ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
دوشنبه 92/04/31
صلوات, ثواب صلوات, فضیلت صلوات,
و من اكثر فیه من الصلوه على ثقل الله میزانه یوم تخفف فیه الموازین (1)
هر كس در این ماه بر من زیاد صلوات بفرستد ترازوى اعمالش سنگین خواهد شد، روزى كه ترازوى اعمال بسیارى از مردم سبك مى شود.
در رابطه با صلوات بر پیامبر و اهل بیتشان تاکیدات فراوانی وارد شده است. معناى صلوات دادن بر رسول خدا آن است كه خدایا رحمتت را بر
پیامبر و آل پیامبر نازل فرما. وقتى این رحمت بر حضرت نازل شد به دیگران هم مى رسد چون او مجراى فیض است.
در قیامت اعمال انسان را با یك واحد مخصوصى مى سنجند، نه با اجرام مادى و امثال آن در دنیا انسان اگر خواسته باشد متاع مادى را بسنجد
آن را با یك ترازوى خاصّ مادّى توزین مى كند مثلاً درجه حرارت را با میزان مخصوص آن، شیى كیلویى را با كیلو، در مسائل ادبى اگر
خواستند شعرى را بسنجند با یك وزن خاصى مى سنجند.حال این سوال مطرح که اعمال ما را كه در قیامت با چه واحدى مى سنجند؟ آیا اعمال
ما را با سنگ و متر و عدد و رقم مى سنجند؟ كه چقدر عبادت كردیم یا واحد وزن در قیامت چیز دیگرى است ؟ قرآن مى فرماید: والوزن یومئذ
الحق(اعراف آیه8)، یعنى در قیامت اعمال را با حق مى سنجند كه مشخص شود چه عملى حق داشت و چه عملى از حق بى بهره بود؛ لذا در
قرآن كریم وقتى سخن از توزین اعمال مطرح است مى فرماید: آنان كه اعمالشان سنگین است . اهل سعادتند و آنان كه اعمالشان سبك است ، از
سعادت محروم اند. یعنى این واحد را كه حق است عده اى دارند و عده اى ندارند.
در بیانات امیرالمؤمنین(علیه السلام)آمده است، چه این كه در بیان رسول الله(صلى الله علیه وآله)هم رسیده است كه حضرتش فرمود:
«زِنُوا قَبْلَ أنْ تُوزَنوا» (2)
روزى مى رسد كه انسانها را وزن مى كنند كه كدام انسان سبك و كدام انسان سنگین است. كمال انسان به عقل و معارف عقلى اوست، خود را با
یك میزانى كه خدا نازل كرده است بسنجد، با میزان قرآن كریم و با وزنى كه حق است. و تشخیص این كار كه انسان بفهمد روى حقیقت كار مى
كند یا خیر، خیلى دشوار نیست .
در سفینة البحار از عیون اخبار الرضا چنین نقل مى كند:
امام رضا علیه السلام فرمود: هر كس توانایى نداشته باشد كه كفاره گناهان خود را بدهد، پس باید بر محمد و آل او زیاد صلوات بفرستد؛ به
درستى كه صلوات گناهان را به تمام معنا از بین مى برد.(3)
مفهوم خطبه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) که فرمود در ماه مبارك رمضان هر كس بیشتر بر من صلوات بفرستد خدا ترازوى او را
سنگین مى كند این است که صلواتى را كه ما مى فرستیم از طرف ما نسبت به حضرت كمالى عائد نمى شود. خداى سبحان كمالات لائق را به
آن حضرت (صلی الله علیه و آله) مرحمت كرد و مى كند، ما آن چیزى را كه از خداى سبحان مسئلت مى كنیم ، بعنوان یك علت فاعلى و واسطه
در فیض سبب خیر نخواهیم بود كه پیامبر بوسیله درود ما كامل بشوند، بلكه بوسیله درود ما كمالاتشان ظاهر مى شود و علت فیاضه اش خداى
سبحان است .از ما خیرى به آن حضرت (صلی الله علیه و اله ) نمى رسد، چون هر چه ما داریم محصول تربیت ایشان است . مثل یك باغبانى
كه در روزه عید دسته گلى از باغ صاحب باغ داده است ؟ ما به هر كه برسیم ، گلهائى است كه بوستان رسول خدا - علیه آلاف التحیه و الثناء
- نصیب ما شده است ؛ اگر هم یك دسته گلى مى چینیم و به حضرتش تقدیم مى كنیم از باغ او است . بنابراین درودهاى ما چیزى نیست كه
حضرت (صلی الله علیه و آله) از آن به كمال برسند، اما براى خود ما یك تقربى است كه ما از آن راه به كمال نائل مى شویم . لذا على - علیه
السلام - فرمود هرگاه حاجتى داشتید، دعائى كردید. چیزى از خدا خواستید، همراه با آن یا بعدا صلوات بر پیامبر را فراموش نكنید(4) .زیرا
صلوات بر آن حضرت یك دعائى مستجاب است ، و چون همراه صلوات حاجت خود را خواستید، خداى سبحان این چنین نیست كه یكى را
برآورده كند و دیگرى را برآورده نكند؛ لذا گفتند اگر خواستید دعا كنید او از خداى سبحان را درود بر پیامبر را مسئلت كنید تا در پرتو این
صلوات كه یك دعائى است مستجاب ، سائر دعاها هم مستجاب بشود. لذا در برنامه هاى آموزنده امام سجاد - سلام الله علیه - كه مثل اعلاى
نیایش و دعا را به ما مى آموزاند، در بسیارى از فرازهاى ادعیه ایشان صلوات بچشم مى خورد. هر مطلبى را كه آن حضرت از خدا مى خواهند
قبل و بعدش صلوات است چون آن اول و این آخر را خداوند مستجاب مى كند بین آن ها را هم مستجاب خواهد فرمود.این صلوات را كه خدا و
ملائكه بر پیامبر مى فرستند بر مؤمنین هم مى فرستند این مؤمن چه مقامى دارد كه خداى سبحان بر او صلوات مى فرستد.در سوره مباركه
احزاب آمده است که هو الذى یصل علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمات الى النور (احزاب 43). خدا و ملائكه او بر شما صلوات مى فرستند تا
شما را از تاریكى ها به نور هدایت فرماید.مؤ من به جائى مى رسد كه خدا بر او صلوات مى فرستد تا او را به فضاى نور منتقل كند. خداوند بر
شما صلوات مى فرستد و فرشتگان او نیز، تا شما را از ظلمت ها به نور بیرون بیاورند. معلوم مى شود صلوات خدا بر مومنین یعنى نورانى
كردن و اگر این فیض قطع بشود و خدا بر كسى صلوات نفرستد، یعنى در ظلمت ماندن . ما باید خود را با این معیار وزن كنیم . ببینیم از
صلوات خدا بهره مى بریم یا خیر؟ بدانیم هر جا كه لغزیدیم و گرفتار گناه شدیم در آن حال صلوات فرشتگان خدا نصیب ما نشده است ؛و هر
لحظه كه توفیق اطاعت و انجام تكالیف شرعى نصیب ما شد، از احكام و آداب عبادات كم و بیش به اسرار عبادات راه پیدا كردیم ، بفهیم به اینكه
صلوات خدا و فرشتگان خدا و فرشتگان خدا نصیب ما شده است .این مقام شامخ مؤ من است كه مؤ من به جائى مى رسد كه خدا و ملائكه او
بروى صلوات مى فرستند، تا او را نورانى كنند. اگر كسى از این راه نور گرفت ، هم راه خود را مى بیند و هم راه را به دیگران نشان مى
دهد؛و اگر از این راه نور نگرفت ، نه راه خود را مى بیند و نه مى تواند راهنماى دیگران باشد.
پس بیاییم در این ماه عزیز صلوات بسیار بر پیامبر و اهل بیت بفرستیم تا از فیض دنیا و آخرتی آن، برآورده شدن حوایج دنیایی، نجات از
تاریکی ها و رسیدن به نور و سنگین شدن اعمالمان در قیامت بی نصیب نمانیم.
یکشنبه 92/04/30
در بسيارى از آيات قرآن استغفار و توبه باهم آمده ، مانند سوره هود كه مى فرمايد:
(وان استغفروا ربكم ثم توبوااليه )(161)
(و يا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا اليه )(162)
(فاستغفروه ثم توبوااليه )(163)
(واستغفروا ربكم ثم توبوا اليه )(164)
و عموم علماى اخلاق و دانشمندان اسلامى مبحث توبه و استغفار را در كتب خود يك جا مورد بحث قرار داده اند و در دعاها نيز استغفار
و توبه باهم آمده است . اينك اين سؤ ال مطرح است كه ، آيا فرقى ميان استغفار و توبه است يا خير؟
در جواب اين سؤ ال ، بزرگان دو نظر را طرح كرده اند:
گروهى معتقدند كه فرقى ميان استغفار و توبه نيست . براى آنكه استغفار و توبه يكى است و توبه تاءكيد استغفار است .
ولى گروهى ديگر ميان آن دو فرق گذارده اند، به آن جهت كه استغفار مقدم بر توبه است و تقدم استغفار بر توبه به اين معناست كه
انسان بايد خود را از گناهان پاك سازد و سپس خود را به اوصاف الهى بيارايد. در واقع استغفار، توقف در مسير گناه و شستشوى
خويشتن است و توبه بازگشت به سوى اوست كه وجودى است بى انتها.
استغفار به معناى شستشو است و توبه به معناى كسب كمالات است ،مانند شخص آلوده كه بايد اول لباس چركين را از تن بيرون
بياورد و خود را شستشو بدهد و بعد لباس پاكيزه به تن كند. يا بايد ابتدا جاروب كند، سپس زمين را فرش كند.(165)
استغفار، طلب كردن مغفرت از خداى آمرزنده است ولى توبه عبارت از پشيمانى است ؛البته با تصميم بر ترك گناه و برگشت نكردن به آن .
هدف از توبه انبيا و اولياى الهى:
اصولا يكى از سؤ الات ديگرى كه بسيارى از مردم در مبحث توبه مطرح مى كنند، آن است كه چگونه انبياى الهى و پيشوايان معصوم
عليه السلام كه خود مربى و معلمان معصوم امت هستند، پيوسته در گريه و توبه و استغفار و انابه فرو رفته و از خداوند طلب آمرزش
داشته و كلماتى را بر زبان جارى مى كرده اند كه شايسته انسانهاى گنهكار است ؟
قرآن كريم درباره پيامبرانى چون حضرت آدم عليه السلام گويد:
قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين (166) آن دو گفتند خدايا، ما در پيروى شيطان بر خود ستم كرديم و
اگر تو ما را نبخشى و رحم نفرمايى مسلما از زيانكاران خواهيم بود و حضرت نوح عليه السلام گويد :و الا تعفرليى و ترحمى اكن من
الخاسري و اگر مرا نبخشى و رحمم نكنى من از زيانكارانم ، و حضرت ابراهيم عليه السلام گويد: ربنا و ثقبل دعاء ربنا اغفرلى و لوالدى
پروردگار، دعاى ما را مستجاب كن ، پروردگار، مرا و پدر و مادر مرا بيامرز
و حضرت موسى عليه السلام گويد: قال رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى پروردگار، من بر خويشتن ستم كردم از من بگذار و مرا بيامرز و
نيز حضرت سليمان ، داوود و يونس كه به درگاه خدا طلب و آمرزش مى كنند و يا حضرت امام اميرالمومنين على (ع ) در دعاها و زمزمه
هاى سوزناكش طلب غفران مى نمايد و حتى به فرزندش امام حسن عليه السلام توصيه مى كند: يا بنى و ابك على خطيبك فرزندم
بر خطا هايت گريه كن و يا در دعاى كميل مىفرمايند :(اللهم اغفرلى الذنوب التى تهتك العصم ……) تا آنجايى كه مى گويد: (اللهم
اغفرلى كل ذنب اذنبته و كل خطيبهاخطاتها)، خدايا، بيامرز بر من گناهانى كه موجب هتك عصمت مى شود
خدايا، بيامرز بر من گناهانى كه باعث نزول بدبختيها مى شود .
خدايا، بيامرز، بر من گناهانى كه موجب دگرگونى نعمتها مى شود،
خدايا بيامرز بر من گناهانى كه موجب حبس دعاست .
خدايا، بيامرز هر گناهى كه كرده ام و هر خطايى كه از من سرزده است .
و يا مى فرمايد، ظلمت نفسى و اغفر زلتى و يا امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه مى فرمايند: عظمت خطيتى فلم يفضحنى و
راثى على المعاصى فلم يشهرنى خطايم بزرگ شد و رسوايم نكردى و ديدى مرا به گناه و معرفى ام نكردى .
(ياالهى المترف بذنوبى فاغفرهالى )
اى خدا، منم معترف به گناهان خودم ، پس بر من آنها را بيامرز.
و يا مناجات امام زين العابدين عليه السلام در دعاى ابوحمزه ثمالى ، دعاهاى شعبانيه و غيره ؛همگى حاوى اين گونه تعابير است .
گروهى حضرت اميرالمؤ منين ، على عليه السلام را در برابرش ستودند، فرمود: اللهم انك بى من نفسى ، وانا اعلم بنفسى منهم
اللهم اجعلنا خيرا مما يظنون ، واغفرلنا ما لا يعلمون (167)
خداوندا، تو نسبت به من از خود من آگاهترى و من آگاهتر به خودم از آنها هسستم ؛خداوندا، ما را بهتر از آنچه گمان مى كنند، قرار ده و
آنچه را نمى دانند، بر ما ببخش .
اينك اين سؤ ال مطرح مى شود؛هرگاه هدف از توبه پاك كردن فضاى روح از آلودگى گناهان است ، هدف از توبه انبياء و اولياى الهى كه
پيراسته از گناهند، چيست ؟
1 - شيوه آموزشى و تعليم دارد؛
پيامبران و اولياى الهى از نظر گفتار و رفتار، الگوى امت بوده اند و براى ارشاد و هدايت مردم مبعوث شده اند. آنان با مناجاتهاى پرشور و
استغفارهاى شديد و استوار خود به امت گنهكار راه استغفار و طلب آمرزش را تعليم كرده و آنان را در ادامه اين راه كمك مى كنند.(168)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
ان رسول الله كان يتوب الى الله عزوجل كل يوم سبعتين مره من غير ذنب (169)
رسول خدا عليه السلام بدون ارتكاب گناهى در هر روز هفتاد مرتبه توبه مى كرد.
وخود حضرت رسول الله مى فرمايد:
والله انى لاستغفرالله واتوب اليه اكثر من سبعين مره (170)
به خدا سوگند من در هرروز بيش از هفتاد مرتبه به درگاه خداوند استغفار و توبه مى كنم .
اين شيوه جنبه آموزشى و تعليمى براى ديگران در برداشته است تا بياموزند كه هميشه در حال استغفار و توبه باشند.
2 - عصمت انبيا و اولياى الهى با استغفار و گريه آنان منافاتى ندارد.
معمولا هر استغفار و آمرزش خواهى به خاطر گناه و معصيت نيست ، بلكه استغفار در اين گونه موارد معنى و مفهوم ديگرى دارد. آدمى
همين كه خود را در محضر خدا دانست و با جان و دل پذيرفت كه خدا بر فكر و دل او آگاه و ناظر است و تمام گفته ها و اعمالش ضبط مى
شود، در حالى كه حتى از اعمالى هم كه گناه نيست ، احساس خجالت و شرمسارى مى كند. اولياى خدا كه خود را در محضر خدا مى
دانند، كوچكترين عمل خود چنان احساسى دارند كه ديگران ندارند و اين است فلسفه استغفار و مناجات و نيايشهاى پيامبر و امامان
معصوم عليه السلام .
انتظار از افراد مختلف يكسان نيست:
هنگامى كه عده اى براى انجام يك خدمت اجتماعى پيشقدم مى شوند و تصميم مى گيرند كه ؛مثلا يك بيمارستان براى مستمندان
بسازند، اگر يك فرد كارگر معمولى كه درآمدش براى مخارج خودش هم كافى نيست ، مبلغ مختصرى به اين كار كمك كند، بسيار شايان
تقدير و تشويق است . اما اگر همين مبلغ را يك فرد بسيار ثروتمند و پولدار بدهد، نه تنها شايان تقدير نيست بلكه حس نفرت و ناراحتى
و انزجار ديگران را بر مى انگيزد. يعنى همان چيزى كه نسبت به يك فرد خدمت قابل تحسين محسوب مى شد، از يك فرد ديگر، كار
ناپسندى شمرده مى شود، با آن كه از نظر قانونى چنين شخصى به هيچ وجه مرتكب جرم و خلافى نشده است . دليل اين موضوع اين
است كه انتظاراتى كه از هر كس مى رود، به امكانات او؛يعنى عقل ، علم ، ايمان ، قدرت و توانايى او بستگى دارد. اى بسا كارى كه
انجام آن ، از يك نفر عين ادب ، خدمت ، محبت و عبادت شمرده مى شود اما از فرد ديگرى عين بى ادبى ، خيانت ، خلاف صميميت و
كوتاهى در بندگى وا طاعت محسوب مى گردد. اكنون با توجه به اين حقيقت ، موقعيت پيامبران و امامان را در نظر بگيريم و اعمال آنها را
با آن موقعيت فوق العاده عظيم ، مقايسه نماييم . آنها بامبداء جهان هستى مربوطند و شعاع علم و دانش بى پايان الهى بر دلهاى آنها
مى تابد. حقايق بسيارى بر آنها آشكار است كه از ديگران مخفى است ، علم وايمان و تقواى آنها در عالى ترين درجه قرار دارد. خلاصه ،
آنها به اندازه اى به خدا نزديكترند كه يك لحظه سلب توجه از خداوند براى آنها لغزشى محسوب مى شود. بنابراين جاى تعجب نيست ،
افعالى كه ديگران مباح يا مكروه شمرده مى شود براى آنها ((گناه ))ناميده شود. گناهانى كه در آيات و سخنان پيشوايان دينى به آنها
نسبت داده شده و يا خود در مقام طلب آمرزش از آنها برآمده اند، همه از اين قبيل است ؛يعنى ، مقام و موقعيت معنوى آنها، علم و
دانش وايمان آنها آن قدر برجسته است كه يك غفلت جزئى در يك كار ساده معمولى كه بايد توجه خاص و هميشگى به خداوند داشته
باشد، گناه شمرده شده است .
و جمله معروف حسنات الابرار سيئات المقربين ؛اعمال نيك خوبان ، گناه مقربان محسوب مى شود. ناظر به همين حقيقت است . (
171)
غفلت را براى خود گناه مى دانند:
در انتهاى اين بحث مناسب است دعايى را كه دانشمند بزرگوار شيعه مرحوم ((مرحوم على بن عيسى اربلى )) در احوال حضرت
موسى بن جعفر عليه السلام از آن حضرت نقل مى كند، ذكر نماييم ؛
امام هفتم عليه السلام دعايى دارد كه آن را هنگام سجده شكر مى خواند و در آن اقرار به انواع گناهان كرده واز خدا پوزش خواسته
است :
رب عصيتك بلسانى ولو شئت و عزتك لاخرستنى و عصيتك ببصرى ولو شئت و عزتك لاكمهتنى و عصيتك بسمعى ولو شئت و عزتك
لاصممتنى و عصيتك بيدى ولو شئت و عزتك لكنعتنى
تا آنجا كه مى فرمايد:
و عصيتك بجميع جوارحى التى انعمت بها على ولم يكن هذا جزاك منى
پروردگارا: تو را به زبانم نافرمانى كردم و به عزت خودت سوگند اگر مى خواستى ، لالم كرده بودى و تو را به وسيله چشمم معصيت كردم
و به عزت خودت سوگند اگر مى خواستى ، كورم مى كردى و نافرمانيت را كردم به وسيله گوشم و اگر خواسته بودى به عزت خودت
سوگند مرا كر مى كردى و معصيت تو را كردم به وسيله دست خود كه اگر مى خواستى به عزت خودت سوگند، دست مرا شل مى
كردى . تا آنجايى كه مى فرمايد:تو را نافرمانى ومعصيت كردم به وسيله همه جوارح و اعضاى بدنم كه به من انعام كردى و اين پاداش تو
نسبت به من نبود.
من هنگامى كه آن دعا را ديدم در فهم معناى آن زياد فكر كردم و با خود گفتم : چگونه اين گونه كلماتى كه اقرار به انواع گناهان است با
عقيده شيعه كه معتقد به عصمت است جور درمى آيد؟
هر چه فكر كردم به جايى نرسيد، تا روزى فرصتى دست داد وبا(رضى الدين ابى الحسن على بن موسى بن طاووس )دريك جا بوديم
اين اشكال را از او پرسيدم .
او فرمود: مؤ يد الدين علقمى وزير، همين سؤ ال را چندى پيش از من كرد و من درجواب او گفتم : اين نوع دعاها براى تعليم مردم بوده
است . (جنبه تعليمى داشته )، بعد از اين پاسخ كمى فكر كردم و باخود گفتم : آخر اين دعا را حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در
سجده هاى نيمه شب خود مى خواند و در آن ساعتها كسى كنارش نبوده تا منظور آنها باشد؟ مدتى از اين واقعه گذشت ، روزى ((مؤ
يد الدين محمد بن علقمى وزير))همين سؤ ال را از من كرد و من همان پاسخ اول و ايرادى كه به آن داشتم به او گفتم ، آنگاه اضافه كردم
؛شايد معنى صحيح اين دعا، جز اين نباشد كه حضرت آن را از باب تواضع و فروتنى نسبت به پروردگار عرضه داشته باشد ولى بيان ((ابن
طاووس ))مشكل مرا حل نكرد و اين عقده همچنان در دلم ماند. تا آنكه سيد (ره ) از دنيا رفت . پس از گذشت روزگار درازى ، از توجهات
امام موسى بن جعفر عليه السلام مشكلم حل شد. و پاسخ صحيح آن را يافتم كه اينك براى شما مى نويسم :
اوقات پيامبران و ائمه عليه السلام مشغول به ذكر خداست و دلهاى آنها بسته به جهان بالاست . همچنان كه امام صادق عليه السلام
فرموده است :
(اعبدالله كانك تراه فان لم تره فانه يراك )
خدا را چنان عبادت كن ، مثل اين كه تو را مى بينى كه اگر تو او را نبينى ذات بارى تعالى هستند و به تمام معنى رو به سوى او دارند
كه هرگاه لحظه اى از اين حالت غافل شوند و كارهاى مباحى از قبيل خوردن و آشاميدن آنهارااز اين حالت توجه باز دارد، آنها همين
مقدار غفلت را براى خود گناه و خطا مى دانند واز خدا طلب آمرزش مى نمايند و گفته پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله كه فرمود: (انه
ليران على قلبى وانى استغفر بالنهار سبعين مره ) و جمله معروف (حسنات الابرار سيئات المقربين ) اشاره به همين واقعيت است كه
ما توضيح داديم .(172)
یکشنبه 92/04/30
عارف واصل مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی می فرماید: مرا شیخی بود بزرگوار عامل عارف کامل که مانند او را
در مراتبی که گفته شد ندیده ام، از او پرسیدیم که در اصلاح و جلب معارف چه عملی را به تجربه رسانده
است؟
او گفت: من عملی را در این که گفتی مؤثر ندیدم مگر اینکه در هر شبانه روز یک بار بر سجده طولانی مداومت
شود و در آن سجده بگوید«لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» و به هنگام گفتن ذکر خود را در
زندان طبیعت، زندانی و به زنجیرهای اخلاق رذیله بسته ببیند، آنگاه اقرار کند که پروردگار اینکار را تو بر من
نکردی و تو بر من ستم روا نداشتی، بلکه این من بودم که بر خود ستم کردم و خود را به اینجا انداختم.
از آداب سجده این است که وقتی که بخواهیم به سجده برویم اول با زانوها به طرف زمین خم شویم و بعد دستها را پیش از زانوها بر
زمین بگذاریم این عملی است که مرحوم علامه طباطبائی (ره)از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند.
یکشنبه 92/04/30
شیطان و شیطان پرستی :
برای آنکه با شیطان مقابله کنیم ابتدا باید خود شیطان را بشناسیم . بهترین منبع برای شناخت شیطان ،
شیطان پرستی و شیطان گرایی قرآن و روایات معصومین (ع) است. شیطان سابقه ای به اندازه عمر انسان
دارد. رانده شدن حضرت آدم و حوا از بهشت به روی زمین نمونه بارز این مدعا است. در طول عمر انسان و
شیطان نبرد حق و باطل هم وجود داشته است. شکل و شمایل و راه و روش برای حیله و ترفند شیطان هم
در طول این سالها فرق کرده است. در هر دوره با روشهایی که با تمدن و پیشرفت انسانها متناسب بود به
همان روش برخورد کرده است. روشها متفاوت اما هدف یکی بود. هدف به بیراهه کشاندن انسانها و از مسیر
الهی دور کردن است. در سوره ناس آنجا که می فرماید:الذی یوسوس فی صدور الناس من الجنة والناس به
سه مسئله از ماهیت شیطان می پردازد. یکی اینکه شیطان در کجا رخنه می کند؟ چگونه رخنه می کند؟
شیطان از چه جنسی است؟ پاسخ به این پرسشها با توجه به این آیات نیاز به تفسیر آنچنانی نیست. شیطان
از طریق وسوسه و در سینه هاآدمی از بدو خلقت با شیطان همراه گشته، حتی انبیا نیز از شر دشمنی اش
در امان نبوده اند: «وکذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن» (انعام112)
اما پیامبران با ابزارهایی که به کار می گرفتند با آنان برخورد می کردند. یک زمان خود انسان درونش وسوسه
ایجاد می شود. مثلا فلان کار ناثواب را انجام بدهد یا ندهد. این همان شیطان نامرعی است که در قرآن با نام
شیطان، جن و ابلیس از آن یاد شده است. گاهی یک شخصی در لباس دوست و یا غیر به آدم پیشنهادهایی
غیر معقول می دهد. شاید در عوض انجام پیشنهاد وعده های مادی و مقامی هم منظور باشد. این همان
شیطان از جنس انسان است که به این شکل ظهور می کند. اگر از سلاحهایی که قرآن و معصومین به آن
اشاره کردند خود را مجهز کرده باشد، می تواند از پس این وسوسه ها برآید وگرنه با شیطان همراه می شود و
خودش را به دردسر می اندازد. امروزه شیطانهایی از جنس انسان در گروههایی تشکیلاتی و با ترفندهای
امروزی و با وسایل ارتباط جمعی از جمله موسیقی، تلوزیون، اینترنت، فیلم و سینما و نشریات و غیره
سازماندهی شده فعالیت دارند. آنها ابتدا مردم و مخصوصا جوانها را با نمادهای شیطانی آشنا و پس از آنکه
این نمادها در دل و جان آنان رسوخ کرد به انتقال ایدئولوژی می پردازند. در مبانی عرفانی یهودی (قبالا یا کابالا)
هیچ نیرویی خارج از جامعه یهودی را نمی پذیرند. به همین دلیل برای عضو گیری به صورت غیر مستقیم عمل
می کنند. یک سری از افراد را به صورت غیر مستقیم و خارج از شبکه خودشان پذیرفته و القاعات خودشان را
از این طریق به آنان تزریق می کنند. آنها با تشکیلات شیطان پرستی خودشان به یک ایدئولوژی سیاسی و
مذهبی تبدیل شده اند. جوانها هم که بیشتر تحت نمادهای به ظاهر جذاب هستند، بهترین افرادی هستند که
جذب این گروهها می شوند. آنها در ابتدا لباسی را که می خرند نمی دانند که طرح و آرم روی لباس و
تجهیزات دیگری که دارند چیست.(مرحله نمادها) پس از یک مدتی حس کنجکاوی آنها بالا رفته و به تحقیق آنها
می پردازند.(انتقال ایدئولوژی) حال اگر جوانی برای مبارزه با اینگونه شیاطین مهارتهایی که دین مبین اسلام به
آنها اشاره کرده نداشته باشد، نمی تواند از پس اینگونه مشکلات برآید و ناخواسته جذب آنها می شود.
هدف از وجود، شیطان چیست؟خداوند مهربان این شیطان درونی را قرار داد تا در مصاف با او نیروهای عظیم
خرد و اراده در انسان شکوفا شود و به مراتب برتر از فرشتگان راه یابد. و با حسن اختیار، صلاحیت جانشینی
خداوند و فرمانفرمایی بر تمام عالم را پیدا کند.
چه باید کرد؟
خداوند متعال هیچ وقت بندگانش را در مقابله با شیطان و فرزندانش و همچنین همکاران او در میان جوامع
انسانی تنها نگذاشته و در مبارزه با ابلیس آنان را به امکانات، ابزار و توانائیهائی مجهز نموده است که به این
موضوع پرداخته میشود. برخی از تجهیزات در حدیث پیامبر اکرم(ص) مطرح شده است. حضرت می فرماید: “آیا
شما را آگاه کنم بر کاری که اگر انجام دادید، شیطان از شما فاصله می گیرد، به اندازه فاصله مشرق تا مغرب؟
گفتند: آری. فرمود: روزه صورت شیطان را سیاه می کند و صدقه، کمرش را می شکند. دوستی برای خدا و
کمک برای عمل صالح، پشت او را می بُرد و استغفار، بند دلش را می برد".. (سفینة البحار، ج 2، ص 64.)
در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که قلب هر انسان دو گوش دارد در یکی شیطانی نشسته و
همواره به سوی شر و پلیدی دعوت میکند و در گوش دیگر فرشتهای است که به خیر و نیکی میخواند. درون
انسان عرصة جنگ میان شیطان و فرشته درون است. اگر شخص ارادة خود را به سوی فرشته معطوف کند،
شیطان را شکست داده و تسلیم خواهد کرد، اما در صورتی انسان به پیروی از شیطان درون روی آورد، فرشتة
درونی را تضعیف خواهد کرد و صد البته که فرشتة درون هیچگاه شکست نمیخورد، انسان تنها میتواند
صدای او را نشنیده بگیرد ولی امکان از بین بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشتة درونی همان ندای فطرت است
که تغییر و تبدّلی پیدا نمیکند.(روم/30)
جاهایی که شیطان می تواند نفوذ کند با توجه با آیات و روایات
1- همراهی با شیطان:
شیطان در جواب جهنمیان که او را مقصر قلمداد میکنند، میگوید: «… و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود، جز
اینکه شما را فراخواندم و شاید پذیرفتید؛ پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید…». (22/ سوره ابراهیم )
2- ولایت پذیری شیطان:
تسلط او تنها بر کسانی که او را به سرپرستی میگیرند.» و نیز در آیه سوره حج میخوانیم: «بر وی (شیطان)
مقرر شده که هرکس او را ولی بگیرد، بیتردید او را گمراه کند و به عذاب آتش بکشاند.»
3- غافل شدن از یاد خدا:
در فرازهایی از سخن دانشمند بزرگ شیعه «ملا احمد نراقی(ره)» درباره وسوسههای شیطان و راه علاج آن از
کتاب با ارزش «معراج السعاده» آمده است: هیچ دلی خالی از وسوسه نیست و زمینه وسوسه، غفلت است
که خداوند در آیه 36 سوره زخرف فرموده است: «هرکس از یاد خدای رحمن باز ماند، شیطانی برانگیزانیم که
همنشین او باشد.»
4- بیکاری:
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «جوان بیکار، مغبوض خداوند است» ، زیرا بیکاری، فرصتی است برای شیطان که در
قلب و ذهن وارد شود و به تکثیر و تولید مثل بپردازد.
5- صفات زشت:
راه ورود شیطان که همان صفات زشت و خلق وخوی ناپسندی نظیر شهوت، غضب، حرص، حسد، عداوت،
عجب و خودپسندی، تکبر، طمع، بخل، ترسو بودن، دل بستگی به دنیا، ترس از فقر، بد دلی به خدا و خلق
خدا، تعصبات و غیره است، بر همین اساس با رفتن رذیلتها، عقل تقویت میشود، جان، صفا مییابد و بر
خیالات، غلبه میکند؛ از سویی از علائم دل پر از رذیلتها این است که نصیحت و خیرخواهی نمیپذیرد و آن را
پوچ و بیمعنی میشمارد.
جاهایی که شیطان نمی تواند نفوذ کند با توجه با آیات و روایات:
1 – یاد خدا:
برای غلبه بر شیطان گشودن درهای قلب برای ملائکه خداوند با اخلاق الهی و انسانی و رعایت ورع، تقوا و
بندگی و عبادت عنوان و اظهار کرد: مشغول شدن به یاد خداوند در دل و زبان که با قطع علایق به دنیا قابل تصور
است. خداوند در آیه 201 سوره اعراف میفرماید: «کسانی که پرهیز میورزند، هر زمان که به آنان وسوسهای
از شیطان برسد، به یاد خداوند میافتند و بصیرت مییابند.» قرآن کریم یاد خدا را عامل بصیرت دانسته و
فرموده است که: ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون پرهیزگاران هنگامی که
شیطان به دور آنان می چرخد تا راهی برای فریبشان بیابد، به یاد خدا افتاده و بینا و بصیر می شوند و از شر
شیطان در امان می مانند . ذکر و یاد خدا: یکی از راههای مقابله با شیطان، اصرار بر عبادت و ذکر خداوند
است. « فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُواْ لِی وَ لاَ تَکْفُرُونِ (سوره بقره، آیه 152 ) پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم
و شکرانه ام را به جاى آرید و با من ناسپاسى نکنید.»
2 – نماز و صبر:
بالاترین ذکر، نماز است و وقتی انسان به حالت ذکر برسد، اطمینان قلبی و ثبات عقیده پیدا میکند،
همانگونه که در آیه 28 سوره رعد میخوانیم: « تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد» « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ
اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ. (سوره بقره، آیه 153 ) ای کسانی که ایمان دارید به وسیله صبر
و نماز کمک بجویید.»
3 – افکار و اندیشه های مثبت:
افکار و اندیشههای مثبت و مطلوب که باید جایگزین وسواس شود مانند: ذکر قلبی، تفکر در معارف مربوط به
خداشناسی، معاد، احکام الهی، اخلاق خلق، به خاطر آوردن بیوفایی دنیا و عبرت از گذشتگان و یادمرگ،
اندیشیدن در عجایب خلقت و آثار قدرت بیمنتهای خداوند و اندیشه درباره اعمال که از انسان سر زده و او را به
خداوند نزدیک یا از او دور کرده است و همچنین تصور نتیجه این اعمال از پاداش و راحتی یا گرفتاری و رنج
میتواند، انسان را از وسوسههای شیطانی مصون بدارد. ذهن را همواره به امور ارزشمند متوجه ساختن و
عادت دادن.
4 – دفاع عارفانه از دین:
دفاع عارفانه از دین، بهترین و مهمترین عامل در مقابله با شیطان پرستی میباشد.
5 - تقوی الهی:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ… (سوره مائده، آیه 35) اى کسانى که ایمان آوردهاید از خدا پروا کنید…» قرآن
مجید تقوا را لباسی بر اندام جان آدمی می داند که آن را به خوبی می پوشاند و حفظ می کند: “لباس التّقوی
ذلک خیر؛ بهترین جامه، تقوا است". امام علی(ع) تقوا را دژی نفوذ ناپذیر می داند که رخنهای در آن ممکن
نیست.
6 – توبه:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا. اى کسانى که ایمان آوردهاید به درگاه خدا توبهائى راستین
کنید.»( سوره تحریم، آیه 8)
7 - انجام عمل نیک:
« إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ. بدرستی که نیکیها بدیها را از بین میبرد.»( سوره هود، آیه 114)
8 - جهاد:
البته هم شامل جهاد اصغر و جنگ با دشمنان ظاهری و کفار و منافقین می گردد و هم مبارزه با نفس و
دشمنان نامرئی و شیاطین می شود. قرآن مجید میفرماید: « وَ جَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. و در
راهش جهاد کنید باشد که رستگار شوید.»( سوره مائده، آیه/ 35)
9 - تفکر و تعقل:
گروههایی که به دام شیطان افتادهاند همگی کسانی بودند که از قوای ادراکی خویش و عقل خداداد خود
استفاده نکردهاند. « لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا. دلهایى دارند
که با آن [حقایق را] دریافت نمىکنند و چشمانى دارند که با آنها نمىبینند و گوشهایى دارند که با آنها نمىشنوند.
»( سوره اعراف، آیه/ 179)
10 – استعاذه:
از دیگر راه های مهم در مبارزه با شیطان، استعاذه یعنی پناه بردن به خداوند متعال است قرآن کریم در این باره
می فرماید: «و هر گاه وسوسه ای از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر که او شنونده و دانا است.» (اعراف/
200) نیز دستور داده که هنگام قرائت قرآن کریم از شیطان رجیم به خدا پناه ببریم (نحل/98) استعاذه یعنی
خود را از شر هواهای نفسانی و شیطانی در پناه خداوند متعال قرار دادن برای رسیدن به ایمنی از
وسوسههای شیطانی.( سوره ناس) در جاى دیگر مى فرماید: “و امّا ینزغنّک من الشیطان نزغٌ فاستعذ بالله انّه
هو السمیع العلیم.” (فصلت/ 36) و نیز مى فرماید: “و قل ربِّ اعوذبک من همزات الشیاطین و اعوذبک ربِّ ان
یحضرون.” به پیامبر دستور مى دهد که بگو پروردگارا من از وسوسه هاى شیطان ها به تو پناه مى برم و (باز)
به تو پناه مىبرم ازاین که نزد من حاضر شوند.
11 - توسلات:
راه های مقابله با شیطان چیست؟
برای رویارویی با وسوسه های شیطانی، ابتدا باید دشمن و راههای نفوذ او را شناخت و او را مهار کرد و
سپس او را به عقب راند و در گامهای نهایی او را به اسارت کشید. در این جهت راههای مبارزه با وساوس
شیطانی عبارتند از:
1- نگهبانی و مراقبت: شیطان با جان ما سر و کار دارد. از این رو باید از آن حراست کنیم. راه های مراقبت
عبارتند از:
أ) تقوا پیشگی: قرآن مجید تقوا را لباسی بر اندام جان آدمی می داند که آن را به خوبی می پوشاند و حفظ
می کند: “لباس التّقوی ذلک خیر؛ بهترین جامه، تقوا است". امام علی(ع) تقوا را دژی نفوذ ناپذیر می داند که
رخنهای در آن ممکن نیست.
ب) کنترل اعضا و جوارح: زبان، چشم، گوش، فکر و همه اعضا و جوارح، درهای ورودی به قلب اند. پس باید
اینها را کنترل کرد.
ج) محاسبه: بعد از کنترل نوبت به محاسبه می رسد، یعنی برای جبران ضعفها و برنامه ریزی برای آینده
ارزیابی لازم است.
2- واکنش مناسب: در برابر هر وسوسهای باید واکنش مناسب صورت گیرد.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید: “دشمنان تو از جن، ابلیس و سپاهیان او است. پس اگر نزد تو آمد و گفت: فرزندت
مُرد، به خود بگو: زندگان برای مردن آفریده شدهاند. اگر آمد و گفت: مال تو از دست رفت، بگو: ستایش خدای
را که می دهد و می گیرد و زکات را از من برد. اگر آمد و گفت: مردم به تو ستم می کنند، ولی تو ستم نمی
کنی بگو: روز قیامت آنان که ستم کردند گرفتارند. اگر آمد و گفت: چه قدر نیکی می کنی، بگو: گناهان من
بیش از نیکیهای من است. اگر آمد و گفت: چه قدر نماز می گزاری بگو: غفلت من از نمازهایم بیشتر است.
اگر آمد و گفت: چه قدر بخشش می کنی، بگو آن قدر که می گیرم، از آن چه می بخشم زیادتر است. اگر
گفت: چه قدر به تو ستم می کنند بگو: من بیشتر ستم کردهام. اگر گفت: چه قدر برای خدا کار می کنی،
بگو: چه بسیار معصیتها کردهام“.
3- استعاذه: در برابر هجوم وسوسههای شیطان، لازم است به پناهگاهی مطمئن پناه ببرید و آن توجه به خدا
و یاد او است. قرآن مجید می فرماید: “اگر از شیطان وسوسهای به تو رسد، به خدا پناه ببر که او شنوای دانا
است“.
4- مجهز شدن به تجهیزات: در برابر تهاجم وسیع شیطان، باید در میدان کارزار، همواره مسلح باشیم. برخی از
تجهیزات در حدیث پیامبر اکرم(ص) مطرح شده است. حضرت می فرماید: “آیا شما را آگاه کنم بر کاری که اگر
انجام دادید، شیطان از شما فاصله می گیرد، به اندازه فاصله مشرق تا مغرب؟ گفتند: آری. فرمود: روزه صورت
شیطان را سیاه می کند و صدقه، کمرش را می شکند. دوستی برای خدا و کمک برای عمل صالح، پشت او را
می بُرد و استغفار، بند دلش را می برد“.
5- آشنایی با دامهای شیطان: برای رهایی از وساوس شیطانی باید مواظب دامهای او بود. یکی از دامهای
خطرناک شیطانی، دوستی دنیا است.
امام علی(ع) می فرماید: “از دنیا حذر کن، زیرا دام شیطان و جایگاه فساد ایمان است“.
دام دیگر که از مهمترین ابزار کار شیطان به شمار می رود، هواپرستی است، زیرا تا پایگاهی درون انسان وجود
نداشته باشد، شیطان قدرت بر وسوسه گری ندارد. شیطان خواستههای نفسانی انسان را تأیید می کند.
قرآن مجید می فرماید: “تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهی یافت مگر گمراهانی که از تو پیروی می کنند“.
بنده خدا تابع هوا و هوس نیست و خواست خدا را مقدّم می دارد.
یکی دیگر از دامهای شیطان برای مردان ، زنان و غضب است. امام علی(ع) می فرماید: “برای شیطان کمندی
بزرگتر از خشم و زنان نیست". منظور از این سخن، زیر سؤال بردن شخصیت زن نیست، بلکه منظور آن است
که از طریق اختلاط با زن و ارتباط نامشروع با وی، و جذابیتی که جنس مخالف دارد، شیطان مردم را می فریبد،
همان گونه که از طریق مال و زینت دنیا که ذاتاً بد نیستند، وارد می شود. هم چنین خشم و غضب و تصمیم ها
از روی غضب که غالبا بر مردان مستولی می شود.
برخی از امور دیگر نیز در مخالفت با وسوسههای شیطان مؤثر است:
1- انجام یک سری مستحبات مثلاً همیشه با وضو بودن و زبان را به ذکر مخصوصاً “لا حول و لا قوة الاّ باللَّه
العلی العظیم” عادت دادن.
نیز خواندن قرآن در اوقات مختلف.
2- خود را از بیکاری، تنهایی و عوامل وسوسهانگیز دور نگه داشتن.
3- ذهن را همواره به امور ارزشمند متوجه ساختن و عادت دادن.
4- مطالعه و تفکردربارة خدا و قیامت.
5- به طور منظم مثلاً هفتگی به زیارت اهل قبور رفتن و نسبت به عاقبت خود و احوال پس از مرگ اندیشیدن.
6- شرکت کردن در مراسم دینی و فعالیت جدی در مسائل فرهنگی اجتماعی و نماز را با توجه و حال و
عاشقانه و با حضور قلب خواندن.
این همه گفتیم لیك اندر بسیج
بی عنایات خدا هیچیم هیچ
پرسش:
چگونه با شیطان مبارزه کنیم؟
پاسخ:
برای مبارزه با شیطان دو راه وجود 1- از طریق علم و معرفت2- از طریق عمل، اما در مورد اول، جهل ما به
شیطانونقشه های او فرصت می دهد تا به هدفش برسد، بخاطر همین در دین ما شفارشات زیادی در باب
تحصیل علم شده است ودر حدیث است لامام الصادق «ع»: العالم بزمانه لا تهجم علیه اللّوابس. امام صادق
«ع»: آنکه نسبت به زمان خود دانا است، گرفتار امور اشتباه انگیز و مایه گمراهی نمیشود.[1]و قرآن در این
زمینه می فرماید ” قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ"[2] بگو: «آیا کسانی که میدانند با
کسانی که نمیدانند یکسانند؟!
و اما طریقه دوم:که عمل است آن خود بر دو قسم است 1-بازدارنده 2- علاج، عمل بازدارنده مانند کاری که
وزارت بهداشت انجام می دهد، و در مقابل شیطان کارهای باز دارنده از قبیل تقوی، صبر و از این قبیل امور
است باید کاری کرد که شیطان وارد قلعه انسان نشود اما عمل علاج و درمان، خداوند در قرآن می فرماید: إِنَّ
الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ. پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسههای
شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) میافتند و (در پرتو یاد او، راه حق را میبینند و) ناگهان بینا
میگردند[3].
اگر انسان مرتکب خطائی شدراه علاج و درمان است،ودرمان آن به یاد خدا افتادن، استغفار کردن، توبه کردن، وخلاف خواسته شیطان
عمل کردن، همه این امور و اموری از این قبیل جزو راه های مبارزه با شیطان است.
شنبه 92/04/29
دغدغه بسیاری از والدین این است که آیا میتوانند با فرزندانشان درباره موضوع پیچیده ای چون خدا صحبت
کنند؟ آیا بچهها را میتوان با مفاهیمی چون خدا، پیامبر، جهان آخرت، آفرینش و هستی، تکلیف، عبادت و
مانند آن آشنا کرد و درباره آنها بحث کرد؟
حرف زدن درباره خدا از این جهت حائز اهمیت است که میتواند بهترین راه برآوردن مهمترین نیازهای کودکان
باشد، زیرا کودکان بیش از بزرگسالان خود و اطرافیانشان را نیازمند به تکیه گاه قوی و مهربانی میبینند که
قادر است همه آرزوهای آنها را برآورده سازد.فایده دیگر صحبت کردن درباره خدا از این جهت است که همه چیز
را در دنیا توضیح میدهد: زیبایی طبیعت، تولد نوزاد یا مرگ یک دوست، که با این توضیح (مرتبط کردن رویدادهای
طبیعی به خدا) نوعی احساس شگفتی نیز همراه است، زیرا روح کودک به دنبال عجایب و اسرار میگردد و
زمانی که برای پرسشهای کلیدی خود پاسخی منطقی مییابد، احساس آرامش میکند. وقتی کودک حوادث
تلخ و شیرینی از این قبیل را با خدا مرتبط بداند، هم در شناخت خود نسبت به خدا عمیقتر میشود و هم روح
او که به دنبال عجایب و اسرار است، ارضاء میشود.حرف زدن درباره خدا، به کودک احساس امنیت میدهد،
زیرا خدا جاودانی و مافوق همه تغییرات است و در دنیایی که همه چیز آن زودگذر است، اعتقاد به خدا میتواند
بهترین حامی و راهنمای اخلاقی کودک باشد.و بالاخره، توجه به خدا و احساس نیاز به او، مایه آرامش روح و
روان کودک میشود، زیرا این احساس در فطرت و نهاد انسان از کودکی قرار داده شده و طبق فرمایش پیامبر
اسلام، کودک مادامی که اطرافیانش او را از پرستش خدا باز نداشتهاند، دارای فطرت خداپرستی و ایمان است
.متأسفانه با وجودی که خداشناسی برای کودکان و فرزندان یک ضرورت مهم و نقطه عطفی در زندگی آنان
است، والدین از این موضوع غافلند و به ضرورت آن توجه کافی ندارند. گمان والدین این است که آموزش خدا و
اعتقادات دینی، برای کودک ضرورتی ندارد و این کار وظیفه آنان نیست و کودکان خود باید با وسعت دادن به
معلومات و گزاره های ذهنی، به سطحی از معرفت و دانش برسند که ضرورت اعتقاد به خدا را درک کنند و این
در زمانی است که آنان به سن جوانی میرسند، غافل از اینکه کودکان توان درک این مفاهیم را دارند و در این
شرایط اگر با آنها درباره خدا به طور صحیح و منطقی صحبت نشود، سعی میکنند اعتقاد به خدا را در اعمال و
رفتارهای والدین بیابند، زیرا آنچه والدین بدان عمل میکنند، بیش از آنچه میگویند روی ذهن کودک تأثیر
میگذارد. یعنی کودک زمانی بیشتر با خدا آشنا میشود که اعتقادات مذهبی را به طور عملی در زندگی
والدین ببیند. حال اگر عمل والدین مطابقت چندانی با دین نداشته باشد، کودک درک صحیحی از دین پیدا
نمیکند. اینجاست که ضرورت آموزش صحیح دین به کودکان، بیشتر روشن میشود.برای این که کودکان درک
صحیحی از خدا داشته باشند، لازم است به آنها اجازه دهید آزادانه درباره خدا گفتگو کنند؛ زیرا بهترین راه
ارتقای معنویت در کودکان، راحت و آشکار حرف زدن از خداست. اصل علمیای که اکثر روانشناسان آن را
تأیید میکنند، این است که بگذارید بچهها خود گفتگو را هدایت کنند و عقایدشان را بگویند و بعد با سۆال کردن
از نظرات شما، موضوع را پی گیری کنند.اگر پیش فرضی درباره رشد، درک و برداشت کودک از خدا، در هر
مرحله سنی او داشته باشیم، با اطمینان بیشتری میتوانیم به او کمک کنیم.در این جا به مراحل رشد روانی
کودک و این که در هر مقطع چگونه باید با او درباره خدا حرف بزنیم، اشاره میکنیم:
1 تا 3 سالگی: یادمان باشد که بذر ایمان از همان سالهای اولیه زندگی کاشته میشود. بنابراین
خداشناسی در این سن اهمیت زیادی دارد. کودکان نوپا میتوانند کلماتی را که از مفاهیم مقدس برخوردارند
یاد بگیرند. در ابتدا، آموزش باید از کلماتی مانند: قرآن، خدا، پیامبر و امام آغاز شود. اگر بچهها به سادگی با این
کلمات مأنوس نشوند، بعدها پایه ای برای آموزش مفاهیم بزرگ نخواهند داشت. همچنین باید اعتقاد به عشق
و محبت را در آنها تقویت کنید؛ این مهمترین چیزی است که خدا را به کودکان خردسال میفهماند. به آنها
بگویید که خداوند دوستشان دارد و همواره از بچهها مراقبت میکند.
آموزش خدا و اعتقادات دینی برای کودک:
نکته دیگر این که کودک به این جهت که یکی از وابستهترین موجودات دنیاست، در تأمین نیازهای خویش، به
والدین وابستگی کامل دارد. اگر کودک از این جهت مشکلی نداشته باشد و والدین در محبت و توجه به او از
چیزی فروگذار نکنند، از اعتماد به آنها، اعتماد و توکل به خدا را نیز میآموزد.
3 تا 5 سالگی: در این مرحله این سۆال غلط است که: «چه طور کودک را وادار کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟»،
چه اینکه این اعتقاد درونی به صورت اجمال، در فطرت و آفرینش او وجود دارد. پرسش صحیح این است که:
«چطور به او نشان دهم که خدا در زندگیاش حضور دارد؟» زمانی که بچهها در برابر شگفتیهای اطرافشان
حیرت زده میشوند، از چیزی ناراحتند یا شادی ناگهانی را تجربه میکنند، زمینه فکریشان برای این مسئله
آماده است و شما میتوانید حضور خدا را با حرف زدن در این باره، به آنها نشان دهید. مثلاً وقتی کودک 5
ساله شما از مرگ پدر بزرگش غمگین و تعجب زده است، از شما میپرسد: پدر بزرگ پس از مرگ چه
میکند؟ آیا او در بهشت است؟ او در واقع به اطمینان خاطر نیاز دارد. در پاسخ به او بگویید: تو چه فکر
میکنی؟ او احتمالاً در پاسخ میگوید: پدر بزرگ الآن در بهشت در کنار فرشتگان است. شما در این هنگام نظر
او را تأیید کنید.همچنین وقتی کودک در تولد فرزند جدید اظهار خوشحالی یا شگفتی میکند، به آسانی
میتوانید خدا را به او نشان دهید. یا هنگام خوردن غذا، برای او توضیح دهید که این غذاها از جانب خداوند
است، و ما باید از او سپاسگزاری کنیم. آنگاه همگام با کودکتان، مراسم شکرگزاری را به جای آورید.
در فاصله سنی 3 تا 5 سال، کودکان خدا را غالباً موجودی چون یک رهبر روحانی میدانند. چنین برداشتی به
این پرسشها میانجامد: «آیا خدا میخوابد؟ خدا کجا زندگی میکند؟ غذای او چیست؟» برای فیصله دادن
این موضوع و ارضای حس کنجکاوی و تخیل کودک، جوابی صادقانه به او بدهید، مثلاً بگویید: «نمیدانم.» به یاد
داشته باشید، کودک در سنی نیست که بتواند چیزی بیش از این پاسخ اجمالی، درک کند. اما اگر در پاسخ به
او بگویید: خدا چیزی نمیخورد و جا و مکانی ندارد، نه تنها قانع نمیشود بلکه دچار سردرگمی بیشتری
میشود.بعد شما از او سۆالاتی بپرسید که نسبت به گفتگو علاقهمند شود. به خاطر داشته باشید، همیشه
سۆالات او را جدی بگیرید و هرگز مورد تمسخر قرار ندهید. بچهها نمیتوانند منتقدانه فکر کنند و صحبتهای
شما را مورد ارزیابی قرار دهند. بنابراین وقتی با کودک پیش دبستانی درباره خدا حرف میزنید، کارشناس
شمایید؛ دقت کنید حرفی نزنید که بعدها پشیمان شوید. مثلاً اگر به او بگویید: «هر وقت بدرفتاری کنی، خدا
عصبانی میشود.» او خدا را در تخیل خود پدر عصبانی مجسم میکند که آماده است او را برای هر اشتباهی
تنبیه کند.
منبع :سایت حوزه