ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
زهرى مى گويد: در شبى تاريك و سرد، على بن حسين (ع) را ديدم كه مقدارى آذوقه به دوش گرفته ، مى رود.
عرض كردم: يابن رسول الله ! اين چيست ، به كجا مى بريد؟
حضرت فرمودند:زهرى ! من مسافرم. اين توشه سفر من است. مى برم در جاى محفوظى بگذارم.
گفتم: يابن رسول الله ! اين غلام من است ، اجازه بفرما اين بار را به دوش بگيرد و هر جا مى خواهى ببرد.
فرمودند: تو را به خدا بگذار من خودم بار خود را ببرم ، تو راه خود را بگير و برو با من كارى نداشته باش !
زهرى بعد از چند روز حضرت را ديد، عرض كرد:
- يابن رسول الله ! من از آن سفرى كه آن شب درباره اش سخن مى گفتى ، اثرى نديدم !
فرمود: سفر آخرت را مى گفتم و سفر مرگ نظرم بود كه براى آن آماده مى شدم !
آمادگى براى مرگ با دورى جستن از حرام و خيرات دادن به دست مى آيد.
بحار الانوار، ج 46، ص 65
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ریحانه در 1393/11/18 ساعت 08:57:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |