چرا زن باید موهایش را بپوشاند ولی مرد نباید موهایش را بپوشاند؟

 

اسلام می‌ خواهد زن کرامت داشته باشد و وقتى درجامعه حضور پیدا می‌ کند به عنوان یک انسان ظاهر شود نه به عنوان جنس مخالف مرد.

زن و مرد در درجه اول هر دو انسانند و هر دو باید در محیط اجتماع و در برخورد با یکدیگر به گونه اى ظاهر شوند که مایة الودگى و ناپاکى

جامعه نشوند.

زن مسلمان، تجسم حرمت و عفت در جامعه است، حفظ پوشش و داشتن حجاب به نوعى احترام گذاردن به زن و محفوظ نگه داشتن وى از نگاه

هاى شهوانى و حیوانى است. در محیطى که حجاب است و شرایط دیگر اسلامى رعایت می‌ شود دو همسر تعلق به یکدیگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص یکدیگر است، ولى در بازار آزاد برهنگى و بى حجابى که عملاً زنان به صورت کالاى مشترک (لااقل در مرحله غیر آمیزش جنسی) در آمده اند دیگر قداست پیمان زناشویى مفهومى نمى تواند داشته باشد.

بنابراین ، دین مقدس اسلام براى حفظ حرمت زن و حراست از آلودگى اجتماع و جلوگیرى از شعله ورشدن غریزة جنسى ، رعایت حجاب را براى زنان لازم دانسته است.
مسئلة حجاب براى زن، یک حکم مسلم و قطعى اسلامى و قرآنى است و خداى عالم با در نظر گرفتن مصالح و مفاسد، حجاب را واجب فرموده است.

اسلام از مرد نیز خواسته است که در برخورد با نامحرم چشمهای خود را به زیر اندازد و از نگاه بپرهیزد. و نیز در پوشیدن لباس‌، عفت و شؤون اسلامی را رعایت نماید. اما به هر حال‌، جمال زن و وضعیت جسمی و روحی او اقتضای رعایت بیشتر حجاب و حیا را دارد. افزون بر این‌، در صورت توجه زنان به مسائل عفاف و امنیت فردی و اجتماعی‌، این مسئله خود مانع بزرگی بر سر راه هوسبازان و فساد در جامعه می‌شود.


براى اطلاع بیشتر به کتاب حجاب شهید مطهرى و کتاب حجاب فتحیه فتاحى زاده را مطالعه فرمایید.

چرا خداوند ، زمان قیامت را طولانی و به تاخیر می اندازد؟

نامعلوم بودن زمان و کیفیت وقوع قیامت، داراى اثر تربیتى است زیرا در صورت معلوم بودن آن چنانچه زمانش دور باشد، غفلت همگان را فرا مى‏گیرد و اگر نزدیک باشد، پرهیز از بدیها به شکل اضطرار و دور از آزادى و اختیار در مى‏آید.

با وجود نامشخص بودن زمان وقوع قیامت، تعابیر قرآن حاکى از آن است که عمر کوتاه دنیا و همچنین دوران برزخ به قدرى سریع طى مى‏شود که به هنگام وقوع قیامت، انسان‏ها فکر مى‏کنند تمام این دوران چند ساعتى بیش نبود.

گذشته از این که می توان گفت : هم اکنون هست و مادر قیامت خود قرار داریم ولی به دلیل آلودگی ها و تعلقات این حقیقت از ما محجوب است. برای فهم بیشتر و عمیق تر -حقیقت قیامت - به محضر قرآن شریف می رویم:

قرآن کریم با اشارات و نکات خاص خود ، حکایت ها و بیان های گوناگونی در روشن سازی حقیقت قیامت دارد که برای هر کس به حد فهم و درکش هدایت های لازم و در خور توجهی دارد؛ چرا که به فرموده رسول خدا (ص): «به درستی ما جماعت پیامبران مأموریم که با مردم به میزان عقل ها [و ادراکاتشان] سخن گوییم» (1) .

از این رو ، وحی و آن چه به زبان رسول خدا جاری می شود، چون برای مردم گفته می شود، به شکلی بیان گشته تا برای هر کسی به اندازه فهمش قابل استفاده باشد و به همین علت در قرآن اسراری است که هر فردی به اندازه سهم فکری و برداشت خود می تواند از آنها بهره مند گردد.

قیامت نیز از جمله این موضوعات است که هر شخصی به اندازه عقل و خرد خود می تواند حقیقت آن را دریابد.

آیات قرآن از زوایای متفاوت واقعیت قیامت را بیان و با لحن های گوناگون ابعاد، وقایع و مراتب موجود و مسائلی را که در آن خواهد گذشت، تشریح کرده است. یکی از این ابعاد آن است که قیامت باطن نظام هستی و دنیا بوده و این نظامی که ما شاهد آن هستیم و همچنین نظام برزخی و عوالم بالاتر ظاهر آن می باشند. از این رو، از دیدگاه قرآن قیامت هم اکنون هست، ولی در پشت پرده و در زیر حجاب و حجاب ها و بعدا پدید نمی آید ، بلکه بعدا با کنار رفتن و سائط و موانع آن حقیقت ظاهر و بارز میگردد. آیات قرآن با تعابیر گوناگونی این موضوع مهم و دقیق را برای بشر بیان کرده که به یک وجه می توان سه گروه و دسته از آیات را حکایتگر این امر دانست:

دسته اول:

یک سلسله آیات داریم که به صورت پرسش و پاسخ بوده و می کوشد تا این گمان غلط که قیامت را به صورت «بعد» زمانی تصور کرده و عالم آخرت را در طول این نظام می پنداشته اند، باطل سازد. برخی گمان می کردند که قیامت بعدا بر پا خواهد گردید و بعدا اتفاق خواهد افتاد، لذا از رسول خدا(ص) بر اساس این پندار واهی سوال می کردند که «بعدا چه رخ خواهد داد؟» و در پاسخ این ظن باطل، آیات قرآن متذکر می شوند که قیامت در آینده نیست، همین حالا هم هست. البته پاسخ با دو لحن متفاوت، ولی با یک روح بیان شده است. در برخی پاسخ ها گفته می شود که: «قیامت الان هست و بعدا اتفاق نمی افتد» و در پاره ای پاسخ ها بیان می شودکه «قیامت بعد اتفاق می افتد ، یعنی بعدا ظهور می کند و بارز می شود» در اینجا به برخی از آیاتی که در این گروه جا می گیرند، اشاره می کنیم:

1. «و یقولون متی هذا الوعد ان کنتم صادقین، قل انما العلم عند الله و انما انا نذیر مبین، فلما رأوه زلفه سیئت وجوه الذین کفروا و قیل هذا الذی کنتم به تدعون»( 2)

«و می گویند: اگر راست می گویید، این وعده کی خواهد بود؟» بگو! «علم [آن] فقط پیش خداست و من صرفا هشدار دهنده ای آشکارم.» و آن گاه که آن[لحظه موعود] را نزدیک بینید، چهره های کسانی که کافر شده اند در هم رود، و گفته شود؛ «این است، همان چیزی که آن را فرا می خواندید!»

این که خداوند می فرماید؛ بگو! علم به این مسأله نزد خداست، منظور این نیست که اگر بعد باشد، شما نمی فهمید و نمی شود به شما فهماند و شما قدرت درک نخواهید داشت، بلکه مقصود آن است که قیامت هم اکنون هم هست، اما کی ظهور پیدا می کند؟ از قدرت درک شما خارج است. بله اگر حجاب ها کنار رود شما قیامت را همین حالاخواهید دید مثل کافرانی که در برزخ هستند چون یک حجاب یعنی نظام مادی از جلوی چشمانشان کناررفته است، به قیامت نزدیکترندو نزدیکی صحنه قیامت را دیده و از این رو چنان که خداوند متعال در این آیه فرمود، چهره هایشان در هم و مکدر می گردد.

ما از آنجایی که در دنیا محجوب هستیم، آن نزدیکی را کم تر احساس می کنیم، اما وقتی به برزخ وارد شدیم و یک مرحله حجاب کنار رفت ظهور آن برایمان روشن تر می گردد، حتی کافران نیز قیامت را نزدیک دیده ،. «یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها قل انما علمها عند ربی لا یجلیها لوقتها الا هو ثقلت فی السموات و الارض لاتاتیکم الا بغته یسئلونک کانک حفی عنها قل انما علمها عند الله و لکن اکثر الناس لا یعلمون»( 3)

«از تو درباره قیامت می پرسند [که] وقوع آن چه وقت است؟ بگو! «علم آن، تنها نزد پروردگار من است. جز او [هیچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمی گرداند. [این حادثه] بر آسمان ها و زمین گران است، جز ناگهان به شما نمی رسد» [باز] از تو می پرسند گویا تو از [زمان وقوع] آن آگاهی . بگو! «علم، آن تنها نزد خداست، ولی بیشتر مردم نمی دانند.»

این آیه نیز با تعبیر خاص خود اولا ، تعبیر به آشکار شدن قیامت کرده است، نه به وجود آمدن و پدید آمدن.

ثانیا، مقصود از این تعبیر «علم آشکار شدن قیامت نزد خداست». آن است که اکثر مردم علمشان به آنجا که این زمان چه وقت ، نمی رسد. اگر آمدن قیامت یک مسأله زمانی و بعد زمانی بود، به هر کسی که بگویند ، یاد می گیرد که کی و چند سال یا سالهای بعد اتفاق می افتد. پس مشخص می شود که مسأله قیامت فراتر از بعد زمانی است و از درک انسان هاخارج است و تنها خداوند می داند .

3. «یسئلک الناس عن الساعه قل انما علمها عندالله و ما یدریک لعل الساعه تکون قریبا»(4)

«مردم از تو درباره رستاخیز می پرسند ، بگو «علم آن فقط نزد خداست» و چه می دانی؟ شاید رستاخیز نزدیک باشد».

این تعبیر که شاید رستاخیز و قیامت نزدیک باشد، یعنی این ظاهر به آن باطن نزدیک است و اشراف دارد، زیرا از آنجا که باطن محیط بر ظاهر است به آن نزدیک هم هست. (4)

4- «قل لایعلم من فی السموات و الارض الغیب الا الله و ما یشعرون ایان یبعثون بل ادراک علمهم فی الاخره بل هم فی شک منها بل هم منها عمون».(5)

«بگو: «هر که در آسمان ها و زمین است، جز خدا غیب را نمی شناسند و نمی دانند کی برانگیخته خواهند شد؟» [نه] بلکه علم آنان درباره آخرت نارساست؛ [نه] بلکه ایشان درباره آن، تردید دارند ، [نه] بلکه آنان در مورد آن کور دل اند.»

این آیه به صورت پرسش و پاسخ نبوده، ولی با لحن دیگری حقایق همان مفاد آیات قبل را بیان می کند که مردم علمشان به آخرت ناقص است، بلکه در شک اند و بالاتر، مردم نسبت به قیامت نابینایند؛ یعنی قیامت هست و آن ها نمی بینند، اگر کور دل نبودند نمی گفتند: «کی قیامت می آید؟» اگر چشم دلشان بینا بود ، می دیدند که قیامت الان هست و باطن این عالم و محیط بر آن است.

5. «و یقولون متی هذا الوعد ان کنتم صادقین، قل عسی ان یکون ردف لکم بعض الذی تستعجلون(6)

«و می گویند اگر راست می گویید، این وعده (قیامت) کی خواهد بود؟» بگو: «شاید برخی از آنچه را به شتاب می خواهید در پی شما (و رقیب شما ) باشد.»

این که خداوند می فرماید: «شاید رقیب شما باشد» اولا، شایدهای خداوند مثل شاید های ما نیست، بلکه شاید حتمی است، ولی چرا یک مسأله تحقیقی به صورت شاید آمده؟ هر کسی به قدر فهم خودش برداشت می کند . ثانیا ، این که رقیب است؛ یعنی من که حالا هستم، قیامتم هم برپاست، باطن من که بهشتی ام یا جهنمی ام ، هم اکنون به عنوان رقیب با من هست، هی نگویید: «کی، کجا و چه وقت قیامت بر پا می گردد؟» قیامت شما با شماست، ولی در پشت حجاب و پرده و روزی که جنبه وجه الخلقی از میان برخاسته و جنبه وجه اللهی ظاهر گردد، این باطن، نمایان خواهد شد. البته اگر کسی در همین دنیا قیامتی شود. قیامت را خواهد دید.

پس قیامت شو قیامت را ببین دیدن هر چیز را شرط است این

تا نگردی او ندانی اش تمام خواه آن انوار باشد یا ظلام

عقل گردی عقل را دانی کمال عشق گردی عشق را دانی ذبال (7)

دسته دوم

یک سری آیات در قرآن است که غیر از پرسش و پاسخ بوده و با لحنی خاص می گوید که قیامت در زیر پرده ها و حجاب ها قرار گرفته، روزی خواهد رسید که این حجاب ها کنار رفته، آنچه پشت پرده هست، ظاهر می شود. به بیان دیگر، این دسته از آیات این حقیقت رابیان می کند که قیام قیامت یعنی بر طرف شدن حجاب ها و کنار رفتن پرده ها و ظهور آنچه که هم اکنون در واقع هست و از ما محجوب.

1. «و برزوا لله جمیعا»(8)

«و همگی در برابر خدا ظاهر می شوند.»

این آیه با تعبیری خاص این واقعیت را بیان می دارد که انسان های خوب و بد بارز می شوند؛ یعنی وجه و جنبه الهی شان ظاهر می گردد که چگونه و چه ارتباطی با خداوند دارند و در مقام عبادت و عبودیت چه وضعیتی دارند . البته هم اکنون انسان بهشتی یا جهنمی چنین ارتباطی دارد و الان در واقع امر هر یک ازما نحوه ای ارتباط با خداوند داریم، ولی برای کسی که چشم دلش باز نگشته، این حقیقت درحجاب است و با نفخ دوم که جنبه وجه اللهی بارز گشته و جنبه وجه الخلقی کنار می رود، این باطن ظاهر می شود. از این رو ، خداوند تعبیر کرد به «برزوا» یعنی «بارز خواهند شد» پس الان هست، بعد ظاهرمی شود، نه این که الان نباشد و بعد به وجود بیاید. «بروز» یعنی «چیزی که بود و زیر پرده بود، آشکار شد» نه آنکه نبود و بعد ایجاد شد. و دقیقتر ، لحن آیه ای دیگر دلالت دارد که در روز قیامت همه هستی وموجودات برای خداوند عیان می شوند.

«یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار»(9)

«روزی که زمین به غیر این زمین و آسمانها [به غیر این آسمانها] مبدل می گردد و در برابر خدای یگانه قهار ظاهر شوند».

یعنی زمین و آسمان آن جنبه وجه اللهی اش از پشت پرده بیرون آمده، بروز کرده و وجه قیامتی خودش را عیان می سازد.

2. «و ازلفت الجنه للمتقین ، و برزت الجحیم للغاوین»(10)

«و [آن روز] بهشت برای پرهیزکاران نزدیک می گردد و جهنم برای گمراهان نمودار می شود.»

این فراز به خوبی به این حقیقت اشاره دارد که با کنار رفتن پرده ها و حجاب ها، بهشت نزدیک می شود و باید توجه داشت که این نزدیکی ، نزدیکی مکانی نیست. مثلا در درون و باطن یک دانه ، درخت با آن شکل و شمایل خود هست و هر چه این دانه مراتب خاص خود را به سوی درخت شدن طی کند و هر چه موانع را کنار بزند، طهور و بروز درخت نزدیک می گردد. در این جا نزدیکی معنای مخصوص خود را دارد و به معنی قرب و بعد مکانی نمی باشد.

همچنین می فرماید که جهنم هم برای گمراهان بارز و ظاهر می شود.

پس بهشت و جهنم در روز قیامت ساخته نمی شود بلکه آن دو، هم اکنون هست و در روز قیامت عیان خواهد شد.

3. «و نفخ فی الصور ذلک یوم الوعید، و جاءت کل نفس معها سائق و شهید، لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید»(11)

«و در صور دمیده شود، این است روز تهدید [من]. و هر کسی می آِید [در حالی که] با او سوق دهنده و گواهی دهنده ای است [به او می گویند:] «واقعا که از این [حال] سخت در غفلت بودی. و [لی] ما پرده ات را [از جلوی چشمانت] برداشتیم و دیده ات امروز تیز است.»

این آیات به صراحت ، خطاب به انسان می گوید؛ آنچه در روز قیامت می بینی ، نه این که تازه به وجود آمده باشد، این ها بود، اما تو در غفلت به سر می بردی، ما تنها پرده را برداشتیم و تو آنچه را پشت پرده بود، دیدی. در آن روز چشمت تیزبین شده و چون وجه الخلقی از میان رفته و تو چشم وجه اللهی پیدا کرده ای، باطن این ظاهر را می بینی.

4. «الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر ، کلا سوف تعلمون ، ثم کلا سوف تعلمون، کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم»(12)

«تفاخر به بیش تر داشتن، شما را غافل داشت تا کارتان و پایتان به گورستان رسید. نه چنین است، زود اگر بدانید، باز هم نه چنین است، زود اگر بدانید. هرگزچنین نیست، اگر علم الیقین داشتید ، به یقین دوزخ را دیدید.»

این آیات به روشنی این حقیقت را بازگو می کند که قیامت هم اکنون هست، ولی تعلقات انسانی مانند سبقت گرفتن و مسابقه دادن در تعلقات مادی و دنیوی ، آدمی را از دریافت آن، محجوب کرده است و اگر این حجاب مرتفع شود، هر کسی همین الان قیامت خود و دیگران را به اندازه سعه وجودی خود، درک می کند، اما صد افسوس که تفاخر در بیش تر داشتن (تکاثر) شما را مشغول خود ساخته، شما را از آنچه باید بدانید و بیایید و برسید، باز داشته است و در واقع این حجاب است که مانع دیدن حقیقت قیامت می شود، نه آنکه قیامت بعدا به وجود بیاید.

دسته سوم

یک دسته از آیات نیز به باطن بودن قیامت و ظاهر شدنش در بعد و تحقق و وجودش در اکنون با این بیان خاص اشاره دارد که بهشتیان هم اکنون در بهشت اند و متنعم و جهنمیان هم اکنون در جهنم اند و معذب ، ولی این حقیقت در پشت پرده بوده، در قیامت با رفتن ظاهر و جنبه خلقی هستی، وجهه خدایی ظاهر گشته و این در نعمت یا عذاب بودن عیان خواهد شد.

1. «ان الابرار لفی نعیم و ان الفجار لفی جحیم ، یصلونها یوم الدین و ما هم عنها بغائبین و ما ادریک ما یوم الدین، ثم ما ادریک ما یوم الدین ، یوم لاتملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله»(13)

«قطعا نیکان در بهشت اند و بی شک ، بد کاران در دوزخ اند ، روز جزا در آنجا در آیند و از آن (عذاب) دور نخواهند بود و تو چه دانی که روز جزا چیست؟ باز چه دانی که روز جزا چیست؟ روزی که کسی برای کسی هیچ اختیاری ندارد و در آن روز، فرمان از آن خداست.»

این آیات حکایتگر این حقیقت است که ابرار هم اکنون در نعیم اند و گناهکاران الان درجحیم اند و این باطن، در روز قیامت به ظهور خواهد رسید و آن را در قیامت در می یابند و آن عذاب و نعمت از آن ها غایب نیست، بلکه هم اکنون هست و بر آنها محیط، ولی حجاب ها مانع از دیدن این حقیقت است.

2. «ان جهنم کانت مرصادا»( 14)

«(آری) جهنم (از دیر باز) کمینگاهی بوده»

این آیه می گوید که جهنمی که با تمام جزئیات خواهند دید ، در کمین هست؛ یعنی هست و در کمین است و ما از آن محجوبیم و این حقیقت بعد ظهور پیدا خواهد کرد.

3. «انا اعتدنا للکافرین سلاسل و اغلالا و سعیرا»( 15)

«ما برای کافران زنجیرها و غل هاو آتشی فروزان آماده کرده ایم».

یعنی این ها هم اکنون هست و آماده ولی بعدا ظاهر خواهد شد.

4. «ان لدینا انکالا و جحیما و طعاما ذاغصه و عذابا الیما یوم ترجف الارض و الجبال و کانت الجبال کثیبا مهیلا»(16)

«درحقیقت پیش ما و (نزد ما، هم اکنون) زنجیرها و

زمین و کوه ها به لرزه در آیند و کوه ها بسان ریگ روان گردند.»

پس عذاب الهی الان هست و در روز قیامت ظاهر می گردد.

نتیجه آن که، این سه دسته آیات همگی با تعبیرهای متفاوت حکایتگر این حقیقت اند که قیامت و جنبه وجه اللهی هم اکنون هست، ولی از ما محجوب است. اما پس از نفخه اول که جنبه خلقی موجودات از میان می رود،با نفخه دوم و نفخه احیا جنبه وجه اللهی ظاهر و بارز خواهد گشت و با بالا رفتن حجاب ها، پرده ها و موانع خلقی حقیقت قائم بودن به حق منکشف و عیان خواهد شد.

الهی...

 

خداوندا از آنجا که بودیم برخاستیم لکن به آنجا نرسیدیم که خواستیم.

الهی! همگان در فراق تو می سوزند و دوستدار در دیدار، چون دوست دیده ور گشت دوستداررا با شکیبایی چه کار؟

الهی! با بهشت چه سازم و با حور چه بازم. مرا دیده ای ده که از هر نظری بهشتی سازم.

الهی! گل بهشت در چشم عارفان خار است و جوینده تو با بهشت چه کار است.

الهی! اگر بهشت چشم و چراغ است، بی دیدار تو درد و داغ است.

الهی! بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی را به زندان بردن نه کار کریمان است.

الهی! اگر به دوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم، مطلوب ما برآر که جز وصل تو طلبکار نیستم.

الهی! ای نزدیک تر از ما به ما، مهربان تر ازما به ما، نوازنده ی ما بی ما، به کرم خویش نه به سزای ما، هرچه کردیم تاوان بر ما، هرچه تو

کردی باقی بر ما، هرچه کردی به جای ما، به خود کردی نه به سزای ما.

الهی! گرفتارآن دردم که تو داروی آنی، بنده آن ثنایم که تو سزاوارآنی، من در تو چه دانم؟ تو دانی. تو آنی که مصطفی گفت من ثنای تو را نتوانم

شمرد آنگونه که تو بر نفس خویش ثنا گفتی.

الهی! مران کسی را که خود خواندی. ظاهر مکن جرمی را که خود پوشیدی.

کریما! میان ما و تو داور تویی، آن کن که سزاوار آنی نه آنچنان که سزاوار ماست.

و بدان که دوستان خاک، تو را جویانند و زبان حال گویانند:

ای جوانان غافل و ای پیران جاهل، دیوانه اید که نمی بینید و بر حال ما نمی نگرید. که ما در خاک و خون خفته ایم و چهره در نقاب نهفته ایم. ما

نیز پیش از شما در بساط کامرانی بوده ایم و انبساط جهان فانی نموده ایم و عاقبت شربت مرگ چشیدیم و از زندگانی دنیا وفا ندیدیم تا خبر شدیم

و خود را دیدیم. جان بر باد فنا بر دادیم و بر خاک عنا افتادی. اینک رخساره به خاک آمیخته و دندان ما ریخته و زبان ما فرابسته و دهان ما در

هم شکسته. تمام اعضا زخم خورده و روح ما پریده و سبزه از خاک ما دمیده. ما در خاک تیره، شما به خاک خیره.

شب پرهیزکاران:

پرهیزکاران در شب برپا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد

خود را مییابند.

وقتی به ایه ای برسند که تشویقی در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روی آورند، و با جان پرشوق در آن خیره شوند، و گمان می برند که

نعمتهای بهشتی برابر دیدگانشان قرار دارد، و هرگاه به ایه ای می رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن می سپارند، و گویا صدای

برهم خوردن شعله های آتش، در گوششان طنین افکنده است. پس قامت به شکل رکوع خم کرده، پیشانی و دست و پا بر خاک مالیده، و از خدا

آزادی خود را از آتش جهنم میطلبند.

توبه ی چه کسانی قبول نمی شود؟

 

توبه کردن:

بـر اسـاس روایـات اسـلامى ، از علائم توبه كار واقعى این است كه وقتى توبه كرد، علاوه بـر تـصـمـیم قاطع بر ترک معصیت ، حقوق تضییع

شده ـ اعم از حق اللّه و حق النّاس ـ را جبران كـنـد و واقـعـاً مـسـیـر زنـدگـى خـود را بـراى رسـیـدن به سعادت و خوشبختى تغییر دهد .

(تـوبـه ) بـه مـعـنـاى بازگشتن از حالات و اعمال فاسد گذشته خود است . توبه انسان یك نـوع قـیـام درونـى عـلیـه خـویـش اسـت كـه در ایـن

قـیـام مـقدّس ، قواى فرشته سیرت با قواى شـیـطـانـى مـبـارزه مـى كـنـنـد، روح و ضـمیر انسان از گناه و معصیت ، متلاطم مى شوند و ندامت و

پـشـیـمـانـى بـه قـلب او روى مـى آورد، سـرانـجـام دسـتـخـوش اندوه و حسرت شده و در پیشگاه پروردگار متعال لب به عذرخواهى و استغفار

مى گشاید. مسیر زندگى خود را تغییر مى دهد و از گناهان دست برمى دارد و بر جبرانِ كوتاهى ها تصمیم مى گیرد.

نشانه هاى تائب واقعى:

بـر اسـاس روایـات اسـلامى، از علائم توبه كار واقعى این است كه وقتى توبه كرد، علاوه بـر تـصـمـیم قاطع بر ترک معصیت، حقوق تضییع

شده ـ اعم از حق اللّه و حق النّاس ـ را جبران كـنـد و واقـعـاً مـسـیـر زنـدگـى خـود را بـراى رسـیـدن به سعادت و خوشبختى تغییر دهد و ظلمت

حاصل از گناهان را در پرتو اطاعت و بندگى بزداید.

توبه كار واقعى كسى است كه هر گاه توبه كند:

1 ـ طلبكاران و ستم كشیدگان را از خود راضى سازد.

2 ـ به عبادتش بیفزاید.

3 ـ لباس (و قیافه ظاهرى ) خود را تغییر دهد.

4 ـ دوستان (فاسد) خود را عوض كند.

5 ـ نشست و برخاست ها (دعوتها و پذیراییها) را تغییر دهد.

توبه نیز دو جور است:یکی بدون درنگ ودیگری پس از دیدن نشانه های مرگ.توبه ای پذیرفته می شود که بااختیار وپیش از فرا رسیدن مرگ

باشد.چون با ظهور نشانه های مرگ دیگر اختیاری برای بنده نمی ماند و دو راهی اطاعت و معصیت معنا ندارد تا راه اطاعت را انتخاب کند

6 ـ رفـتـار خـود را در مـسـائل خـانـوادگى و زناشویى و تربیت فرزندان تغییر دهد و اخلاق ورفتار اسلامى داشته باشد و در مسائل جنسى از

راه انحرافى كه رفته بازگردد.

7 ـ در اخـلاق و نـیـت خـود تـغـیـیر و تحوّل داده و در حالات روحى ، فكرى ، قلبى و برخوردهاى اجـتـمـاعـى خـود تـجدید نظر نماید و انگیزه

ها و هدف هاى مادى خود را به قصد قربت و اخلاص تبدیل كند.

8ـ روحـش بـاز و رویـش گـشـاده بـاشـد و تـنگ نظرى هاى قبلى را نداشته باشد و از كمك به دیگران دریغ نورزد.

9 ـ از آرزوهاى دور و دراز خویش دست بردارد و زبانش را از بدى ، تهمت ، دروغ ، غیبت ، سوگند نابجا، گواهى دادن ناروا، ناسزا، شایعه

سازى ، یاوه گویى و… بازدارد.

10ـ در مـسائل اقتصادى و صرف هزینه هاى مالى ، از تشریفات زندگى شخصى خود بكاهد و آن را در راه رفاه دیگران و به ویژه محرومان و

گرسنگان صرف نماید.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از اصحاب خود پرسیدند: آیا مى دانید تائب چه كسى است ؟ عرض كردند: نه ، فرمود: اگر كسى توبه كند وكسانى را

كه به آنان بدى كرده است راضى نكند ولباس خود را تغییر ندهد ودوستان (منحرفش ) را تغییر ندهد وقلب خود را باز نكند و بذل و بخشش پیدا

نكند و آرزویش را كوتاه و زبانش را حفظ نكند و اخلاق و نیتش را تغییر ندهد و طعام خود را كم نكند، تائب نیست و هرگاه انسانى این صفات

را تحصیل كند توبه كننده واقعى است.(1)

توبه:

شرایط پذیرش توبه:

خداوند با دو شرط توبه را می پذیرد:

1-جهل باعث گناه شده باشد، نه عناد و استکبار در برابر حق.

2-توبه در زمان حیات و با اختیار صورت گیرد، نه لحظه ای که نشانه های مرگ پیدا شده باشد.

توبه ی چه کسانی قبول نمی شود؟

با ملاحظه این دو شرط، مشخص می شود که توبه دو گروه قبول نمی شود:

1-افرادی که با عناد و دشمنی با حق، به کفر و گناه خود ادامه می دهند و با همان حال بمیرند.

2-کسانی که از روی جهل و نادانی به گناه می پردازند؛ولی امر توبه را سبک شمرده،آن را تا لحظه مرگ به تأخیر بیندازند.(2)

خداوند در این زمینه می فرماید:” إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ فَأُولئِكَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلیماً حَكیماً

*وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلیماً “.(3)

پذیرش توبه از جانب خدا براى كسانى است كه كار بد و ناشایستى از روى نادانى مرتكب شوند و بلافاصله توبه كنند. خدا توبه آنها را مى‏پذیرد

(و از تقصیرات آنها مى‏گذرد) خدا داناى با حكمت است.

و توبه كسانى كه گناه مى‏كنند، تا وقتى كه مرگ یكى از ایشان در رسد، مى‏گوید: «اكنون توبه كردم»، پذیرفته نیست و [نیز توبه‏] كسانى كه در

حال كفر مى‏میرند، پذیرفته نخواهد بود، آنانند كه برایشان عذابى دردناك آماده كرده‏ایم.

بنابراین ،گناهکاری دو جور است:یکی از روی جهالت و غالب آمدن هواهای نفسانی و شهوت و غضب و دیگری از روی عناد و بد ذاتی و

خبث طینت.توبه در مورد گناهانی که شخص آنها را در میان مردم به صورت سنت در آورده و موجب انحراف آنها از راه حق شده است. و

گناه کسانی که به سنت عمل کنند و یا به خاطر آن گمراه شوند ،به عهده کسی است که آن سنت را پایه گذاری کرده است.توبه ی این شخص به

درگاه الهی پذیرفته نمی شود؛زیرا گناه وآثارش به گونه ای است که او هرگز قادر نخواهد بود آنها را از بین ببرد

توبه نیز دو جور است:یکی بدون درنگ ودیگری پس از دیدن نشانه های مرگ.توبه ای پذیرفته می شود که بااختیار وپیش از فرا رسیدن مرگ

باشد.چون با ظهور نشانه های مرگ دیگر اختیاری برای بنده نمی ماند و دو راهی اطاعت و معصیت معنا ندارد تا راه اطاعت را انتخاب کند.

3-توبه در مورد گناهانی که مربوط به حقوق الناس است.در اینجا مردمی که صاحب حق هستند باید از شخص راضی شوند وتا آنها راضی

نشوند توبه فایده ای ندارد؛زیرا خداوند برای مردم حقوقی تعیین کرده و آن را محترم شمرده است و تعدی به آن حقوق را ظلم می داند.البته این

مطلب در یک مورد استثناء دارد و آن توبه از شرک است؛یعنی کسی که از شرک توبه کند و اسلام بیاورد همه گناهانش اعم از حق الناس و

حق الله بخشیده می شود.(4)

4-توبه در مورد گناهانی که شخص آنها را در میان مردم به صورت سنت در آورده و موجب انحراف آنها از راه حق شده است. و گناه کسانی

که به سنت عمل کنند و یا به خاطر آن گمراه شوند ،به عهده کسی است که آن سنت را پایه گذاری کرده است.توبه ی این شخص به درگاه الهی

پذیرفته نمی شود؛زیرا گناه وآثارش به گونه ای است که او هرگز قادر نخواهد بود آنها را از بین ببرد.(5)

کلام آخر:

خداوند به عنوان خالق و هستی بخش می دانست که اگر انسان به حال خود رها شود در پرتگاه شقاوت قرار می‌گیرد بنابراین توبه را وسیله ای

برای نجات آدمی قرار داد.

آنهایی که مرده اند و زنده شدند(4)

روح پدرت ناراحته ، برو اين سند را به اسم محمد حسين بزن

لقمه اول صبحانه را كه در دهان گذاشتم ، مادرم مثل چهار ماه قبل حرفش را تكرار كرد : _ بهنام خودت ميدوني كه پدر خدا بيامرزت از يك ماه

قبل از مرگش - انگار كه بهش الهام شده بود سفر آخرت رو بايد بره - با همه حسابش را صاف كرد . آقا جبار ميوه فروش سر چهار راه در

مجلس هفتم پدرت ميگفت ، آقاي قومي يك هفته قبل از مرگش آمد توي مغازه و يك تراول صد هزار توماني به من داد و گفت ، آقا جبار من

نزديك سي سال هر وقت خواستم ازت ميوه بخرم ، اول يك دونه اش را چشيدم ، يك دانه گيلاس ، يك حبه انگور ، يك عدد خيار يا سيب و يا

توت و … خلاصه هر مرتبه يه ناخنك زدم و بعد خريد كردم ، اين پول را بابت همه ناخنكهايي كه زدم از من بپذير و حلالم كن تا مديونت

نباشم . آقا جبار ميگفت هر قدر من گفتم راضي هستم قبول نكرد تا پول رو گرفتم ….

حرف مادر را قطع كردم و گفتم : ” چشم مادر … ميرم و محمد حسين رو راضي ميكنم … ” مادر سكوت كرد ، اما ميدانستم ول كن نيست .

قضيه مربوط ميشد به قولي كه پدرم به سرايدار هميشگي خانه هاي نوسازش داده بود . محمد حسين تقريبا از 20 سال قبل كارگر پدرم بود .

پدرم بساز و بفروش بود و از همان سالها كه به آپارتمان سازي روي آورد ، از محمد حسين و زن و بچه هايش به عنوان سرايدار هميشگي

آپارتمانهاي مختلف استفاده ميكرد . اين مرد روستايي آنقدر پاك و صادق بود كه پدر ول كن اش نبود . تا اينكه حدود دو ماه قبل از مرگش به

سرايدارش ميگويد : « محمد حسين اين آخرين آپارتمان من و آخرين سرايداري تو هست … انشاءالله همين روزها ميريم محضر و همين واحد

طبقه اول رو كه داخلش نشستي به نامت ميكنم » پدر پاي حرفش ايستاد و چند مرتبه به او گفته بود : « بلند شو بريم محضر » اما محمد حسين

آنقدر نجيب بود كه هر بار ميگفت انشاءالله فردا. بعد از مرگ پدرم به مادرم گفت كه « ميترسيدم كه آقا فكر كنه منتظر مرگش هستم و روم

نميشد باهاش برم » واين گونه بود كه درست دو ساعت قبل از 10صبح روز 14آذر كه قرار بود سرايدارش را به محضر ببرد نفس آخر را

كشيد و جان به جان آفرين تسليم كرد .

پس از مرگ پدر و از فرداي مراسم چهلم ، مادر هر روز ميگفت : ” روح پدرت ناراحته ، برو اين سند را به اسم محمد حسين بزن ” من هم

واقعا قصد اين كار را داشتم ، اما صعود ناگهاني قيمت خانه ديو طمع را در وجودم بيدار كرد تا به خود بگويم : ” واسه چي يك واحد 95 متري

را در شميران به نامش بكنم ؟ پدرم قول يك خونه رو به محمد حسين داده ، منم يك خونه كوچك در جنوب شهر برايش ميخرم …. ”

اين تصميم را به مادرم هم نگفتم ، اما او كه احساس كرده بود فكري در سر دارم ، هر روز به من ميگفت و ميگفت تا بالاخره در روزه هيجده

فروردين به سراغ محمد حسين رفتم . او مشغول آب دادن به باغچه بود . وقتي به او گفتم برويم به محضر خيلي خوشحال شد ، اما وقتي فهميد

قرار است سند طبقه چهارم يك آپارتمان هفتاد متري و كلنگي را به نامش بزنم ، چشمانش پر از اشك شد و گفت : من كه چاره اي ندارم آقا مهدي

، اما واي به روزي كه قرار باشه جواب پس بدي !

از شنيدن اين حرف طوري عصباني شدم كه تصميم گرفتم كمي او را بترسانم ، لذا با عصبانيت گفتم : ” دندان اسب پيشكشي را نميشمارند ” و

بدون اينكه پشت سرم را نگاه كنم پريدم اون طرف جوي آب و پا گذاشتم توي خيابان و… فرياد محمد حسين آخرين فريادي بود كه شنيدم : يك

موتور كوبيد به بدنم و روي هوا پرواز كردم و با سر به جدول كنار خيابان خوردم

روايت لحظات پس ازمرگ :

آنقدر سردم بود كه احساس كردم دارم منجمد ميشوم . اصلا متوجه نبودم كجا هستم و چه اتفاقي برايم افتاده است . به اطرافم كه نگاه ميكردم

احساس كردم همه چيز دور سرم ميچرخد ، اما خوب كه دقت كردم ديدم دارم به طرف بالا حركت ميكنم ، آن هم باسرعتي غير قابل وصف !

تازه متوجه علت سرما شدم . درست حالت كسي را داشتم كه سوار بر موتور بوده و در حال حركت است ، اما به خاطر سرعت زياد دچار

سرما شده و

همينكه ياد موتور افتادم همه چيز برايم تداعي شد و صحنه تصادفم را ديدم ، دقيقا مانند روزهايي كه براي ديدن مسابقات فوتبال به ورزشگاه

آزادي ميرفتم و برحسب اتفاق چهره خودم را در مانيتور بزرگ استاديوم ميديدم ; خودم را ديدم كه با موتور تصادف كردم و به جدول سيماني

كنار خيابان خوردم و … آن موقع بود كه مردنم را باور كردم و از روي استيصال زدم زير گريه و در همين لحظه خودم را در جايي ديدم كه

هرگز مانندش را نديده بود : پشت سرم خالي خالي بود . يك فضاي وسيع و بيكران ، اما تهي از شي و موجود زنده . پيش رويم منطقه اي قرار

داشت مانند يك مزرعه سرسبز كه خورشيد در فاصله نيم متري درختها قرار گرفته بود . خواستم جلو بروم و پا در آن منطقه بگذارم ، اما چيزي

مانند يك ديوار شيشه اي - به وسعت تمام طول وعرض مكاني كه پيش رويم بود -مقابلم قرار داشت كه مانع رفتنم ميشد و … ناگهان ديدم يك

نقطه نوراني در آن سوي شيشه ظاهر شد و كم كم بزرگ شد و شكل گرفت . پدرم بود كه با ديدنش از خوشحالي فرياد زدم : ” پدر كمكم كن ! ”

اما پدر در حالي كه لباسي به رنگ آسمان تنش بود ، از روي تاسف سر تكان داد و گفت : ” بي معرفت مگه تو به من كمك كردي … نگاه كن !

و سپس پايين پايم را نشان داد و محمد حسين را ديدم كه گويي فرزند خودش را از دست داده ، اشك ميريخت و بر سر ميكوبيد و ميگفت تقصير

من بود … منو ببخش ….

سرم را كه بالا بردم ديگر پدرم را نديدم ، اما صدايش را شنيدم : ” ديدي چيزي از مال دنيا با خودت نياوردي ! وقتي احساس كردم پدرم دارد

ميرود خودم را به آن ديوار شيشه اي كوبيدم و

روايت لحظات بعد از زنده شدن:

محمد حسين - بعدها ميگفت - ” موقعي كه ديدم انگشتانت تكان خورد ، بي اختيار و بدون اينكه دليلش را بفهمم اشك ريختم و گفتم‌‌ ، دستت درد

نكنه آقاي قومي .. خدا روحت را شاد كنه … !

آري آنطور كه مردم گفتند و دكترها تشخيص دادند ،من نزديك به 25 دقيقه در مرگ كامل بودم و هيچ آثاري از حيات در وجود ديده نشده

بود .اما خدا خواست كه عمرم به دنيا باشد ! مطمئنا لطف خدا به خاطر پدرم بود كه من كارش را نيمه رها كرده بودم و چون خدا

نميخواست پدر مديون كسي باشد ، مرا به زندگي برگرداند ! من نيز بعد از آن اتفاق نگاهم به زندگي تغيير كرد و باورم شد كه در روز

حساب و كتاب بايد به خيلي از كارها حساب پس داد . *** دستهایی که کمک میکنند مقدسترند از لبهایی که دعا میکنند ***