پیام تسلیت به خانم زارع الونی خواهرشهید مدافع حرم

یک مدافع حرم اهل بیت عصمت وطهارت ازهمدان به خیل شهادت رسید شهید حاج رضا زارع الوانی که برای دفاع از حریم عصمت وطهارت داوطلبانه راهی سوریه شده بود توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید شهادت این شهید بزرگوار را به خواهر طلبه حوزه ریحانه النبی سنندج خانم مونا زارع الوانی تسلیت میگوییم وامیدواریم خداوند صبر زینب (س) به ایشان عنایت فرماید

طلبه در کلام ونگاه مردم

روحانیت دارای قداست است. مردم به من و شما که نگاه می‌کنند، به خاطر لباسمان، شأنمان و شغلمان، حساب خاصی برای ما باز می‌کنند و یک تقدسی قائلند. بعضی از گناهانی که خودشان می‌کنند، خیال می‌کنند ماها نمی‌کنیم؛ بعضی از کارهای خیری که خودشان انجام نمی‌دهند، خیال می‌کنند ما انجام می‌دهیم؛ خیال می‌کنند ماها دائم در حال ذکر الهی و توجه به پروردگار - که غالباً از آن غفلت می‌شود - هستیم؛ یک چنین تصوراتی درباره‌ی ما دارند. البته این تصورات را نباید تقویت کرد. امام سجاد (سلام‌اللَّه علیه) در یکی از ادعیه‌ی صحیفه‌ی ثانیه‌ی سجادیه از خدای متعال شش چیز می‌خواهد، که یکی‌اش این است: «و لبّاً راجحاً»؛ باطنم از ظاهرم بهتر باشد. ماها در این زمینه گرفتاریم. باید باطنمان از ظاهرمان بهتر باشد. این قداست را چگونه حفظ کنیم؟ حفظ قداست با سلامت مالی، سلامت اخلاقی و حفظ زیّ طلبگی است. نمی‌گوییم عبای پاره به دوشمان بیندازیم؛ معنای زیّ طلبگی این نیست. معنایش این است که در دنیاطلبی مثل دنیاطلبان عمل نکنیم؛ هر چه هوس کردیم، بخواهیم. من قبلها روایتی دیدم که هر کس هر چه دلش خواست بپوشد، هر چه دلش خواست بخورد و هر مرکوبی که دلش خواست سوار شود، این شخص پیش خدای متعال ملعون است. این شأن پولدارها و پول‌پرستهاست. ما هم فلان چیز را هوس می‌کنیم، اما حالا پول نداریم، به‌مجردی که پول گیرمان آمد، فوراً می‌رویم آن را تهیه می‌کنیم؛ منتظریم که از این صد جزء اشرافیگری، وقتی این یک جزئش فراهم شد، نود و نه جزء دیگر را هم در فرصتهای دیگر همین‌طور بتدریج فراهم کنیم. این شأن طلبگی نیست. شأن طلبگی این است که انسان یک زیّ متوسطی همراه با قناعت، سلامت مالی و سادگی به طور نسبی برای خودش نگه دارد. سلامت اخلاقی، خیلی مهم است. آن وقت قداست حفظ خواهد شد.

عزاداری کردهای سنی مذهب


 

 
عزاداری کردهای سنی مذهب

  از اقوام معدودی که پس از روی کار آمدن صفویه در قرن دهم، بر مذهب خود باقی ماندند، قوم کرد می‌باشد که امروز در استان‌های غربی ایران و عمدتا در کردستان، سکونت دارند. این قوم که دارای اکثریت اهل سنت می‌باشد، در شمال ایران، شرق ترکیه و شمال سوریه نیز جمعیت قابل توجهی از کشورهای یادشده را تشکیل می‌دهد.

اکراد دارای مذاهب گوناگون می‌باشند و شمار اندکی از آنان شیعه و بیشترشان پیرو تسنن و مذهب شافعی بوده و به زبان کردی سخن می‌گویند، که لهجه‌ای از تبار فارسی به حساب می‌آید. شمار بسیاری از سادات حسینی و حسنی در میان کردها زندگی می‌کنند که رابطه خودش را با اهل‌بیت پیامبر از جمله امام حسین علیه‌السلام قطع نکرده‌اند و علی‌رغم داشتن مذهب تسنن به عاشورا و سوگواری در محرم وفادار مانده‌اند.

کردها، به ویژه در کردستان، با آغاز ماه محرم به احترام امام حسین علیه‌السلام ، مجالس عروسی و مراسم جشن را تعطیل می‌کنند. زنان کرد از اول تا پایان محرم، سرمه به چشم نمی‌زنند و در شهر سنندج (مرکز کردستان) مردم در شب عاشورا به مقبره امام‌زاده پیر عمر می‌روند و تا پاسی از شب با روشن کردن شمع به دعا و ذکر می‌پردازند. برخی کردها در ماه محرم به نذر و نوشتن شکایات به حضرت ابوالفضل و توسل به آن حضرت اشتغال دارند.

ادبیات مردم کرد نیز آیینه دلدادگی آنان به اهل‌بیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و یاداور ریشه داشتن محبت این خاندان از جمله عزاداری برای امام حسین علیه‌السلام در میان آنان است. یکی از شاعران دلسوخته اهل‌بیت علیهم‌السلام رضا طالبانی کرکوکی است که برای سیدالشهداء چنین سوگ سروده‌ای به جای گذاشته است:

لافت از عشق حسین است و سرت بر گردن است عشق بازی سر به میدان وفا افکندن است
گر هوا خواه حسینی ترک سر کن چون حسین شرط این میدان به خون خویش بازی کردن است
از حریم کعبه کمتر نیست دشت کربلا صد شرف دارد بر آن وادی که گویند ایمن است…
مولوی تایجوزی نیز با همه باوری که نسبت به خلافت خلفای راشدین دارد، آن را با محبت اهل‌بیت علیهم‌السلام برابر ندانسته و دلگیری و اندوه خود را از اینکه خلافت به حضرت علی در آغاز سپرده نشد، این‌گونه بیان می‌کند:

و زآن سوی وطن هجرت نمودم خلافت از علی دانسته بودم…
به تأثیر محمد میر اکمل خلافت چون به عثمان شد محول
دل خویشان ما را پر زخون کرد به خویشاوند خود نعمت فزون کرد.
قصاید و سروده‌های مزبور بخشی از ناله‌ها و عزاسروده‌های مردم اهل سنت کُرد برای اهل‌بیت پیامبر علیهم‌السلام و ابراز ارادت به خاندان پاک رسالت می‌باشد. این سروده‌ها مانند سروده‌های شاعران سایر نقاط جهان اسلام، نشانگر عزاداری مکتوب نخبگان اهل سنت مناطق مزبور از سویی و داشتن زمینه و پیشینه مردمی از سوی دیگر می‌باشد و نشان می‌دهد که مردم کرد سنی مذهب دارای چنین گفتار و رفتار بوده‌اند.

عزاداری اهل سنت فرقه شافعی

عزاداري اهل سنت
عبدالجليل رازي که کتاب خود را در حدود سال ۵۶۰ نگاشته است، در پاسخ يک نويسنده‏ي سني اطلاعات با ارزشي درباره‏ي سابقه عزاداري اهل سنت براي امام حسين عليه‏السلام آورده است. ابتدا به نقل از آن نويسنده‏ي سني مي‏نويسد:

اين طايفه روز عاشورا اظهار جزع و فرع کنند، و رسم تعزيت را اقامت کنند. و مصيبت شهداي کربلا تازه گردانند بر منبرها، و قصه گويند، و علما سر برهنه کنند و عوام جامه چاک کنند و زنان روي خراشند و مويه کنند.

عبدالجليل در پاسخ مي‏نويسد: اولا معلوم جهانيان است که بزرگان و معتبران ائمه‏ي فريقين از اصحاب امام مقدم ابوحنيفه، و امام مکرم شافعي، و علما و فقهاي طوايف، خلفا عن سلف، اين سنت را رعايت کرده‏اند، و اين طريقت نگاه داشته. اولا خود شافعي که اصل است و مذهب بدو منسوب است بيرون از مناقب، او را در حسين و شهداي کربلا مراثي بسيار است و يکي از آن قصيده‏اي است که مي‏گويد:

أبکي الحسين و أرثي منه جحجاحا*من أهل بيت رسول‏الله مصباحا

تا آخر قصيده با مبالغتي تمام و کمال، و ديگر قصيده‏اي است که مي‏گويد:

تاوب همي فالفؤاد کئيب *و أرق نومي فالرقاد عجيب. (کامل اين قصيد را خوارزمي حنفي در کتاب مقتل الحسين، ج ۲، ص ۱۳۶ آورده است.)

تا آخر، همه‏ي مرثيه‏ي اوست به صفتي که بر چنان معاني دگران قادر نباشند. و مراثي شهداي کربلا که اصحاب بوحنيفه و شافعي را هست، بي‏عدد و بي‏نهايت است. پس اگر عيب است اول بر بوحنيفه است و بر شافعي و اصحاب ايشان؛ آنگه بر ما.

پس از آن به بيان نمونه‏هايي از عزاداري‏هاي اهل سنت اعم از حنفي و شافعي که اين دو فرقه در ايران بودند، از قرن ششم ارائه داده مي‏نويسد:

آنگه چون فروتر آيي معلوم است که خواجه بومنصور ماشاده، (از علماي برجسته‏ي مذهب شافعي که از علماي بزرگ اصفهان بوده و در ربيع‏الاخر سال ۵۳۶ درگذشته ) و در مذهب سنت در عهد خود مقتدا بوده است. هر سال اين روز، اين تعزيت به آشوب و نوحه و غريو داشته‏اند و هر که رسيده باشد ديده و دانسته باشد و انکار نکند.

و آنگه بغداد که مدينه السلام و مقر دارالخلافه است، خواجه علي غزنوي حنيفي (از واعظان بزرگ بغداد که سلطان مسعود سلجوقي در مجلس وعظ وي حاضر مي‏شد و درگذشت وي به سال ۵۵۱ هجري بوده است) دانند که اين تعزيت چگونه داشتي! تا به حدي که به روز عاشورا در لعنت سفيانيان مبالغتي مي‏کرد. سائلي برخاست و گفت: معاويه را چه گويي؟ به آوازي بلند گفت: اي مسلمانان از علي مي‏پرسد که: معاويه را چگويي؟ آخر داني‏که علي معاويه را چه گويد؟

و امير عبادي (قطب الدين مظفر معروف به امير عبادي يکي از واعظان معروف بغداد بوده است.) که علامه‏ي روزگار و خواجه‏ي معنا و سلطان سخن بود او را در حضرت المقتفي لامرالله پرسيدند اين روز که فردا عاشورا خواست بودن که: چه گويي در معاويه؟ جواب نداد تا سائل سه بار تکرار کرد. بار سيوم گفت: اي خواجه! سؤال مبهم مي‏پرسي. نمي‏دانم کدام معاويه را مي‏گويي. اين معاويه را که پدرش دندان مصطفي بشکست، و مادرش جگر حمزه بخائيد، و او بيست واند بار تيغ در روي علي کشيد و پسرش سر حسین ببريد. اي مسلمانان شما اين معاويه را چه گوييد؟ مردم در حضرت خلافت، حنيفي و سني و شافعي زبان به لعنت و نفرين برگشودند. اين مانند اين بسيار است و تعزيت حسين هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد و با نوحه و فرياد.

و اما به همدان اگرچه مشبهه را غلبه براشد براي حضور رايت سلطان و لشکر ترکان، هر سال، مجد الدين مذکر همداني، (نويسنده‏ي کتاب الاربعين عن الاربعين، فقيه و محدث و واعظ بوده و به سال ۵۵۵ درگذشته است.) در موسم عاشورا اين تعزيت به صفتي دارد که قميان را عجب آيد.

و خواجه امام نجم بوالمعالي بن ابي‏القاسم بزاري به نيسابور با آن که حنيفي مذهب بود، اين تعزيت به غايت کمال داشتي و دستار بگرفتي و نوحه کردي خاک پاشيدي و فرياد از حد بيرون کردي.

و به ري که از امهات بلاد عالم است، معلوم است که شيخ ابوالفتوح نصر آبادي و خواجه محمد حدادي حنيفي و غير ايشان در کاروانسراي کوشک و مساجد بزرگ روز عاشورا چه کرده‏اند از ذکر تعزيت و لعنت ظالمان.

و در اين روزگار آنچه هر سال خواجه امام شرف الائمه ابونصر الهسنجاني کند و در هر عاشورا به حضور امرا و ترکان و خواجگان و حضور حنيفان معروف، و همه موافقت نمايند و ياري کنند و اين قصه خود به وجهي گويد که دگران خود ندانند و نيارند گفتن.

و خواجه امام بومنصور حفده (محمد بن أسعد طوسي معروف به حفده ملق به عمده الدين فقيه شافعي نيشابوري از علماي معروف نيشابور است ) که در اصحاب شافعي معتبر و متقدم است به وقت حضور او به روي ديدند که روز عاشورا اين قصه بر چه طريق گفت و حسين را بر عثمان درجه و تفضيل نهاد و معاويه را باغي خواند.

و قاضي عمده‏ي ساويي حنيفي (از عالمان و واعظان معروف ساوه بوده و درگذشت وي به سال ۵۶۷ در شهر ساوه رخ داده است. ) که صاحب سخن و معروف است در جامع طغرل با حضور بيست هزار آدمي اين قصه به نوعي گفت و اين تعزيت به صفتي داشت از سر برهنه کردن و جامه دريدن که مانند آن نکرده بودند و مصنف اين کتاب (يعني همان نويسنده‏ي سني) اگر رازي است ديده باشد و شنوده.

و خواجه تاج اشعري حنيفي نيسابوري روز عاشورا بعد از نماز در جامع عتيق ديدند که چه مبالغت کرد در سنه‏ي خمس و خمسين و خمسمائه به اجازت قاضي با حضر کبراء و امراء.

پس اگر اين بدعت بودي، چنان که خواجه‏ي مجبر انتقالي (يعني همان نويسنده‏ي سني) گفته است، چنان مفتي رخصت ندادي و چنين ائمه روا نداشتندي.

و اگر خواجه‏ي انتقالي به مجلس حنيفيان و شيعيان نرفته باشد، آخر به مجلس شهاب مشاط رفته باشد که او هر سال که ماه محرم درآيد، ابتدا کند به مقتل عثمان و علي و روز عاشورا به مقتل حسين علي آرد تا سال پيرار به حضور خاتونان اميران و خاتون امير أجل اين قصه به وجهي گفت که بسي مردم جامه‏ها چاک کردند و خاک پاشيدند و عالم سر برهنه شد و زاري‏ها کردند که حاضران گفتند: زيادت از آن بود که به زعفران جاي کنند شيعيت. و گر اين علما و قضات اين معني به تقيه و مداهنه مي‏کنند از بيم ترکان و خوف سلطان، موافقت رافضيان باشد و گر به اعتقاد مي‏کنند خلاف ايشان را، خواجه را نقصان باشد ايمان را و الا در بلاد خوارج و مشبهه که روا ندارند کردن، دگر همه‏ي حنيفيان و شفعويان و شيعت اين سنت را متابعت کنند. پس خواجه پنداري از اين هر سه مذهب بيزار است و خارجي است، پس بايد که به خوزستان و لرستان شود که خارجيان تا نبيند و نشنود که تعصب که او راست، کس را نيست و تعزيت حسين علي داشتن متابعت قول مصطفي است که گفت: من بکي علي الحسين او أبکي او تباکي، و جبت له الجنه، تا هم گوينده و هم شنونده در رحمت خدا باشد و منکرش الا منافق و مبتدع و ضال و گمراه نباشد و خارجي و مبغض فاطمه و آلش و علي و اولادش و الحمدلله بل أکثرهم لا يعقلون. ( کتاب نقض، صص ۳۷۳-۳۷۰. )

به هر روي در بغداد قرن ششم، بيشتر عالمان اهل سنت، در مظلوميت امام حسين عليه ‏السلام سخن مي‏گفتند و به هيج روي تمايلي به گرايش متعصبانه‏اي که از زمان بني‏اميه باقي مانده بود، نداشتند. البته استثناءهايي هم ديده مي‏شد. شخصي با نام عبدالمغيث بن زهير حنبلي کتابي در فضائل يزيد نوشت و ابن‏الجوزي اين عالم معروف سني کتابي با عنوان «الرد لعي المتعصب العنيد المانع من ذم يزيد» در رد بر او نوشت. ابن‏اثير درباره‏ي اين شخص نوشته است: صنف کتابا في فضائل يزيد بن معاويه أتي فيه بالعجائب (کامل، ج ۱۱، ص ۵۶۲. )

اما اين گرايش ناچيز بود، همان طور که اکنون هم گاهي از اين استثناءها ديده مي‏شود و واقعا ناچيز و غير قابل اعتناست.

همان‏طور که گذشت، در اين زمان، دو واعظ معروف در بغداد بودند که در ايام عاشورا مجالس سوگواري داشتند. يکي از اينان علي بن حسين غزنوي حنفي بود که واعظ قهاري بوده و سلاطين در محفل روضه‏خواني او شرکت داشتند. واعظ ديگر امير عبادي بود که او نيز روز عاشورا مقتل‏خواني داشت و ابن‏جوزي نيز گزارشهايي از منبرهاي او و کلمات کوتاهش نقل کرده است.

به نظر مي‏رسد که برگزاري مراسم عاشورا در بغداد ميان سني و شيعه ادامه يافته و هيچ‏گاه تعطيل نشده است (تأملي در نهضت عاشورا، رسول جعفريان، صص ۲۹۶- ۲۸۷).

 

برخي از آثار علماي سنی درباره‏ي امام حسين

آثار علماي اهل سنت، طي چهارده قرن، درباره‏ي اهل بيت عليهم‏السلام خارج از حد شمار است. بسياري از اين آثار درباره‏ي فضائل و مناقب اهل بيت، به ويژه اميرمؤمنان و برخي نيز آثاري تاريخي پيرامون زندگي آن بزرگواران است. در اينجا شماري از آثار علماي حنفي را درباره‏ي امام حسين عليه‏السلام براي نمونه معرفي مي‏کنيم:

ضياءالدين ابي‏المؤيد الموفق بن احمد بن محمد المکي الخطيب الخورازمي الحنفي (۵۶۸ -۴۸۴). وي بزرگترين عالم حنفي است که درباره‏ي امام حسين عليه‏السلام قلم زده و کتاب عظيم و بزرگ مقتل الحسين عليه‏السلام را نگاشته است. وي شاگرد زمخشري بوده و علوم ادب را نزد وي خوانده پس از آن به شهرهاي مختلف دنياي اسلام سفر کرده و حديث شنيده است. عماد کاتب که معاصر وي بوده شرح حال او را در خريده القصر بخش مربوط به ايران آورده و او را در فقه و ادب ستوده است. قفطي در انباه الرواه (۳۳۲:۳) شرح حال او را آورده و سال درگذشت او را ۵۶۸ ياد کرده است. بسياري از علماي بزرگ شرح حالنگار مانند ابن‏النجار، ابن‏الدبيثي شرح حال او را آورده‏اند. وي کتابي با عنوان مناقب ابي‏حنيفه دارد که در سال ۱۳۲۱ در حيدرآباد چاپ شده است.

نيز کتابي با عنوان قضايا اميرالمؤمنين دارد که نمانده است. همچنين کتاب او با عنوان کتاب رد الشمس علي امير المؤمنين عليه‏السلام او هم مفقود شده است. مهم‏ترين کتاب او مقتل الحسين است که بر جاي مانده و دست کم سه نسخه‏ي خطي از آن برجاي مانده است. اين کتاب در نجف و بعدا در قم (سال ۱۳۹۹) و چاپ جديد آن توسط دارانور الهدي در قم (۱۴۱۸ ق) به چاپ رسيده است. گفتني است که وي اشعاري نيز در ستايش ابوحنيفه دارد که در مقدمه‏ي مرحوم سماوي بر مقتل الحسين عليه‏السلام چاپ شده است.

خوارزمي شعري هم در رثاي اهل بيت سروده که چند بيت آن اين است:

لقد قتلوا عليا مذ تجلي *لاهل الحق فحلا في الضراب‏

و قد قتلوا الرضا الحسن المرجي *جواد العرب بالسم المذاب‏

و قد منعوا الحسين الماء ظلما *و جدل بالطعان و بالضراب‏

و لولا زينب قتلوا عليا *صغير تقل بق او ذباب‏

و قد صلبوا امام الحق زيدا *فيا لله من ظلم عجاب‏

بنات محمد في الشمس عطشي *و ال يزيد في ظل القباب‏

لال يزيد من أدم خيام *و أصحاب الکساء بلاثياب (مقتل الحسين عليه‏السلام، خوارزمي، ص ۳۹۰ )

- عفيف الدين ابي‏السياده عبدالله بن اراهيم طائفي حنفي (م ۱۲۰۷ که شرح حال او در عجايب الاثار جبرتي ۱۴۷:۲ آمده و نسخه‏اي از کتابش هم در مکتبه‏ي سليم آغا در استانبول موجود است) کتابي با عنوان اتحاف السعدء بمناقب سيد الشهدا تأليف کرده است.

- قادر بخش بن حسن علي حنفي هندي شهسرامي(۱۳۳۷ - ۱۲۷۳) از علماي حنفي هند است که کتابي با عنوان «جور الاشقياء علي ريحانه سيد الانبياء» نگاشته است. شرح حال وي در (نزهه الخواطر ۳۷۰:۸) آمده و همانجا از اين کتاب او هم ياد شده است.

- مولوي عبدالعزيز بن شاه ولي الله دهلوي (۱۲۳۹ -۱۱۵۹) نيز کتابي با عنوان سر الشهادتين در فلسفه‏ي شهادت امام حسين عليه‏السلام نوشته که عربي آن در مجله‏ي الموسم ش ۱۲، صص ۹۱-۸۳ چاپ شده و به اردو هم چاپ شده است.

- شيخ علي انور بن علي اکبر بن حيدر علي علوي حنوفي کاکوروي (۱۳۲۴ - ۱۲۶۹) کتابي با عنوان شهاده الکونين في مقتل سيدنا الحسين السبط نگاشته که ضمن شرح حال او در کتاب «نزهه الخاطر ۳۲۸:۸ » از آن ياد شده است.

- محمد معين بن محمد امين السندي التتوي الحنفي (م ۱۱۶۱) کتابي با عنوان «قره العين في البکاء علي الحسين عليه‏السلام» نگاشته و در آن بر لزوم گريه براي امام حسين عليه‏السلام سخن گفته و ثابت کرده است که اقامه‏ي عزا براي حسين عليه‏السلام تنها مخصوص شيعه نيست.

- محمود بن عثمان بن علي بن الياس حنفي رومي(۹۳۸-۸۷۸) کتابي با عنوان مقتل الامام الحسين بن علي بن ابي‏طالب رضي الله عنهما في کربلاء نوشته است. اسماعيل باشا در کتاب «هديه العارفين ۴۱۲:۲» از آن ياد کرده است.

جداي از کتاب، بسياري از شاعران اهل سنت، به ويژه از ميان حنفيان عصر نخست، اشعاري در رثاي حسين بن علي عليه‏السلام و حادثه‏ي عاشورا سروده‏اند که جالب توجه است. نمونه‏اي از اين اشعار را خود خوارزمي در مقتل «مقتل الحسين عليه‏السلام ج ۲، صص ۱۸۲ -۱۴۳.» گردآوري کرده است.

در خاتمه باید گفت: امروزه در بسياري از مناطق ايران، هند و پاکستان عزاداري امام حسين عليه‏السلام به طور مشترک يا حتي مستقل ميان شيعيان و سنيان برگزار مي‏شود. سنتي که در شرق ايران بوده، و بخشي از آن متعلق به خراسان کهن است، به سيستان نيز کشيده شده است.

در هند و پاکستان، اين سنت از حدود چهارصد سال پيش همزمان با روي کار آمدن دولتهاي متأثر از ايران و شمال و جنوب هند، رواج يافته و امروزه در شهرهاي بزرگي در هند مانند حيدر آباد و يا کراچي در پاکستان، شاهد برگزاري مراسم عاشورا ميان هر دو گروه شيعه و سني هستيم. قرن‏هاست که در هند، دامنه‏ي برگزاري اين مراسم، حتي ميان هندوها نيز کشيده شده و بسياري از آنان نيز در اين ايام‏ها، با ساير مسلمانان همراهي دارند.

در عراق و منطقه‏ي کردستان، اين حرکت ادامه‏ي سنت گذشته است که ساکنان آن ديار هميشه براي امام حسين عليه‏السلام اعتبار و ارزش خاصي قائل بوده‏اند.

مع‏الاسف، در چند دهه‏ي اخير به دليل شدت يافتن تعصب مذهبي در بخشي از جهان اسلام و حرکت براي تحميل آن به ساير نقاط، حرکتي در جهت احياي نوع خاصي از تسنن رواج يافته است که مي‏کوشد خط کشي‏هاي خاصي را ميان مسلمانان ايجاد و تعميق بخشد. به طور قطع، اين حرکت، ميراث دوره و زماني است که گرايشي تحت عنوان اهل حديث يا مذهب عثماني در قرن دوم و سوم، مي‏کوشيد تا با هر کسي که اندک تفاوتي با مشي آنان داشت فاصله بگيرد. به همين دليل، براي هر گروهي نامي انتخاب کرده و آن را سبب طعن و قدح او مي‏دانست. اتهام مرجئي، شيعي، معتزلي، قدري و…. که هم اکنون در بسياي از کتابهاي رجالي ميراث آن دوره در زمينه‏ي قضاوت راويان آمده، يادآور آن روزگار است. آن جو به مرور به همت کساني چون احمد بن حنبل در مرحله‏ي نخست و سپس عالمان ديگر شکسته شد. اين جوي بود که حتي ابوحنيفه عامل و امام برجسته‏ي اهل سنت را نيز مورد حمله قرار داد و تحت عنوان مرجئي يا ضد حديث و ديگر اتهامات بي‏پايه، براي قرنها سرزنش مي‏کرد.

در برابر آن، تجربه‏ي چند صد ساله‏اي وجود دارد که اين مرزها کم‏رنگ شده و در اين ميان، يکي از مهم‏ترين مرزها اعتنا و اعتبار و هر دو گروه به نهضت امام حسين عليه‏السلام است که نه فقط نهضتي اسلامي و متعلق به همه‏ي مسلمانان بلکه نهضي انساني و متعلق به همه‏ي انسان‏هاي آزاده و ضدظلم است. (تأملي در نهضت عاشورا، رسول جعفريان، صص ۲۹۸- ۲۹۶)

 

تمامی حقوق این سایت برای دفتر نماینده ولی فقیه در استان کردستان محفوظ است

عزاداری اهل سنت فرقه شافعی

عزاداري اهل سنت
عبدالجليل رازي که کتاب خود را در حدود سال ۵۶۰ نگاشته است، در پاسخ يک نويسنده‏ي سني اطلاعات با ارزشي درباره‏ي سابقه عزاداري اهل سنت براي امام حسين عليه‏السلام آورده است. ابتدا به نقل از آن نويسنده‏ي سني مي‏نويسد:

اين طايفه روز عاشورا اظهار جزع و فرع کنند، و رسم تعزيت را اقامت کنند. و مصيبت شهداي کربلا تازه گردانند بر منبرها، و قصه گويند، و علما سر برهنه کنند و عوام جامه چاک کنند و زنان روي خراشند و مويه کنند.

عبدالجليل در پاسخ مي‏نويسد: اولا معلوم جهانيان است که بزرگان و معتبران ائمه‏ي فريقين از اصحاب امام مقدم ابوحنيفه، و امام مکرم شافعي، و علما و فقهاي طوايف، خلفا عن سلف، اين سنت را رعايت کرده‏اند، و اين طريقت نگاه داشته. اولا خود شافعي که اصل است و مذهب بدو منسوب است بيرون از مناقب، او را در حسين و شهداي کربلا مراثي بسيار است و يکي از آن قصيده‏اي است که مي‏گويد:

أبکي الحسين و أرثي منه جحجاحا*من أهل بيت رسول‏الله مصباحا

تا آخر قصيده با مبالغتي تمام و کمال، و ديگر قصيده‏اي است که مي‏گويد:

تاوب همي فالفؤاد کئيب *و أرق نومي فالرقاد عجيب. (کامل اين قصيد را خوارزمي حنفي در کتاب مقتل الحسين، ج ۲، ص ۱۳۶ آورده است.)

تا آخر، همه‏ي مرثيه‏ي اوست به صفتي که بر چنان معاني دگران قادر نباشند. و مراثي شهداي کربلا که اصحاب بوحنيفه و شافعي را هست، بي‏عدد و بي‏نهايت است. پس اگر عيب است اول بر بوحنيفه است و بر شافعي و اصحاب ايشان؛ آنگه بر ما.

پس از آن به بيان نمونه‏هايي از عزاداري‏هاي اهل سنت اعم از حنفي و شافعي که اين دو فرقه در ايران بودند، از قرن ششم ارائه داده مي‏نويسد:

آنگه چون فروتر آيي معلوم است که خواجه بومنصور ماشاده، (از علماي برجسته‏ي مذهب شافعي که از علماي بزرگ اصفهان بوده و در ربيع‏الاخر سال ۵۳۶ درگذشته ) و در مذهب سنت در عهد خود مقتدا بوده است. هر سال اين روز، اين تعزيت به آشوب و نوحه و غريو داشته‏اند و هر که رسيده باشد ديده و دانسته باشد و انکار نکند.

و آنگه بغداد که مدينه السلام و مقر دارالخلافه است، خواجه علي غزنوي حنيفي (از واعظان بزرگ بغداد که سلطان مسعود سلجوقي در مجلس وعظ وي حاضر مي‏شد و درگذشت وي به سال ۵۵۱ هجري بوده است) دانند که اين تعزيت چگونه داشتي! تا به حدي که به روز عاشورا در لعنت سفيانيان مبالغتي مي‏کرد. سائلي برخاست و گفت: معاويه را چه گويي؟ به آوازي بلند گفت: اي مسلمانان از علي مي‏پرسد که: معاويه را چگويي؟ آخر داني‏که علي معاويه را چه گويد؟

و امير عبادي (قطب الدين مظفر معروف به امير عبادي يکي از واعظان معروف بغداد بوده است.) که علامه‏ي روزگار و خواجه‏ي معنا و سلطان سخن بود او را در حضرت المقتفي لامرالله پرسيدند اين روز که فردا عاشورا خواست بودن که: چه گويي در معاويه؟ جواب نداد تا سائل سه بار تکرار کرد. بار سيوم گفت: اي خواجه! سؤال مبهم مي‏پرسي. نمي‏دانم کدام معاويه را مي‏گويي. اين معاويه را که پدرش دندان مصطفي بشکست، و مادرش جگر حمزه بخائيد، و او بيست واند بار تيغ در روي علي کشيد و پسرش سر حسین ببريد. اي مسلمانان شما اين معاويه را چه گوييد؟ مردم در حضرت خلافت، حنيفي و سني و شافعي زبان به لعنت و نفرين برگشودند. اين مانند اين بسيار است و تعزيت حسين هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد و با نوحه و فرياد.

و اما به همدان اگرچه مشبهه را غلبه براشد براي حضور رايت سلطان و لشکر ترکان، هر سال، مجد الدين مذکر همداني، (نويسنده‏ي کتاب الاربعين عن الاربعين، فقيه و محدث و واعظ بوده و به سال ۵۵۵ درگذشته است.) در موسم عاشورا اين تعزيت به صفتي دارد که قميان را عجب آيد.

و خواجه امام نجم بوالمعالي بن ابي‏القاسم بزاري به نيسابور با آن که حنيفي مذهب بود، اين تعزيت به غايت کمال داشتي و دستار بگرفتي و نوحه کردي خاک پاشيدي و فرياد از حد بيرون کردي.

و به ري که از امهات بلاد عالم است، معلوم است که شيخ ابوالفتوح نصر آبادي و خواجه محمد حدادي حنيفي و غير ايشان در کاروانسراي کوشک و مساجد بزرگ روز عاشورا چه کرده‏اند از ذکر تعزيت و لعنت ظالمان.

و در اين روزگار آنچه هر سال خواجه امام شرف الائمه ابونصر الهسنجاني کند و در هر عاشورا به حضور امرا و ترکان و خواجگان و حضور حنيفان معروف، و همه موافقت نمايند و ياري کنند و اين قصه خود به وجهي گويد که دگران خود ندانند و نيارند گفتن.

و خواجه امام بومنصور حفده (محمد بن أسعد طوسي معروف به حفده ملق به عمده الدين فقيه شافعي نيشابوري از علماي معروف نيشابور است ) که در اصحاب شافعي معتبر و متقدم است به وقت حضور او به روي ديدند که روز عاشورا اين قصه بر چه طريق گفت و حسين را بر عثمان درجه و تفضيل نهاد و معاويه را باغي خواند.

و قاضي عمده‏ي ساويي حنيفي (از عالمان و واعظان معروف ساوه بوده و درگذشت وي به سال ۵۶۷ در شهر ساوه رخ داده است. ) که صاحب سخن و معروف است در جامع طغرل با حضور بيست هزار آدمي اين قصه به نوعي گفت و اين تعزيت به صفتي داشت از سر برهنه کردن و جامه دريدن که مانند آن نکرده بودند و مصنف اين کتاب (يعني همان نويسنده‏ي سني) اگر رازي است ديده باشد و شنوده.

و خواجه تاج اشعري حنيفي نيسابوري روز عاشورا بعد از نماز در جامع عتيق ديدند که چه مبالغت کرد در سنه‏ي خمس و خمسين و خمسمائه به اجازت قاضي با حضر کبراء و امراء.

پس اگر اين بدعت بودي، چنان که خواجه‏ي مجبر انتقالي (يعني همان نويسنده‏ي سني) گفته است، چنان مفتي رخصت ندادي و چنين ائمه روا نداشتندي.

و اگر خواجه‏ي انتقالي به مجلس حنيفيان و شيعيان نرفته باشد، آخر به مجلس شهاب مشاط رفته باشد که او هر سال که ماه محرم درآيد، ابتدا کند به مقتل عثمان و علي و روز عاشورا به مقتل حسين علي آرد تا سال پيرار به حضور خاتونان اميران و خاتون امير أجل اين قصه به وجهي گفت که بسي مردم جامه‏ها چاک کردند و خاک پاشيدند و عالم سر برهنه شد و زاري‏ها کردند که حاضران گفتند: زيادت از آن بود که به زعفران جاي کنند شيعيت. و گر اين علما و قضات اين معني به تقيه و مداهنه مي‏کنند از بيم ترکان و خوف سلطان، موافقت رافضيان باشد و گر به اعتقاد مي‏کنند خلاف ايشان را، خواجه را نقصان باشد ايمان را و الا در بلاد خوارج و مشبهه که روا ندارند کردن، دگر همه‏ي حنيفيان و شفعويان و شيعت اين سنت را متابعت کنند. پس خواجه پنداري از اين هر سه مذهب بيزار است و خارجي است، پس بايد که به خوزستان و لرستان شود که خارجيان تا نبيند و نشنود که تعصب که او راست، کس را نيست و تعزيت حسين علي داشتن متابعت قول مصطفي است که گفت: من بکي علي الحسين او أبکي او تباکي، و جبت له الجنه، تا هم گوينده و هم شنونده در رحمت خدا باشد و منکرش الا منافق و مبتدع و ضال و گمراه نباشد و خارجي و مبغض فاطمه و آلش و علي و اولادش و الحمدلله بل أکثرهم لا يعقلون. ( کتاب نقض، صص ۳۷۳-۳۷۰. )

به هر روي در بغداد قرن ششم، بيشتر عالمان اهل سنت، در مظلوميت امام حسين عليه ‏السلام سخن مي‏گفتند و به هيج روي تمايلي به گرايش متعصبانه‏اي که از زمان بني‏اميه باقي مانده بود، نداشتند. البته استثناءهايي هم ديده مي‏شد. شخصي با نام عبدالمغيث بن زهير حنبلي کتابي در فضائل يزيد نوشت و ابن‏الجوزي اين عالم معروف سني کتابي با عنوان «الرد لعي المتعصب العنيد المانع من ذم يزيد» در رد بر او نوشت. ابن‏اثير درباره‏ي اين شخص نوشته است: صنف کتابا في فضائل يزيد بن معاويه أتي فيه بالعجائب (کامل، ج ۱۱، ص ۵۶۲. )

اما اين گرايش ناچيز بود، همان طور که اکنون هم گاهي از اين استثناءها ديده مي‏شود و واقعا ناچيز و غير قابل اعتناست.

همان‏طور که گذشت، در اين زمان، دو واعظ معروف در بغداد بودند که در ايام عاشورا مجالس سوگواري داشتند. يکي از اينان علي بن حسين غزنوي حنفي بود که واعظ قهاري بوده و سلاطين در محفل روضه‏خواني او شرکت داشتند. واعظ ديگر امير عبادي بود که او نيز روز عاشورا مقتل‏خواني داشت و ابن‏جوزي نيز گزارشهايي از منبرهاي او و کلمات کوتاهش نقل کرده است.

به نظر مي‏رسد که برگزاري مراسم عاشورا در بغداد ميان سني و شيعه ادامه يافته و هيچ‏گاه تعطيل نشده است (تأملي در نهضت عاشورا، رسول جعفريان، صص ۲۹۶- ۲۸۷).

 

برخي از آثار علماي سنی درباره‏ي امام حسين

آثار علماي اهل سنت، طي چهارده قرن، درباره‏ي اهل بيت عليهم‏السلام خارج از حد شمار است. بسياري از اين آثار درباره‏ي فضائل و مناقب اهل بيت، به ويژه اميرمؤمنان و برخي نيز آثاري تاريخي پيرامون زندگي آن بزرگواران است. در اينجا شماري از آثار علماي حنفي را درباره‏ي امام حسين عليه‏السلام براي نمونه معرفي مي‏کنيم:

ضياءالدين ابي‏المؤيد الموفق بن احمد بن محمد المکي الخطيب الخورازمي الحنفي (۵۶۸ -۴۸۴). وي بزرگترين عالم حنفي است که درباره‏ي امام حسين عليه‏السلام قلم زده و کتاب عظيم و بزرگ مقتل الحسين عليه‏السلام را نگاشته است. وي شاگرد زمخشري بوده و علوم ادب را نزد وي خوانده پس از آن به شهرهاي مختلف دنياي اسلام سفر کرده و حديث شنيده است. عماد کاتب که معاصر وي بوده شرح حال او را در خريده القصر بخش مربوط به ايران آورده و او را در فقه و ادب ستوده است. قفطي در انباه الرواه (۳۳۲:۳) شرح حال او را آورده و سال درگذشت او را ۵۶۸ ياد کرده است. بسياري از علماي بزرگ شرح حالنگار مانند ابن‏النجار، ابن‏الدبيثي شرح حال او را آورده‏اند. وي کتابي با عنوان مناقب ابي‏حنيفه دارد که در سال ۱۳۲۱ در حيدرآباد چاپ شده است.

نيز کتابي با عنوان قضايا اميرالمؤمنين دارد که نمانده است. همچنين کتاب او با عنوان کتاب رد الشمس علي امير المؤمنين عليه‏السلام او هم مفقود شده است. مهم‏ترين کتاب او مقتل الحسين است که بر جاي مانده و دست کم سه نسخه‏ي خطي از آن برجاي مانده است. اين کتاب در نجف و بعدا در قم (سال ۱۳۹۹) و چاپ جديد آن توسط دارانور الهدي در قم (۱۴۱۸ ق) به چاپ رسيده است. گفتني است که وي اشعاري نيز در ستايش ابوحنيفه دارد که در مقدمه‏ي مرحوم سماوي بر مقتل الحسين عليه‏السلام چاپ شده است.

خوارزمي شعري هم در رثاي اهل بيت سروده که چند بيت آن اين است:

لقد قتلوا عليا مذ تجلي *لاهل الحق فحلا في الضراب‏

و قد قتلوا الرضا الحسن المرجي *جواد العرب بالسم المذاب‏

و قد منعوا الحسين الماء ظلما *و جدل بالطعان و بالضراب‏

و لولا زينب قتلوا عليا *صغير تقل بق او ذباب‏

و قد صلبوا امام الحق زيدا *فيا لله من ظلم عجاب‏

بنات محمد في الشمس عطشي *و ال يزيد في ظل القباب‏

لال يزيد من أدم خيام *و أصحاب الکساء بلاثياب (مقتل الحسين عليه‏السلام، خوارزمي، ص ۳۹۰ )

- عفيف الدين ابي‏السياده عبدالله بن اراهيم طائفي حنفي (م ۱۲۰۷ که شرح حال او در عجايب الاثار جبرتي ۱۴۷:۲ آمده و نسخه‏اي از کتابش هم در مکتبه‏ي سليم آغا در استانبول موجود است) کتابي با عنوان اتحاف السعدء بمناقب سيد الشهدا تأليف کرده است.

- قادر بخش بن حسن علي حنفي هندي شهسرامي(۱۳۳۷ - ۱۲۷۳) از علماي حنفي هند است که کتابي با عنوان «جور الاشقياء علي ريحانه سيد الانبياء» نگاشته است. شرح حال وي در (نزهه الخواطر ۳۷۰:۸) آمده و همانجا از اين کتاب او هم ياد شده است.

- مولوي عبدالعزيز بن شاه ولي الله دهلوي (۱۲۳۹ -۱۱۵۹) نيز کتابي با عنوان سر الشهادتين در فلسفه‏ي شهادت امام حسين عليه‏السلام نوشته که عربي آن در مجله‏ي الموسم ش ۱۲، صص ۹۱-۸۳ چاپ شده و به اردو هم چاپ شده است.

- شيخ علي انور بن علي اکبر بن حيدر علي علوي حنوفي کاکوروي (۱۳۲۴ - ۱۲۶۹) کتابي با عنوان شهاده الکونين في مقتل سيدنا الحسين السبط نگاشته که ضمن شرح حال او در کتاب «نزهه الخاطر ۳۲۸:۸ » از آن ياد شده است.

- محمد معين بن محمد امين السندي التتوي الحنفي (م ۱۱۶۱) کتابي با عنوان «قره العين في البکاء علي الحسين عليه‏السلام» نگاشته و در آن بر لزوم گريه براي امام حسين عليه‏السلام سخن گفته و ثابت کرده است که اقامه‏ي عزا براي حسين عليه‏السلام تنها مخصوص شيعه نيست.

- محمود بن عثمان بن علي بن الياس حنفي رومي(۹۳۸-۸۷۸) کتابي با عنوان مقتل الامام الحسين بن علي بن ابي‏طالب رضي الله عنهما في کربلاء نوشته است. اسماعيل باشا در کتاب «هديه العارفين ۴۱۲:۲» از آن ياد کرده است.

جداي از کتاب، بسياري از شاعران اهل سنت، به ويژه از ميان حنفيان عصر نخست، اشعاري در رثاي حسين بن علي عليه‏السلام و حادثه‏ي عاشورا سروده‏اند که جالب توجه است. نمونه‏اي از اين اشعار را خود خوارزمي در مقتل «مقتل الحسين عليه‏السلام ج ۲، صص ۱۸۲ -۱۴۳.» گردآوري کرده است.

در خاتمه باید گفت: امروزه در بسياري از مناطق ايران، هند و پاکستان عزاداري امام حسين عليه‏السلام به طور مشترک يا حتي مستقل ميان شيعيان و سنيان برگزار مي‏شود. سنتي که در شرق ايران بوده، و بخشي از آن متعلق به خراسان کهن است، به سيستان نيز کشيده شده است.

در هند و پاکستان، اين سنت از حدود چهارصد سال پيش همزمان با روي کار آمدن دولتهاي متأثر از ايران و شمال و جنوب هند، رواج يافته و امروزه در شهرهاي بزرگي در هند مانند حيدر آباد و يا کراچي در پاکستان، شاهد برگزاري مراسم عاشورا ميان هر دو گروه شيعه و سني هستيم. قرن‏هاست که در هند، دامنه‏ي برگزاري اين مراسم، حتي ميان هندوها نيز کشيده شده و بسياري از آنان نيز در اين ايام‏ها، با ساير مسلمانان همراهي دارند.

در عراق و منطقه‏ي کردستان، اين حرکت ادامه‏ي سنت گذشته است که ساکنان آن ديار هميشه براي امام حسين عليه‏السلام اعتبار و ارزش خاصي قائل بوده‏اند.

مع‏الاسف، در چند دهه‏ي اخير به دليل شدت يافتن تعصب مذهبي در بخشي از جهان اسلام و حرکت براي تحميل آن به ساير نقاط، حرکتي در جهت احياي نوع خاصي از تسنن رواج يافته است که مي‏کوشد خط کشي‏هاي خاصي را ميان مسلمانان ايجاد و تعميق بخشد. به طور قطع، اين حرکت، ميراث دوره و زماني است که گرايشي تحت عنوان اهل حديث يا مذهب عثماني در قرن دوم و سوم، مي‏کوشيد تا با هر کسي که اندک تفاوتي با مشي آنان داشت فاصله بگيرد. به همين دليل، براي هر گروهي نامي انتخاب کرده و آن را سبب طعن و قدح او مي‏دانست. اتهام مرجئي، شيعي، معتزلي، قدري و…. که هم اکنون در بسياي از کتابهاي رجالي ميراث آن دوره در زمينه‏ي قضاوت راويان آمده، يادآور آن روزگار است. آن جو به مرور به همت کساني چون احمد بن حنبل در مرحله‏ي نخست و سپس عالمان ديگر شکسته شد. اين جوي بود که حتي ابوحنيفه عامل و امام برجسته‏ي اهل سنت را نيز مورد حمله قرار داد و تحت عنوان مرجئي يا ضد حديث و ديگر اتهامات بي‏پايه، براي قرنها سرزنش مي‏کرد.

در برابر آن، تجربه‏ي چند صد ساله‏اي وجود دارد که اين مرزها کم‏رنگ شده و در اين ميان، يکي از مهم‏ترين مرزها اعتنا و اعتبار و هر دو گروه به نهضت امام حسين عليه‏السلام است که نه فقط نهضتي اسلامي و متعلق به همه‏ي مسلمانان بلکه نهضي انساني و متعلق به همه‏ي انسان‏هاي آزاده و ضدظلم است. (تأملي در نهضت عاشورا، رسول جعفريان، صص ۲۹۸- ۲۹۶)

 

تمامی حقوق این سایت برای دفتر نماینده ولی فقیه در استان کردستان محفوظ است