زره سازی حضرت داود

زره سازی حضرت داود (ع)

حکایت کرده اند شبی ، حضرت داود ناشناس از خانه اش بیرون آمد . کسی او را در تاریکی نمی شناخت ، او هر کس را که می دیدی از خلق و خوی داود می پرسید .

جبرئیل به  شکل مردی جلوی او امد . داود جلو رفت و از روش و رفتار داود سوال کرد . او گفت : «مرد نیکو کار و خوبی است جز اینکه از خزانه مملکت امرار معاش می کند نه از دسترنج خویش ».

داود به خانه برگشت به طرف محراب رفت و به درگاه خداوند گریه و زاری کرد و در مناجاتش می گفت : « خدایا مرا حرفه ای بیاموز تا از دسترنج خود استفاده کنم ».

خداوند دعای حضرت داود را مستجاب کرد و به او زره سازی اموخت .

 

کیمیای سعادت

حرف بد

مامان ،‌بابا و دختر کوچولو رسیدن جلوی در آسانسور . بابا شستی رو زد اما آسانسور بالا نیومد .

بابا  با عصبانیت گفت : «خرابه باید از پله ها بریم . باز این بزمچه ها خرابش  کردن »

یک ماه بعد  …

مامان و دختر کوچولو رسیدن دم آسانسور .

مامان شستی رو زد اما آسانسور بالا نیومد مامان گفت : « خرابه باید از پله ها بریم .»

دختر کوچولو گفت : « باز این بزمچه ها خرابش کردن  ؟  »

قران و ظرف های کوچک ما

روزی شاگردی به استادش گفت « بعضی وقت ها قرآن را می خوانم ولی چیزی از آن به دست نمی آورم» .

استاد گفت : « چون قران خیلی مطلب دارد و تو قادر به دریافت آن نیستسی » .

شاگرد حرف استاد را قبول نکرد و استاد برای اثبات سخن خود از شاگرد خواست تا لیوانی را حاضر کند سپس از او خواست تا لیوان را پر از اب  نماید . شاگرد لیوان را زیر شیر آب گرفت و آن را پر کرد . استاد این بار از او خواست تا شیر آب را تا آخر باز کند و لیوان را پر نماید .شاگرد این چنین کرد . این با ر به دلیل فشار زیاد اب فقط موفق شد مقدار کمی از لیوان را پر کند .

استاد پرسید : « بگو ببینم شیر آب ندارد یا لیوان تو کوچک است ؟ »

شاگرد گفت : « مقدار و فشار آب بالاست و ظرف من  کوچک است » .استاد گفت : « محتوای قران بسیار بالاست و ظرف تو کوچک لذا وقتی با ظرف کوچک خود به سراغ فهم قرآن می روی چیزی گیر تو نمی آید ! »

صمیمانه با همسر

پنجره

روزی مجنون از سجاده شخصی عبور کرد .

مرد نمازش را شکست و با تندی گفت  : در

راز و نیاز با خدا بودم تو چگونه این رشته را

بریدی ؟ مجنون لبخندی زد و گفت : عاشق بنده ای

هستم تو را ندیدم ، تو چگونه عاشق خدایی و مرا دیدی؟!