شود [5]؛ بنابراین «شیطان را عبادت نکنید»؛ یعنی از

وسوسه های شیطان پیروی نکنید؛ زیرا اطاعت از غیر خداوند و کسانی که خداوند دستور به اطاعت از آن‌ها

داده است [6] ممنوع است.

پیروان شیطان عاقل نیستند:

در روایتی امام صادق علیه السلام در تعریف عقل فرمود: عقل آن چیزی است که خداوند رحمان با آن عبادت

می شود و بهشت با آن به دست می آید (مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ)[7] و چون مسیر عبادتِ خدا،

غیر از مسیر عبادت و پیروی از شیطان است؛ بنابراین آنکه خدا را عبادت نکرد و پیرو شیطان بود ، از عقل بهره

ای نبرد و عاقل نیست.

در آیه 130 بقره، قرآن کریم کسانی که از عبادت و بندگی خدا رویگردان شدند را سفیه می خواند: وَمَن یَرْغَبُ

عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ: کسی جز افرادی که خود را به سبک مغزی افکنده اند ، از آئین پاک

ابراهیم روی گردان نخواهد شد.

با توجه به آن روایت و این آیه روشن می شود که چرا خداوند متعال در نهی پیروی از شیطان در آیه 62 سوره

یس بعد از آنکه دلیل می آورد که او افراد زیادی از شما را گمراه کرد (وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِیرًا) می فرماید:

پس چرا عقلتان را به کار نمی گیرید؟ (أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ)

که این آیه نیز هم سو با مطالب گذشته، پیروی از شیطان را کاری غیر عاقلانه خوانده، برای همین کسانی که

از وسوسه های او پیروی می کنند را به تعقل و به کارگیری از نعمت عقل دعوت می نماید.

شجره زقوم چه درختی است؟

سخن درباره «شجره زقوم» در قرآن کریم بعد از بیان نعمت‌های بهشتی از آیه 62 سوره مبارکه صافات شروع

می شود که می فرماید: آیا این نعمت‌های جاویدان و لذت بخش که بهشتیان را با آن پذیرایی می کنند ، بهتر

است یا درخت نفرت انگیز زقوم؟! (أَذَلِكَ خَیْرٌ نُّزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ)

«شجره» همیشه به معنی درخت نیست گاه به معنی گیاه نیز می آید و قرائن نشان می دهد که منظور از آن

در اینجا، گیاه است. [8] اما «زقوم»؛

در کتاب لسان العرب آمده است: این ماده در اصل به معنی بلعیدن است. سپس می افزاید : هنگامی که این

آیه نازل شد ابوجهل گفت: چنین درختی در سرزمین ما نمی روید؛ چه کسی از شما معنی زقوم را می داند؟

در آنجا مردی بود از آفریقا؛ او گفت: زقوم در زبان ما آفریقائیان به معنی «كره و خرما» است. ابوجهل برای

تمسخر صدا زد: کنیز! مقداری خرما و کره بیاور تا زقوم کنیم! آنها می خوردند و مسخره می کردند و می

گفتند: محمد صلی الله علیه وآله در آخرت، ما را به اینها می ترساند! قرآن نازل شد و پاسخ دندان شکنی به

آن‌ها داد [9] که در آیات بعد می‌خوانیم.

در آیات بعد، قرآن کریم به برخی ویژگی‌های این گیاه می پردازد که آن‌ها مایه عذاب و رنج بودن آن برای ظالمان

است (إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ).

سپس می‌افزاید: آن درختی است که از قعر جهنم می روید (إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ) و بعد می

فرماید: شکوفه آن مانند سرهای شیاطین است (طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُۆُوسُ الشَّیَاطِینِ).

تشبیه شکوفه های آن گیاه جهنمی به سرهای شیاطین برای بیان نهایت زشتی و چهره تنفرآمیز آن است،

زیرا انسان از چیزی که متنفر باشد ، در ذهن خود برای آن قیافه ای زشت و وحشتناک ترسیم می کند و به

هر چه علاقه مند است برای آن قیافه ای زیبا و دوست داشتنی.

برای همین در عکس‌هایی که مردم برای فرشتگان می کشند زیباترین چهره ها را ترسیم می کنند و برای

شیاطین و دیوان بدترین چهره ها را، در حالی که نه فرشته را دیده اند و نه دیو را.

در تعبیرات روزمره نیز بسیار دیده می شود که می گویند: فلان کس مانند جن است؛ یا قیافه اش مثل دیو

است! این‌ها همه تشبیهاتی است بر اساس تصورات ذهنی انسان‌ها از مفاهیم مختلف که ادبیات قرآن هم در

بیش‌تر موارد منطبق با همین ادبیات عامیانه است. [10]

آخرین نکته ای که در این آیات درباره گیاه زقوم بیان شده است پرشدن شکم ظالمان مغرور از آن است (فَإِنَّهُمْ

لَآكِلُونَ مِنْهَا فَمَالِۆُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ). 

 

 

آیا عالم بی عمل به زنبور بی عسل ماند؟

 

حتماٌ این ضربالمثل معروف رو شنیدید که عالم بی عمل به زنبور بی عسل ماند. در محتویات دینی ما هم چنین اشاراتی هست. جمله ای که

عزیزی هم اخیراٌ روی موضوعی متذکر شد. مشابه این ضربالمثل موارد دیگری هم هست از جمله: “خرما خورده دیگری را از خرما خوردن

منع نکند” که حدیثی هم در این مورد هست. یا یکی دیگش: “گر اگر طبیب بودی  سر خود دوا نمودی    “.

یادم میاد چندین ماه پیش وقتی بنده خدایی در دشواری مسئلهخاصی گرفتار بود و در مباحثه مربوطه صحبت به بهره گیری از مشاوره های

روانشناختی از متخصصین مربوطه برای حل مشکل رسید، عنوان میکرد که آن روشها بیهوده است چرا که بسیاری از آن متخصصین خود

در زنگی شخصی دچار مشکلاتی مشابه هستند که با روشهای توصیه شده خودشان نتوانستهاند آن را حل کنند. اما آیا واقعاٌ عالم بی عمل به

زنبور بی عسل ماند؟ به معنای بی حاصلی تام؟ و اصلاٌ آیا “عالم بی عمل” میسر است؟ و راستی چرا با اینکه کوزه گر از کوزه شکسته آب می  

خورد اما مثل موارد بالا ملامت نگردیده است؟ شاید چون عیان است که آب خوردنش از کوزه شکسته به معنای شکسته بودن تمام آنچه به

دیگران میدهد نیست .

در اینکه بسیار نیکوست که عملمان از علممان تا حد ممکن تاثیر بسیار نزدیک بگیرد تردیدی نیست، چون نهایتاٌ ارزش علوم در بکار گرفته

شدن آنها در عمل است. در اینکه وقتی آگاهیم، مجاز به توجیه اشتباهات خود به شیوههای مختلف نیستیم هم تردیدی نیست. پس به هیچ عنوان

هدف نوشته حاضر ایجاد خلل در چنین مواردی نیست. نکته مود بحث در نوشته حاضر انصاف در حفظ ارزش های نهفته در علوم عالمان است

چه از نوع با عمل یا بی عمل. اگر چه تجلی همزمان عمل شایسته با علم در عالم نشانه بسیار موثر مفیدی برای ترویج آن علم و عمل در جامعه

است، اما بی عملی عالم لزوماٌ به معنای خدشه در ارزش علوم اکتسابی یا اکتشافی وی نیست اگر چه میتواند بسیار جای سوال و گاهی سبب

تاسف شدید باشد. گاه حتی جای تاسف هم نیست و بکار گیری هر علمی در شرایط مختلف و موارد و اشخاص مختلف لزوماٌ نتیجه و ارزش

مشابه نداشته و نباید داشته باشد. باز هم شاید نیاز به یادآوری است که چنین چیزی به معنای روزنهای برای توجیه رفتارهای اشتباه آگاهانه ما

نباید باشد. اما برای مثال حکایت “آدم خرما خورده نباید دیگری را از خرما خوردن منع کند” اگر چه احساساٌ زیباست اما درست نمیتواند باشد.

چرا که تاثیر خرما بسته به شرایط و حال شخص میتواند بسیار نیکو تا مضر باشد. طبیب خرما خورده هم میتواند شخص بیماری را از خرما

خوردن در صورتی که برای بیماری وی مضر باشد، منع کند با توضیح کامل اینکه چه وقتهایی اینکار خوب یا بد است.

مشکل اساسی وقتی پیش میآید که رفتار ناپسندی در کسی از دوران کودکی به عادتی نامناسب تبدیل شده است. یا در دوران جوانی و ناپختگی

شخص در شرایط آسیب پذیر به عادات و اشتباهاتی خو گرفته است که مقابله با آنها برایش بسیار دشوارتر از کسانی است که به تازگی در

معرض آن آسیب قرار دارند (از نوشته های پیشین در این باره مطلبی تحت عنوان “افکار آدمی عادات آدمی"). حال اگر این شخص متخصص

روانشاسی بوده و به سبب عادات بد کهنه خود برای مثال توفیق در کنترل عصبانیت خود ندارد، این به معنای بیهودگی روش های توصیه شده

وی به بیمارش برای کنترل عصبانیت نیست. اگر چه میتواند به معنای تمام و کمال نبودن نسخه پیشنهادی وی برای درمان همه موارد باشد. اما

دانش وی در آن زمینه میتواند برای بسیاری از موارد و اشخاص دیگر بسیار موثر و مفید باشد.

مثال بسیار بارز برای چنین موضوعی ضعف سطح درسی و تحصیلات بچههای  برخی معلمهای نمونه و اساتید دانشگاه است. آیا این لزوماٌ

به معنای بی ارزشی علوم و اشکال در روش آموزشی آنها به دانش اموزان و دانشجویان دیگر است؟ واضح است که اینطور نیست، وجود

ضعف تحصیلی در یک دانش آموز و دانشجو میتواند به سبب دهها دلیل مختلف باشد که تنها معدودی از آنها میتواند نشانهای از بی ارزشی

دانش و روش والدینش باشد. چگونه است که مریض بودن یک دکتر حتی بسیار ماهر و دانشمند و اتفاقاٌ دارای بیماری مرتبط با زمینه کاری

خودش، به ندرت از نگاه مردم ملامت گردیده و نشانه ضعف علم او در آن زمینه محسوب نمی گردد اما در مورد عالمان دیگر اینگونه نیست.

مگر نه اینکه بیمار شدن شخص اغلب دلایل متفاوتی از ژنتیکی، محیط، زمانه، امکانات، حوادث و … دارد. و مگر نه اینکه راه درمان هر

دردی بسته به شرایط بیمار، سن وی، میزان پیشرفت بیماری و .. دارد. اشکالات رفتاری-شخصیتی در زمینه های دیگر هم اغلب تابع بسیاری

از چنین عواملی است. پس انصاف نیست و حق نیست که که وجود بی عملی را در عالمان به معنای بی بها بودن آنها و دانششان بدانیم. شاید به

نوعی دیگر در بررسی ارزش و جایگاه قهرمانان و تاثیرات وی در جامعه هم بتوان چنین تحلیلی را بیان کرد، نکتهای که اخیراٌ هم توسط

عزیزی مورد بحث واقع گردیده بود.

گاهی در این زمینه فیلسوفان و مدعیان اصلاحات اجتماعی، فرهنگی بیش از دیگران مورد ملامت بوده و متعاقباٌارزش علوم و کارشان مورد

تردید واقع شده است. در حالیکه نظریههای بسیاری از از همان بیعملان منشا سعادت برای جامعه بشری بوده است. چنان که بر عکس گاه

نیکو سرشت های بسیاری به سبب طرح روشهای غلط نادانسته و ناخواسته سبب گمراهی انسان برای دههها و حتی سدهها شده اند.

پایان کلام آنکه تاثیرات علوم عالمان و ارزش آن را باید سوای از اشکالات شخصیتی آنها سنجید تا در حق دانش و دانش دوستی خللی حاصل نگردد،

هنری که از با ارزشترین امیدهای آدمی در راه پر پیچ و خم زندگی است.  امید آنکه خالق زیبایی و زندگی، ما را در عمل به درستیهایی که آگاهیم

تواناتر کند

خدایا مرا ببخش..