ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده سه شنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آیینه
انقدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذربین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشه ها گذشت
بی تابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب ؟ هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم … شروع شد .
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ریحانه در 1391/06/14 ساعت 10:56:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |