ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
دلم گفت بگويم بنويسم كه چرا عشق به انسان نرسيده است؟ چرا آب به گلدان نرسيده
است؟ چرا لحظه ي باران نرسيده است؟
و هر كس كه در اين خشكي دوران به لبش جان نرسيده است، به ايمان نرسيده است و غم
عشق به پايان نرسيده است.
بگو حافظ دلخسته ز شيراز بيايد، بنويسد: كه هنوزم كه هنوز است، چرا يوسف گمگشته به
كنعان نرسيده است؟ چرا كلبه ي احزان به گلستان نرسيده است؟
دل عشق ترك خورد، گل زخم نمك خورد، زمين مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه
فقط برد، فقط برد، زمين مرد، زمين مرد.
خداوند گواه است، دلم چشم براه است، و در حسرت يك پلك نگاه است. ولي حيف نصيبم
فقط آه است و همين آه خدايا برسد كاش به جايي، برسد كاش صدايم به صدايي…
عصر يك جمعه ي دلگير وجود تو كنار دل هر بيدل آشفته شود حس، تو كجايي گل نرگس؟
به خدا آه نفس هاي غريب تو كه آغشته به حزني است، زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل
عالم و آدم.
اي عشق مجسم كه به جاي نم شبنم بچكد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت، نكند باز
شده ماه محرم كه چنين مي زند آتش به دل فاطمه، آهت! به فداي نخ آن شال سياهت، به
فداي رخت اي ماه بيا! صاحب اين بيرق و اين پرچم و اين مجلس و اين روضه و اين بزم تويي.
آجرك الله! عزير دو جهان يوسف درچاه، دلم سوخته از آه نفس هاي غريبت، دل من بال كبوتر
شده، خاكستر پرپر شده، همراه نسيم سحري، روي پر فطرس معراج نفس، گشته هوايي و
سپس رفته به اقليم رهايي، به همان صحن و سرايي كه شما زائر آني و خلاصه شود آيا كه
مرا نيز به همراه خودت زير ركابت ببري تا بشوم كرب و بلايي!
به خدا در هوس ديدن شش گوشه، دلم تاب ندارد. نگهم خواب ندارد،قلمم گوشه ي دفتر غزل
ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد. همه گويند به انگشت اشاره، مگر اين عاشق بيچاره ي
دلداده ي دلسوخته ارباب ندارد؟…
تو كجايي؟ تو كجايي؟ شده ام باز هوايي، شده ام باز هوايي… تو كجايي …. تو كجايي… گل
نرگس…
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ریحانه در 1393/06/22 ساعت 09:38:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1393/10/12 @ 07:05:08 ب.ظ
رحیمی [عضو]
با سلام و عرض تبریک پیشاپیش به مناسبت میلاد فخر و سرور کائنات عبد خدا حضرت رسول خاتم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله
زمان در انتظار انقلابی بزرگ است و به دنبال آن انقلابی بزرگ،
که پس از چهارده قرن غفلت و دلواپسی، لابه لای همه هیاهوهای مدرن
از تو می گوید، از عشق، از انسان، از خدا
او می آید تا انسانیت، نفسی دوباره یابد و بار دیگر انسان خفته در زیر خروارها جهل و تعصب رها شود از خود
هنوز از پس دیوار قرون، صدایت را می شنوم
و صدای او را که صدای توست؛ که سرشار از عطر خوش وحی است؛ که مژده آمدنش را خود داده ای
او که پیام آشنای حرا را، دوباره در جان مان جلا می بخشد
اینک در سایه سار نامت ایستاده ایم و بعثت را دوباره فریاد می کشیم
و از دوردست، چشم براه غبار سواری هستیم که می آید
از حرای غیبت، و پرچم سبز توحید بر دوش
او می آید و زمین زیر گام هایش جانی دوباره می گیرد….
یا علی علیه السلام - اللهم عجل لولیک الحجه ابن الحسن الفرج
1393/06/22 @ 12:08:50 ب.ظ
معاونت فرهنگی تربیتی [عضو]
الهم عجل لولیک الفرج