ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
مامان ،بابا و دختر کوچولو رسیدن جلوی در آسانسور . بابا شستی رو زد اما آسانسور بالا نیومد .
بابا با عصبانیت گفت : «خرابه باید از پله ها بریم . باز این بزمچه ها خرابش کردن »
یک ماه بعد …
مامان و دختر کوچولو رسیدن دم آسانسور .
مامان شستی رو زد اما آسانسور بالا نیومد مامان گفت : « خرابه باید از پله ها بریم .»
دختر کوچولو گفت : « باز این بزمچه ها خرابش کردن ؟ »
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ریحانه در 1391/02/31 ساعت 10:50:52 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1391/03/07 @ 11:34:22 ق.ظ
جباری معز [عضو]
پس باید سعی کنیم پیش بچه ها حرف های خوب بزنیم تا آنها هم یاد بگیرند .
مدرسه علمیه فاطمیه ( س ) قروه درجزین
1391/02/31 @ 10:56:25 ق.ظ
امینی [عضو]
موفق باشید
جالب بود