امام غائب چگونه مى تواند جامعه را سرپرستى کند؟

پاسخ آیت الله سبحانی به یک شبهه؛

آیت الله سبحانی به این پرسش که امام غائب چگونه می تواند جامعه را سرپرستی کند پاسخ داده اند. متن سوال و

پاسخ این مرجع تقلید به شرح ذیل است:

امام غائب چگونه مى تواند جامعه را سرپرستى کند؟

طراح شبهه اعتراف مى کند که جامعه نیاز به امامى دارد که سرپرست جامعه باشد، و طبق روایتى که اهل سنت نقل

کرده اند، هر کس بیعت امامى را بر گردن نداشته باشد و بمیرد، مرگ او مرگ جاهلیت است. مى گویند: پیامبر فرمود:

«من مات ولم یکن فى عنقه بیعة امام مات میتة جاهلیة».

مسلماً این امام باید امامى عادل و پاکدامن معصوم از گناه باشد که جهانیان را از لغزش و جهالت حفظ کند.

حاکمان فعلى کشورهاى عربى، واجد چنین شرایطى نیستند، چگونه مى توان گفت اگر کسى بیعت «مبارک»ها و

«قذافى»ها را به گردن نداشته باشد، مرگ او مرگ جاهلیت باشد.

اکنون باید رفت و این امام والامقام را پیدا کرد تا مرگ انسان ها، مرگ جاهلیت نباشد. آن امام معصوم در لسان پیامبر،

همان حضرت مهدى است که خداوند منّان او را براى دادگسترى در جهان، حفظ کرده است. حال اگر شرایط براى

زمامدارى این امام غایب، آماده باشد، مسلّماً سرپرستى ظاهرى را برعهده خواهد گرفت و امّا اگر بشر خیره سر، مانع

از چنین برکت الهى باشد، او به عنوان امام غائب، تصرفاتى در جامعه اسلامى خواهد داشت که در گذشته به آن اشاره

کردیم، بسان تصرفات مصاحب موسى (خضر) در سه مورد. ولى سرپرستى جامعه به مجتهد جامع الشرایط، عادل و

آگاه، فقیه، وارسته که تالى تلو معصوم است، سپرده مى شود و در طول این مدّت که امام، از دیدگان ما غایب است،

(هر چند در خود جامعه زندگى مى کند)، مجتهدان عالى مقام، سرپرستى جامعه را به عهده گرفته اند. البته این بدان

معنا نیست که مجتهد بدون کمک گرفتن از متخصصان امور اجتماعى، حکومت مى کند. مشروح این قسمت را در کتاب

«حکومت اسلامى در چشم انداز ما» مطالعه کنید.

از این گذشته، در زمان غیبت امام، جانشینان او، امور جامعه را اداره مى کنند، این جانشینان، فقیهان با ورع و پرهیزکار

هستند.
حضرت موسى چهل روز براى اخذ تورات به میقات رفت و سرپرستى جامعه بنى اسرائیل را برعهده برادرش هارون نهاد

و به او چنین گفت:

(اخلفنى فى قومى وأصلح ولا تتّبع سبیل المفسدین). [1]

“جانشین من در میان ملتم باش و به اصلاح کارها بپرداز و از مفسدان پیروى مکن".

چه مانعى دارد که امام معصوم نیز در حالت غیبت، اداره امور را به دیگران واگذار کند و این کوچکترین منافاتى با امامت

وى ندارد. اتفاقاً در زمان غیبت، فقیهان آگاه به نمایندگى از آن حضرت به تشکیل حکومت مى پردازند و خود، در رأس

حکومت قرار مى گیرند، زیرا امام، آنان را بر این مقام، نصب کرده است و در مقبوله عمر بن حنظله آمده است: «فانّى

قد جعلته علیکم حاکماً» ( [2]) ، و در حدیث ابى خدیجه آمده است: «فإنّى قد جعلته علیکم قاضیاً». ( [3])

بنابراین، آنان حاکمان امّت و قاضیان ملت هستند، البته نه به تنهایى بلکه با به کارگیرى متخصصان و تقسیم کار میان

آنان. البته آن چه گفتیم به این معنى نیست که خود امام در زمان غیبت هیچ اثرى ندارد، بلکه در حال غیبت، کارهاى

لازمى را پنهان از چشم مردم انجام مى دهد

آنهایی که مردند و زنده شدن(12)

 

 

 

سايه جهنم

سال اول ازدواج با اعظم را فراموش نمي كنم ؛نداري و فقر داشت ما را از پا در مي آورد ،اما هر قدر من ناشكر بودم اعظم شاكر بود


به ياد دارم روزي به خدا گفتم :"خدايا چرا من بايد كارمند ساده اين اداره باشم ؟آن وقت كساني توي اين اداره هستند كه پول پارو ميكنند !خدايا چرا كاري نميكني من هم برم جزو اين آدمها ؟مگه اونها چه مزيتي نسبت به من دارند و…"كه اعظم به من اعتراض كرد و گفت :"شايد خدا ميخواد امتحانت كنه ؟"و من كه خسته شده بودم گفتم :"چرا نبايد منو بين پولدارها امتحان كنه ؟"و همسرم بلافاصله در پاسخ اين حرفم گفت :"واسه اينكه خدا دوست داره …!”

آن روز به اين حرف اعظم خنديدم و…امروز اما، افسوس كه خيلي دير فهميدم كه حق با اعظم بود .

يك كار كوچيك براي يكي از معاونان اداره باعث شد مسير زندگي اداري ام تغيير كند ؛وقتي يك كار شخصي را به صورت رايگان براي آقاي معاون انجام دادم ،از من خوشش آمد و من را وارد گروه خودش كرد تا هم شغلم بهتر شود و هم حقوقم بيشتر .از آن به بعد بود كه روي دور افتادم و فهميدم بايد به آنها باج بدهم تا رشد كنم . اين كار را هم كردم و روز به روز رشد كردم تا سرانجام به آرزويي كه داشتم رسيدم ؛رسيدن به يكي از پست هاي نان و آبدار !يعني كافي بود روزي يكي دو بار چشمانم را ببندم تا كار ارباب رجوع به صورت غير ارادي راه بيفتد و آنها هم دست به جيب شوند !و من هم كه حالا حرفه اي شده بودم ،نيمي از آنچه را كه ميگرفتم تقديم آقاي رئيس ميكردم تا او هم كاري به كارم نداشته باشد و… اين طوري بود كه درآمد هر روزم برابر شد با حقوق يك ماهم .خانه خريدم ،ماشين ،لباسهاي گرانقيمت و… اما اعظم كه ميدانست اين پولها از چه راهي بدست آمده ،نه تنها اجازه نميداد برايش كادو بخرم،بلكه هر روز ميگفت :"واي به روزيكه قرار باشد اين پولها را پس بدي !"و من كه حوصله نصيحت هاي او را نداشتم ،سرانجام يك روز به بهانه دعوا فرستادمش منزل پدرش تا ديگر به من درس وجدان ندهد و…تا آن حادثه كه پيش آمد ؛سقوط از چهار پله همان و برخورد سرم با ديوار و…لحظه اي درد شديدي در سرم احساس كردم و فرياد كشيدم و ديگر چيزي نفهميدم …

روايت لحظات پس از مرگ

به خودم كه آمدم ديدم در فضاي بالاي اداره و ميان زمين و هوا ايستاده ام .جسمم پايين روي پله ها افتاده بود و همكارانم و تعدادي از ارباب رجوع بالاي سرم ايستاده بودند . يكي دو نفر خيلي نگران بودند و چند نفر افسوس مي خوردند ،من اما چنان از اين حالي كه داشتم لذت مي بردم كه ابدا دلم براي خودم نسوخت و به سوي بالا و به طرف آسمان حركت كردم . فضاي اطرافم كاملا نوراني بود و حتي ميتوانستم ستاره هاي آسمان را كه به اندازه يك توپ پينگ پنگ بودند لمس كنم و…كه ناگهان فضاي نوراني و معطر جاي خود را به يك بيابان كوير مانند داد ،بياباني خشك و بي آب و علف كه جز من هيچكس در آن نبود ،اما در فضاي پيش رويم استوانه اي شبيه نور ديدم كه درست مثل يك آسانسور ،اما بدون سقف و در و ديوار به سوي آسمان بالا ميرفت .افرادي را نيز داخل آن استوانه نوراني مي ديدم كه با خوشحالي بالا مي رفتند ،اما به هر كس كه مي گفتم دست مرا بگيرد و با خود ببرد ،دستشان را پس ميگرفتند و مي گفتند :"برو كنار … داري ما را مي سوزاني … “متحير و نگران اطرافم را پاييدم و ناگهان اعظم را ديدم كه با لباسي زيبا و فاخر در گوشه اي از آسمان ايستاده و برايم گريه ميكند .به طرف او دويدم و گفتم :"اعظم مرا ببخش …تو را بخدا كمكم كن …"ولي اعظم سري تكان داد وگفت :"مهم نيست كه من تو را ببخشم …من اجازه ندارم كه كمكت كنم …بهت كه گفتم خدا داره امتحانت ميكنه ،اما تو همه چيز را خراب كردي و…"هنوز حرف او تمام نشده بود كه طوفان تندي آمد و همه جا را تاريك كرد جز يك گوشه كه پرده اي در آن قرار داشت و تمام زندگي مرا نمايش ميداد ؛خدايا چقدر قسم دروغ خوردم !چقدر رشوه گرفتم !اين همان پيرزني است كه چون پول نداشت كارش را بايگاني كردم … اين مرد همان است كه اشك ميريخت و ميگفت :"من دو تا بچه بيمار دارم … خدا را خوش نمياد از من رشوه بگيري … “ولي من خنديدم و به او گفتم :"پس برو كه خدا كارت رو انجام بده و…"حالا كم كم داشتم احساس مردن را باور ميكردم ؛زمين زير پايم كاملا داغ بود و از آسمان نيز آتش مي باريد و من لحظه به لحظه داشتم مي سوختم و… كه فرياد زدم :"خدايا قسمت ميدم منو ببخش … خدايا يك بار ديگه فرصت بده كه جبران كنم … كه در اين لحظه درد تمام استخوانهايم را به لرزه در آورد وچشمانم بسته شد ….

روايت لحظات پس از زنده شدن

چشم كه باز كردم خود را در آمبولانس ديدم .يكي از پرسنل خدمات اداره كنارم بود و در حالي كه اشك مي ريخت به پرستار جواني كه داشت لوازمش را جمع ميكرد گفت :"نبايد پشت سر مرده حرف زد ،ولي آدم خوبي نبود … خيرش به هيچ كس نمي رسيد و فقط به دنبال حرام خواري بود و…”

به هر سختي بود دستم را بالا بردم و انگشتش را گرفتم و… مرد بيچاره چنان فريادي زد و بيهوش شد كه اگر آنجا آمبولانس نبود حتما مرده بود !

من پنج روز در بيمارستان بستري بود .آن طور كه پزشكان مي گفتند من دو ساعت مرده بودم و باورشان نمي شد كه به زندگي برگشته ام!

من اما؛از توي همان بيمارستان به اعظم زنگ زدم ؛زن مهربان و با محبتم وقتي فهميد چه اتفاقي برايم افتاده ،بدون اينكه به رويم بياورد كه چه رفتار زشتي با او داشتم به سراغم آمد و ساعتها كنارم نشست و موقعي كه به او گفتم مي خواهم توبه كنم گفت :"بهت گفتم كه آن روزها خدا دوست داشت !”

من حالا آموخته ام كه بدون گناه هم ميتوان خوشبخت بود .يعني يقين دارم هر خلافكاري اگر يك بار سايه جهنم را ببيند ،ديگر هرگز گناه نميكند

 

 

دابة الارض چيست؟

 دابه” به معنى” جنبنده” و” ارض” به معنى” زمين” است، و بر خلاف آنچه بعضى مى‏پندارند “دابه ” تنها به جنبندگان غير

انسان اطلاق نمى‏شود، بلكه مفهوم وسيعى دارد كه انسانها را نيز در بر مى‏گيرد، چنان كه در آيه 6 سوره هود

مى‏خوانيم: وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها:” هيچ جنبنده‏اى در زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خدا

است".

و در آيه 61 سوره نحل آمده: وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ” اگر خداوند مردم را به خاطر

ستمهايشان مجازات مى‏كرد، جنبنده‏اى را بر صفحه زمين باقى نمى‏گذاشت".

و در آيه 22 سوره انفال مى‏خوانيم: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ:” بدترين جنبندگان نزد خداوند

افراد كر و گنگى هستند كه چيزى نمى‏فهمند".

اما در مورد تطبيق اين كلمه، قرآن بطور سر بسته از آن گذشته، گويى بنا بر اجمال و ابهام بوده، تنها وصفى كه براى آن

ذكر كرده اين است كه با مردم سخن مى‏گويد، و افراد بى ايمان را اجمالا مشخص مى‏كند، ولى در روايات اسلامى و

سخنان مفسرين، بحث هاى زيادى در اين زمينه ديده مى‏شود كه در يك جمع بندى مى‏توان آن را در دو تفسير خلاصه

كرد:

1- گروهى آن را يك موجود جاندار و جنبنده غير عادى از غير جنس انسان با شكلى عجيب دانسته‏اند، و براى آن

عجائبى نقل كرده‏اند كه شبيه خارق عادات و معجزات انبياء است.

اين جنبنده در آخر زمان ظاهر مى‏شود، و از كفر و ايمان سخن مى‏گويد و منافقين را رسوا مى‏سازد و بر آنها علامت

مى‏نهد.

2- جمعى ديگر به پيروى از روايات متعددى كه در اين زمينه وارد شده او را يك انسان مى‏دانند، يك انسان فوق العاده،

يك انسان متحرك و جنبنده و فعال كه يكى از كارهاى اصليش جدا ساختن صفوف مسلمين از منافقين و علامت‏گذارى

آنها است، حتى از پاره‏اى از روايات استفاده مى‏شود كه عصاى موسى و خاتم سليمان با او است، و مى‏دانيم عصاى

موسى، رمز قدرت و اعجاز، و خاتم سليمان، رمز حكومت و سلطه الهى است، و به اين ترتيب او يك انسان قدرتمند و

افشاگر است!

در حديثى از حذيفه از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در توصيف” دابة الارض” چنين آمده است‏:

لا يدركها طالب و لا يفوتها هارب فتسم المؤمن بين عينيه، و يكتب بين عينيه مؤمن و تسم الكافر بين عينيه و تكتب بين

عينيه كافر، و معها عصا موسى و خاتم سليمان:

” او به قدرى نيرومند است كه هيچكس به او نمى‏رسد و كسى از دست او نمى‏تواند فرار كند، در پيشانى مؤمن

علامت مى‏گذارد و مى‏نويسد مؤمن و در پيشانى كافر علامت ميگذارد و مى‏نويسد كافر! با او عصاى موسى و انگشتر

سليمان است «1».

و در روايات متعددى بر شخص امير مؤمنان على علیه السلام تطبيق شده است:

در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق علیه السلام مى‏خوانيم:” مردى به عمار ياسر گفت آيه‏اى در قرآن است كه فكر

مرا پريشان ساخته و مرا در شك انداخته‏ است، عمار گفت: كدام آيه؟ گفت: آيه وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً

مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ اين كدام جنبنده است؟

عمار مى‏گويد: به خدا سوگند من روى زمين نمى‏نشينم، غذايى نمى‏خورم و آبى نمى‏نوشم تا دابة الارض را به تو نشان

دهم! سپس همراه آن مرد به خدمت على علیه السلام آمد، در حالى كه غذا مى‏خورد هنگامى كه چشم امام علیه

السلام به عمار افتاد، فرمود بيا، عمار آمد و نشست و با امام علیه السلام غذا خورد.

آن مرد سخت در تعجب فرو رفت و با ناباورى به اين صحنه مى‏نگريست، چرا كه عمار به او قول داده بود و قسم خورده

بود كه تا به وعده‏اش وفا نكند غذا نخورد، گويى قول و قسم خود را فراموش كرده است. هنگامى كه عمار برخاست و با

على علیه السلام خدا حافظى كرد، آن مرد رو به او كرده گفت: عجيب است تو سوگند ياد كردى كه غذا نخورى و آب

ننوشى و بر زمين ننشينى مگر اينكه” دابة الارض” را به من نشان دهى؟

عمار در جواب گفت: اريتكها ان كنت تعقل!:” من او را به تو نشان دادم اگر مى‏فهميدى"! «2»

نظير همين حديث در تفسير عياشى از” ابو ذر” رحمة اللَّه عليه نقل شده است «3».

علامه مجلسى در بحار الانوار با سند معتبرى از امام صادق علیه السلام چنين نقل مى‏كند كه على علیه السلام در

مسجد خوابيده بود، پيامبر صلی الله علیه و آله آنجا آمد، على علیه السلام را بيدار كرد و فرمود قم يا دابة اللَّه!:” برخيز

اى جنبنده الهى” كسى از ياران عرض كرد اى رسول خدا آيا ما حق داريم يكديگر را بر چنين اسمى بناميم؟

پيامبر فرمود: نه اين نام مخصوص او است، و او است” دابة الارض” كه خداوند در قرآن فرموده: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ

أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ … سپس فرمود: اى على! در آخر زمان خداوند تو را در بهترين صورت زنده مى‏كند و

وسيله‏اى در دست تو است كه دشمنان را با آن علامت مى‏نهى” «4».

طبق اين روايات، آيه فوق مربوط به” رجعت” است و با آيه‏اى كه بعدا درباره رجعت مى‏آيد هماهنگ مى‏باشد.

مرحوم ابو الفتوح رازى در تفسير خود ذيل آيه فوق مى‏نويسد: بر طبق اخبارى كه از طريق اصحاب ما نقل شده،” دابة

الارض” كنايه از حضرت مهدى صاحب الزمان ع است «5».

با در نظر گرفتن اين حديث و احاديث فوق، مى‏توان از” دابة الارض” مفهوم كلى‏ترى را استفاده كرد كه بر هر يك از

پيشوايان بزرگ كه در آخر زمان قيام و حركت فوق العاده مى‏كنند و حق و باطل و مؤمن و كافر را از هم مشخص

مى‏سازند منطبق مى‏شود.

اين تعبير كه در روايات وارد شده كه عصاى موسى و انگشتر سليمان كه رمز قدرت و پيروزى و حكومت است با او است

قرينه‏اى است بر اينكه دابة الارض يك انسان بسيار فعال است نه يك حيوان.

و نيز اينكه در روايات وارد شده كه مؤمن و كافر را نشانه‏گذارى مى‏كند و صفوفشان را مشخص مى‏سازد با انسان

سازگار است.

سخن گفتن با مردم كه در متن آيه قرآن به عنوان توصيف او آمده نيز مناسب همين معنى است.

در يك جمع بندى به اينجا مى‏رسيم كه از يك سو واژه” دابه” بيشتر در غير انسانها به كار مى‏رود ( هر چند در قرآن كراراً

در مفهوم اعم و يا در مورد انسانها استعمال شده) از سوى ديگر قرائن متعدد در خود آيه وجود دارد، و روايات فراوانى در

تفسير آيه وارد شده است كه نشان مى‏دهد منظور از” دابة الارض” در اينجا انسانى است با ويژگيهايى كه در بالا ذكر

كرديم، انسانى است بسيار فعال، مشخص كننده خط حق و باطل، مؤمن و منافق و كافر، انسانى است كه در آستانه

رستاخيز ظاهر مى‏شود و خود يكى از آيات عظمت پروردگار است.

جناب اقای روا زاده... دکتر؟؟؟؟؟ حکیم؟؟؟؟؟؟؟؟ یا ..........؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :)

با دیدن نقد جناب آقای ابطحی به سخنان جناب آقای «دکتر روازاده» ، خدا را شکر گفتم که بالأخره در این عرصه ی بی رقیب جولان مدّعیان طب سنّتی یکی پیدا شد که در برابر رجزخوانی این حضرات ، قدی علم کند و زبانی به انتقاد بگشاید. حضراتی که علی رغم عدم آشنایی با بدیهی ترین اطّلاعات مندرج در متون طب مدرن و سنّتی ، به مدد بوق های رایگان رسانه های گروهی ، در این چند ساله فرصتی یافته اند که با رطب و یابس بافی ، از طب مدرن ، غول هفت سری بسازند که جز خدمت به استکبار جهانی و صهیونیسم و ایضاً آسیب رساندن به مسلمانان هیچ دستاورد دیگری نداشته است!

این حضرات که با این شدت و غلظت ، طب مدرن را مورد طعن و لعن قرار می دهند در تعریف و تمجید از طب سنّتی ، چنان قلم می زنند و سخن می گویند که گویی مبانی این طب وحی منزل است و مفاهیم مندرج در مکتوبات آن مستقیما ً از دو لب مبارک انبیا و اولیاء الهی جاری شده است! در میان حضرات مذکور که بسیاری از آنها حتی یک روز هم در رشته ی پزشکی تحصیل نکرده و به قول حکیم گیلانی صاحب کتاب «حفظ الصحة ناصری» ، بوره را از نوره باز نمی شناسند ، متأسفانه نام چندین پزشک نیز به چشم می خورد که فارغ از میزان معلومات آنان در حوزه ی طب مدرن ، به کباده کشی در میدان طب سنّتی مشغول اند و هر از چندی نیز در رسانه های گروهی ، بانگ هل من مبارزی بر می آورند و ادعاهای عجیبی از ذات مبارک خود صادر می فرمایند که انصافا ً من باب ادخال سرور در قلب مؤمن ، شنیدنی است! جناب آقای دکتر «روازاده» معروف به «حکیم دکتر روازاده» از جمله این چهره های نام آشناست که هر از چند گاهی با ذکر جملات قصاری موجب می شود که عده ای از موافقان و مخالفان ایشان در فضای رسانه ای ، به مصاف یکدیگر بروند و مع الأسف هر بار به دلیل ضعف علمی طرفین نزاع ، نقد سخنان ایشان در میانه ی راه ، ابتر می ماند و باز هم روز از نو و روزی از نو!

علی ایّ حالٍ اینجانب به عنوان یک پزشک و محقّق در حوزه ی طب سنّتی امیدوارم که این بار مسوؤلان سایت «الف» با سعه ی صدر بیشتر و احترام به آزادی قلم اجازه دهند که منتقدان فرصتی بیابند تا به دور از سانسورهای معمول رسانه ای در کشوری که به ادّعای جناب آقای احمدی نژاد ، آزادترین کشور دنیاست این بحث را یک بار و برای همیشه از زوایای مختلف چکش کاری کنند تا امثال جناب آقای «دکتر روازاده» معروف به «حکیم دکتر روازاده» و همفکران ایشان گمان نکنند که در این میدان ، کسی را یارای پاسخ گویی به سخنان فاقد پشتوانه ی عقلی و نقلی ایشان نیست. متأسفانه سخنان جناب آقای «دکتر روازاده» معروف به «حکیم دکتر روازاده» در چند سال اخیر نه تنها موجب وهن علم طب شده بلکه استفاده ی نا به جای ایشان از مفاهیم دینی برای به کرسی نشاندن مشتی ادّعای سخیف و فاقد مبنای عقلی و نقلی موجب شده که عدّه ای از دشمنان اسلام با بهانه کردن همین سخنان غلط ، به تمسخر دین مقدس اسلام و معصومین (علیهم السلام) در شبکه های ماهواره ای و فضای مجازی بپردازند.

ادعای تهیه ی مارگارین(کره گیاهی) از فاضلاب! ادعای مضر بودن چای به دلیل عدم هجوم الاغ ها به مزارع آن!! نقل احادیث جعلی درباره ی خواص نمک برای افزایش فروش نمک دریا!! دادن نسبت های کذب به قرآن و امامان و پیامبران برای ترغیب مردم به خرید روغن کنجد!! ادعای درمان زردی نوزادی با حجامت پشت گوش! ادعای سرطان زا بودن نمک یُد دار و فلوراید موجود در خمیردندان! ادعای انگلیسی بودن قند و شکر!! ادعای صهیونیستی بودن طب مدرن!! ادعای توطئه ی صهیونیستی برای از بین بردن مسلمانان با استفاده از مسموم کردن غذاها و میوه جات!! ادعای وجود آدمیان ۳۲۰ ساله در زمان صفویه! ادعای تأمین نیاز مس بدن از طریق پخت و پز در ظروف مسی! ادعای عدم وجود کم خونی در گذشته به دلیل استفاده از نعل آهن و کفگیر چدن در غذا!! ادعای عدم وجود پادشاهی به نام کوروش! ادّعای تأکید خدا بر استفاده از گندم سبوس دار در سوره ی مبارکه ی جمعه! ادّعای ماده شدن گنجشک های نر! ادّعای دست کاری ژنتیکی گوجه فرنگی و صدها ادّعای دیگر تنها بخش کوچکی از افاضات حکیمانه ی جناب آقای «دکتر روازاده» است که متأسفانه با استفاده از تربیون های نماز جمعه ، مؤسسه ی پژوهشی امام خمینی(ره) ، برنامه های رادیو قرآن ، برنامه های زنده ی سیمای جمهوری اسلامی ایران و … مطرح شده و هرگز به منتقدان مجالی داده نشده تا با استفاده از همین رسانه های وسیع حکومتی ، پاسخگوی این گونه لاطائلات و پریشان گویی ها باشند.

اینجانب آماده ام تا در صورت موافقت دست اندرکاران سایت «الف» به صورتی مبسوط و مفصّل به نقد سخنان ایشان در حوزه ی طب سنّتی بپردازم و کذب بودن بسیاری از ادّعاهای مطرح شده توسط این فرد را با تکیه بر مستندات عقلی و نقلی و بهره گیری از نص صریح متون طب سنّتی به اثبات برسانم. در این مجال تنها به عنوان نمونه به بررسی مختصر دو مورد از ادّعاهای کذب جناب آقای «دکتر روازاده» درباره ی مضرّ بودن گوشت «مرغ» و نیز انتساب یک نسبت کذب به قرآن می پردازم و نقد و بررسی مابقی ادّعاهای ایشان را به روزهای آینده موکول می نمایم.

ایشان در تاریخ ۱۱/۲/۱۳۸۸ در سخنرانی قبل از خطبه های نماز جمعه ی کرمانشاه ، در ضمن یک سخنرانی مالامال از جملات قصار درباره ی آنفلوآنزای مرغی نیز چنین فرموده است: “راجع به مرغ حضرت علی علیه السلام می فرماید مرغ خوک پرندگان است! ما مرغ نمی خوردیم!” حضرت حکیم در ادامه ی نقل این حدیث مجعول ، با ذکر خاطره ای از امام جمعه ی «رامسر» چنین می گوید: ” برای چی مردم ما رو مرغ خور کردید؟ کی مرغ رو در این کشور..ا ین مرغ ماشینی رو وارد کرد که حالا نگران آنفلوآنزاش باشیم؟” در باب جعلی بودن احادیثی از قبیل حدیث مذکور در ادامه ی بحث ، دلایل عقلی و نقلی کافی ذکر خواهد شد اما جالب است که جناب آقای «دکتر روازاده» ، فکر می کند که منظور از واژه ی «مرغ» در نام بیماری «آنفلوآنزای مرغی» ، همین مرغ خانگی است و نمی داند که «مرغ» در اینجا به معنای مطلق پرنده است زیرا «آنفلوآنزای مرغی» ترجمه ی فارسی عبارت«avian influenza» می باشد و واژه ی «avian» از کلمه ی «avis» گرفته شده که در زبان لاتین به معنای «پرنده» است.

بنده گمان می کنم که ایشان با این سطح اطّلاعات حتماً در هنگام خواندن اشعار کلاسیک ادبیات فارسی نیز هر جا به واژه ی «مرغ» برسند آن را مرغ خانگی تصوّر می فرمایند. مثلاً اینکه «سعدی» در قطعه ی معروف خویش فرموده است: دوش مرغی به صبح می نالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش از نظر ایشان یعنی اینکه یک مرغ خانگی نیمه شب از بس قُدقُد کرده که موجب از خود بی خود شدن سعدی گردیده است!

جناب دکتر «روازاده» در سخنان خویش ، قرآن را نیز از علم لدنّی خود بی نصیب نگذاشته و با اعتماد به نفسی قابل توجه در شهر قم و در حضور هزاران روحانی ادعایی عجیب در باره ی سوره ی جمعه مطرح کرده و چنین فرموده است: “…برنج! اون بیماری ای که بهش می گن بری بری مثل بربری می نویسن! اون بیماری به خاطر این اولین بار شناخته شد که ژاپنی ها تو یه سفر چند ماهه با کشتی که مسافرت می کردن فقط برنج خوردن … یا چیزی نداشتن اون موقع بخورن… کم بوده غذا… قدیمه ها!… این برنج خالی فقط خوردن بدون سبوس! بدون چلتوکش! یا شلتوک! و چون یه ویتامینی هستش که داخل اون چلتوکش هست باید وارد این برنج بشه با برنج همراه باشه! این موضوع در سوره ی جمعه هم هست!اگر دوستان علاقه دارن برن توش بگردن پیدا می کنن! تو سوره ی جمعه تاکید شده روی این موضوع که گندم باید حتما ً با سبوسش باشه! بدون سبوس هر کی بخوره عین شمشیر بدون غلافه! وقتی وارد بدن می شه همه جاتون رو سوراخ می کنه!…” بنده که به سلامت قوّه ی باصره ی خویش یقین دارم اما علی ایّ حال ٍ اگر هر یک از خوانندگان اهل فضل ، حتی کلمه ی «گندم» را نیز در سوره ی جمعه مشاهده کرد بنده را خبر کند که برای دست بوسی به محضر ایشان شرفیاب گردم چه رسد به «سبوس گندم»!

متن نامه «جوانا فرانسیس» نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی به زنان مسلمان

متن نامه «جوانا فرانسیس» نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی به زنان مسلمان لبنان:

در میان تهاجمات اسرائیل در لبنان و جنگ ترور صهیونیست‌ها، اکنون مسائل جهانی به موضوع اصلی خانواده‌های آمریکایی بدل شده است.من کشتار ،مرگ و نابودی را که در لبنان اتفاق افتاده می بینم ،اما من چیز دیگری را هم می بینم.

من تو را می بینم…

من نمی توانم کمکی بکنم اما می ببینم که تقریبا هر زنی ،بچه ای بغل کرده یا اطراف او بچه هایی هستند. می بینم هرچند آنها پوششی محجوبانه دارند لیکن هنوز زیباییشان می درخشد . اما این فقط زیبایی بیرونی نیست ، که متوجه آن می شوم،من چیزی عجیب در درون خود احساس می کنم ،غبطه می خورم…

اما نمی توانم چیزی بگویم ؛ فقط قدرت ، زیبایی، عفت و بیش از همه رضایت و شادی تو را تحسین می کنم. آری ، عجیب است اما به ذهن من خطور می کند که تو هر چند تحت بمباران اما از ما ، خوشحال تری.
چرا که تو هنوز زندگی طبیعی یک زن را داری . شیوه ای که زنان از ابتدا همواره چنین زندگی می کردند . در غرب هم تا دهه ۱۹۶۰ اینچنین معمول بود، تا اینکه به وسیله دشمنی مشترک بمباران شدیم.
اما ما با مهمات واقعی بمباران نشدیم ، بلکه با فساد اخلاقی و نیرنگ آلود و زیرکانه از طریق وسوسه بمباران شدیم.

آنها به جای استفاده از بمب افکن ها و جنگنده های آمریکایی ، ما را از هالیوود بمباران کردند. آنها می خواهند بعد از آنکه از بمباران زیرساخت های کشورهای شما فارغ شدند، شما را نیز اینگونه بمباران کنند . نمی خواهم این برای تو هم اتفاق بیفتد. تو هم احساس خفّت خواهی کرد همانطور که ما می کنیم. تو می توانی از این بمباران ها دوری کنی ، اگر لطف کنی ، و به ما که از نفوذ شیطانی آنها تلفات جدی داده ایم، گوش کنی.

برای اینکه هر چیزی که از هالیوود می بینی ، مشتی دروغ است ، تحریف است، نیرنگی ماهرانه است
آنها روابط نا مشروع را تحت عنوان سرگرمی بی ضرر جلوه می دهند ، برای اینکه هدف آنها انهدام اساس اخلاق جوامعی است که تشعشعات و امواج برنامه های سمّی شان را به آنان مخابره می کنند .
ملتمسانه از تو می خواهم سم آنها را نخوری . وقتی که از آن خوردی، هیچ پاد زهری برای آن نیست !! ممکن است نسبتاً بهبود بیابی ، اما هرگز همچون قبل نخواهی شد. بهتر است کاملاً از این سم دوری کنی ، تا اینکه به دنبال شفا از آسیب هایی که بوجود می آورد باشی.
آنها سعی دارند، با فیلم ها و نماهنگهای شهوت انگیز ، به دروغ ما زنان آمریکایی را شاد و راضی نشان دهند ، مفتخر به لباس پوشیدن چون هرزه ها و قانع بودن به نداشتن خانواده ؛ و تو را اینچنین وسوسه می کنند .

اکثر ما شاد نیستیم، به من اعتماد کن ! میلیون ها نفر از ما داروهای ضد افسردگی مصرف می کنیم ، از شغل هایمان متنفریم و شب ها به خاطر مردانی که می گفتند دوستمان دارند، ولی حریصانه از ما سوءاستفاده می کنند و می روند ، گریه می کنیم.

آنها می خواهند خانواده های شما را از بین ببرند و شما را متقاعد کنند که فرزندان کمتری داشته باشید . آنها با جلوه دادن ازدواج به عنوان شکلی از بردگی ، مادری به عنوان نفرین و با جلوه دادن با حیا بودن و پاک ماندن به عنوان عقب افتادگی و اُمُلی چنین می کنند . آنها می خواهند خودت ، ارزش خودت را پایین آوری و ایمان و اعتقاداتت را از دست بدهی . آنها مانند شیطانی هستند که (آدم و حوا) را فریب دادند ، تو فریب نخور! برای خودت ارزش قائل باش : من تو را به عنوان گوهر گران قیمت، طلای ناب ، یا مروارید گرانبها می بینم، (برگرفته از انجیل متی ۱۳ :۴۵).
همه ی زنان مرواریدهای گرانبهایی هستند، اما برخی از ما در مورد ارزش پاکدامنی مان فریب خوردیم. عیسی گفت : «آنچه مقدس است ، به سگان مدهید و مرواریدهای خود را پیش خوک وحشی نیندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگشته ، شما را بدرند.» (متی فصل ۷ عبارت ۶ )
مرواریدهای وجودیمان بسیار گرانبها هستند ، اما آنها می خواهند به ما بقبولانند که بی ارزشند. ولی باورم کن! هیچ جایگزینی برای این نیست که بتوان در آیینه نگاه کرد و بازتاب پاکدامنی ، نجابت و عزت نفس خود را در آن دید .

مُدهایی که از زیر دست خیاطان غربی بیرون می آیند برای این طراحی می شوند که به تو بقبولاند که ارزشمندترین سرمایه تو ، جذابیت جسمی توست . اما لباسهای عفیف تو و حجاب تو در واقع پرجاذبه تر از هر مُد غربی است، برای اینکه آنها تو را به صورت اسرارآمیزی پوشانده اند و عزت نفس و اعتماد به نفس تو را جلوه می دهند .
جاذبه های جسمانی زن باید از چشمان بی لیاقت پوشانده شود، البته این باید هدیه ای باشد از طرف تو برای مردی که تو را آنقدر دوست دارد و برایت احترام قائل است که با تو ازدواج می کند . و از آنجا که مردان شما مرد اند و با غیرت و دلاور ، حق آنان نیز چیزی کمتر از بهترینی که تو عرضه کنی نیست . مردان ما دیگر حتی پاکدامنی نمی خواهند، آنها دُرّ گرانبها را درک نمی کنند ؛ آنها سنگ مصنوعی پر زرق و برق را انتخاب می کنند تا آن را نیز (پس از سوءاستفاده) رها کنند!

گوهربارترین سرمایه های تو زیبایی درونی ات ، نجابتت ، و آن چیزیست که تو را تو کرده است. اما متوجه شدم برخی زنان مسلمان از حدود تجاوز می کنند و حتی در حین حجابشان سعی دارند تا جایی که ممکن است مانند غربی ها شوند (قسمتی از موهایشان نشان داده می شود (آرایش داشته باشند و …).
چرا تقلید کنید از زنانی که به خاطر عفت و پاکدامنی ازدست رفته شان پشیمانند یا به زودی پشیمان خواهند شد؟
هیچ جبرانی برای آن ازدست رفته نیست. شما الماس های بی عیب هستید. نگذارید آنها شما را بفریبند و تبدیل به سنگ بدلی شوید . زیرا که هر آنچه شما در مجلات مد و تلویزیون های غرب می بینید، دروغ است . این دام شیطان است . طلا نمای ابلهان است.

می خواهم تو را به اعماق قلبم راه دهم و سرّی را با تو در میان گذارم ؛ احیاناً اگر کنجکاوی : ارتباط نامشروع قبل از ازدواج چندان هم جالب نیست. ما جسم مان را به مردانی دادیم که عاشقشان بودیم ، فکر می کردیم این راهی است تا آنها نیز عاشقمان شوند و با ما ازدواج کنند، همانطوری که همیشه در تلویزیون دیده بودیم . اما بدون امنیت ازدواج و علم قطعی به اینکه او همیشه با ما خواهد بود ، حتی لذت بخش هم نیست !! چنین است مسخرگی و وارونگی آن ، فقط یک هدر رفتن است . تو می مانی و اشکهایت .

به عنوان یک زن که با زن دیگر صحبت می کند ، باور دارم که تو این را فهمیدی برای اینکه فقط یک زن می تواند حقیقتا بفهمد در قلب زن دیگر چیست. حقیقتاً ما همه شبیه یکدیگریم علیرغم نژاد ، دین و ملیتمان ، قلب یک زن همه جا یک شکل است . ما عشق می ورزیم ، این کاری است که به بهترین وجه انجام می دهیم . ما خانواده هایمان را پرورش می دهیم و به مردی که دوستش داریم، آرامش و قدرت می دهیم. اما ما زنان آمریکایی فریب خورده ایم در این باور که ما سعادتمند ترین هستیم چون شغل داریم، خانه هایی شخصی داریم که می توانیم در آن تنها زندگی کنیم و آزادی، که عشق خود را نثار هر کس که می خواهیم کنیم . این آزادی نیست و آن عشق نیست.
فقط در پناهگاه امن ازدواج است که جسم و قلب یک زن می تواند ، برای عشق ورزیدن احساس امنیت کند . به چیزی کمتر از این، تن نده ، ارزش ندارد. تو حتی آن را دوست نخواهی داشت و پس از آن، حتی خودت را هم کمتر دوست خواهی داشت، سپس او نیز تو را ترک خواهد کرد.

گناه هرگز فایده ای ندارد ، همیشه تو را فریب می دهد . هرچند شرافت و کرامتم را باز پس گرفته ام ، اما هنوز هیچ چیزی جای اینکه شرافتم را از اول نمی دادم ، نمی گیرد.

ما زنان غربی شستشوی مغزی داده شده ایم که باور کنیم شما زنان مسلمان، مورد ظلم واقع شدید. اما در حقیقت این ماییم که مورد ظلم واقع شده ایم ، برده ی مدهایی هستیم که پستمان می کند ، نسبت به وزن و انداممان عُقده ای شده ایم، و گدای محبت مردانی هستیم که نمی خواهند رشد فکری یابند (مسئولیت پذیر باشند)… در اعماق وجودمان می دانیم که سرمان کلاه رفته است.

ما مخفیانه تو را تحسین می کنیم و به تو رشک می ورزیم ، با وجود اینکه برخی از ما آن را اقرار نمی کنیم.
خواهش می کنم به دیده تحقیر به ما نگاه نکنید یا فکر نکنید ما این چیزها را اینگونه که هست، دوست داریم .این تقصیر ما نیست. اکثر ما پدرانی نداشتیم تا وقتی نوجوان بودیم، از ما حمایت کنند چون خانواده های ما متلاشی شده اند. تو می دانی چه کسی پشت این نقشه است.

خواهران من، گول نخورید. نگذارید شما را هم بگیرند. پاک و با نجابت بمانید. ما زنان مسیحی، حقیقتاً نیاز داریم ببینیم زندگی زنان چگونه باید باشد. به تو نیاز داریم تا برای ما الگویی باشی، برای اینکه ما گمشده ایم. پاکی ات را نگه دار. به خاطر داشته باش، آب ریخته شده را نمی توان جمع کرد. پس با دقت محافظت کن!

امیدوارم این نصیحت را با همان روحیه ای که نیت شده بود دریافت کنی : روحیه دوستی ، احترام و تحسین.

با محبت از طرف خواهر مسیحیت: جواَنا فرانسیس