حدیث

دست به دامن خلیف های خدا شوید که این کار شیطان را می سوزاند .

امام باقر (ع) :


به درستی که شیطان وقتی ندای ” یا محمد یا علی ” را می شنود گداخته می شود همان طور که قلع گداخته می گردد .


  عدة الداعی                      

شهید گمنام

 

شعری از استاد مهدی آذر یزدی درباره شهدای گمنام



 


مرد آزاده را بسي سهل است / کز همه چيز بگذرد جز نام
از سر جاه و مال برخيزد / جان دهد نيز در ره اسلام
جان عزيز است و دين عزيزتر است / وانچه از جان گذشته جانان است
آن که آگاه از شهادت خويش / جان فدا مي‌کند، شهيد آن است
از شهيدان کريمتر کس نيست / در نظرگاه خلق و خالق نيز
بعد از آن هر که نيز در راه است / تا کند جان فدا هموست عزيز
آدمي ليک خوشدل از نام است / بي نشان جان سپردن آسان نيست
وانکه در بند نام نيز نبود / در دلش جز صفاي ايمان نيست
گرچه فرجام کار يکسان است / دل مردم به يادگار خوش است
ماندن نام شخص آخر نيز / بر سر لوحه مزار خوش است
اي بسا کار باقيات‌الخير / در جهان هست بهر ماندن ياد
معبد و مرقد و کتاب و کلام / اثري از حضور بي فرياد
هر کسي نام خويش دارد دوست / نام هر کس نشان بودن اوست
نام نيک است آنچه مي‌ماند / ياد نيکو قرين نام نکوست
ياد نام‌آوران به نام کنند / نام اگر نيست، ياد چون باشد
دل ز گمنامي شهيد سعيد / گرچه سنگ است غرق خون باشد
آن که بي‌نام مي‌کند ايثار / هست نزديکتر ز قرب اله
اي خوشا در گذشتن از همه چيز / بي‌نشان خالصا لوجه‌الله
وقت ايثار جان به گمنامي / هست يکسر نشان حق جويان
رهروان طريقه اخلاص / وحده‌لا‌شريک‌له گويان
در شگفتم آن چگونه دل است / دل در يافته پيام الست
دل در باخته به عشق وصال / دل پرداخته ز هر چه که هست
يک سر و صدهزار سر همراز / يک تن و صدهزار تن همراه
همه از بي‌نشاني اش رنجور / همه از سرفرازي‌اش آگاه
ياد او زنده تا ابد بر جاي / نام او رفته پيام او مانده
برتر از هر چه جهان هستند / درس جانبازي و شرف خوانده
اي شهيد بزرگوار که کرد / همتت جان فداي دين و وطن
کشور از توست در امان از خصم / دوست از توست ايمن از دشمن
اي رها کرده هر چه دنيايي است / پدر و مادر و زن و فرزند
رفته تا عرش کبريا تنها / همه با حيرت و تو با لبخند
دم فرو بسته جان گرفته به دست / گشته بي‌نام و بي‌نشان مفقود
از تصلاي دوستان محروم / با تولاي خالق معبود
جان به قربان چون تو قرباني / دل فداي تو باد و همگامان
جان تو در جوار حضرت حق / اجر تو با خداي گمنامان
گر نداري مزار باکي نيست / جاي آرامگاه تو دل ماست
تو در مشکلات حل کردي / آنچه رد جان ماست، مشکل ماست
ما ز روي تو تا ابد خجليم / که تو واصل شدي و ما به رهيم
گر نداريم پاس همت تو / در دل از شرم خود چگونه رهيم
آفرين بر تو آفرين خداي / اي جوانمرد نام رفته ز ياد
آفرين خداي بر پدري / که تو پرورد و مادري که تو زاد
گرچه گمنام رفتي از دنيا / خود ز نام‌آوران شدي معدود
از من اي نيک‌نام بر تو سلام / از من اي زنده‌ياد بر تو درود

 

زندگی سالم

آیا می دانید سه ركن اصلی زندگی سالم چیست ؟



بسیاری از جوان ها رسیدن به سن خاص و یا دارا بودن شرایط متعارف مادی را ، برای ازدواج كافی می دانند ، در حالی كه در كنار رشد جسمی ، رسیدن به رشد اجتماعی ، اخلاقی و عاطفی از شروط لازم برای ازدواج است كه به آن اشاره می كنیم :

1) رشد اجتماعی
رشد اجتماعی ، سازگاری خوب اجتماعی با همه ی آدم ها و از جمله با همسری است كه قرار است عمری با او زندگی كنیم . افرادی كه در زندگی مشتركشان رعایت حقوق همسر را می كنند، احترام می گذارند و حق تصمیم گیری برای همسر قائل می شوند از رشد اجتماعی برخوردارند. یكی دیگر از مشخصه های رشد اجتماعی ، داشتن استقلال فكری است . افراد مستقل توانایی ها و محدودیت هایشان را به خوبی می شناسند و این شناخت به تصمیم گیری صحیح كمك می كند، آنها در مورد مسائل مختلف خوب می اندیشند و ارزیابی می كنند و پیامدها و نتایج كارهای خود را بر عهده می گیرند. در بسیاری از ازدواج ها عدم استقلال یكی از زوجین باعث بروز اختلافات بسیاری می شود. افرادی كه استقلال ندارند ، وابسته اند و توجهشان بیشتر معطوف به دیگران است تا خودشان ، اهل فكر كردن و اندیشیدن نیستند وچون خود را قبول ندارند دائماً دنبال كسی هستند تا به جای آنها تصمیم بگیرد و مسئولیت را از گردن آنها سلب كند . گاهی حتی برای امور ساده ای مثل انتخاب رنگ پارچه دچار تزلزل می شوند. افرادی كه روحیه استقلال طلبانه ندارند زندگی مشترك ناموفقی خواهند داشت.

استقلال فكری از دو راه به دست می آید : یكی از طریق مطالعه ( درسی ، متفرقه و آزاد ) در مورد چگونگی رفتارهای اجتماعی و دیگری از طریق تجربه ؛ به این معنا كه تجربه ای كه از كارهای گذشته داریم درمورد كارهای آتی در نظر بگیریم . در اینجا ذكر این نكته لازم است كه مستقل بودن به معنای مشورت نكردن نیست ، استقلال فكری وقتی تحقق پیدا می كند كه هدفی را كه شخص دنبال می كند تنها به واسطه صحبت دیگران زیر پا نگذارد بلكه برای رسیدن به آن اهداف از مشورت كردن با دیگران استفاده كند.

یكی دیگر از فاكتورهای رشد اجتماعی اعتماد به نفس است . یعنی باور داشتن توانایی ها و شناخت محدودیت ها واین كه فرد بداند می تواند از عهده ی مسئولیت های خود برآید. می توان اعتماد به نفس را نوعی واقع بینی نیز دانست؛ زیرا افرادی كه دارای اعتماد به نفس هستند . تصویر درستی ازخود دارند و افرادی كه اعتماد به نفس ندارند مردد و دودل هستند . كاری را شروع كرد ه ولی به آخر نمی رسانند و بیشتر منفی بافند . ” من نمی توانم ” ” غیر ممكن است” ” نمی توانم تصمیم بگیرم ” جملاتی هستند كه این افراد زیاد به كار می برند و تحت تأثیر دیگران قرار گرفته تصمیم گیری شان سست می شود. نقطه مقابل این افراد ، افراد مغرورند كه توانایی های خود را بیش از اندازه می پندارند و در ارزیابی خود دچار اشتباهند . برای تقویت اعتماد به نفس باید شناخت واقع بینانه ای از توانایی ها و نقاط مثبت خود داشته باشیم و آنها را تقویت كنیم. به كار بردن عبارات مثبت نیز در تقویت اعتماد به نفس نقش مؤثری دارد. باید هدف هایی را كه انتخاب می كنیم در حد توانایی هایمان باشد تا هر بار كه كاری را با موفقیت به اتمام می رسانیم یك لایه به اعتماد به نفس ما اضافه شود.


2) رشد اخلاقی
رشد اخلاقی یعنی كنترل داشتن روی رفتار، عادات و خلق و خوی خود ؛ به طوری كه هم حقوق خود وهم رفاه و حقوق دیگران رعایت شود. كسی كه رشد اخلاقی دارد خصوصیات زیر را داراست : همیشه پیامدهای اجتماعی و رفتار و اخلاقش را در نظر می گیرد ، حتی در حین عصبانیت آنقدر كنترل دارد كه حرفی نزند تا بعد احساس گناه كند و یا باعث قطع روابط شود و به طور كلی پیامد بدی داشته باشد. یكی از فوائد داشتن رشد اخلاقی این است كه انسان احساس آرامش می كند چرا كه وقتی كسی كنترل رفتار و گفتارش را داشته باشد بیشتر از همه خودش احساس آرامش می كند. رشد اخلاقی باعث نزدیكی دلهاست و در یك تعریف جامع می توان گفت كه:واقعیت آن چیزی است كه هست و اخلاق آن چیزی است كه باید باشد.

3) رشد عاطفی
رشد عاطفی به معنای داشتن كنترل روی عواطف مثبت و منفی است. یكی از نشانه های رشد عاطفی داشتن اعتدال است؛ همانطور كه پرخاشگری محض غلط است ، مطیع بودن محض نیزغلط می باشد. مطلب دیگری كه در رشد عاطفی هر فرد باید مورد توجه قرار بگیرد حس وظیفه شناسی است . به شخصی وظیفه شناس گفته می شود كه وظایف نقشی را كه ایفا می كند به خوبی بشناسد و انجام دهد. به طور كلی وظیفه شناسی در نقشها بیان می شود؛ افراد وظیفه شناس احساس مطبوعی از زندگی دارند و از آن راضی هستند . افرادی كه از رشد عاطفی برخوردارند در زندگی احساس آرامش می كنند و به دیگران هم آرامش می دهند. ذكر یك نكته در اینجا ضروری به نظر می رسد و آن نقشی است كه والدین در تربیت فرزندان خود دارند، چرا كه دختر یا پسر باید از جنسیت خویش راضی ، باشد در غیر این صورت رشد عاطفی با اختلال روبرو می شود. والدین باید بدانند كه دختر و پسر فرقی ندارند . تفاوت در نقشی است كه آنها در آینده ایفا می كنند . باید آنها را با صداقت ، قاطع و دلسوز و مهربان تربیت كرد.

تا اینجا به ذكر مسائلی پرداختیم كه قبل از ازدواج باید مورد توجه قرار بگیرداما بسیاری ازنكات هست كه بعد از ازدواج باید مد نظر داشت وبرای رسیدن به حد مطلوب آن تلاش كرد.

قطعاً از هر دختر یا پسر جوانی كه سؤال شود معیار خوشبختی بعد از ازدواج را چه می داند ؛ یكی از معیارهایش را به داشتن تفاهم اختصاص می دهد. بسیاری تفاهم را شبیه هم بودن و اختلاف نظر نداشتن می پندارند در حالی كه زن و شوهر باید مكمل هم باشند نه این كه مثل هم شوند. برای دستیابی به تفاهم باید بتوانیم شرایط یكدیگر را درك كنیم و خود را درجای دیگری ببینیم وهم احساس شویم. چیزی كه هر زوج جوانی باید بداند این است كه هیچ رفتاری به خودی خود ، سر نمی زند . زن ومرد باید بتوانند از دریچه چشم هم به مسائل بنگرند نه این كه مقابل هم قرار بگیرند.

یكی دیگر از راه های رسیدن به تفاهم، داشتن صبر و شكیبایی و گذشت است . اما گذشت و شكیبایی باید دوطرفه باشد . گذشت یك طرفه باعث بدتر شدن و تقویت رفتار نامطلوب طرف مقابل می شود . گذشت منطقی و آگاهانه گذشتی است كه طرف مقابل از آن اطلاع پیدا كند و خود نیز پشیمان و متنبه (تنیبه ، آگاه ) شود و در نتیجه ، تغییر رفتار ایجاد شود . در غیر این صورت گذشت یك طرفه امری بیهوده است. برای ایجاد تفاهم نباید به منزلت و ارزش انسانی خود ضربه زد.

هنر گوش دادن
عامل دیگری كه درزندگی زناشویی بسیار حائز اهمیت است ولی كمتر به آن پرداخته می شود؛ هنرگوش دادن و چگونگی سخن گفتن است.

دقت و توجه به صحبت دیگران و مفاهیم آن ، به موقع صحبت كردن و سخن مفید و نه بیهوده گفتن یكی از عواملی است كه به درك متقابل زوجین كمك بسزایی می كند. باید به صحبت های طرف مقابل به خوبی گوش داد . به خصوص در زمان بحث و گفتگو كه آن نیز زمان مخصوصی دارد . این امر باعث می شود كه بحث به مشاجره كشیده نشود . مطلب دیگر با ملاطفت صحبت كردن است چرا كه گاهی نحوه و چگونگی سخن گفتن مقدم بر محتوا و به عبارتی “چه گفتن” است.

صداقت
در انتهای این مبحث به ” صداقت ” در زندگی زناشویی می پردازیم . بسیاری از مردم با نظر یكی از بزرگان موافقند كه گفته است ” ترجیج می دهم از شنیدن حقیقت غمگین شوم تا از شنیدن دروغ خوشحال گردم” . چرا كه عدم صداقت باعث می شود تمامی صحبت های شخص زیر سؤال رود و در تمام آنها شك و تردید به وجود آید . هیچ چیز به اندازه عدم صداقت باعث بی اعتمادی در زوجین نمی شود در عین حال سبب كینه نیز می شود و فضای مسمومی را ایجاد می كند.

داستان کوتاه

واقعا خدا عادل است؟


زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام ) آمد و گفت : اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود (علیه السلام ) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ زن گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم، ریسندگى مى کنم ، دیروزشال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم، و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم .
هنوز سخن زن تمام نشده بود، در خانه داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (علیه السلام ) آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (علیه السلام ) از آن ها پرسید: علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟
عرض کردند : ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید، و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن ، موردآسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم ، و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم ، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم ، تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهى.
حضرت داوود (علیه السلام ) به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است.

و اوست آن کس که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد. چه اندک سپاسگزارید.
سوره مؤمنون - آیه 78

شعر زیبا در مورد حضرت رقیه (س)



همه دانند كه از بهر پدر هست كانون محبّت، دختر
پدري را كه خدا دختر داد در محبت ز پسر ـ بهتر داد
پدري ـ كو را، دختر نَبُوَد در سپهر دلش اختر نَبُوَد
نه همين چشم و چراغ پدرند گل صد برگ به باغ پدرند
يك جهان عاطفه و احساسند هيچ جز مهر پدر نشناسند
جايشان دامن و آغوش پدر بعد آغوش پدر دوش پدر
روشني‌بخش سراي دل اوست نُقلِ هر مجلس و هر محفل اوست
هر چه گويد همه شيرين باشد هَست شيرين و ـ نمك مي‌پاشد
با نگاهش ز پدر، دل بِبَرد ناز او را پدر از جان بخرَد
تا پدر مي‌رَوَد، از دُنبالش وقتِ برگشت، به استقبالش
چشم او دوخته بر در گردد تا پدر كي به برش برگردد
تا صدايش ز پس دَر شِنَوَد بي‌خود از خود، به سوي در، بدَوَد
بيش‌تر از همه گردد خُوشحال پيش‌تر، از همه در استقبال
دختري هم پسر زهرا داشت كه به دامان و بَرِ ا وجا داشت
تا بر او طرح جفا ريخت فلك تيغ بيداد برآهيخت فلك
پدرش، كُشته‌ي آزادي شد بَر رخش بسته ـ دَرِ شادي شد
باري از كينه‌ي عُمّالِ يزيد كس چه داند كه در اين راه چه ديد
جا ـ به ويرانه‌ي شامش دادند روز او برده و شامش دادند
روز و شب بود به فكر پدرش بود رخسار پدر در نظرش
اشك مي‌ريخت چنان از غم باب كه دل سنگ، ز غم مي‌شد آب
همه وِردِ لبِ او بابا بود ذِكر روز و شبِ او بابا بود
عمّه‌اش گاه، تسلّي مي‌داد وعده‌ي ديدن بابا مي‌داد
تا شبي ياد پدر تابش بُرد گريه‌ها كرد و سپس خوابش بُرد
ساعتي بود به خواب آن دُرِ ناب گشت بيدار ولي بخت به خواب
داده آنديده كه بر نرگس ـ رشك خالي از خواب شد و پُر از اشك
خود به هر سوي بيانداخت نگاه نااُميدانه كشيد از دل، آه
گشت ويرانه و گم كرده نيافت در بَرِ عمّه‌ي سادات شتافت
كودك از عمّه پدر مي‌طلبيد مهر را، قرص قمر مي‌طلبيد
چه كند عمّه چه گويد به جواب؟ ريخت اختر دل شب، بر مهتاب
لاجرم ناله ز بس، دختر زد سرباب آمد و او را سر زد
همچو آن هجر كشيده بُلبل كه فتد ديده‌ي او بر رُخ گل
ميزبان گرم پذيرايي شد كنج ويرانه تماشايي شد
گفت اي عمّه بيا در بر من سايه افكند هُما بر سر من
ديگرم رنج به پايان آمد گنج ـ خود ـ گوشه‌‌ي ويران آمد
ولي امشب تو، به ويرانه بساز تا كنم با تو دَمي راز و نياز
اشك چشم من اگر بگذارد درد دل‌هام شنيدن دارد
مي‌نشاندي تو مرا در دامن حال، بنشين به روي دامنِ من
در بر غمزده دختر بنشين ماهِ من در بَر اَختر بنشين
سايه‌ي خود چو گرفتي ز سرم من همان طاير بي‌بال و پرم
ياد آغوشِ تو بُرد از دل تاب ديدم آغوش تو، امّا در خواب
كي به پيشانيِ تو سنگ زده‌ست؟ كي ز خون بر رخِ تو رنگ زده‌ست
سر پُر شور تو در نزد كه بود كي لبِ لعلِ تو را كرده كبود؟
تو كه مهمان، بَرِ بيگانه شدي چه خطا رفت كه بر ما نشدي
رُخِ تو شرح دهد كُنجِ تنور بوده اسباب‌ پذيرايي، جور
دارم ـ اي كرده به دل كاشانه دل ويرانه‌تر، از ويرانه
آن‌قدر ضعف به پيكر دارم كه سرت را نتوان بردارم
جان طلب مي‌كُني از من، جان كو بر تو جاني كه كنم قربان كو
هديه‌ي خويش به جانان جان كرد جان فداي قدم مهمان كرد