به شرط ترک سیگار...

همان روز خواستگاری یا زمان خواندن خطبه عقدبود که مادرم گفت: قول می دهد سیگارهم نکشد.خانمش

هم گفت : مجاهد فی سبیل الله که نباید سیگار بکشد؛ سیگار کشیدن دور از شأن شماست.

وقتی برگشتم خانه،رفت جیب هایش را گشت:سیگارهایش را در آورد،له شان کردو برد ریخت توی

سطل.گفت:«تمام شد.{…}دیگر هیچ کس دست من سیگار نمی بیند.»همین هم شد.

خانمش می گفت:یکی دو سال از ازدواجمون می گذشت،رفتم پیشش گفتم:این بچه گوشش درد

می کنه:این سیگار را بگیر یک پک بزن،دودش را فوت کن توی گوشش.گفت:«نمی تونم قول دادم دیگه سیگار

نکشم.»گفتم:بچه داره درد می کشه.گفت :«ببر بده همسایه بکشه وتوی گوشش فوت کنه.دیگه به

من نگو.»به نقل از همسر شهید محمد ابراهیم همت

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.