ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
روزی هارون الرشید علیه اللعنه برای تماشا به دار المجانین آمد.بین دیوانگان جوان خوش صورتی
را دید که مودب نشسته است.هارون آمد و در کنار او نشست و از او پرسید مرا میشناسی؟
جوان گفت:آری تو کسی هستی که هر کجای عالم بکسی ظلم شود تو در گناه آن ظالم شریک
میباشی زیرا امروز قدرت جلوگیری از متعدیان دردست توست،اگر از آنها جلوگیری نکنی تا اینکه
ظلم و تعدی نمایند در گناه آنها تو هم شریک میباشی.هارون گفت ای جوان آیا خدای خویش را
میشناسی؟جوان گفت:چطور خدایی که شیشه ی عقل مرا به سنگ زده است نمی شناسم.
هارون از سخنان او تعجب کرد در این اثنا وقت شراب خوردن هارون رسید برای او جام شراب
آوردند هارون شراب را به دست گرفت و به آن جوان تعارف نمود.جوان گفت:خلیفه می خواهد
شراب بخورد تا اینکه مثل من دیوانه شود من که دیوانه هستم چرا شراب بخورم!
«گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هر آنچه هست گیرند»
منبع:مفاسد شراب،قمار،ربا از دیدگاه اسلام/علی ربانی خلخالی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ریحانه در 1391/12/06 ساعت 09:25:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |