ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
آشنايي ايرانيان با اسلام
ايرانيان پيش از ظهور اسلام با سرزمين عربستان هم مرز بودند ولي ساکنان عربستان بعلت نداشتن ساختار حکومتي فراگير و وجود زندگي قبيله اي، با ساسانيان ارتباط نداشتند، مهم ترين مظهر رابطه سياسي ايران با اعراب از طريق حيره بود که دست نشانده ساسانيان و به عنوان يک نيروي باز دارنده در برابر تهاجمات روميان، تاخت و تازهاي قبايل اعراب بدوي و نگهباني از راههاي ارتباطي عمل مي کردند. گرچه، توسط خسرو پرويز از ميان رفته بود، ولي اولين بار ايرانيان در اين منطقه با نيروي نظامي مسلمانان آشنا شدند و حيره از طريق صلح و پرداخت جزيه به تصرف مسلمانان درآمد. ايرانيان در زمان حيات پيامبر اکرم(ص)از طريق يمن با مسلمانان آشنا شده بودند. در سال 570 م حميريان يمن ـ که از مظالم واليان حبشي در رنج بودند ـ سيف بن يزن را با وساطت نعمان بن منذر حاکم حيره به دربار خسرو انوشيروان فرستادند و از وي در برابر هجوم حبشيان کمک خواستند. خسرو انوشيروان سپاهي از زندانيان به فرماندهي وَهْرِز از دليران سالخورده ايران به يمن گسيل داشت تا حبشيان را از آنجا براند.[1] وَهْرِز پس از گذشتن از خليج فارس و پياده شدن در ساحل عدن، در جنگي فرمانده حبشيان را به قتل رساند و صنعا را به تصرف خود درآورد[2]، و پس از مدتي خود به فرماندهي رسيد. از آن تاريخ تا ظهور اسلام شش يا هشت تن از فرمانروايان ايراني بر يمن حکمراني کردند که اول آنان وَهْرِز و آخر آنان باذان بود که دعوت پيامبر اسلام(ص)را پذيرفت و به اسلام گرويد.
ايرانياني که در يمن بودند به بنوالاحرار (فرزند آزادگان) و به اختصار به ابناء معروف شدند و نسبت ابناوي بر آنان نهاده شد. آنان از زماني که از بعثت پيامبر(ص)آگاه شدند به اسلام روي آوردند و در توسعه و گسترش فرهنگ اسلامي و در فرونشاندن فتنه اسود عنسي يکي از پيامبران دروغين جان فشاني کردند.
گروهي از ايرانيان در زمان پيامبر اسلام(ص)از طريق بحرين با اسلام آشنا شده بودند به اسلام گرويدند و هم وطنان خود (ايرانيان) را با اسلام آشنا کردند.
حضور برخي از ايرانيان چون سلمان فارسي در مدينه در زمان حيات پيامبر اکرم(ص)زمينه را براي آشنايي بيشتر آنان با اسلام فراهم نمود و تعداد زيادي از ايرانيان پس از آغاز اولين درگيري با مسلمانان عرب در سواحل بحرين و حيره اسلام اختيار کرده و به مدينه آمدند و با روح اسلام و فرهنگ اسلامي از نزديک آشنا شدند و به عنوان مبلغ دين اسلام در سرزمين خود به تبليغ پرداختند و با شدت درگيري بين مسلمانان عرب و ايرانيان تعداد کثيري از ايرانيان به عنوان اسير به مدينه، کوفه يا بصره برده شدند و آنها را به عنوان موالي گرفتند که منشأ خدمات گرانبهايي به اسلام و تمدن اسلامي گرديدند.
ميثم تمار، گنجينة اسرار
ميثم تمار فرزند يحيي از سرزمين نهروان مي باشد[3]، نهروان منطقه اي در عراق، بين واسط و بغداد واقع شده و جزئي از عراق مي باشد که در زماني بخشي از ايران بود و در اولين حملات مسلمين به ايران به تصرف سپاه عرب مسلمان درآمد.
گروهي ميثم را اهل آذربايجان مي دانند که به نواحي عراق آمد و در نهروان ساکن شد.[4] و برخي ميثم را از کردان ايراني به شمار آوردند. نهروان و آبادي هاي آن بلوک، قبل از قباد شهريار ايران، مسکن طوايف بود و در زمان قباد شهريار، عده اي از بزرگان و رجال ادب و اهل شرف فارس و خراسان، به عراق منتقل شده و در اطراف دجله مسکن گرفتند، عده ديگري که از نظر نسب بدان پايه نبودند به فرمان شاه به آبادي هاي نهروان انتقال يافتند. خانواده ميثم نيز از آن جمله بود.
به گفته ميثم، پدرش از آبادي نهروان بود و در ميان اعراب به عنوان يک نفر عجم شناخته مي شده است، بطور مسلم ايراني و به احتمال قوي از نژاد کرد و به احتمال ضعيف از اهالي فارس و خراسان مي باشد.[5] شواهد ديگري نيز بر ايراني بودن ميثم وجود دارد. از جمله:
1- هنگامي که حضرت علي(ع) در اولين ملاقات با ميثم بطور صريح به او فرمود: پيامبر اکرم(ص)به من خبر داده است که مادرت تو را به عجم ميثم نام نهاده است.
2- نام پدر ميثم يحيي است که اين اسم در ميان اعراب جاهليت مرسوم نبوده، بلکه نام يحيي بعد از شيوع اسلام و قرآن، آن هم به ندرت در ميان اعراب يافت شد.
3- هنگامي که در حضور ابن زياد از ميثم سخن به ميان آمد، ابن زياد گفت: آيا اين عجم شايسته حکومت است و نيز ابن زياد در ملاقاتي خطاب به ميثم گفت: تو در عجميت خود باقي هستي، تا به آنچه مي خواهي دست يابي.[6]
4- ميثم به فارسي سخن مي گفت، زيرا وي اهل نهروان شرقي است و مردم آن پيش از اسلام و اندکي بعد از آن به فارسي سخن مي گفتند.
نوجواني ميثم
ميثم اوائل هجرت در شهر نهروان و يا آبادي آن منطقه متولد شد و پس از رسيدن به سن رشد به کارهاي عادي يا شغل خرما فروشي که شغل پدرش نيز بود مشغول شد، تا اين که در صفر 16 هجري آبادي هاي نهروان در ضمن فتح مدائن به دست لشکريان اسلام افتاد، او هم اسير شد و به خدمت بندگي مسلمانان گمارده شد.
ايام بردگي يا بندگي ميثم 20 سال تا سال 37 هـ ق طول کشيد و در اين مدت احتمالاً او در کوفه بود و به دين اسلام مشرف شده بود، و در اين مدت به او ابوسالم مي گفتند.
ميثم تمار و حضرت علي(ع)
وقتي که حضرت علي(ع) به کوفه آمدند، ميثم غلام زني از طايفه بني اسد بود.[7] در اولين ملاقات امام تصميم گرفت ميثم را از صاحبش خريده و سپس آزاد کند. پس از آزادي، امام نامش را پرسيد، عرض کرد، نام من سالم است. امام فرمود: پيامبر خدا(ص) به من اطلاع داد که پدرت تو را ميثم ناميده است.
ميثم گفت: خدا و پيامبرش صادق است و امير مومنان راست مي فرمايد، به خدا قسم نام من ميثم بوده است، سپس امام فرمود: به نام اصلي خود بازگرد که پيامبر خدا هم تو را بدان نام ناميد، بدين خاطر او نام خود را ميثم و کنيه اش را ابوسالم قرار داد[8] و چون به شغل خرمافروشي مشغول بود به تمار شهرت يافت، حتي علي(ع) گاه مي شد با وجود برخورداري از منصب خلافت به دکان ميثم مي رفت و به جاي او خرما مي فروخت و او را براي کاري مي فرستاد که داستان فروش خرما توسط حضرت علي(ع) در دکان ميثم مشهور است.[9]
ميثم در مکتب امام علي(ع)
ميثم پس از آزادي از شاگردان و اصحاب خاص امام علي(ع) گشت و بدين ترتيب دريچه قلبش به روي معارف علوي گشوده شد و جان تشنه اش از زلال علوم علوي سيراب و با اسرار و رازهاي نهاني امام آشنا گشت. از اين رو، او حامل علمي شد که بجز فرشتگان مقرب، يا پيغمبر مرسل يابنده اي که خداوند قلب او را با ايمان امتحان کرده، حامل آن نبودند.[10]
ميثم صاحب سرّ علي و محرم راز او و، در خلوت و جلوت انيس امام بود و با روح خدايي او آشنا بود و علم اجل و منايا و بلايا را مي دانست و او در نزد حضرت علي(ع) همانند سلمان در نزد پيامبر(ص)بود.
مشابهت هاي ميثم و سلمان
بين سلمان فارسي و ميثم نهرواني مشابهت هايي وجود دارد از جمله:
1- سلمان برده يکي از زنان يهودي در مدينه بود که پيامبر(ص)او را خريد و آزاد کرد و ميثم نيز برده يکي از زنان بني اسد بود که علي(ع) او را خريد و آزاد کرد.
2- سلمان به حدي به پيامبر نزديک شد که از اهل بيت پيامبر به شمار مي رفت و سلمان محمدي شد، ميثم نيز به حدي به علي(ع) نزديک شد تا يکي از مقرب ترين مردم نزد امام و گنجينه اسرار علي(ع) شد.
3- سلمان علم را از پيامبر(ص)فراگرفت و يکي از عالم ترين اصحاب او شد، ميثم علم را از علي(ع) فرا گرفت و يکي از فقيه ترين و عالم ترين اصحاب او شد.
4- سلمان اولين ايراني مسلمان در مدينه بود و ميثم اولين آزاد شده ايراني در کوفه به دست علي(ع) بود.
5- سلمان مدت کوتاهي با پيامبر زيست (حدود 10 سال) و ميثم نيز حدود 4 سال با امام در کوفه بود. ولي هر دو عارف به علوم خاصه بودند که در زمان کوتاهي فرا گرفتند و هر دو عروج معشوق خود را به چشم ديدند.[11]
خدمات ميثم
ميثم يکي از فقيه ترين و عالم ترين اصحاب حضرت علي مي باشد. او علم تفسير قرآن، علم غيب، علم حديث را در مکتب علي(ع) فرا گرفت و در زمينه هاي مختلف به جهان اسلام خدماتي ارائه نمود.
1- علم تفسير و تأويل قرآن
ميثم يکي از بزرگترين مفسران جهان اسلام مي باشد که اين علم را از علي(ع) آموخت، به حدي ميثم در تنزيل، تفسير و تأويل قرآن متبحر بود، که ابن عباس مفسر و شاگرد علي(ع) که تفسيرش اعجاب همگان را برمي انگيخت، وقتي در پاي تفسير و تأويل قرآن ميثم نشست، دستور داد قلم و کاغذ برايش بياورند تا سخنان ميثم را درباره قرآن بنويسد.[12]
2- راوي حديث و مناقب
ميثم احاديث بسيار زيادي از حضرت علي(ع) شنيد و کتابي از شنيده هاي خود گردآوري نمود که متأسفانه جز اندکي روايات، چيزي از آن باقي نمانده است، بيشتر روايات ميثم دربارة فضائل امام علي(ع) مي باشد. پس از او پسرانش نوشته هاي او را بازگو مي کردند.[13] ميثم در اين زمينه يکي از مولفان شيعه محسوب مي گردد بيشتر رواياتي که او نقل کرده درباري فضايل علي(ع) بود.
3- معرفي امام علي(ع)
او به معرفي امام علي(ع) بسيار مشتاق بود، او افکار عامه را متوجه حقانيت امام و عظمت امام مي نمود و حتي مدتي که از چنگال ابن زياد فراري بود، در هر فرصت مناسب، مناقب و فضائل علي(ع) را بيان مي کرد.
4-روشن بيني و علم غيب
ميثم داناي رازها بود، او از بسياري حوادث آينده و فتنه ها آگاهي داشت و در صورت لزوم با تشخيص ظرفيت افراد، مردم را از آن آگاه مي کرد، از جمله: پس از شهادت مسلم، در کوفه، ابن زياد حاکم کوفه، ميثم، مختار و جمعي از شيعيان را دستگير کرد. ميثم به مختار گفت: تو از زندان رها مي شوي و به خون خواهي حسين بن علي(ع) قيام مي کني و ابن زياد را که ما را مي کشد، خواهي کشت.[14]
يا به زني به نام جبله مکي گفت: هر گاه به خورشيد نگاه کردي و ديدي که چون خون تازه قرمز است، بدان که سيدالشهداء کشته شده است.[15]
او شهادت خود و شهادت حبيب بن مظاهر را پيش گويي کرده بود و وقتي معاويه مرد ميثم خبرش را در کوفه منتشر کرد.[16]
5- دفاع از مظلوم
ميثم بياني رسا داشت، و در نطق و سخن، توانا و فصيح بود و با بياني جذاب و شيوا در مقابل ظلم ابن زياد و ديگران به مقابله مي پرداخت او در بازار ميوه، رئيس صنف ميوه فروشان بود، هر گاه مي خواستند در جايي و نزد کسي، سخني گفته شود از ميثم مي خواستند که سخن گويشان باشد، روزي گروهي از بازاريان نزد ميثم رفتند تا با هم به عنوان شکايت از عامل بازار پيش ابن زياد بروند، ميثم در اين ديدار به نمايندگي از بازاريان سخن گفت، به حدي که ابن زياد از گفتارش به شگفتي افتاد و در سکوت فرو رفت.[17]
ميثم پس از شهادت حضرت علي(ع) در خدمت امام حسن مجتبي (ع) بود ولي ملازمت او با امام حسن(ع) محدود به مدت زماني بود که امام در کوفه حضور داشتند و چون زندگي او در کوفه بود نتوانست با امام(ع) به مدينه مشرف شود ولي در زمان امام حسين(ع) گاهي به مکه و مدينه مشرف و به خدمت امام حسين(ع) مي رسيد و حتي در آخرين سفري که به مدينه داشت، امام را در مدينه نيافت و بدون اينکه امام را زيارت کند به کوفه مراجعت نمود ولي بعد از مراجعت به فرمان ابن زياد دستگير و زنداني شد.
شهادت ميثم
ميثم در سال 60 ق. آخرين سفر را به مدينه رفت. و با رسول خدا وداع نمود. پس از بازگشت به کوفه به دستور ابن زياد دستگير و زنداني شد. او را بر همان درختي دار زدند که حضرت علي(ع) خبرش را به او داده بود و نحوه شهادتش را گفته بود، ميثم همراه نه نفر ديگر در يک روز به دار کشيده شد ولي محل دارهاي آنان متفاوت بود و چنانکه علي(ع) بدو فرموده بود، چوبه دار ميثم از ديگران کوتاهتر و نزديک منزلش بود، سه روز پس از شهادت ميثم، دوستانش جسد مبارکش را دفن و بعدها برايش مقبره اي بنا کردند که امروز در نزديکي کوفه مشهور است.
از ميثم شش فرزند به نام هاي محمد، صالح، علي، عمران و حمزه باقي ماند که از اصحاب امام سجاد، امام باقر، و امام جعفر صادق بودند و نوه هاي ميثم نيز از ياران ائمه اطهار بوده و خدمات فراواني به اسلام و تشيع نمودند.[18]
گرايش ايرانيان به اسلام تاثير بسيار عميقي در فرهنگ و تمدن ايران و اسلام به جاي گذاشت و بنياد فرهنگ و تمدن اسلامي ـ ايراني را پي ريزي نمود، ايرانيان وقتي نداي عدالت طلبانه اسلام و پيام رسول اعظم (ص)را شنيدند در نهان، دل به جهان بيني غني اسلامي سپردند و اسلام را با دل و جان پذيرا گشتند و از بهترين ياران پيامبر(ص)و ائمه اطهار(ع) گشتند و پس از عصر غيبت از بزرگترين عالمان دين محسوب شدند.
پي نوشت ها:
[1] اخبار الطوال، ص92.
[2] تاريخ يعقوبي، ج 1، ص203.
[3] رجال کشي، ص 55.
[4] ميثم تمار، محمد حسين مظفر، ص6.
[5] ميثم تمار، محمدباقر بهبودي، ص 5.
[6] سيماي ميثم تمار، ص16.
[7] شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص291.
[8] ارشاد شيخ مفيد، ج1، ص323، و شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص291.
[9] دانشنامه امام علي7، ج 8، ص 552.
[10] سفينه البحار، ج 2، ص 524.
[11] من اعلام الصحابه و التابعين، ج 6، ص89.
[12] بحارالانوار، ج42، ص128، سفينه البحار ج2، ص524.
[13] سفينه البحار، ج2، ص524.
[14] بحارالانوار، ج 42، ص125.
[15] همان، ص 202.
[16] رجال کشي، ص80.
[17] رجال کشي، ص86.
[18] ميثم تمار، محمد حسين مظفر
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ریحانه در 1391/08/17 ساعت 09:55:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |