ازدواج به سیره شهدا (6)

ایمان و اخلاق…

پسرعمه دختر دایی بودیم و در جریان انقلاب بیشتر به دو هم رزم شباهت داشتیم تا فامیل،

زمستان 56 بود که از من خواستگاری کرد و من که آن موقع در سرم تب و تاب انقلاب بود،خیلی بهم برخورد.

یک سال و چند ماه از این جریان گذشت و در این بین او بود که با اصرار و خواندن آیات و روایات،سعی در متقاعد کردنم داشت تا اینکه

یک بار برای اتمام حجت آمد و گفت:

«معصومه ،خودت می دانی ملاک من برای انتخاب تو،ظاهر و قیافه نبوده ولی اگر باز فکر می کنی این قضیه منتفی است بگو که دیگر با

اصرارم تو را اذیت نکنم»

نشستم و با خودم خلوت کردم.روایت دیده بودم که اگر خواستگاری برایتان آمد و با ایمان و خوش اخلاق بود رد کردنش مفسده به دنبال

دارد،هیچ دلیلی برای رد کردنش به ذهنم

نرسید:

گفتم راضیم.

                                                              به نقل از همسر شهید اسماعیل دقایقی

                                                                    روحشان شاد و یادشان گرامی

                           

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.