ریحانه
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
(حــوزه ریحـــانة النبی س ســــنـنـدج)
روزی مجنون از سجاده شخصی عبور کرد .
مرد نمازش را شکست و با تندی گفت : در
راز و نیاز با خدا بودم تو چگونه این رشته را
بریدی ؟ مجنون لبخندی زد و گفت : عاشق بنده ای
هستم تو را ندیدم ، تو چگونه عاشق خدایی و مرا دیدی؟!
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ریحانه در 1391/02/19 ساعت 10:04:29 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1391/02/20 @ 04:00:50 ب.ظ
کامیاب [بازدید کننده]
اللهم عجل لولیک الفرج…
ای که بی نور جمل نیست عالم را فروغی
تا به کی در پشت ابر غیبت کبری نهانی
پرده بردار از رخ و ما مردگان را جان ببخشا
ای که قلب عالم امکانی و جان جهانی
سلام خسته نباشید.عالیه.