ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
ایمان و اخلاق…
پسرعمه دختر دایی بودیم و در جریان انقلاب بیشتر به دو هم رزم شباهت داشتیم تا فامیل،
زمستان 56 بود که از من خواستگاری کرد و من که آن موقع در سرم تب و تاب انقلاب بود،خیلی بهم برخورد.
یک سال و چند ماه از این جریان گذشت و در این بین او بود که با اصرار و خواندن آیات و روایات،سعی در متقاعد کردنم داشت تا اینکه
یک بار برای اتمام حجت آمد و گفت:
«معصومه ،خودت می دانی ملاک من برای انتخاب تو،ظاهر و قیافه نبوده ولی اگر باز فکر می کنی این قضیه منتفی است بگو که دیگر با
اصرارم تو را اذیت نکنم»
نشستم و با خودم خلوت کردم.روایت دیده بودم که اگر خواستگاری برایتان آمد و با ایمان و خوش اخلاق بود رد کردنش مفسده به دنبال
دارد،هیچ دلیلی برای رد کردنش به ذهنم
نرسید:
گفتم راضیم.
به نقل از همسر شهید اسماعیل دقایقی
روحشان شاد و یادشان گرامی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ریحانه در 1392/03/04 ساعت 11:46:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |