موضوعات: "بدون موضوع" یا "فرهنگی"

حیا...

یکی از مهمترین عوامل خود نظم دهی که دین معرفی می کند؛ ((حیا)) ست .از

دیدگاه اسلام ؛حیا در نظام تربیتی انسان از جایگاه والایی برخودار است .دربحث انسان

شناسی ؛اخلاق در درجه ی نخست اهمیت قرار دارد که دربردارنده ی عناصر بسیاری

است .درمیان این مجموعه عناصر؛ برخی از عوامل؛ امتیاز وبرتری ویژه ای نسبت به

دیگر عوامل دارند که اصطلاحا ((مکارم اخلاق )) نامیده می شوند.در این مجموعه ی

مکارم (شایستگی ها)عنصر یا عامل ((حیا))در راس همه قرار دارد .

رسول گرامی اسلامٌ، خلق وخوی اسلام را حیا معرفی کرده و فرموده است:حیا همه

ی دین است0

ادامه دارد…

 

چه خوب نوشیدنی است...

عسل:چه خوب نوشیدنی است…

قلب را مراقبت میکند و سردی سینه را از میان می برد.

 

حدیث روز...

قال رسول الله(ص):

هر مومنی که دعا می کند  و چیزی را از خدا میخواهد

خداوند دعایش را استجابت میکند یا اینکه به اندازه ی دعایش یا به اندازه ی خواسته اش  شر و بدی را ز او دور میسازد و یا از گناهش میکاهد

 البته به شرطی که از خداوند طلب فعلی گناه یا  قطع ارتباط با خیشاوندان را ننماید

(مصنف عبدالرزاق , ج 10 ,  443 )

توکل برخدا...

مردی از راهی می گذشت،هیچ دوست وهمراهی به جزخلق وخوی نیکوواعتقادخالص

وبی ریا نداشت.اوبرای دفع آزارومزاحمت دزدان،هیچ سلاحی جزدعاواخلاص

نداشت.ناگهان چشمش به گرگی افتاد.به اطراف نگاه کرد.درختی رادید.باسرعت

ازدرخت بالا رفت.ماری روی شاخه خوابیده بودمرد ترسید،باخودگفت:<<اگرفریاد

کنم،مار ازخواب بیدار می شود،اگرازدرخت پایین بروم،توان مقابله راباگرگ ندارم،پس

توکل برخدا می کنم تاهرچه خیراست،برایم پیش بیاید>>.ناگهان،کشاورزی ازسوی

دشت،آمد.چوب دستی محکمی دردست داشت.گرگ ازترس کشاورز،فرارکردمرد با

شادمانی ازدرخت پایین آمدوخداراشکرکرد.

حدیث روز...

از سخنان گهربارحضرت علی علیه السلام:

مَن حَسُنَت خَلیقَتُهُ طابَت عِشرَتُهُ

هر کس خوش اخلاق باشد، زندگانیش پاکیزه و گوار می شود.

 

                                                                                                                                      غرور الحکم،حدیث8153

رحلت جانسوز پیامبر گرامی اسلام(ص) و امام حسن مجتبی(ع) تسلیت باد...

 

ظهور اسلام در پرتو مجاهدت‌های نبی اعظم(ص) نقطه عطف تاریخ بشری است، که دستاوردهای بی‌شمار، پیشرفت همه جانبه تمدن کنونی را فرا روی بشریت قرار داده است. کمترین دستاورد این شجره پاک آسمانی گسترش خواندن، نوشتن و عالم‌گیر شدن علوم در جهان اسلام و انتقال این علوم ابتدا به اسپانیا، ایتالیا، آلمان، انگلستان و… سایر ملل و دول اروپا و سپس همه جهانیان شد، به طوری که بدون این نقطه عطف آسمانی هرگز تمدن‌هایی چون روم، مصر و ایران باستان راهی به تمدن کنونی نداشتند. دلایل تاریخی این حقیقت غیر قابل انکار بی‌شمار است: یکی از این دلایل اقرار مکرر دانشمندان اسلامی و خصوصاً غیر اسلامی و اروپایی به این حقیقت عظیم است که نمونه کوچکی از آن را  می‌گوییم.دانشمندان به نام این جوامع بر خلاف تلاش‌های مذبوحانه و توهین آمیز نه تنها پیامبر اسلام را از بزرگان طراز اول تمدن دینی می‌دانند، بلکه با صراحت تمام بر جهانی شدن دین اسلام ـ به علت مزایای بی شمار آن ـ اقرار نموده‌اند. و شاید توجه به این واقعیت‌ها توهین کنندگان را به درد آورده و آن‌ها را به ورطه بی فرهنگی و توهین کشانده است.


پیامبری چونان محمد شایسته آن است که از آیین وی پیروی شود و برای پذیرش رسالتش بر یکدیگر پیشی گرفت زیرا دعوت شریف او بر شناخت آفریدگار و تشویق به امور خیر و باز داشتن از زشتیها استوار است وهمه آنچه برای بشریت به ارمغان آورده زیبا و خوبی آفرین است.

(گوستاو لوبون، دانشمند فرانسوی)


کارل مارکس، فیلسوف، سیاستمدار و انقلابی آلمانی الاصل در قرن ۱۹ با درک عمیق از شخصیت پیامبر عظیم الشأن اسلام چنین اظهار می‌دارد: محمد مردی بود که… از میان مردمی بت پرست با اراده آهنین برخاست و آنان را به یگانه پرستی دعوت کرد و در دل‌های ایشان جاودانی روح و روان را بکاشت، بنابراین او را نه تنها باید در ردیف مردان بزرگ و برجسته تاریخ شمرد، بلکه سزاوار است که به پیامبری او اعتراف کنیم و از دل و جان بگوییم که او پیامبر خدا بوده است.

………………………………………………………………………………….

شریعتی که محمد آورد به منزله چشمه ای است که نیاز جویندگان را بر آورده می سازد او جامعه ای بنیان نهاد که هر کس برابر ضوابط سهمش را از بیت المال در یافت می کرد و آیین وی کمک بزرگی به انسانیت بود …


 من همیشه نسبت به دین محمد۹ به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آورش نهایت احترام را داشته‌ام، به نظر من اسلام تنها دینی است که دارای آن‌چنان خاصیتی است که می‌تواند تغییرات گوناگون را به خود جذب کند و خود را با اشکال و صور هر عصر منطبق سازد. من درباره دین حضرت محمد(ص) چنین پیش بینی کرده‌ام که کیش او برای فردای اروپا قابل قبول خواهد بود. همان طوری که در اروپای امروز هم پذیرش آن آغاز شده است. من معتقدم که اگر مردی مانند پیامبر اسلام فرمان‌روایی مطلق جهان عصر جدید را احراز کند، طوری در حل مسایل و مشکلات جهان توفیق خواهد یافت که صلح و سعادتی را که بشر به شدت احتیاج دارد برای او تأمین خواهد کرد.

…………………………………………………………………………………………..

من زندگی این مرد شگفتی آور را بررسی کرده وبه این اعتقاد رسیده ام که باید اورا نجات بخش بشریت نامید و بر این باورم که اگر فرصت برای مردی همانند او فراهم شودو به تنهایی حکمران دنیای جدید گردد تو فیق خواهد یافت آن را با شیوه ای مسالمت آمیز بر طرف کند .

(برنارد شاو، نویسنده ایرلندی)


محمد با برجستگی بی نظیر و تعلیمات پر معنایش توانست اندیشه را با عمل جمع آورد و پیامبری با هوش و قانونگذار و گستراننده عدالت در میان مردم بود .

  (ماکس سایکس نویسنده انگلیسی)


گوته، شاعر پرآوازه آلمانی پس از آشنایی با دین اسلام و پیام آور این آیین یگانه، قطعه شعری با عنوان «نغمه محمد(ص) » درباره پیامبر اعظم سرود. این قطعه شعر از زبان نزدیک‌ترین خویشان پیامبر؛ یعنی حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه(س) گفته می‌شود. گوته در شعرش همه مراحل و مقاطع دعوت رسول اکرم(ص)و راهنمایی‌اش در میان مردم را به زبان توصیف و تشبیه و نماد می‌آورد.


تولستوی نویسنده  وفیلسوف اخلاق گرای معروف روسیه که آموزه هایش سر مشق رهبران بزرگ سیاسی در جهان بوده است در کتاب اسلام وعرب دکتر گستاولوبون صفحه ۱۵۴و۱۵۹ نظریه صائبی در مورد پیامبر اسلام بشرح زیر دارد که موضوع آن  ماهیت و انگیزه پشت پرده کاریکاتورهای توهین آمیز غرب را بر ملا می سازد.

تولستوی که سر مشق  افرادی همچون گاندی بوده چنین میگوید :  شخص شخیص پیامبراسلام سزاوار همه گونه  احترام واکرام میباشد . شریعت پیغمبر  اسلام بعلت توافق آن با عقل و حکمت در آینده عالمگیر   خواهد شد .


 محمد مردی بود که  …. از میان مردمی بت پرست با اراده آهنین برخواست و آنان را به یگانه پرستی دعوت کرد و در دلهای ایشان جاودانی روح و روان را بکاشت بنابر این او را نه تنها باید در ردیف مردان بزرگ و برجسته تاریخ شمرد بلکه سزاوار است که به پیامبری او اعتراف کنیم و از دل وجان بگوییم که او پیامبر خدا بوده است.

کارل مارکس، کتاب محمد عند علما الغرب، صفحه ۱۰۱


مهاتما گاندی در کتاب اسلام  شناسی غرب صفحه ۳۶می گوید :  حیات شخص پیامبر اسلام به نوبه خود نشانه و سر مشق  بارزی برای رد فلسفه عنف و اجبار در امر مذهب میباشد .


جواهر لعل نهرو در کتاب نگاهی به تاریخ جهان می گوید :  مذهبی که پیامبراسلام  تبلیغ می کرد بواسطه سادگی و راستی و درستی آن و دارا بودن  طعم دموکراسی  وبرابری مورد استقبال توده های کشور های مجاور شد .


ولتر فرانسوی در کتاب اسلام از نظر ولتر صفحه  ۲۸و ۵۳می گوید: حضرت محمد بی گمان مردی بسیار بزرگ بود . وی جهانگشایی توانا، قانونگذاری خردمند , سلطانی دادگر و پیامبری پرهیزگار بود .او  بزرگترین نقشی را  که ممکن بود در مقابل چشمان مردم عادی ایفا کند، در روی زمین ایفا  کرد .


پیر سیمون لاپلاس ،منجم , ریاضیدان بسیار معروف فرانسوی قرن ۱۸و ۱۹ میلادی  میباشد که نظریات او تحولات بزرگی در نجوم ایجاد کرده است یکی از محققین غربی است  که در مورد دین مبین اسلام چنین اظهار نظر نموده است (مجله مکتب اسلام اردیبهشت ۵۲ صفحه۶۹) گر چه ما به ادیان آسمانی عقیده نداریم ولی آئین حضرت محمد(ص) و تعالیم او دو نمونه اجتماعی برای زندگی بشریت است بنابراین اعتراف  میکنیم که ظهور دین او و احکام خردمندانه اش بزرگ و با ارزش میباشد و بهمین  جهت از پذیرش تعالیم حضرت محمد بی نیاز نیستیم.


پرفسور ویل دورانت مورخ و نویسنده آمریکایی ۱۹۸۱ ـ ۱۸۸۵ که میلیون‌ها نفر در جهان آثار او را مطالعه می‌کنند در رابطه با شخصیت بزرگ پیامبر بزرگوار اسلام چنین اظهار نظر می‌کند:
اگر به میزان اثر این مرد بزرگ در مردم بسنجیم باید بگوییم که حضرت محمد(ص) از بزرگ‌ترین بزرگان تاریخ انسانی است. وی درصدد بود سطح معلومات و اخلاق قومی را که از فرط گرمای هوا و خشکی صحرا به تاریکی توحش افتاده بودند، اوج دهد، در این زمینه توفیقی یافت که از توفیقات تمام مصلحان جهان بیشتر بود. کمتر کسی را جز او می‌توان یافت که همه آرزوهای خود را در راه دین انجام داده باشد، زیرا به دین اعتقاد داشت. محمد(ص) از قبایل بت پرست و پراکنده در صحرا امتی واحد به وجود آورد. برتر و بالاتر از دین یهود و دین مسیح و دین قدیم عربستان آیینی ساده و دینی روشن و نیرومند با معنویاتی که اساس آن شجاعت قومی بود پدید آورد، که در طی یک نسل در یک صد معرکه نظامی پیروز شد و در مدت یک قرن یک امپراتوری عظیم و پهناور به وجود آورد و در روزگار ما نیروی مهمی است که بر یک نیمه جهان نفوذ دارد.


کسی که درباره زندگی محمد(ص) تفکر کند، مبهوت حکمت و تدبیر او می شود و محمد(ص) را زنده ای می بیند که در هیچ عصر ی نمی میرد.

ار.اف.بودلی، خاور شناس و نویسنده سوییسی


محمد(ص)، اولین پیامبری است که تمام گفته هایش پس از رحلت ضبط و تدوین شده است. از همین جا می توانیم به مقام و منزلت ممتازی که به دست آورده است، پی ببریم و دریابیم که احادیث و اقوالش چه صحت و دقت و درستی ای دارد.

آن انسان با یک اقدام شجاعانه که خالی از خطر جانی نبود، به پا خاست. او را نه تنها باید در صف مردان بزرگ تاریخ بشریت دانست، بلکه سزاوار است که به پیامبری او اعتراف کنیم و بگوییم محمد(ص)، پیغام آور از آسمان به سوی زمین است.

رسالت او دستور ثابتی است برای عالم و آن چه را محمد(ص) آورده یا گفته، با ذوق و فهم امروزی مطابق است.

کارل مارکس، فیلسوف و اقتصاددان آلمانی


دانشی که ما اروپاییان داریم تماماً از مشرق نش‍أت گرفته است، آن ها که این دانش را نخست به یونانیان( مردمی مغرور و متکبر) منتقل کردند، که این رومیان به سهم خود از آنان استفاده کردند و پس از آن که بربریت و توحش در سراسر جهان غرب گسترش یافت، مسلمانان با فتوحات خود بار دیگر آن دانش را در اروپا رواج دادند و همه این ها را مدیون محمد(ص) هستیم.

سیمون آکلی، خاورشناس انگلیسی


وقتی محمد(ص) دعوت خود را در مکه آغاز کرد، قبایل عرب در تضاد و از هم گسستگی دائمی به سر می بردند. هر قبیله ای قوانین داخلی خود را برپاداشته و در جنگ دائمی با سایر قبایل به سر می برد. اتحاد معنای خود را از دست داده و زندگی در لوای یک قانون همسان که بتواند جایگاه آن ها را در تمدن جهان مشخص سازد، غیرممکن به نظر می رسید. حجازگویی محکوم به بربریت و خشونت بود و هیچ نشان و رنگی از تمدن در آن یافت نمی شد. ۲۳ سال بعد، وقتی محمد(ص) در ۸ ژوئن ۶۳۲ از دنیا رفت، توانسته بود کلیه قبایل عرب را به دور یک پرچم گرد آورد. این واقعه ای گران به حساب می آمد. با آن که بسیاری از اعراب بدوی(صحراگرد) هنوز در دنیای بت پرستی خود در خفا به سر می بردند. محمد(ص) نیز این را به خوبی می دانست، اتحاد آنان عملی و غیرقابل گسستن شده بود. محمد(ص) نیز این را به خوبی می دانست، اتحاد آنان عملی و غیرقابل گسستن شده بود. محمد(ص) دارای ذوق و استعداد سیاسی خیلی بالایی بود. او شرایط داخلی زندگی آن ها را به کلی عوض کرد و ضمن رهایی از خشونت های بی حاصل و پراکندگی قبیله ای، هویت جدیدی برای قوم عرب ایجاد نمود. آن ها فرهنگ اصیل خود را بازیافته و تحت رهنمودهای محمد(ص) به آنچنان باوری رسیدند که در ظرف مدت صدسال، امپراطوری عرب از جبل الطارق تا هیمالیا وسعت یافت.

کارن آرمسترانگ، نویسنده و محقق آمریکایی


  دورانی که محمد(ص) در آن ظهور کرد، تاریک ترین دوران بود، روزگاری که تمدن تمام کشوره، از بلاد غول میرو گرفته تا شهرهای هند همه به هم ریخته و مضطرب بودند. نام او محمد(ص) بود. یهودیان به وعده کتاب شان منتظر شخصی به این نام بودند.

امیل درمنگهام، اسلام شناس فرانسوی


محمد(ص) برای نشر رسالت خود شتاب نداشت بلکه مدتی در سکوت زندگی کرد. مایه شگفتی و اعتماد هم وطنان خود واقع شد تا آن جا که به او لقب امین دادند. او به خود و پیامبری خود باور داشت و با این اعتماد و ایمان، وسایل اقتدار، عزت و مناعت را برای امت خویش مهیا کرد و آن ها را از مردمانی ساکن صحرا به سرورانی مبدل کرد که نصف جهان شناخته شده زمان خود را فتح کردند.

جواهر لعل نهرو، نخست وزیر استقلال طلب هند


در عصری که انحطاط روزافزون آن قسمتی از قلمرو سابق امپراطوری “دقیانوس” را در بر گرفته بود، یک مرتبه از دل بیابان ها، دشمن سرسخت امپراطوری پیر و فرسوده (و ممالک جدید) عربی به پاخاست و روز به روز پشرفت های محسوسی کرد. پیشرفت او چنان بود که گویی فقط عنایت دائمی خداوند است که لشکرهای با اخلاص آن را به سوی جهاد و پیروزی حتمی سوق می دهد، به گونه ای که پس از فتح سوریه و مصر چیزی نگذشت که امپراطوری ساسانیان را به هم ریخت و جانشینان کنستانتین را که بلاد بسیاری از دست شان رفته بود، با چنین خطری مواجه ساخت. این نهضت به ره بری یکی از بازرگانان قبیله قریش به نام ابوالقاسم محمدبن عبدالله آغاز شد. پیامبر تازه که در جوانی ثروت نداشت، در کاروان های تجاری که به سوریه و جنوب شبه جزیره عربی می رفتند، شرکت داشت.

ادوارد دومیلی، دانشمند ایتالیایی


آنچه پیامبر  اسلام را وادار به تفکر می نمود این بود که می دانست از آن روز به بعد ( روز هجرت از مدینه) رابطه او با شجره خانوادگی اجداد و خویشاوندانش قطع می شود.

در صورتی که اجداد که مجموع آن ها شجره خانوادگی را به وجود می آورند، برای یک عرب بدوی بیش از شناس نامه های امروز ارزش داشت.

امروز اگر شناسنامه خود را گم کنیم، می توانیم یکی دیگر به دست بیاوریم ولی وقتی رابطه یک عرب بدوی با شجره خانوادگی قطع می شد، علاوه بر هویت، وسیله معاش خود را هم از دست می داد.

شجره خانوادگی و قبیله یکی بود و کسی که رابطه خود را با قبیله اش قطع می نمود، بزرگترین مایملک مادی و معنوی خود را در این جهان از دست می داد.

بسیاری از تذکره نویسان مسلمان، متوجه اهمیت فداکاری محمد(ص) هنگام مهاجرت از مکه به مدینه نشده اند.

من تصور می کنم که بزرگ ترین فداکاری محمد(ص) در راه الیمانش همین بود که رابطه خود را با قبیله اش قطع کرد و از مکه به طرف مدینه مهاجرت نمود.

محمد(ص) اره ای به دست گرفت و برای پیشرفت اسلام، شجره خانوادگی خود را قطع کرد، یعنی درختی را قطع نمود که بدون آن، در وسط دو پهنه نا محدود که یکی پهنه صحرایی بی پایان و سوزان عربستان و دیگری پهنه آسمان آتشین آنجاست، نمی توانست زندگی کند.

کنستان ویرژیل گئورگیو، نویسنده ایتالیایی


محمد(ص) به عنوان انسانی سواد نیاموخته(امی)، آن چنان که در قرآن نیز به همین صورت وصف شده، اهل خواندن و نوشتن نبود. او که توانایی خواندن و نوشتن را تنها هنگامی فراگرفت که کلام خدا در غاری دورافتاده بر فراز بیابان های مکه بر او هویدا شد. نزدیکی محمد(ص) به خدا، پیوند او با واقعیات برین، همه و همه محصول ذات پاک و بکر او در مقام مردی صحرانورد بود.

ماریا ریکله، شاعر معروف آلمانی


من می خواستم شخصیت محمد(ص) را به صورت واقعی تا آن جا که قدرت دارم، مجسم کنم… او با کمال اعتقاد به خود نشو و نمو کرد. بزرگ و کوچک در کارهای خود جهت مشورت به او مراجعه می کردند. او زندگی خود را با زحمت از دست مزد خود می گذراند. او ثروتی نداشت و به دست مزد خود اکتفا می کرد. سرمایه او در جوانی راست گویی، امانت داری، پاک دامنی و اخلاص بود. به خدا سوگند، همین صفات کمال، بهترین و پر ارزشترین ثروت هاست. آری، چنین بود اوصاف شایسته محمد(ص) در میان اجتماعی که نه اخلاق داشت و نه کمال را درک می کرد.

امیل برنامکارم، خاورشناس انگلیسی


محمد(ص) رشد فکری یافت و نمو جسمی پیدا کرد ولی مال و ثروتی برای خود ذخیره نکرد. او مانند یک “کارگر” اجیر می شد و مزد می گرفت، ولی ثروتمند نشد و چیزی ذخیره نکرد. هیچ وقت نشد که پول و مادیات در دل او اثر کند.

وقتی به مدینه آمد، می توانست در بهترین وضع زندگی کند. به ویژه وقتی جنگ هایش تمام شد، غنیمت ها از هر طرف به خزانه اش سرازیر بود ولی با این همه، در همان وضع سادگی و زهدش باقی ماند. خوراکش، آب گوشت و خرما و دوغ بود و گاه گاهی شربت و عسل تناول می کرد، ولی بیشتر وقت ها خوراکش خرما و دوغ بود. همیشه روی حصیر می نشست. لباسش مانند خوراکش خیلی ساده و بی آلایش بقود.

ار.اف.بودلی، خاور شناس و نویسنده سوییسی


شکی نیست که محمد(ص) از مردان بزرگ و مصلحانی است که به حقیقت، خدمت بزرگی به بشر کرده است و همین برای فخر او کافی است که یک ملتی را به نور حق هدایت نمود و آنان را وادار کرد که به صلح و آسایش و آرامش بگراید و راه ترقی و مدنیت را به رویش باز کرد. بدیهی است آن چه کرده، کار بزرگی است که فقط از شخص قوی و با عزمی، ساخته است و چنین شخصی به حق، سزاوار همه گونه اکرام و احترام است.

لئو تولستوی، نویسنده معروف روسی


درستی و صداقت محمد(ص) بود که مردم اطرافش را تحت تاثیر قرار می داد. تازه مسلمان، مسحور افسون شمشیر محمد(ص) نشده بودند. بلکه کلام تاثیرگذار، قاطع، ناب و بدیع محمد(ص) که مستقیماً از قلب هستی یعنی همان آفریننده جهان برخاسته بود، آنان را شیفته و مسحور کرده بود. جست و جو برای یافتن حقیقت غایی- و نه جاه طلبی- محمد(ص) را به طرح این پرسش ها برانگیخته بود: حیات چیست؟ مرگ چیست؟ من به چه باید باور داشته باشم؟ وظیفه من در این دنیا چیست؟

بگذار او را هر چه می خواهند بنامند. هیچ امپراطوری با تاج و دیهیم خویش چنین مورد اطاعت واقع نشده است که آن مرد در عبای ساده دست دوخت خود. او که طی ۲۳ سال متحمل سخت ترین مصایب و آزمایش های زندگی شد و مشقات فراوان بر او گذشت. من شخصاً تمام خصوصیات یک قهرمان راستین را در او مجسم می بینم. همین و بس. این حکم قرآن بود، همان رحمت الهی و پاداش اخروی که محمد(ص) به پرهیزکاران نوید داده بود. این آتش اشتیاق الهی بود که چنان حمایت چشم گیر و گسترده ای را برای وی به ارمغان آورده بود. نه بی بندو باری و هرزگی.

توماس کارلایل، اندیشمند معروف انگلیسی


محمد(ص) مردی غیور و پرشور و نشاط بود و همیشه از حق دفاع می کرد و با باطل می جنگید. او پیامبر  آسمانی بود و همواره می خواست رسالت آسمانی خود را به بهترین وجه ادا کند و همان طور هم موفق شد، زیرا نشد روزی هدفی را که برای آن مبعوث شده بود، فراموش کند و هرگونه بلایی را در راه رسیدن به آن هدف تحمل می کرد تا این که به آنچه می خواست، رسید.

ادوارد لین، خاورشناس انگلیسی


محمد(ص) به عنوان انسانی خارق العاده، در کتابش قرآن، میراثی جاودانه از خود به جای گذاشته است. ارزشمندترین گوشه قلبم، مسخر تصویری از بهشتی است که محمد(ص) در کتابش نوید برخورداری از آن را داده است.

ولفگانگ گوته، شاعر معروف آلمانی


در طول تاریخ، مسیحیان و مسلمانان همیشه با خشونت و سنگدلی خاصی با هم برخورد کرده اند، که در این میان ما چاره ای نداریم جز آنکه خود را به عنوان متجاوز مقصر بشناسیم، چرا که آنان در همه اعصار مهیای آن بوده اند تا به احترام شارع آسمانی دین ما مسیحیان به مصالحه های کلانی تن بدهند. در حالی که ما در برابر آن ها و پیامبرشان کاملاً اهانت آمیز و شنیع عمل کرده ایم و حتی یک امتیاز به سود آن ها روا نداشته ایم. کلیساهای شرقی مورد حمایت مسلمانانند و مجازند که مناسک دینی خود را به جای آورند، اما در اروپا… حتی مرگ را بر حمایت از فرقه مسلمان و اجازه به جای آودن آزادانه شعائر دینی شان ترجیح می دهند. ما به محمد جفا کرده ایم.

هنری بولینگ بروک، دانشمند آلمانی


اگر تهور سیاسی محمد(ص) تنها دارایی او بود، مستحق دریافت ستایش های ما نمی شد. حال آنکه موفقیت های او بیشتر متکی بر بینش دینی ای بود که به اعراب انتقال داد و تشنگی روحانی آن ها را سیراب نمود. محمد(ص) و مسلمانان اولیه، به هیچ وجه و برخلاف آنچه در ذهن مردم غرب می گذرد، موفقیت را به سادگی به دست نیاوردند. آن ها با تلاشی سخت و خشن راه خود را هموار نمودند و اگر پایداری محمد(ص) و یاران اولیه نبود، رسیدن به هدف کاری غیرممکن می نمود. درست است که در طی همه این سالیان پرمخاطره، محمد بر این باور بود که وحی الهی را دریافت می کند، ولی همه استعدادهای طبیعی خود را هم برای پیش برد اهداف به کار گرفت. مسلمانان نیز کاملاً از توانایی های اختصاصی پیامبر خود باخبر گشته و هوشیارانه فهمیدند که او در حال تغییر جریان تاریخ است.

کارن آرمسترانک، نویسنده و محقق آمریکایی


در غرب، هرکه در زمینه اسلام به مطالعه و تحقیق می پردازد و با تصویر گری سنتی از محمد(ص)- آنچنان که طی سده ها نفرت و دشمنی در جهان مسیحیت گسترش یافته است- خو می گیرد، با مشاهده خصوصیات عرفانی و معنوی نیرومندی که از سوی سنت صوفی گری به این مرد نسبت داده شده شگفت زده خواهد شد، مردی که یک اروپایی معمولی عادت کرده او را به عنوان سیاستمداری حیله گر و شهوت ران و در بهترین حالت به عنوان بنیانگذار بدعتی که از مسیحیت نشأت می گیرد، بشناسد. حتی تازه ترین پژوهش ها در مورد پیامبر اسلام که صداقت و نگرش عمیقاً مذهبی وی را نشان می دهند، هیچ چیزی  از عشق عرفانی را که پیروانش نسبت به او احساس می کنند، فاش نمی کند. پیامبری که تا این اندازه به این اصل که خود او فرستاده خداست اطمینان داشت، بی گمان می بایست بزرگ مردی عبادت پیشه باشد، چرا که او درست از طریق دعا و نیایش موفق شده بود بارها و بارها حضور خدایی را که وی فرستاده بود، درک کند.

آنه ماری شیمل، خاورشناس و اسلام شناس آلمانی


پیشرفت و موفقیتی را که محمد(ص) در راه هدف خود کسب کرد، نشانه نیروی شگرف و عظیمی بود که در وجود او قرار داشت. شما ملاحضه می کنید که دکتر “مارکس”  که یکی از فلاسفه بزرگ است، چه شهادت گران بهایی درباره محمد(ص) می ده، وقتی که می گوید: محمد(ص)، نمونه کامل فرماندهی و رمز سیاست است. پیامبر گرامی، مجسمه سیاست دینی و بدون هیچ شبهه و گفت و گویی، بزرگ ترین و شریف ترین مردان سیاسی است. از بدو خلقت تاکنون نظیری برایش به وجود نیامده است و تنها اوست که به حق سزاوار لقب”سیاسی دینی” شده است. فقط این شخصیت (حضرت محمد(ص) است که جامع جنبه دینی، علمی، سیاسی و دنیوی و اخروی شده است.


اگر کسی از من بپرسد که محمد(ص) که این همه مورد ستایش تو قرار گرفته، کیست، من با کمال احترام و ادب خواهم گفت: این مرد نامی و سرو بی مانن، کسی است که علاوه بر این که فرستاده خداوند بود، رییس و بزرگ حکومت اسلامی و واضع شریعت بی مانند آن است و همان گونه که حکومت او مرجع و پناه تمام مسلمانان و حامی مصالح اجتماعی آن ها بود، خود محمد(ص)، بانی و موسس آن، به تمام معنا، بزرگ ترین پیشوا و فرمان ده سیاسی بود. سیادت و فرماندهی که بشر از آن برخوردار است، تجلی می نمود و در حقیقت، نظیر و مانندی برای آن نبوده و نیست.

واکستون کوستا، دانشمند ایتالیایی


محمد(ص) از شخصیت های ممتاز جهان بود که با داشتن خصایل و استعداد بی مانند، همیشه و در همه اوقات کوشش داشت اوضاع به ریخته زندگی مردم جهان را سر و سامان دهد و یک جامعه عالی انسانی به وجود آورد. وقتی با یک نظر دقیق، سرزمینی را که این مرد بزرگوار از آن برخاسته و عظمتی را که در سایه لیاقت خویش به دست آورده است مطالعه می کنیم، نمی توانیم از حیرت و تعجب خودداری کنیم.

کلود اتین ساواری، اسلام شناس فرانسوی


محمد(ص) مرد بسیار بزرگی بود که بزرگ ترین مذاهب را برای بشر به ارمغان آورد. محمد(ص) برای اعراب دینی جدید آورد و به آن ها آموخت که خدای یگانه را پرستش کنند.

بی شک، محمد(ص) بسیار بزرگ بود و مردانی بزرگ نیز در دامان فضل و کمال خویش پرورش داد. او قانون گذاری خردمند، سلطانی دادگستر و پیامبری پرهیزکار بود و بزرگترین انقلاب های روی زمین را پدید آورد.

در وجود محمد(ص) چیز عجیبی است که بسیار پسندیده و دل نشین است. او انسان را به تعجب و تقدیر وا می دارد، به این که با جان خود در این نبردها، به تنهایی در مقابل آن همه مردم مشرک که در برابر او بودند و می خواستند افکار او را ازبین ببند، ایستادگی کرد و مردم را به عبادت خدای یگانه فراخواند. او سال ها در راه دعوت به خدا شکنجه و آزار را تحمل کرد.

فرانسوا ولتر، اندیشمند فرانسوی


او تمام خرافات و کارهایی که موجب به هم زدن اجتماع بشری و پیش آمدهای ناگوار و سلب ارده کار و فعالیت می شد، مانند جادوگری، فال بینی و طالع بینی، همه را از بین برد. خود ایشان با آن کمالات(ثبات قدم و استقامت) و آن جهاد با عظمت و صبر و بردباری در مقابل پیش آمدهای هولناک و تحمل آن همه مشقات، بهترین و بالاترین نمونه انسان کامل جامعه ای است که می خواست تشکیل دهد.

جان بروا، روزنامه نگار فرانسوی


باید همیشه به یاد داشته باشیم که محمد(ص) هرگز دعوی آن نکرد که دارای خصایص فوق بشری است. بشری بود که بر او وحی می رسید و نمی خواست که جز این باشد و چون مکیان از او معجزه می خواستن، می گفت که تنها معجزه در زندگی او آن است که وحی الهی را به عربی فصیح دریافت و آن را به صورت این قرآن تقلیدناپذیر، بر همگان آشکار کرده است. محمد(ص) می دانست که او صرفاً واسطه است و هنگامی که هم میهنانش از او خواستند تا راستی پیام خود را با آوردن معجزه مدلل سازد، بر او وحی آمد: “بگو! گر از انس و جن جمع شوند که نظیر این قرآن را بیاورند، ولو بعضی از آنان پشتیبان بعضی دیگر باشند، نمی توانند.” با آن زبان آوری اعراب و با آن سنت کهن و سابقه والا که در شاعری داشتند، حتی یک جمله نتوانستند بگویند که بتوان از نظر شکل و محتوا به قرآن مانندش کرد.

آنه ماری شیمل، خاورشناس و اسلام شناس آلمانی


فوق العاده بر نفس خویش مسلط بود. کم سخن می گفت، ولی زیاد فکر می کرد. دارای عزم و اراده بی نهایت قوی بود. اگرچه وارستگی و سادگی وی حیرت انگیز بود، با این حال فوق العاده مقید بود که همیشه خود را تمیز و پاکیزه نگه دارد. در تمام عمر حتی اوقاتی که ثروتمند بود، هیچ وقت کارهای شخصی خود را به دیگری واگذار نمی کرد. قوت و توانایی او در تحمل مشقت و رنج فوق العاده بوده است. یکی از غلامانی که هیجده سال در خدمت وی به سر برده است،  می گوید: (( در تمام این مدت، یک حرکت یا سخن ملامت آور از پیامبر مشاهده نکردم.)) در جنگ، بی نهایت دلیر بود و از هیچ خطری فرار نمی کرد. با این وصف، هیچ وقت هم بدون جهت خود را به مخاطره نمی انداخت و آن بی باکی و تهوری که عموماً در عرب دیده می شد، در او نبود.

گوستاو لوبون، اندیشمند و نویسنده فرانسوی


هنگامی که محمد(ص) در مدینه اقامت گزید، در صدد برآمد در دولت جدید، برادری دینی را جانشین روابط خونی کند و از رقابت مهاجران که از مکه آمده بودند و انصار که مسلمانان مدینه بودند، جلوگیری کند، زیرا آثار این رقابت نمایان شده بود. از این رو، هر یک از انصار را با یکی از مهاجران برادر خوانده کرد و گفت تا هنگام نماز در مسجد با هم باشند.

ویل دورانت، نویسنده امریکایی


انسان از عنایتی که محمد(ص) به کودکان داشت، احساس آرامش می کند. او عادت زنده به گور کردن دختران را حرام کرد. همیشه در فکر یتیمان بود. از محبت به کودکان لذت می برد. روزی محمد(ص) نماز می خواند که در هنگام سجده، حسین(ع)، فرزند علی(ع) روی کمر او نشست. آن قدر صبر کرد تا این که او به اندازه ای که می خواست، نشست و پایین آمد.

آل.آ. سیدیو، حاورشناس فرانسوی


محمد(ص) به کودکان علاقه بسیار داشت و با آنان گرم و مهربان بود. او می توانست خود را وارد بازی و روح کودکان کند و دوستان چندی در میان آنان داشت. با کودکانی که از حبشه آمده بودند، بازی می کرد و به زبان حبشی با آنان سخن می گفت. در یکی از خانه های مدینه، پسری بود که محمد(ص) با او بازی می کرد. روزی کودک را متاثر یافت و علت را پرسید. وقتی کودک به او گفت بلبل محبوب او مرده است، آنچه قدرت در قدرت داشت، برای تسلی خاطر او به کار برد.

مونتگمری وات، اندیشمند اسکاتلندی


قناعت پیامبر به اندازه ای بود که ضرب المثل شده بود. روایت شده است ایشان دو نوع غذا را با هم نمی خورد، مگر به طور تصادف. اگر گوشت میل می کرد، دیگر خرما نمی خورد و اگر خرما میل می کرد، دیگر گوشت نمی خورد. خیلی شیر ر ا دوست می داشت،‌چون شیر هم سیر و هم سیرابش می کرد. چه بسا ماه به ماه در خانه پیامبر،‌آتش برای پختن نان یا غذایی روشن نمی شد. وقتی که گرسنگی سختی پیش می آمد، سنگی را به شکمش می بست تا کمتر احساس گرسنگی کند.

فونس اتین دینیته، اندیشمند اسپانیایی


حضرت محمد(ص) خوش مشرب بود. مردم را با هم دوست می کرد و از هم متنفر نمی ساخت. با سخاوت ترین فرد هر ملتی را احترام می کرد و بر آن ها می گماشت. بر اصحابش ترحم می کرد و حقوق هم نشینان را نگاه می داش، طوری که هر کسی خیال می کرد اورا بیش از دیگران دوست می دارد. اگر کسی برای کاری با او رفیق می شد یا نزدش می رفت، صبر می کرد تا او از ایشان جدا شود. اگر کسی چیزی می خواس، یا حاجتش را می داد یا جوابش را با زبان خوش می داد. با سعه صدر و اخلاق پسندیده ای که داش،‌هیبت و نفوذ خاصی در مردم داشت. هر کس دعوتش می کرد، اجابت می کرد و هر کس هدیه می دا، می پذیرفت و عوضش را می داد.

آندره دیسون، اسلام شناس فرانسوی


پیش از هر چیز سر تا پای او را ایمان به خدای با عظمت و اقتدار و ایمان به روز قیامت و رستاخیز فرگرفته بود. آن یقینی که دل او را پر کرده بو،‌به قدری زیاد بود که از او به بیرون تراوش می کرد. پیامبر ادراک کرد که مجبور است نور(اسلام) را نشر دهد و راه را برای برادرانش که در تاریکی به سر می بردند، نمایان و روشن سازد تا آن ها را از گمراهی نجات دهد. به همین جهت،‌به سرعت، جامعه کوچکی را در مکه تاسیس کرد. چیزی که این جماعت را به هم ارتباط می داد، اعتقاد به خدایی بود که به چشم دیده نمی شد و او خالق دنیا و مالک جان ها بود.

یولیوس ولهائوزن، خاورشناس مشهور آلمانی


ما و مسلمانان با هم زندگی می کنیم، آن ها به هر دو رسالت عیسوی و محمدی عمل می کنند، ولی ما به رسالت دوم عمل نمی کنیم. اگر منصف بودیم یا آن ها در کنار هم قرار می گرفتیم زیرا در رسالت آن ها چیزی وجود دارد که برای هر زمانی ملایمت دارد و پیامبرشان کسی است که عرب از تبری جستن از قرآن و فصاحت آن ناتوان مانده اند. بلکه تاریخ مردی فصیح تر در زبان، بلیغ تر در منطق و بزرگ تر در آفرینش مانند او نیاورده بود و این نشانه آن است که پیامبر اسلام از صفات حمیده ای که به او اهلیت یک پیامبر خاتم حلقه های انبیا را داده است، برخوردار بوده و اکنون صدها میلیون انسان دیانت او را به گردن گرفته اند.

رنه دکارت، فیلسوف معروف فرانسوی


حضرت محمد(ص) پیامبری که مبادی و مبناهای دینی برگزیده ای دارد که با ادیان یهودیان، مسیحیان و غیره اختلاط داشت و آن ها را برای بیدار کردن شعور دینی قوم خویش مناسب می دانست. این مبانی که… به عقیده او برای تثبیت انسان بر طبق اراده الهی ضرورت دارند. لذا آن ها را به صداقت، امانت و بر اساس الهامی تلقی می کرد که تاثیرات خارجی آن را تایید می کردند. وحی الهی بر او نازل شد و او به وحی بودن آنچه به زبان او جاری شده بود باور داشت.

گلدزیهره خاورشناس مجارستانی


همه درباره وی می گویند علاوه بر این که عرفان آسمانی را بر مردم عرضه می کرد، اعمال زندگی و جهادهای بزرگ و رسیدگی به امور مذهبی و سیاسی او کاملاً  حساب شده بود که قدرتی مافوق انسانی، قدرتی که غیر از نیروی خدایی چیز دیگری نبود،‌از خواسته های او پشتیبانی می کرد. قرآن هم که برترین کتاب های آسمانی است ، این مسائل را به خوبی تاکید می کند. هر یک از حرکات و سکنات این پیامبر بزرگ حاکی از یک دنیا شگفتی های بی مانند است او در معاشرت خود با دیگران، در معاملات بازرگانی، در نصایح و اندرزهایی که به دوستان خود می داد و بالاخره در کوچک ترین دقایق زندگی چنان والا و بزرگوار بود که تا کنون هیچ یک از پیامبران نتوانسته اند مانند او مقامی چنین بالا و ارزنده داشته باشند. آیا برای شناختن این شخصیت بزرگوار لازم است مسلمان باشیم تا بدانیم او چه انقلاب اخلاقی به وجود آورده است؟ نه هرگز! زیرا شکوفایی قانون او چنان روشنی در جهان به وجود آورد که همه مردم دانستند فرمان او شامل حقایق تازه ای است که تا آن روز کسی درک نکرده بود.

آلن دوسیله، اسلام شناس فرانسوی


او پرستش گاه ها، خدایان، ادیان، عقاید، اندیشه ها و نفوس را متحول کرد. صبر او در پیروزیع بلند همتی او تماما در جهت یک عقیده بو، نه نوعی تلاش برای فرمان روایی، نمازهای بی نهایت او، زمزمه های سری او با خدا،‌مرگ او و پیروزی او بعد از مرگ، همه گواه بر عدم هوی خواهی اوست. ایمانی راسخ به او قدرت داد تا یک عقیده دینی را اصلاح کند. این عقیده دینی دو اقرار دارد: یگانگی خدا و غیر مادی بودن او، اول این که، خدا چیست، اقرار بعدی این که خدا چه نیست. ابتدا سرنگونی خدایان دروغین با شمشیر، سپس شروع یک عقیده با گفتار، حکیم، سخن ران ، رسول، قانون گذار، سلحشور، فاتح ابواب عقاید، اعاده کننده منطقی در آیینی بدون تجسم خدایان و سرنگون کننده طاغوت های زمان، کسی نیست جز محمد(ص). حال سوال این که، با توجه به همه معیارهایی که عظمت بشری سنجیده می شود، آیا هیچ کس بلندبالاتر از محمد(ص) وجود دارد؟ محمد(ص) در چنین زمینه هایی متنوع از تفکر و رفتار بشری تربیت شده است. ریز و درشتی که در مورد زندگی خصوصی و خطابه های عمومی او ذکر شده، دقیقاً سندیت دارد و از روی ایمان، صادقانه برای روزگار ما نگه داشته شده است. صحت یادداشت ها آنقدر حفظ شده است که نه فقط پیروان مومن به او،‌بلکه به وسیله منتقدان متعصب او نیز تایید شده است. محمد یک معلم مذهبی، یک مصلح اجتماعی، یک رهبر اخلاقی معنوی، تجسم بزرگ اجرایی کردن امور، دوستی باوفا، همنشینی زیبا، شوهری علاقمند، پدری با محبت بود، همه را با هم داشت. مرد دیگری در تاریخ نیست که در هر کدام از این جنبه های مختلف زندگی بر او برتری یابد، یا با او برابری کند. فقط آن شخصیت نوع دوست بود که چنین کمالات باور نکردنی را در خود جمع کرده بود.

پیتر لامارتین، شاعر بزرگ فرانسوی


جالب است بدایند که بهترین کسی که امروزه بدون هیچ چون و چرایی در قلب میلیون ها انسان جا گرفته، محمد(ص) است. از این جا من متقاعد شده ام که این شمشیر نبود که در آن روزها مردم زیادی را تسلیم پیامبر کرد. محمد(ص) سخت ساده زیست بود، مثل دیگر پیامبران متقی بود، به شدت امانت دار بود. از خودگذشتگی شدید نسبت به دوستان و پیروان، جسارت، بی باکی، توکل مطلق به خدا و رسالت شخصی از ویژگی های محمد(ص) بود. قبل از استفاده از این ویژگی ها، او به هیچ وجه از شمشیر برای برداشتن سدهای جلوی راه خود استفاده نمی کرد. وقتی من دومین جلد کتاب ((زندگی نامه پیامبر)) را تمام کردم، متاسف بودم که چرا نمی توانم از این زندگی بیشتر بخوانم.


 

برگزاری گفتمان دینی در حوزه ریحانة النبی(س)سنندج

برگزاری گفتمان دینی درحوزه ریحانة النبی(س) باموضوع : وحدت اهل تشیع وتسنن.

گفتمان دینی با عنوان ” وحدت اسلامی  "درحوزه ریحانة النبی(س) سنندج برگزار گردید. استاد این گفتمان جناب آقای حسینی از ااساتید دانشگاه بودند.

ایشان اشاره کردند:شبکه های ماهواره ای درصدد هستند که وحدت بین

شیعه وسنی راازبین ببرند.شبکه هایی مثل BBC و دیگر شبکه ها در پی آن

هستند که حق و باطل رادرهم بیامیزند و باطل را به جای حق جلوه

دهند.درشبکه های ماهواره ای برنامه های مستهجن و بابرنامه ریزی دقیق

علیه اعتقادات شیعه پخش می شود که سبب شده نسبت به شیعه نفرت

ایجاد شود. در حالی که مذهب تشیع،مذهب ناجیه و برتر است. درادامه

اشاراتی به مشترکات اعتقادی اهل تشیع و اهل تسنن داشتند.

درپایان هم به حدیثی از امیرمؤمنان دررابطه با شناخت حق اشاره کردند:

“هرگاه حق راشناختی ؛آنوقت حقیقت را خواهی شناخت “

حق ،خدای رحمان ،قرآن ، پیامبر وائمه معصومین(علیهم السلام ) هستند.

 

 

 

بزرگترین درد دنیا...

بزرگترین درد دنیا اینه که ببینی اونی

که تا دیروز دردهاتو میکشیده داره

درد میکشه اون یه نفر….

                                     مادر

اسراف وصرفه جويي در اسلام

مسئله اسراف و قناعات از مفاهيم و گزاره هاي مورد اهتمام دين مبين اسلام است که به بيان هاي مختلف در آيات قرآني و روايات اهل بيت عليه السلام مورد بحث و تأکيد گسترده اي قرار گرفته است.

معني و مفهوم اسراف :

اسراف در لغت به معني تجاوز و زياده روي است، بنابر اين در مورد اعتقادي و همچنين  در تمام افعال و اعمال انساني متصوران  به  گونه اي که تجاوز و زياده روي و زياده خواهي از هر چيز ي مصداق اسراف و عامل آن را اسراف مي نامند به گونه اي که انسان درباره خود يا ديگري چيزي را که دروغ و سزاوار نيست معتقد شود يا در جايگاهي قرار بگيرد که فاقد شايستگي هاي لازم در آن جايگاه  مي باشد .
يا حتي بيهوده تلف نمودن فرصت ها يا وقت گذراني در امور غير ضروري و نيز آنچه که سزاوار تصديق و اعتقادات باور نداشتن مثل ضرورت اعتقاد به خدا، نبوت، امامت و معاد و …. که از نظائر اسرافند.

قرآن کريم در اينگونه موارد ، نمونه هايي مي فرمايد :
الف) اعتقاد فرعون به ربوبيت خودش :
« يا ايها الملأ ما لکم ما علمتُ لکم من اله غير » ( سوره قصص آيه 38 )
« که براي شما خدايي نمي شسناسم »

پاسخ خداوند به فرعون :
« و ان فرعون لعالٍ في الارض و انه لمن المسرفين » ( سوره يونس آ يه 81 )
« و فرعون برتري طلبيد در زمين و پروردگار عالم او را از مسرفين خواند»

ب) عدم ايمان به خدا ، نبوت ، امامت ، معاد و عدل :
و اين چنين جزا مي دهيم کسي را که از حد بگذراند (اسراف) به پروردگارش ايمان نياورد و عذاب آخرت سخت است .

اسراف و تبذير :
اسراف به معناي تجاوز از حد و زياده روي کردن است ،که آن يا از جهت کميت است ،که صرف کردن مال است در مورد ي که سزاوار نيست و يا از جهت کيفيت است و آن صرف کردن مال است در موردي که سزاوار است، لکن بيشتراز آنچه شايسته است و از همين جهت صرف مال را در موردي که سزاوار نيست ( تبذير ) گفته اند. و صرف مال را در زيادتر از آنچه سزاوارمي باشد ( اسراف ) دانسته اند..

اسراف حتي در امور مباح هم جايز نيست :

موضوع صرفه جويي به قدري در اسلام اهميت دارد که علماي اخلاق تأکيد مي کنند سزاوار است مؤ من در امور مباح سعي کند که اسراف نکند، مانند اسراف در خواب ، بيداري ، حرف زدن ، خوردن چنانکه در حديث است. خدا پر خور و پرخوابي را دشمن مي دارد.

در نکوهش اسراف و تبذير ، و ارزش و جايگاه ميانه روي و بهره گيري صحيح از نعمت هاي الهي در آيات قرآني و روايات اسلامي سخن فراوان به بيان آمده است. برخي از اين آيات عبارتند از :

اسراف و تبذير در نگاه قرآني :
1- اسراف کاران از اصحاب آتش اند :
« و ان المسرفين هم اصحاب النّار »
« و همانا اسراف کاران همراهان آتش اند » ( غافر / 43)

2- خداوند گمراه کننده مسرفين است :
« کذالک يُضلّ الله من هو مسرفٌ مرتاب »
« و بدينسان گمراه کند خدا هر که را که فزوني خواه و شک آورنده است. » ( غافر / 43)

3- خداوند اسراف کنندگان را دوست نمي دارد :
« و لا تسرفو لا عيب المسرفين »
« اسراف نکنيد چرا که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمي دارد » ( انعام / 141)

4- درست و صحيح مصرف نکردن مبغوض خداوند است :
« کلوا والشربوا و لا تسرفوا انه لا عيبالمسرفين »
« بخوريد و بياشاميد ولي هرگز اسراف نورزيد همانا خداوند اسراف کاران را دوست ندارد»

5- ميانه روي در هرکاري حتي در انفاق پسنديده است :
« والذين اذا انفقوا لم يسرفو و لم يفتروا و کان بين ذالک قواماً »
« و آنانکه گاهي انفاق کنند نه فزون رفتند و نه سخت گيرند و با شد ميان اين اندازه ها»

از تدبر در آيات قرآن کريم بخوبي درمي يابيم که مسئله اسراف در معناي بسيار وسيعي در قرآن بکار برده شده است.
همانگونه که در روايات نيز آمده است اسراف مراتب مختلفي دارد ! به گونه اي که گاهي مختص به خوردن و آشاميدن است و گاهي ضايع کردن نعمات معنوي ، مادي و حتي استفاده نادرست از امکانات معنوي در زمره ظلم و اسراف اختصاص يافته است.

نکته جالب توجه توصيه قرآن به بازگشت اسراف کنندگان از راهي که در پيش گرفته اند به راه نيکي و صرفه جويي است. از اين رو تأکيد مي کند که مسرفين از رحمت و بخشش الهي مايوس نشوند . خداي متعال در آيه 27 سوره بني اسرائيل نيز اينگونه تکليف مي کند که : در فرهنگ اسلامي همانگونه که ديديم، زياده روي در مصرف و استفاده از نعمت هاي مادي را از پائين ترين مراتب اسراف مي داند، گستردگي مقوله اسراف آنچنان است که حتي در بحث عقايد و اعمال فردي و اجتماعي راه پيدا نموده و به جرأت مي توان گفت : در هيچ مذهبي به اين اندازه برميانه روي و اعتدال سفارش و تأکيد نشده است.

جايگاه قناعت در روايات :

1- ميانه روي لشگر عقل ؛
« امام کاظم (ع) : در وصيت نامه اي به هشام يکي از لشگريان عقل را ميانه روي از لشگريان جهل زياده روي است.»4

2- بخشش وترحم اسراف کار هم مذموم است :
« حضرت امير (ع) : زياده روي و اسراف مکن زيرا بخشش ( اسراف کار مورد ستايش نيست و تنگدستي او هم مورد ترحم واقع نمي شود»

3- ميانه روي باعث پايداري نعمت مي شود :
» امام موسي بن جعفر (ع) : به کسي که در زندگي ميانه روي و قناعت کند نعمت او باقي مي ماند و آنکه با تبذير و اسراف زندگي کند ، نعمتش از بين مي رود »6

4- زياده از حد اسراف است :
« اميرالمؤ منين (ع) : هر چيزي بيشتر از اقتصاد ( ميانه روي ) اسراف است »7

علاوه بر اين در سخنان گوهر بار ائمه و ائلياء الهي (ع) اسراف و زياده روي به عنوان عوامل تباهي مال و ثروت و از بين رفتن برکت و مقدمه و زمينه فقر و تنگدستي ياد شده است.

قناعت فضيلت بزرگان :

در کنار بحث اسراف که همواره در اسلام مورد مذمت قرار گرفته مسئله قناعت از جمله ي خصلت ها و ويژگي هاي ارزشمند براي يک مسلمان بشمار مي رود، و همواره مورد توجه اسلام و اولياء دين قرار گرفته است. در فرهنگ اسلامي صفت قناعت از جمله صفات فاضله و اخلاق حسنه و از آن بعنوان وسيله اي که سعادت ابدي آدمي را به دنبال داشته است بي ترديد جاي گرفتن قناعت در فرهنگ اسلامي و ترويج آن توسط بزرگان اهل فن صرف نظر از جايگاه علمي و تأثيرات شگرفي که در زندگي آدم ها دارد موضوعي کاملاً تثبيت يافته ي تجربي است که آدمي همواره عدم رعايت آن را از دست دادن فرصت ها و داشته هاي خويش به تلخي تجربه نموده است.
اين تجربه آن زماني تلختر و کشنده است که آسيب زدگي اجتماع و زندگي مردمان بعلت قناعت ناپذيري و گرايش به اسراف و تبذير باشد. 
امام باقر (ع) مي فرمايد :
« هر که قناعت کند به آنچه که خدا به او مي دهد، غني ترين مردم است ».

در بسياري از کتب اخلاقي خو گيري نفس انسان با صفات برجسته اخلاقي نقطه آغاز حرکت انساني به سمت کمال حقيقي آسماني بشمار مي آيد.
از جمله اين صفات برجسته، قناعت پذيري و قانع بودن به موهبت هاي خداوند ي است. در حقيقت علماي اخلاق در کنار بيان فضيلت هاي قناعت ، روش هاي تحصيل اين صفت پسنديده مورد بحث و بررسي دقيق قرار داده اند و به صورت مفصل به اين امر پرداخته اند.

بر اين اساس در مي يابيم که در آموزه هاي ديني ما علاوه بر اينکه مسئله قناعت و صرفه جويي يک مسئله تأثير گذار در جامعه به حساب مي آيد به ابعاد اجتماعي  آن نيز پرداخته شده و بعنوان يک فضيلت همواره مورد تشويق قرار گرفته است.

به هم پيوستگي اجتماع و اثر پذيري تغيرات زندگي مردم بر يکديگر و ضرورت ، گريز از آسيب هاي طبيعي و غير طبيعي و نيز در نظر گرفتن نياز هاي روز مره و آينده زندگي نياز آدمي را به رعايت فرهنگ قناعت صد چندان مي کند.
صرفه جويي و قناعت در ابيات و هنر ايراني :

ادباء ، شعرا، هنرمندان ايراني در طول تاريخ به لحاظ دغدغه هاي فراوان از پيامد هاي اسراف سخنان فراواني را در اين زمينه به يادگار گذاشته اند. سعدي شاعر شيرين سخن ايران در کتاب بوستان سعدي از بدي اسراف و تشويق به صرفه جويي چنين آورده است.
چو کم خوردن طبيعت را .

راه هاي مبارزه با اسراف :
الف ) استفاده از ظرفيت هاي ديني عمومي :
مردم ايران بعلت پيوند با دين و مظاهر مقدس ديني که دارند بخوبي سنت هاي نهادينه شده را مي پذيرند و بر آن مي گمارند.
بيان و آيات قرآن کريم و احاديث نوراني معصومين عليه السلام در مذهب اسراف و ترغيب به صرفه جويي بهترين راه کارعمومي سازي و نهادينه سازي فرهنگ صرفه جويي و پرهيز از اسراف است .

ب ) باز نگري وقايع تاريخي و رخدادهاي طبيعي :
به تصوير کشيدن سرانجام اسراف کاران در همه طبقات اجتماعي و پيوند آنها با اتفاقات طبيعي از جمله عوامل باز دارنده اسراف گرايي و سوق دادن جامعه به سمت و سوي قناعت و صرفه جويست بي گمان در اين قسمت بيشترين نقش را رسانه هاي جمعي بويژه راديو و تلويزيون مي تواند ايفا نمايد.

ج ) ارتباط بخشي بلاياي طبيعي به موضوع اسراف :
به نظر مي رسد مسائلي نظير کم آبي ، خشکسالي و …. بهترين دلايل اثبات بدي اسراف و مفيد بودن قناعت در زندگي روزمره است. براي مبارزه با اسراف و ترويج مصرف صحيح، به ريشه ها بايد استناد در اين ميان خود خشکسالي و کم آبي و … دليل بسيار خوبي براي وادار نمودن جامعه به اهتمام در قناعت و صرفه جويي است. البته غافل نمائيم ناهماهنگي عملکرد برخي دستگاه هاي فرهنگي خاصه صدا و سيما با گفتار ها و تذکرات دلسوزان خود عامل مهم در بي توجهي به مصرف درست و گرايش به اسراف و ريخت و پاش هاي غير ضروري مي باشد. به عنوان مثال با وجود اين همه تبليغ از مد گرايي و تجمل گرايي با صرفه جويي و نهادينه ساختن فرهنگ آن در جامعه بهيچ عنوان سازگاري ندارد و اسراف از پائين ترين مرتبه شروع  .

 

فلسفه خواندن زیارت عاشورا.

علقمه بن محمد حضر مى گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم : به من  دعایى تعلیم بده كه با آن

دعا در این روز (عاشور) هنگامى كه زیارت مى كنم او را (امام حسین علیه السلام ) بخوانم . و

دعایى تعلیم بده كه با آن دعا، هنگامى كه او را از نزدیك یا هنگامى كه از خانه ام و از راه دور (و به

قصد زیارت بدان سو) اشاره مى كنم ، بخوانم . حضرت فرمود: اى علقمه پس از آن كه به آن

حضرت با سلام اشاره كردى ، دو ركعت نماز بخوان و پس از آن این قول (متن زیارت ) را مى

خوانى . پس هنگامى كه این زیارت را خواندى در حقیقت او را به چیزى خواندى كه هركس از

ملایكه كه بخواهند او را زیارت كند به آن مى خواند. و خداوند براى تو هزار هزار سیئه محو مى كند،

تو را هزار هزار درجه بالا مى برد. جزو كسانى مى باشى كه در ركاب حضرت به شهادت رسیدند،

حتى در درجات آنها هم شریك مى شوى و براى تو ثواب هر پیامبر و رسولى و هر كس كه حسین

علیه السلام را از زمان شهادتش تا به حال زیارت كرده ، را مى نویسند. مى گویى : ((السلام علیك

یا ابا عبدالله …. پس از نقل زیارت مى فرماید: یا علقمة ان استطعت اءن تزوره فى كل یوم بهذه

الزیارة من دهرك فافعل . فلك ثواب جمیع ذلك ان شاء الله : اى علقمه ! اگر توانستى هر روز از

عمرت آن حضرت را با این زیارت ، زیارت كنى ، این كار را انجام بده ، پس براى تو ثواب تمام این زیارت

است )).

 

تقويم و مناسبتهای ماه صفر الخير

اول صفر الخير : وارد کردن سر مطهر امام حسین علیه السلام به شام– ورود اهل بیت علیهم السلام به شام

- شهادت زيد بن علي بن الحسين عليهم السلام ( به روايتي) – آغاز جنگ صفين (بنا بر روايتي)
دوم صفر الخير :
مجلس یزید لعنت الله علیه بنا بر نقلي - شهادت زيد بن علي بن الحسين عليهم السلام ( به روايت ديگر)
سوم صفر الخير:
ولادت حضرت امام محمد باقر عليه السلام 57 هجري قمري به روايتي .
چهارم صفر الخير :
وفات آيت الله محمد علي شاه آبادي (1369 هجري)
پنجم صفر الخير :
شهادت حضرت رقيه سلام الله عليها و لعنة الله علي قاتليها ، 61 هجري
ششم صفر الخير :
صدور توقيع امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء به حسين بن روح
هفتم صفر الخير :
ولادت امام موسي کاظم عليه السلام 128 هجري ، شهادت امام حسن مجتبى عليه السلام بنابر نقل بحار- وفات آيت الله العظمي مرعشي نجفي رضوان الله تعالي عليه 1411 قمري -
هشتم صفر الخير :
وفات حضرت سلمان فارسي (سلمان محمّدي ) رضي الله عنه 35 هجري قمري
نهم صفر الخير :
شهادت عمار ياسر رضي الله عنه در جنگ صفين 37 هجري ، شروع جنگ نهروان 38 هجري قمري
دهم صفر الخير :
وفات حضرت آيت الله سيد عبدالهادي شيرازي 1382 هجري
دوازدهم صفر الخير :
وفات هارون برادر حضرت موسي عليهماالسلام
سيزدهم صفر الخير :
اختيار حکمين در صفين و حيله عمروعاص
چهاردهم صفر الخير :
شهادت محمدبن ابوبکر به دست عمروعاص (بنابر روايتي)
پانزدهم صفر الخير :
وفات آيت الله سيد محمد باقر فشارکي 1338 هجري
شانزدهم صفر الخير :
شهادت آيت الله سيد حسن اصفهاني فرزند آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني 1349 قمري
هجدهم صفر الخير :
شهادت اويس قرني در جنگ صفين 37 هجري قمري.
بيستم صفر الخير :
اربعين حسيني
بيست و دوم صفر الخير
: صدور توقيع شريف امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء براي مرحوم شيخ مفيد اعلي الله مقامه 420 قمري
بيست و سوم صفر الخير :
پي کردن ناقه حضرت صالح نبي عليه السلام توسط قومش – گرفتار شدن حضرت يونس عليه السلام در شکم ماهي
بيست و چهارم صفر الخير :
شدّت يافتن بيماري حضرت رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلّم
بيست و پنجم صفر الخير :
شانه گوسفند و دوات طلبيدن پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلّم براي نوشتن وصيّت نامه و منع عمر از اين کار .
بيست و ششم صفرالخير :
دستور پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلم به لشکر اسامه جهت آماده شدن در جنگ با روميان( بنابر نقل واقدي 11 هجري) ، سالروز انقراض حکومت امويان
بيست و هشتم صفر الخير :
رحلت جانسوز رحمت للعالمين پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلّم در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجري قمري – شهادت مظلومانه سبط اکبر امام مجتبي عليه السلام 50 قمري
سلخ (سي ام ) صفر الخير : شهادت امام رضا عليه السلام 203 هجري قمري . پيشنهاد رهبر معظم انقلاب به استاد فلسفي براي ثبت خاطرات خويش، 1425 هجري قمري

 

جوانان ازدیدگاه مقام معظم رهبری....

جوانان از دیدگاه مقام معظم رهبری

 

 

جوان ها، عناصر فعال امرزو و ستون های فردای انقلاب اند

شما دانشجویان و دانش آموزان و جوانان، برای نسل آینده و دوره ی بعد، پایه های اصلی انقلابید. امروز هم شما در انقلاب تأثیر زیادی دارید؛ چون جوانید. امروز هم شما در جبهه ی سیاسی و نظامی و سازندگی و هر جای دیگر که بتوانید حضور داشته باشید، عنصر فعال انقلابید؛ اما فردا شما پایه های انقلاب هستید. امروز، عناصر مؤثرید؛ ولی فردا ستون های انقلاب هستید. توجه کنید انقلاب را با ریشه ها و مبانی فکری و منطقی اش، به درستی بشناسید. (1)

بی تفاوتی و خونسردی نسبت به سرنوشت کشور جایز نیست

برای نسل جوان، به خصوص نسل جوان دانشجو بی تفاوتی و خونسردی جایز نیست. آن جوانی که به سرنوشت کشور نیندیشد و حوادث و خصومت هایی را که نسبت به کشورش در دنیا سازماندهی می شود، نبیند و نسبت به آن ها نجوشد و نخروشد، آن جوان لایق این نیست که نام جوان شهروند یک ملت انقلابی را روی خودش بگذارد. (2)

بی تفاوتی و بی مبالاتی نسل جوان برای یک کشور، از میکروب وبا بدتر است

کشوری که در هر صحنه ای از صحنه ها به مجرد احتیاج به یک حرکت عمومی، مردم به صحنه می ایند، یعنی مردم با نشاط حاضر و آماده ی به کارند؛ اگر دشمنان بخواهند این کشور را از صورت یک موجود «تسلیم نشو» خارج کنند، باید چه کار کنند؟ آیا راهی بهتر از این وجود دارد که و نسل رو به رشدش را بی تفاوت، بی موالات، بی اهتمام و بی نیت کنند؟ به عمل بی اعتقاد کنند، به همکاری و همبستگی ملی بی اعتقاد کنند، به ارزش و رسالت دین بی اعتقاد کنند! آیا این میکروب ها بدتر از وبا هست یا نه؟ اگر بتوانند، می کنند.(3)

جوانان در مورد مسائل اساسی کشور جدی برخورد کنند

ما زا جوان های عزیزمان –چه دخترها، چه پسرها- توقع داریم که در مورد مسائل اساسی کشور جدی باشند و جدی برخورد کنند. پیشنهاد می کنم روی این مسئله ی «جدی بودن» فکر کنید، بعد خواهید دید خیلی از کارهایی که در گوشه و کنار انجام می گیرد، ناشی از جدی نبودن است. (4)

جوان باید فکر کند و این فکر را مطرح و مطالبه نماید

ما می خواهیم جوان ما احساس کند که باید فکر کند و باید این فکر را مطرح و آن را مطالبه کند. نمی خواهیم کار نمایشی کنیم و نیازی هم به کار نمایشی نداریم؛ اما به این که جوان ما – به خصوص مجموعه ی دانشجویی که در سطح کشور بسیار گسترده و وسیع است- این احساس را در خودش تقویت کند که در آینده ی کشور نقش و مسئولیت دارد و باید تعهدی در این زمینه در خود احساس و برای آن تلاش کند، نیاز داریم. (5)

جوانان و احساس مسئولیت نسبت به مسائل انقلاب

قشر جوان بایستی همیشه نسبت به مسائل انقلاب احساس مسئولیت کند و خودش را از مسائل انقلاب بر کنار نداند. انقلاب، امروز چه تکلیفی را به او املا می کند؟ از او چه می خواهد؟ او چه نقشی می تواند در پیشبرد انقلاب داشته باشد؟ وظیفه ی او چیست؟ قشر جوان باید از خیل عظیم مردم ما که بحمدالله همیشه در صحنه های انقلاب حاضرند جدا نوشد و به رشد و آگاهی و با سواد شدن آنان کمک کند. در دانشگاه باید به روی مردم باز باشد و دانشجو در محیط دانشگاه محصور نباشد. دانشجو باید با اعضای خانواده ی خود و با دوستانش، ارتباط روشنگر داشته باشد و در مسائل کشور و مسائل جامعه سهیم باشد.(6)

نقش حضرت امام (ره) در جذب قلوب جوانان و پیدایش انقلاب عظیم اسلامی

حسن بزرگ امام این بود که خودش را به عنوان یک شخص، مطرح نکرد و برای خودش هم در مسائل مربوط به اسلام و مسلمین، به عنوان یک شخص، مطرح نبود. امام به عنوان یک انسان حل شده ی در اسلام و یک انسان دل داده ی به معارف الهی مطرح بود؛ که از بن دندان و از صمیم قلب، این معارف را پذیرفته بود و جزو جان او شده بود. او حاکمیت خدا را بر زندگی انسان قبول کرده بود؛ کما این که در زندگی شخصی خودش حاکمیت خدا را حقیقتا پذیرفته بود، عبد خدا و مطیع خدا بود.
حاکمیت الهی از این جا شروع می شود؛ اول دلمان را بنده ی خدا بکنیم، خدا را بر دلمان و بر وجودمان حاکم بکنیم و بعد در سمت ایجاد حاکمیت «الله» بر کل فضای زندگی جامعه و کشور، حرکت کنیم، تا بعد به دنیا برسیم. یک چنین انسان هایی می توانند کار کنند و پیش بروند و امام، حقیقتا در این میدان، امام و رهبر الهی بود؛ لذا فریادی که او سرداد، فریاد اسلام و فریاد خدا بود و به برکت نام و راه خدا، با دل ها رابطه برقرار کرد و دل ها را در قبضه گرفت.
همیشه همین جور است که وقتی پای یک امر الهی به میان آمد، بافته های طاغوتی به خودی خود کنار زده می شوند. مهم این است که آن امر الهی، آن عزم و آن اقدام الهی، قدم به میدان بگذارد؛ «فإذا دخلتمون فإنکم غالبون»(7). کنار که بنشیند، هیچ اثری ندارد. بزرگ ترین انسان ها، بالاترین تقدس ها و دانش ها، وقتی وارد میدان نشود و کنار بنشیند، همه ی امواج از روی سر او رد خواهد شد و عقب می ماند؛ اما وقتی که آن چنان ایمان و عزمی، آن چنان دانش و دل پرنور و با صفایی وارد میدان شد، آن وقت «سحر با معجزه پهلو نزند، دل خوش دار».
هر سحری با آمدن معجزه، باطل می شود. وقتی عصای موسی وسط آمد، «اما جئتم به السحر»، آن چیزی که شما به میدان آورده اید، جادو و فریب است؛ حقیقت نیست. حقیقت، عصای موسی است؛ وقتی وارد شد، همه ی آن سحرها مثل سایه ای که در مقابل فروزش یک چراغ از بین می رود، از بین می روند.
امام این کار را کرد؛ لذا دل ها جذب شد. بعضی تعجب می کنند؛ در تحلیل این پدیده مانده اند که چطور شد در آن نظام فاسد و باطل که همه ی عوامل فرهنگی، جوان ها را به سمت فساد سوق می داد، ناگهان جوان ها جلو آمدند و این انقلاب عظیم، راه افتاد! علت، این است. این تحلیل جامعه شناختی و روان شناختی کاملا واضحی هم دارد. امام با مرکبی وارد این میدان شد که هر که بر آن مرکب، سوار باشد، می تواند همه ی خفتگان سالم را بیدار کند.(8)

بزرگترین فتح جمهوری اسلامی این بود که

در قضیه ی فتح بستان در سال 60 یا 61، امام (قدس سره) پیامی دادند، که در آن پیام، تعبیر «فتح الفتوح» بود. بعضی خیال کردند که «فتح الفتوح» جنگ بستان است؛ اما امام آن را نمی گفت؛ امام می فرمود: -به این مضمون- «فتح الفتوح»، فتح یا ساختن این جان های آگاه و بیدار است. واقعا بزرگ ترین فتح جمهوری اسلامی این بود که توانست این جوانان را به این مرحله ی از عظمت و اعتلای روحی برساند که بتواند احساس خودباوری کنند و بایستند و در مقابل تهاجم عظیم یکپارچه ی دنیا، از کشور و از موجودیتشان و از اسالم دفاع کنند؛ که مظهرش جنگ تحمیلی بود، و تا الان هم ادامه دارد. الان هم ما در مقابل تهاجم دنیا قرار داریم.(9)

تلاش برای تربیت نسل جوان کشور حضور در خط مقدم دشوارترین کارها است

انسان سازی اهمیت خیلی زیاد دارد، به خصوص تربیت دبیر. ما الان در مدارسمان میلیون ها جوان و نوجوان داریم که بچه های انقلاب اند و فردای زود نه چهل سال دیگر، همین ده، پانزده سال دیگر بلاشک کشور در دست آنهاست. یکی از آ ن ها کارمند، یکی مدیریت، یکی نماینده ی مجلس و یکی وزیر است؛ این گونه است دیگر. و آن ها در زمان خودشان وظیفه دارند که این روند کشور به سمت هدف های انقلاب و اسلام را در یک مرجله ی عالی تر و در پایگاه جلوتری پیش ببرند؛ چون توقف و رکود و این ها که نیست. آن ها که بیایند، باید از ما بهتر و پیشرت حرکت کنند.
این است دیگر، باید از مسئولین امروز بهتر باشند، باید جلوتر بروند؛ و این در حالی است که آن ها نه انقلاب را دیدند، نه قدرت مقایسه ی بین اوضاع انقلاب و اوضاع قبل از انقلاب را دارند؛ چون آن را هم که ندیدند فساد و انحطاط آن زمان، شهوترانی، پستی، بی ابتکاری و وابستگی آن زمان… این بچه ها این ها را که ندیدند، امام را که ندیدند، جنگ و بمباران تهران را که ندیدند، آن وقت می خواهند تربیت بشوند برای این که بتوانند این کاروان عظیم انقلاب را تا آن جایی که ما رساندیم، از ما بگیرند و یک قدم جلوتر ببرند؛ ببینید چه کار سختی است! این کار را چه کسانی باید بکنند؟ همین هایی که شما تربیتشان می کنید؛ این دبیران. می توانند یا نه؟
یعنی شما با این چشم به کار خودتان نگاه نید. هر کسی که امروز در کار آموزش و پرورش نسل جوان نقشی دارد، باید خودش را آن چنان احساس کند که مبارزین دیروز قبل از انقلاب احساس می کردند؛ یعنی در خط مقدم دشوارترین کارها. بایداین گونه و با این روحیه کار کند؛ باید احساس کند کاری را دارد انجام می دهد که اگر انجام ندهد، فوت کلی حاصل خواهد شد. چرا؟ چون این ها باید بچه ها را تربیت کنند.(10)

صهیونیست ها برنامه ریزی می کنند تا در درجه اول جوان ها را از انقلاب جدا کنند

سیاستمدارهای باهوش صهیونیست دنیا دیده ی پا دم ساییده ی رند، فهمیدند که این انقلاب، انقلاب عظیمی است و باید با آن مقابله کنند. آن ها با این نیت، برنامه ریزی می کنند. آن ها در واقع از این حرکت عظیم درسطح تاریخ واهمه دارند؛ لذا برنامه ریزی های بلند مدت می کنند، برای این که بتوانند ملت و در درجه ی اول جوان ها را که جوان های امروز، در واقع همهی جمعیت فرداست از این انقلاب، جدا کنند.(11)

پي نوشت :

1- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروه کثیری از دانشجویان و دانش آموزان، به مناسبت سزدهم آبان ماه، 10/8/1368.
2- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروه کثیری از دانشجویان و دانش آموزان، به مناسبت سیزدهم آبان ماه، 10/8/1368.
3- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با تعدادی از دانشجویان تشکل های اسلامی در مراسم افطاری، 1/11/1376.
4- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضا تشکل ها و نخبگان دانشجویی، 15/8/1382.
5- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضا تشکل ها و نخبگان دانشجویی، 15/8/1382.
6- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمع کثیری ازطلاب حوزه های علمیه و دانشجویان دانشگاه ها، 28/9/1369.
7- سوره ی مائده: آیه ی 23.
8- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان و دانش آموزان بسیجی (طرح ولایت)، 13/6/1378.
9- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان به مناسبت هفته ی جوان، 7/2/1377.
10- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دسته جمعی روزهای دوشنبه، 31/1/1377.
11- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان و دانش آموزان بسیجی (طرح ولایت)، 13/6/1378.

 

 

السلام علیک یا امام محمد باقر(ع)

زی طلبگی..

زی طلبگی چیست؟ من زی طلبگی را دردو جمله معرفی می کنم: 

1- پارسایی با عزت. 

2- نظم در تحصیل وزندگی.

طلبه پارسا گونه زندگی می کند و طلاب هرچند سختیهایی در زندگی هست اماباید زی

 طلبگیشان محفوظ بماند. 

 

برگزاری جلسه اخلاق درحوزه ریحانة النبی(س) باحضور نماینده محترم ولی فقیه دراستان.

جلسه اخلاق  روز چهارشنبه  مورخ 13/9/1392 در حوزه ریحا نه ا لنبی( س) با حضور

آیت الله حسینی شاهرودی( نماینده  محترم ولی فقیه در استان) و رئیس هیئت امناء حوزه خواهران سنندج(حجت الاسلام والمسلمین آقای صفی زاده) و مدیر حوزه های علمیه خواهران  استان(حجت الاسلام والمسلمین آقای صالحی) وجمعی از میهمانان، طلاب و اساتید

برگزار گردید.

ابتدای جلسه با قرائت دعای عهدو خیر مقدم گفتن مدیر محترم حوزه ریحانه النبی (س)آغاز شد.

سپس نماینده محترم  ولی فقیه در ابتدای کلام خود گفتند:این حوزه در این منطقه برکت

است وخواهران می تواننداز لحاظ فکری،اعتقادی،ارزشی مسائلی را بیاموزند که هم برای دنیا

وآخرت مفید باشد وراه سعادت را برای دیگران باز کنند.

در ادامه خاطر نشان شدند:کار طلبگی کار انبیاء می باشد،  چون معارف انبیاء بیان می شود

وطلاب مروج راه انبیاء هستند.

وی تصریح نمود: یکی از ابزار کارطلبگی علم است، فقیه یعنی فهیم، کسی که دین را کاملاً

می فهمد،دین را می تواند اجتهاد بکند ودیدگاههای اسلام را تشخیص بدهد.اعلم کسی است

که گسترده تر می فهمد.

ایشان لازم به ذکر شدند:کتاب ما مسلمانان، قرآن کریم  کتابی جامع وکامل است و در کنارش

پیامبر(ص) کسی که برای همه اسوه است و اهل بیت هستند که مسائل وعلوم را از قرآن استنباط می کنند و دراختیارما قرارمی دهند.

در ادامه افزودند:پیامبراسلام (ص)شیعه ای داشت به نام امیرالمؤمنین علی (ع)که شایستگی

داشت از همه بالاتر باشد.صحابه پیامبر(ص) مثل سلمان و مقداد از حضرت  علی (ع) پیروی میکردند وجا پای امیرالمؤمنین می گذاشتند.

ایشان در خاتمه به سخنی ازپیامبر(ص) اشاره نمودند:علیّ وشیعته هم الفائزونشیعیان علی(ع)

رستگارند و شیعه واقعی کسی است که دنباله رو راه امام وپیشوای خود با شد. در اخلاق

وعقیده پا جای پای او و همرنگ او باشد.

این جلسه با ذکر چند دعا وصلوات بر محمد وآل محمد(ص) پایان گرفت.

 

 

خبر حضورحاج آقاخالقی (معاون محترم پژوهش حوزه های علمیه سراسرکشور)درحوزه ریحانة النبی(س) سنندج

بسم الله الرحمن الرحیم

گزارش حضورحاج آقاخالقی (معاون محترم پژوهش مرکزمدیریت حوزه های علمیه خواهران)

“فلینظر الانسان الی طعامه”

  حاج آقا خالقی(معاون محترم پژوهش مرکزمدیریت حوزه های علمیه خواهران کشور)  روز  چهارشنبه مورخ 6/ 9/ 1392د ر حوزه ریحانه النبی (س)  به همراه مدیرمحترم  استان(حجت الاسلام والمسلمین آقای صالحی)   و کادر اداری مدیریت استان  و مدیران حوزه های استان و پژوهشگران استان با طلاب حوزه علمیه سنندج دیدار نمودند.

درابتدا پس از تلاوت آیاتی از قرآن کریم،خانم احمدزاده (مدیرمحترم حوزه علمیه ریحانة النبی(س) سنندج) به حاضرین خیرمقدم  گفتند.

 سپس حاج آقا خالقی  به  بیان صحبت هایشان  پرداختند.  ایشان دربیاناتشان  به تعریف ارزش معنوی ونوع فعالیت مسئولین مدرسه و طلاب  که در حوزه های علمیه  انجام می دهند،  پرداختند. ایشان درادامه  به شرح حال خود و بیان مسئولیتی که درمرکزمدیریت دارندو خرسند از اینکه هم اکنون خدمتگزار ی درمرکز مدیریت  هستند اشاره نمودند .

درادامه  تصریح کردند :در اسلام به دو نوع غذای جسم و روح اشاره شده است.غذاهای جسمی  یاحلال است  ویاحرام. و غذاهای ظاهری جسمی ا ز نظر تمییز ی وپلید ی ظا هری مورد  توجه هستند.

همچنین اشاره به ویژگیهای زنبورعسل داشتند که عبارتند از: گروهی کار کردن و پرکار و پر تلاش

بودن و اینکه  منظم هستند و جایگاه هر گروه مشخص است وبه ادامه آیه اشاره نمودند که  این ها نشانه هایی از سوی خداوند است برای درس گرفتن ما انسان ها.

ایشان  با بیان آیاتی به این موضوع اشاره نمودند:که اگرانسان مثل زنبور عسل  مصرفش پاک باشد یعنی غذای  او حلال باشد تولیدش پاک  و مانند زنبور پاک میشودوهمچون زنبور عسل نباید به محیط اطراف خود ضربه وارد کند.

مراسم  با برگزاری نماز جماعت به امامت حجت الاسلام والمسلمین آقای صالحی مدیرمحترم  استان پایان گرفت.  

 

 

 

                                                                                                                                                                           

 

 

 

خبرجلسه اخلاق....

حضور حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا طائب در حوزه ریحانة النبی (س ) سنندج:

ایشان به بیان روایتی از امیر المؤمنین امام علی (ع) در زمینه ناقص العقل بودن زنها اشاره کردند و بیان نمودند : این روایت مخالف قرآن کریم نیست. چون خدای متعال خیلی از دستورات الهی را هم به زنان و هم به مردان خطاب کرده است. بلکه این روایت به جریان جنگ جمل برمی گردد. و اینکه به احساس وعواطف خود توجه کرد.

ایشان اشاره کردند که تربیت صحیح فرزند وموفق بودن خانم تحصیل کرده در حوزه در خانواده مهمتراست.

 

 

زندگینامه شهید ردانی پور.

به سال 1337 ﻫ..ش در یکی از خانه‌های قدیمی منطقه مستضعف‌نشین (پشت مسجد امام) شهر     اصفهان

متولد شد . پدرش از راه‌کارگری و مادرش از طریق قالی‌بافی مخارج زندگی خود     را تأمین و آبرومندانه زندگی

می‌کردند و از عشق و محبت سرشاری نسبت به ائمه‌اطهار     (ع) و حضرت زهرا س برخوردار بودند . تا آنجا که با

همان درآمد ناچیز جلسات     روضه‌خوانی ماهانه در منزلشان برگزار می‌شد  .

او که از بیت صالحی برخاسته بود و به لحاظ مذهبی ، خانواده‌ای مقید و متدین داشت ، تحصیل در هنرستان

را به دلیل جو طاغوتی و فاسد آن زمان تحمل نکرد و از محیط آن کناره گرفت و با مشورت یکی از علما به

تحصیل علوم دینی پرداخت .شهید ردانی پور سال اول طلبگی را در حوزه علمیه اصفهان سپری کرد . پس از

آن برای ادامه تحصیل و بهره‌مندی از محضر فضلا و بزرگان راهی شهر قم شد و در مدرسه حقانی به درس خود

ادامه داد . مدرسه حقانی در آن زمان بنا به فرموده شهید بهشتی (ره)پذیرای طلابی بود که از جهت اخلاقی

ایمانی و تلاش علمی نمونه بودند . او نیز که از تدین اخلاق حسنه بینش و همت والایی برخوردار بود به عنوان

محصل در این حوزه پذیرفته شد او که با سخت کوشی و تحمل مشقتها آشنایی دیرینه‌ای داشت ، حتی در

ایام تعطیل از کار و کوشش غافل نبود .ایشان حدود شش سال مشغول کسب علوم دینی بود . با نضج گرفتن

انقلاب اسلامی با تمام وجود در جهت ارشاد و هدایت مردم وارد عمل شد و با استفاده از فرصتها برای تبلیغ به

مناطق محروم کهکیلویه و بویراحمد و یاسوج سفر کرد و درسازماندهی و هدایت حرکت خروشان مردم

مسلمان آن خطه تلاش فراوانی را ازخود نشان داد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلام:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه شهید ردانی پور با عضویت در شورای فرماندهی سپاه یاسوج

فعالیتهای همه جانبه خود را آغاز کرد . او با بهره‌گیری از ارتباط با حوزه علمیه قم در جهت ارائه خدمات

فرهنگی به آن منطقه محروم حداکثر تلاش خود را به کار بست و در مدت مسئولیت یک ساله‌اش در سمت

فرماندهی سپاه یاسوج به سهم خود اقدامات مؤثری را به انجام رساند . درگیری با خوانین منطقه و مبارزه با

افرادی که به کشت تریاک مبادرت می‌ورزیدند از جمله کارهای اساسی بود که نقش تعیین کننده‌ای در

سرنوشت آینده این مردم مستضعف به جا گذاشت .این شهید بزرگوار که با درک شرایط حساس انقلاب

اسلامی دو سال از حوزه و درس جدا شده بود با واگذاری مسئولیت به یکی از برادران به دامان حوزه علمیه

بازگشت تا بر بنیه علمی خود بیفزاید . هنوز چند ماهی از بازگشت او به قم نگذشته بود که حرکتهای ضد

انقلاب در کردستان و بعضی از مناطق کشور شروع شد. او که از آگاهی و شناخت بالایی برخوردار بود و

نمی‌توانست زمزمه‌های شوم تجزیه طلبی مزدوران استکبار جهانی و جنایات آنان را در به شهادت رساندن و

سربریدن جهادگران مظلوم و پاسداران قهرمان تحمل نماید با وجود اینکه در دروس حوزوی به پیشرفتهای

چشمگیری نایل آمده بود . به منظور مقابله با جریانات منحرف و آگاهی بخشی به مردم و بازگردان امنیت و

ثبات کردستان به سوی این خطه شتات . یک سال تمام به همراه نیروهای جان برکف و رزمنده برای سرکوبی

اشرار و نابودی ضد انقلاب و بر ملا کردن چهره کثیف آنان تلاش و فعالیت کرد .در جلسه‌ای که به اتفاق نماینده

حضرت امام قدس سره و امام جمعه اصفهان خدمت حضرت امام مشرف شده بودند ،‌ایشان از معظم له در

مورد رفتن به کردستان کسب تکلیف کردند. حضرت امام به شهید ردانی پور امر فرمودند . شما باید به

کردستان بروید و کارکنید .او در آنجا هم به کار تبلیغ و ترویج احکام اسلام مشغول بود و هم به عنوان مجاهد

فی‌سبیل الله در جنگ با ضد انقلاب شرکت می‌کرد علاوه بر این در بالا بردن روحیه رزمندگان اسلام در آن

شرایط حساس و بحرانی نقش به سزایی داشت و در شرایطی که رزمندگان اسلام تمایل بیشتری به حضور در

جبهه‌های جنوب را داشتند ، این شهید بزرگوار سهم زیادی درنگهداشتن برادران رزمنده در منطقه کردستان

داشت و در ترویج اسلام زحمات طاقت فرسایی را متحمل گردید .

 

نقش شهید در جنگ تحمیلی:
با شروع جنگ تحمیلی ، شهید ردانی پور به همراه عده‌ای از همرزمان خود از کردستان وارد جنوب شد و با

نیروهای اعزامی از اصفهان (سپاه منطقه 2) که در نزدیکی آبادان جبهه دارخوین مستقر بودند شروع به فعالیت

کرد . ایشان مدتها با رزمندگان اسلام در خطی که به خط شیر معروف بود علیه دشمن بعثی به مبارزه پرداخت

و ازمهمترین علل شش ماه مقاومت مستمر نیروها در این خط وجود این روحانی عزیز و دلسوز بود که به آنها

روحیه می‌داد سخنرانی می‌کرد و یا مراسم دعا برگزار می‌نمود.ایشان با تجربه‌ای که از کار در جبهه‌های

کردستان داشت سلاح بر دوش به تبلیغ و تقویت روحی رزمندگان می‌پرداخت و با برگزاری جلسات دعا و

مجالس وعظظ و ارشاد ، نقش مؤثری در افزایش سطح آگاهی و رشد معنوی رزمندگان ایفا می‌نمود و در واقع

وی را می‌توان یکی از منادیان به حق و توجه به حالات معنوی در جبهه‌ها نامید .او در عملیات محرم والفجر 1 و

والفجر 2 شرکت داشت و تا لحظه شهادت هرگز جبهه را ترک نکرد و فرمان امام عظیم الشأن (قدس سره) را

در هر حال بر هر چیزی مقدم می‌دانست .ایشان در کمتر از 3سال سطوح فرماندهی رزمی را تا سطح قرارگاه

طی کرد ، که این مهم ناشی از همت تلاش پشتکار و اخلاص در عمل این شهید عزیز بود .
 

ویژگیها و فضایل اخلاقی :
شهید ردانی پور مسلح به سلاح تقوی بود ودر توصیه دیگران به تقوی و خصایل والای اسلامی تلاش زیادی

داشت . خصوصاً به کسانی که مسئولیت داشتند همواره یادآوری می‌کرد که :

کسانی که با خون شهدا و ایثار و استقامت و تلاش سربازان گمنام ، عنوانی پیدا کرده‌اند مواظب خود باشند

اخلاق اسلامی را رعایت کنند و بدانند که هر که بامش بیش برفش بیشتر .

او معتقد بود که باید در راه خدانسبت به برادران رفتاری محبت آمیز داشت و همان گونه که ازخدا انتظاربخشش

می‌رود ، گذشت از دیگران نیز باید در سرلوحه برنامه‌ها قرار گیرد .ایشان با یاد امام زمان (عج) انس و الفتی

خاص داشت ، در مناجاتها و دعاها سوزو گدازش به ‌خوبی مشهود بود ، لذا همواره سفارش می‌کرد :

آقا امام زمان (عج) را فراموش نکنید و دست از دامن امام و روحانیت نکشید .

از خصوصیات بارز آن شهید در طول خدمتش توجه به دعا و مناجات با خدا بود و کمتر وقتی پیش می‌آمد که از

تعقیبات و نوافل نمازها غفلت کند .او که به قدری به دعا و زیارت اهمیت می‌داد که حتی در وصیتنامه‌اش نیز

سفارش می‌کند که به هنگام دفنم زیارت عاشورا و روضه حضرت زهرا (س) را بخوانید .

او چشم به مقام و موقعیت و مال و منال دنیا ندوخت و برای احیای آیین پاک خداوندی و یاری و دستگیری

مظلومان سختی‌ها را به جان خرید و در این راه از جان عزیزش گذشت .

شهید ردانی پور همواره نزدیکان خود را در بعد تربیتی افراد خانواده مورد سفاش قرار می‌داد و در وصیتنامه خود

برای تربیت فرزندانش تأکید کرده است :

همواره آنها را علی گونه و زهرا گونه تربیت نمایید تا سعادت دنیا و آخرت را به همراه داشته باشند .

او همیشه اعمال خود را ناچیز می‌شمرد و بر این مطلب تأکید داشت که می‌خواهد رفتنش به جبهه‌ها و گام

برداشتن در این مسیر صرفاً برای خدا باشد  . به لطف و کرم عمیم خداوند امیدوار بود و همیشه دعا می‌کرد تا

مجاهده‌اش کفاره گناهانش شود

شمع تاری:
به نام خدای شهیدان که فرمود شهید بی‌مرگ است و به پاس خون شهیدان که قلب گرمشان در آسمان

شهر جنایت به خون نشست بگذار که همت والایشان را بستائیم و غیرت و تقوایشان را شاید که روز

مرگی‌مان را از تن به‌زدائیم .

بگذار جاودانگی شهیدان عشق را که در قربانگاهها به شهادت ایستادند ، ما نیز شاهد شویم که شهیدان پیام

خویش را سرخ سرخ در سینه‌های ما نگاشتند تا که مرگ بِی‌ثمر و بی‌رنگ را به جاودانگی شهادت بدل کنیم .

آنان قلبهای لبریز از عشق و صداقتشان را کریمان ارزانی کردند و خشماهنگ با بیداد درافتادند تا که عجز و

حقارت را در اندرون تک تک ما فرو شکنند.

اگر ایمانشان را برای ابد به ما هدیه کردند اگر ایستاده مردن را به ما آموختند چه ناسپاسی نامردانه ‌ایست که

بی‌یادشان شب را به سر آریم و بی‌نامشان روز را بیاغازیم .

چه کسی کربلای سالار ما حسین (ع) را دوباره بپا کرد ؟ لحظه‌هایی که زبان در کام مانده‌مان قادر به اعتراض

نبود ، و شرافت و تقوی شعور و غیرتمان به غارت می‌رفت کدامین تن در ظهر بلوغ عصیان سرخی عاشورا به

چشمان بی‌نورمان تاباند و جز شهید چه کسی باور کرد ، که زندگی در غلظت سیاه شب تنها فریب خویش

است ؟

برای زیستن (ونور ، برای رستن از شرک ، برای رهائی از مرگ و سرسیدن به جاودانگی تنها شهید راه

می‌نماید و صفیر تیز گلوله‌هایش مشعل پر شعله راهی می‌شود که خلق خدا را به صبح روشن نوید می‌دهد .

و به دل ترنم آیات که صبح گشته قریب و به منقار شاخه زیتون تا اوج روشن خورشیدها شهید پیمود یکشبه

صدساله راه را اینکه شهید با انفجار قلب پر از ایمان – در عمق باور خاموش روحش بذر خجسته آزادگی نشاند

، قلبی به گرمی خورشید در آسمان شهر جنایت نشست در راستای ثابت فواره‌های خون – صد اغنای قامت

پژمرده راست شد .

از شوق و شور شهادت خنجری دگر دمید ، من مرگ هیچ شهیدی را باور نمی‌کنم من با شهید همیشه باور

کردم که وطن خالی از اندیشه آزادی نیست من با شهید باور کردم که تا انتهای این شب دیجور باقی است

فرصت عصیان اینک مزار شهیدان در سینه‌های ماست ، که دوست دارم همه هستی‌ام را ارزانی کنم در پای

ایمان و تقوای همه برادران شهید شهیدان برادر – این گلگون پیکرهای پرفریادی که در برابر اوج عظمت‌هایشان

شرم دارم و شرم از اینکه هنوز ندایشان را جانانه لبیک نگفته‌ام .

اینک تو ای به هر محرم شاهد ای به هر عاشورا شهید ای به هر کربلا قربانی برخویشتن به بال که امروز خون

سرخ تو در کوچه‌ها می‌جوشد این قلب توست .

اینک در قلب تک تک ما یک شهید یک شاهد بی‌شکست بی‌پایان بیدار و بیدارتر نشسته است و ما را با

شهیدان پیوندی همیشگی است .

نحوه شهادت :
پس از ازدواج صدق و تلاش این روحانی عارف و فرمانده شجاع در عملیات والفجر 2 به نقطه اوج رسید و

عاشقانه ردای شهادت پوشید و به وصال محبوب نایل شد . بدین سان بر پرونده افتخار آفرین دنیوی یکی دیگر

از سربازان سلحشور سپاه امام زمان (عج) با شکوهی هر چه تمامتر مهر تأیید نهاده شد و جسم پاکش در۱۵

مرداد ۱۳۶۲ عملیات والفجر ۲ منطقه حاج عمران مظلومانه بر زمین ماند و روح با عظمتش به معراج پرکشید !

گر چه تا این تاریخ نیز ایشان در زمره شهدای مفقودالجسد است.  

وی که بارها در جبهه‌های نبرد مجروح گردیده بود و اغلب تا سر حد شهادت نیز پیش رفته بود ،‌در حقیقت

شهید زنده‌ای بود که همواره به دنبال شهادت عاشقانه تلاش می‌کرد .

این جمله از اولین وصیتنامه‌اش برای شاگردان ورهروانش به یادگار ماند:

عمامه من کفن من است

درود خداوند بر او باد که حنظله‌وار زیست و حنظله وار به درجه رفیع شهادت نایل شد.

امید آنکه خداوند روح این شهید عزیز و برادر شهید گرانقدرش را با شهدای راه حق و فضیلت بالاخص شهدای

کربلا محشور فرماید و ما را از خواب غفلت بیدار سازد.

 

گزیده بیانات امام راحل و مقام معظم رهبری درباره بسیج

    *« بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه    :(    »*

ــ بسیج شجرة طیبّه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه‌های آن بوی بهار وصل و طراوات تعیین و حدیث عشق می‌دهد    .

ـ اگر بر کشوری نوای دلنشین تفکر بسیجی طنین انداز شد چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید    .

ـ بار دیگر تأکید می‌کنم که غفلت از ایجاد ارتش بیست میلیونی سقوط در دام دو ابرقدرت جهانی را به دنبال خواهد داشت    .

ـ ملیت که در خط اسلام ناب محمدی(ص) و مخالف با استکبار و پول‌پرستی و تحجرگرایی و مقدس‌نمایی است باید همة افرادش بسیجی باشند    .

ـ در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجیم .

ـ بسیج لشگر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همة مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده‌اند.

ـ بسیج مدرسة عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته‌های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سرداده‌اند.

ـ من همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه می‌خورم و از خدا می‌خواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند.

ـ تشکیل بسیج در نظام جمهوری اسلامی ایران یقیناً از برکات و الطاف جلیة خداوند تعالی بود که بر ملت عزیز و انقلاب اسلامی ایران ارزانی شد.

*« ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای (مدظله العالی):»*

ـ‌ بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطه‌ای است که اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحناه و فداه) و این انقلاب مقدس به آن نیازمند است.

ـ پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت ولی عصر (ارواحناه و فداه) مهدی موعود عزیز یک پیوند ناگسستنی و همیشگی است.

ـ شما جوانان بسیجی و سپاهی و جوانان مؤمن آگاهی را با احساس مسئولیت و شور و شعور همراه کردید.

ـ نیروهای نظامی و بسیجی ما مؤمن و با اخلاصند و به عنوان پشتوانه‌ای که هیچ خدشه‌ای در آن راه ندارد, محسوب می‌شوند.

ـ انکار بسیج, انکار بزرگترین ضرورت و مصلحت برای کشور است.

ـ اگر بسیج در دوران پس از جنگ نبود و اگر امروز هم نباشد, کمیت این انقلاب و این نظام واهمة حرکتهای سازندة این کشور لنگ است.

ـ انکار بسیج و بی‌احترامی به آن یا نابخردانه است یا خائنانه است.

ـ تا وقتی که این کشور و این ملت به امنیت احتیاج دارد, به نیروهای بسیج, به انگیزة بسیح به سازماندهی بسیجی و به عشق و ایمان بسیجی احتیاج است.

ـ فرزندان بسیجی‌ام با حضور خود در هر صحنه‌ای که لازم است دشمنان زبون را مرعوب و منکوب سازند.

ـ بسیج, یعنی نیروی کارآمد کشور برای همة میدانها

ـ همه جا چیزی شبیه بسیج هست, تنها به این درخشندگی, به این فراگیری, به این زیبایی, به این فداکاری, من در جایی سراغ ندارم.

ـ نیروی عظیم بسیج مردمی است, این بسیج در همة قشرها هست.

ـ بسیج, اختصاص به یک منطقة جغرافیایی ویک منطقة انسانی و طبقاتی و قشری ندارد, همه جا هست.

ـ ایمان عاشقانه, ایمان عمیق, ایمان توأم با عواطف که از خصوصیات ملت ایران است باعث درخشان شدن بسیج شد.

ـ دانشجوی بسیجی دشمن کمین گرفته را از یاد نمی‌برد و غافلانه خو و دانشگاه و کشورش را به دست تطاول دشمن نمی‌سپرد.

ـ هریک از آحاد قشرهای مختلف جامعه که دارای روحیة حساس مسئولیت و ایمان باشد, بسیجی است.

ـ بسیاری از پیشرفتها و موفقیتهای نظام اسلامی در عرصه‌های مختلف مرهون تفکر و میل بسیجی است.

بسیجی یعنی علی (ع) که تمام وجودش وقف اسلام بود

 

گزیده ایی از وصیتنامه محمد حسینی بهشتی

.  اينجانب محمد حسيني بهشتي، دارنده شناسنامه شماره ۱۳۷۰۷ از اصفهان وصيت مي کنم به همسرم و فرزندانم و ساير بستگانم که در زندگي بيش از هر چيز به فروغ الهي که در دل انسانهاست اهميت دهند و با ايمان به خداي يکتاي عليم قدير سميع بصير رحمان و رحيم و پيامبران بزرگوارش و پيروي از خاتم پيامبران و کتابش قرآن و از ائمه معصومين سلام الله عليهم اجمعين و اهتمام به ذکر و ياد خداي و نماز با حضور قلب، روزه. عبادات ديگر و انفاق و ايثار و صدق و جهاد بي امان در اين راه و حضور پيگير در جماعت و انس با مردم راه سعادت را به روي خود بازگردانند   

   27 رجب ۱۴۰۰ هجري محمد حسيني بهشتی

ما بي شناسنامه نيستيم، ما از مردم جدا نمي باشيم، محل مهر جيره بندي قند و شکر، مهر شرکت در انتخابات رياست جمهوري.
ما بي شناسنامه نيستيم، اولاد زجر کشيده آل عبا، فرزندان زندانهاي بي نام و نشان و حبس ها و دخمه هاي فراموش،
ما بي شناسنامه نيستيم اهل قنوتيم، ساکن دهستان نيايش و بچه جنوب عشقيم، کبوتران قباپوشي که بال در خون شهيدان کربلا نهاده ايم و عمري بر شاخه ها مرثيه خوان ذبح بني آدم ، ما از امتزاج دو ايمان بدوي روستائي از تصادم دو عدم ساده بوجود آمده ايم، با هيچ کس هيچ فرقي نداريم و نمازمان را اول وقت مي خوانيم.
ما محصول آن لحظاتي هستيم که خسته از بيل و رنجور از داس خيمه دعائي برافراشته اند، ما ساده‌نشينان کاخ ويرانه فقر و فنائيم. پنجره هائي که روبسوي افق سبز توکل باز مي شوند، ما مثل کتابي در هر گوشه خاک و در هر لحظه از روزگار باز مي شويم و ديگران را از خود باخبر مي کنيم.
ما مثل وضو ساده و پاکيم، عين اقطار بي آلايش و معصوميم، ما را ميشود در هر گوشه مسجد پيدا کرد. در هر جنسي جستجو نمود، با هر دردي دريافت، ما مثل تلاوت غمگينيم، مثل تکبير حالت خنجر داريم، و دوستان ما شيران روز و پارسايان شبند، از نوح ببعد تا کربلا و هويزه وتا هويزه حضور داريم، پشت هر سنگي روييده ايم، با هر بوته اي رسيده ايم، بر هر شاخي بر داده ايم، ما در اين آب و خاک سبز مي شويم ما بي شناسنامه نيستيم.

 

امام زمان وارث تمام خوبی های عالم است

 

 

 

 

 

امام صادق(ع)می فرماید:

«چون قائم ما قیام کند لباس امام علی(ع)را می پوشد وسیره او را در پی میگیرد»

نهان خانه اسرار

بر در میکده از روی نیاز آمده ام

پیش اصحاب طریقت،به نماز آمده ام

از نهان خانه اسرار ندارم خبری

بهدر پیر مغان صاحب راز آمده ام

از سر کوی تو راندند مرا با خواری

با دلی سوخته از بادیه باز آمده ام

صوفی و خرقه خود،زاهد و سجاده خویش

من سوی دیرمغان،نغمه نواز آمده ام

با دلی غم زده از دیر به مسجد رفتم

به امیدی هله با سوز و گداز آمده ام

تا کند پرتو رویت به دو عالم غوغا

بر هر ذره به صد راز و نیاز آمده ام (امام خمینی ره)

%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D9%842 1024x512 طرح بنر 1 در 2 پرده ای ارتحال امام خمینی (ره) سری 2 ( ارسالی کاربران )

مرید مومن

آورده اند،جنید بغدادی مریدی داشت.جنید او را از دیگران بیشتر دوست داشت وبه او احترام می گذاشت روزی برای اینکه به بقیه مریدان بفهماند که علت دوستی او با این مرید چرا از همه

بیشتر است،همه را امتحان کرد.

جنید به یکی از دوستانش گفت:بیست عدد مرغ بیاورد وسپس به مریدان کفت:هر کس مرغی بردارد وبه جایی که هیچکس انجا نباشد ببرند سپس مرغ را بکشد و برایم بیاورد.

هرکدام از مریدان مرغی برداشتند و در اطراف پراکنده شدند بعد از مدتی همه ی انها در حالیکه مرغ را کشته بودند برگشتند اما ان مرید مومن مرغ را زنده اورد .

جنید پرسید:چرا مرغ را نکشتی.مرید گفت:زیرا شما گفته بودی جایی که ان را بکشم که هیچ کس نباشد ومن هر کجا رفتم خداوند را می دیدم.

جنید رو به مریدان گفت:حالا متوجه شدید که فهم او نسبت به بقیه چقدر است مریدان شرمنده شدند.و توبه کردند.

ضرورت شناخت امام.

در اولین برخورد به او گفتم: «می تونم با شما بی پرده صحبت کنم و در مورد امام زمان(عج) از صفر سوالاتم رو

بپرسم؟» گفت: «اگر غیر از این باشه اشتباه کردی. کسانی که ساختمان افکار و عقیده شون رو از رو می

سازن و زیربنای تفکرشون رو محکم نمی کنن با یک توفان یا یک سیل مختصر، شبهاتی ساده ساختمونشون

رو خراب می کنه یا عقایدشون رو سیل می بره». گفتم: «پس قبل از هر چیزی می خوام بدونم اصلا چه

ضرورتی داره من امام زمان(عج) رو بشناسم؟»

گفت:« این آیه رو شنیدی که در قرآن آمده: اطیعوا… و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم» گفتم: «بله، یعنی از

خدا، رسول و اولی الامر اطاعت کنین» گفت: «درسته، حالا چه طور ممکنه ما از کسی که اونو نمی شناسیم

اطاعت کنیم؟» گفتم: «از کجا معلوم که مراد از اولی الامر در این آیه امام زمان(عج) باشه؟» گفت: «جالبه

بدونی همین سوال در صدر اسلام و هنگام نزول این آیه مطرح شد. جابر که یکی از اصحاب رسول خدا(ص) بود،

از ایشان پرسید: یا رسول ا…، ما خدا و رسول رو می شناسیم اما نمی دونیم مراد از اولی الامر در این آیه چه

کسانی هستن؟

حضرت فرمودند: مقصود از اولی الامر، علی و فرزندان معصوم او هستند و تک تک امامان رو تا امام زمان(عج)

نام بردند. این روایت علاوه بر مدارک ما شیعیان در برخی از کتب اهل سنت هم اومده(۱)». من هم ضمن

تشکر گفتم: «پس وقتی اطاعت از امام واجب شد، مقدمه اون که شناخته هم واجب می شه» استاد عزیز

گفت: «بله، دلایل و انگیزه های دیگه ای هم برای شناخت امام زمان(عج) داریم، مثل این حدیث از پیامبر(ص)

که فرمودند: هر کسی که امام زمان خودش رو نشناسه و بمیره به مرگ جاهلیت مرده»(۲) وقتی صحبت به

این جا رسید، خیلی بیشتر از قبل مشتاق شدم سوالاتم را درباره امام زمان (عج) بپرسم اما قرار شد این

گفت وگو در جلسه دیگری ادامه پیدا کند.

 ادامه دارد….

جمله زیبای نماز...

 

                                                 حکم خداوند بی دلیل نیست ،

                                                 تشکر اولین فلسفه ی نماز ، 

                                                 رشد و کمال دومین فلسفه ی نماز ،

                       انس باخدا سومین فلسفه ی نماز ،قرب خدا چهارمین فلسفه ی نماز.

 

 

 

 

چرا به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) شریک القرآن گویند؟

 

به درستی که من در میان شما دو امانت گرانبها می‎گذارم یکی کتاب خدا و دیگر عترتم و این دو یادگار من هیچ

گاه از همدیگر جدا نمی‎شوند، تا حوض (کوثر) به من برسند.

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از قم فردا، حدیث ثقلین از نظر سندی، از احادیث معتبر و متواتر به شمار‌ آمده

که علماء و محدثین بسیاری از شیعه و اهل سنت، در منابع خود، آن را، با عبارات و الفاظ گوناگونی نقل نموده:‎

امام زمان مفاد حدیث در بردارنده ی نکات مهم ذیل است:

۱٫ امامت که از باورها بنیادین و مسلّمات تشیع است از بعد از رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، به عنوان

مفسِّر و مبیِّن و مۆیِّد قرآن همواره در کنار این کتاب آسمانی قرار گرفته و با عنایت به عصمت امامت، و لزوم

تبیین و تفسیر احکام قرآن، هیچ گاه از قرآن جدا نگشته است تا به حدی که امامت را قرآن ناطق نامیده‎اند.

۲٫ همراهی و همگامی عترت با قرآن فقط در تفسیر و تبیین آن نیست بلکه با توجه به نصوص بین قرآن و عترت

مساوات و موازنه برقرار شده است بدین سان که این دو در تبیین احکام، برپایی قسط و عدالت در میان مردم،

سازندگی‎های معنوی و اخلاقی و دیگر امور با هم مشارکت دارند و همان گونه که قرآن میزان القسط[۲]،

موعظه[۳]، عظیم[۴]، منار حکمت[۵]، شفیع[۶]، نور[۷]، عزیز[۸] و ریسمان محکم[۹] است، اهل بیت نیز

چنین می‎باشند.

بنابراین با عنایت به موازنه و مساوات عترت با قرآن، در صورت عدم بیان امور فوق توسط قرآن و یا صریح نبودن

بیان قرآن، این مهم بر عهده ی اهل بیت است.

۳٫ با عنایت به آن که در حدیث آمده است که: قرآن و عترت هیچ گاه از هم جدا نخواهند گشت، زمان حاضر

هم، حوزه ی وجودی، دوازدهمین امام از رهبران معصوم ـ امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) ـ می‎باشد. و آن

حضرت هم، همراه و همگام با قرآن و در کنار قرآن است.

۴٫ مراد از عترت، فقط وجود اهل بیت نیست، بلکه شامل قول، فعل، تقریرهای بجای مانده از ائمه معصومین

هم می‎باشد. که اگرچه در زمان‎ های قبل بیان شده‎اند ولی همواره در کنار قرآن، به عنوان مفسّر و مبیّن آن

می‎باشند.

امام در تبیین احکام شریک قرآن است، از آنجا که احکام الهی غیرمتناهی و کتاب خدا متناهی است، و برای

مجتهد هم علم به احکام میسر نیست برای همین به امام نیاز است

همچنین شیخ مفید به نقل از سید بن طاوس می‎فرماید: امام در تبیین احکام شریک قرآن است، از آنجا که

احکام الهی غیرمتناهی و کتاب خدا متناهی است، و برای مجتهد هم علم به احکام میسر نیست برای همین

به امام نیاز است.[۱۰]

با این بیانات روشن می‎شود که همه امامان شریک القرآن بوده و در نتیجه این لفظ بر همه آنها اطلاق می‎شود

و البته هر چند در برخی زیارتنامه‎ها، از امام حسین ـ علیه السّلام ـ به شریک القرآن تصریح شده است[۱۱]

ولی این تصریح دلیل بر آن نیست که اطلاق این لفظ به حضرت امام حسین ـ علیه السّلام ـ اختصاص داشته

باشد.

امّا در این زمان، غالباً استعمال شریک القرآن بر حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) اطلاق می‎شود از

آن جهت که زمان حاضر، حوزه ی وجودی، آن امام همام بوده و آن حضرت است که در این دنیا در کنار قرآن

است.

البته می‎توانید برای کسب اطلاعات بیشتر علاوه بر منابعی که در پاورقی آمده است به منابع ذیل هم رجوع

فرمائید.

۱٫ مهدی در حدیث ثقلین/ جمعی از نویسندگان/ بنیاد فرهنگی مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه).

۲٫ قرآن و امام حسین ـ علیه السّلام ـ / محسن قرائتی/ مرکز فرهنگی درس‎هائی از قرآن.

پی نوشت ها:

[۱] . ابن حجر عقسلانی می‎گوید: حدیث ثقلین با بیش از ۲۰ سند نقل شده است، صواعق المحرقه/

عسقلانی/ ص ۱۳۵٫

مناوی می‎گوید: بیش از ۲۰ صحابه این حدیث را از پیامبر نقل نموده‎اند، فیض القدیر/ ج ۳/ ص ۱۴٫

میر حامد حسین دانشمند بزرگ شیعه این حدیث را از ۵۰۲ کتاب که همگی به قلم دانشمندان اهل تسنن

نگارش یافته، نقل کرده است. آیت الله سبحانی/ پرسش‎ها و پاسخ‎ها/ ص ۱۵۹/ موسسه سید الشهداء/

۱۳۶۹ و همچنین ر.ک: عبقات المنوار، ج ۴ـ۳، ص ۲ـ ۱۰، کنزالعمال ج ۱ ص ۱۷۳٫

مسند احمد: ج ۳ ص ۱۴، اُسد الغابه ج ۳ ص ۱۴۷، فیض القدیر ج ۳ ص ۲۰ـ۱۹، مستدرک: ج ۳ ص ۱۴۸،

طبقات الکبری: ج ۲ ص ۱۹۴، صواعق المحرقه: ص ۱۳۶، صحیح مسلم: ج ۲ ص ۳۶۲، مجمع الزوائد: ج ۹ ص

۱۶۴، المسندالجامع: ج ۵ ص ۵۵۱٫

 

 

بررسی تأثيرات شگرف نماز بر روی امواج بدن انسان.

 

امروزه علم ثابت كرده است كه نماز و امواج بدن انسان روی هم تأثيرات شگفتی دارند.

به نقل از سايت I.S.I، «هارولد ‌بور» از دانشگاه ييل برای اولين‌بار با انجام يك آزمايش ساده، به وجود ميدان

مغناطيسی در اطراف موجود زنده پی‌ برد.

او با توجه به يك مولد الكتريكی كه در آهن‌ربا در داخل سيم‌پيچ دوران می‌دهد و جريان توليد می‌كند، او

سمندری را در يك ظرف آب‌نمك قرار داد و ظرف را به دور سمندر چرخاند.

الكترودهايی كه در اين ظرف وجود داشتند و به يك گالوانومتر حساس متصل شده‌ بودند، يك جريان متناوب را

نشان می‌دادند. زمانی كه بور اين آزمايش را بدون سمندر انجام داد، گالوانومتر هيچ جريانی را نشان نداد.

اين بدان معنا بود كه در اطراف موجود زنده ميدانی وجود دارد كه خاصيت مغناطيسی هم دارد. بور اين وسيله را

بر روی دانشجويان داوطلب خود امتحان كرد و مشاهده كرد كه اين ميدان در بدن انسان هم وجود دارد و كاملا

تابع رويدادهای اساسی زيست‌شناختی بدن است. او اين ميدان را حياتی ناميد چون هرگاه حيات از بين برود،

ميدان حياتی هم از بين می‌رود. به گونه‌ای كه يك سمندر مرده كه در دستگاه بود هيچ پتانسيلی به وجود

نمی‌آورد.

تشكيل ميدان مغناطيسی بدن:

همانگونه كه می‌دانيد، در بدن ما ميليون‌ها عصب وجود دارد كه كار انتقال پيام در بدن ما به وسيله تحريك

الكتريكی اين عصب‌ها صورت می‌گيرد.

در اثر بارش بار در اطراف آنها در بدن ما يك ميدان تشكيل می‌شود و ميدان بدن ما در اثر فعاليت همزمان

ميليون‌ها عصب به وجود می‌آيد.

امواج مغزی:

امواج مغزی: دستگاه موج‌نگار مغز چهار نوع منحنی از امواج مغزی را ارائه می‌دهند كه عبارتند از: آْلفا، بتا، دلتا

و تتا. ريتم‌های دلتا كندترين امواج مغزی را با تناوب از يك تا سه دور در ثانيه بوده و اغلب در خواب عميق ظاهر

می‌شوند.به نظر می‌رسد كه ريتم‌های تتا كه دارای تناوب چهار تا هفت دور در ثانيه است به خلق و خوی

بستگی داشته باشد.

ريتم‌های آلفا از هشت تا 12 دور در ثانيه، در اوقات تفكر، تامل آزاد رخ داده و در صورت تمركز حواس و توجه قطع

می‌شوند و بالاخره ريتم‌های بتا با تناوب 13 الی 22 دور در ثانيه، ظاهرا منحصر به نواحی جلوئی مغز، يعنی

جايی كه فعاليت‌های پيچيده مغزی رخ می‌دهد هستند.

امواج آلفا امواج بسيار مهمی هستند كه به وسيله هانس‌برگر آلمانی كشف شدند و به گفته وی با نوعی

هوشياری و خودآگاهی معطوف به درون ظاهر می‌شوند و تغييرات فيزيولوژی مهمی در بدن ايجاد می‌كنند مثل

تمركز و يادگيری.

ميدان مغناطيسی بدن و امواج مغزی در معرض خطر:

حتما تا به حال ‌درباره خطرات گوشی‌های موبايل يا زندگی در نزديكی نيروگاه‌های برق چيزهايی شنيده‌ايد.

بنابر تحقيقات پروفسور لای امواج مغناطيسی كه از نيروگاهای برق يا وسايل برقی مثل سشوار و ريش‌تراش

برقی و…ساتع می‌شود به دی ان ای سلول‌های مغزی آسيب می‌رساند و قابليت ترميم را در آنها از بين

می‌برد.

ميدان‌های مغناطيسی خارجی علاوه بر آسيب به دی ان ای مغز اثر منفی ديگری به بدن دارند. اين ميدان‌ها

باعث اختلال در ميدان مغناطيسی طبيعی بدن می‌شوند. همان‌طور كه می‌دانيد نزديك به 70%از بدن مارا آب

فراگرفته و مولكول‌های آب به صورت دو قطبی هستند و زمانی‌كه ما در معرض يك ميدان مغناطيسی خارجی

قرار می‌گيريم، اين مولكول‌ها در جهت آن ميدان قرار می‌گيرند و اين پديده باعث می‌شود نظم ميدان

مغناطيسی ما به هم بريزد.

علاوه بر عوامل خارجی يك‌سری عوامل داخلی نيز وجود دارند كه باعث می‌شوند اختلال در ميدان بدن ايجاد

شود. مهم‌ترين آنها بارهای الكتريكی هستند كه هنگام بارش بار در عصب در اطراف آن به وجود می‌آيند و به

صورت الكتريسيته ساكن در بافت‌های بدن ذخيره می‌شوند و ميدانی كه در اطراف اين بارها به وجود می‌آيند در

ميدان بدن ايجاد خلل می‌كنند.

اين‌ بارها به خصوص در نقاطی كه تراكم اعصاب بيشتر است ذخيره می‌شوند و به دليل اين كه هم تراكم زيادی

دارند و هم در نزديكی عصب‌های بيشتر و مهم‌تری قرار دارند برای بدن به شدت مضر هستند. از جمله اين نقاط

ناحيه سر و دست‌ها و قسمت مچ پا به پايين است و در بين اين سه قسمت، سر اهميت ويژه‌ای دارد چون

بارهای ذخيره شده در آن علاوه بر ايجاد خلل در ميدان مغناطيسی مغز باعث اغتشاش در امواج مغزی نيز

می‌شوند.

به ظاهر ما روزانه تنها دقايقی را در معرض ميدان مغناطيسی هستيم. مثل موبايل يا سشوار و غيره. اما در

طول دوران زندگی خود در معرض ميدانی بسيار قوی هستيم و آن ميدان مغناطيسی زمين است.

عوامل داخلی اغتشاش در ميدان بدن ما هم فعاليت‌های حياتی و اجتناب‌ناپذيری هستند كه در تمام طول عمر

ما در جريان هستند پس چگونه می‌توان باعث خلل اين اثرات سو كه باعث اختلال در بدن ما و بيماری‌هايی

مثل سرطان می‌شوند را خنثی كرد؟

در اينجاست كه بايد گفت خداوند راه‌حل تمام اين سئوالات را در يك عمل ساده كه امكان آن برای همه افراد

وجود دارد و بيش از چند دقيقه هم وقت نمی‌برد و هيچ ضرری هم ندارد به انسان هديه داده و آن نماز است.

نماز و ميدان مغناطيسی:

آنگونه كه از تصاوير به دست آمده از ميدان مغناطيسی زمين پيداست، به طور شگفت‌انگيزی اگر انسان در هر

نقطه از زمين رو به قبله بايستد، ميدان مغناطيسی بدنش بر ميدان مغناطيسی زمين منطبق می‌گردد و در

مدتی كه در نماز است ميدان بدنش منظم می‌شود.

يكی از نكات بسيار جالبی كه پروفسور بور به آن دست يافته بود اين بود كه دريافته بود كه در بدن تمام

دانشجويان مؤنث ماهی يك‌بار تغيير ولتاژ شديد ايجاد می‌شود و ميدان بدن به منظم‌ترين حالت خود می‌رسد و

شايد به همين دليل است كه زنان نيازی ندارند در اين مدت نماز بخوانند.

اخيرا هم كشف شده است كه قلب زنان منظم‌تر و قوی‌تر از مردان می‌زند و دليل آن همين تغيير ولتاژ است.

نماز و بارهای الكتريكی:

همانطور كه قبلا اشاره شد بارهای زائدی كه در اثر تحريكات الكتريكی اعصاب به وجود می‌آيند هم برای ميدان

بدن و هم بر امواج مغزی اثر سوء دارند و اين اثرات در نواحی‌ كه اعصاب در آن تحرك بيشتری دارند، خطرات

جدی‌تری ايجاد می‌كنند و بايد هرچه سريع‌تر از آن نواحی دور شوند.

به طرز حيرت‌آوری می‌بينيم كه اين نواحی دقيقا نواحی هستند كه در وضو شسته می‌شوند و بنابر تحقيقات

صورت گرفته بهترين راه دفع اين بارهای زائد استفاده از يك ماده رساناست كه سريع‌ترين و ارزان‌ترين و

بی‌ضررترين ماده برای اين كار آب است و جالب اينجاست كه آب هرچه خالص‌تر باشد سريع‌تر بارهای ساكن را

از بدن ما به اطراف گسيل می‌دهد و هيچ مايعی مثل آب خالصی كه در وضو به انسان سفارش شده اين اثر را

ندارد.

نماز و امواج مغزی:

با دفع بارهای زائد بدن در وضو امواج مغزی در ايده‌آل‌ترين حالت قرار می‌گيرند. علاوه بر آن حالت تمركزی

كه در هنگام نماز در انسان به وجود می‌آيد، تشعشع امواج آلفا را به اندازه قابل توجهی بالا می‌برد و توانايی

مغز را در توليد اين امواج زياد می‌كند.

زیارت عاشورا را خوانده ای !؟

 

ياالله يا ثارالله آجرك الله يا بقيه الله

پاهایم لرزید

زیارت عاشورا را خوانده ای !؟

دو دسته عبارت دارد …

سلام است و لعن

یعنی جامعه هم دو دسته دارد: مورد سلام اهل بیت و مورد لعن ایشان

ابنجا هیچ وسطی ندارد

و در نتیجه عاقبت جامعه هم دو دسته دارد بهشت و جهنم

و اینجا هم هیچ وسطی ندارد

آنکه در دستگاه حسین (ع) نیست هرکجا باشد در دستگاه یزید است

و امام صادق در زیارت عاشورا آنها را هم لعن کرده است

راستی! من در دستگاه امام زمان خود هستم؟ نکند من نیز…

پاهایم لرزید…

راستی نکند من از همان مردمانی باشم

که سرگرم زندگی

حسین زمانم را به قتلگاه می برند؟؟؟

امام معصوم گفت که مختار شهید شد

دل ما را نیز شاد کرد، اما حق امام زمان خود را ادا نکرد …

حق امام چیست..!؟ وظیفه چیست؟

يا مهدي عج




مهجور نمودن قرآن

قال رسول الله(ص):

با قرآن عهد وپیمان ببندید و آن را رها نکنید.قسم به کسی که جانم در دست اوست،رها کردن

قرآن از رها شدن شتری که پاهایش را بسته اند تا فرار نکند وخودش بندش را باز میکند سخت تر

است.

شیرین ترین زندگی

امام (ع):

گواراترین زندگی برای کسی است که به آنچه خداوند قسمت او کرده،خرسند باشند.

(غرر الحکم ودررالکلم،ح3397)

انواع استجابت:

عده ای بعد از اینکه شرایط و آداب دعا را رعایت کردند این پرسش برایشان مطرح میشود که چرا

دعایشان مستجاب نشد در صورتی که هیچ مانعی هم از استجابت وجود نداشت؟گاهی اوقات

خداوند استجابت را به تاخیر می اندازد تا زمانی دیگر که ارزش بالاتری برخوردار است به آن اجابت

گوید همانطور که امام صادق(ع)می فرماید:همانا مومن دعا می کند ولی اجابتش تا روز جمعه به

تاخیر می افتد.ویا در موارد استجابت به تاخیر می افتد تا برای سوال کننده بزرگتر و بخشش آن

برای آرزومند بیشتر باشد چناچه در سخنان امام علی(ع)چنین مطالبی به چشم می خورد.در

مواردی هم خواسته بنده اجابت نمی شود تا خداوند بیشتر از آنچه بنده خواسته از فضلش به او

عطا کند.

طلاب بر پنج قسمند

اما قسم دوم طلاب

طلابی که از قسم اول تعدادشان بیشتر است،رگ مقدسی،رگ عوامی،و رگ توسل را دارند ولی

استعداد و هوش و حافظه اول را ندارند،دلشان می خواهد که در درس ها موفق باشند،ولی با این

وجود در حفظ مطالب و امتحانات قوی نیستند،سعی می کنند ولی نمی توانند گرچه استعدادشان

قابل توجه نیست به نحوی که بعدها نمی توانند مدرس کفایه یا رسائل و مکاسب شوند ولی چون

سه رگ مقدسی،عوامی و توسل را دارند به طریقی دیگری به اسلام خدمت می کنند مثلا

خطیب و منبری خوبی خواهند و از طریق موعظه و منبر و سخنرانیها،مردم را بهشرعی و وظایف

دینی و اجتماعی خود آشنا می کنند.

 

قسم سوم طلاب

طلابی که در درس و بحث و استعداد و حافظه،مانند قسم اول هستند،یعنی در درس خواندن جدی

بسیار قوی هستند ولی رگ مقدسی ندارنداین طلاب به درجه عالیه هم می رسند.

مثلا مقید به نماز اول وقت و یا به جماعت خواندن نیستند یا در سر کلاس درس،شاگردان خود را با

احادیث و روایات اهل بیت پیامبر(ع)آشنا نمی کنند،آنها را نصیحت و پند و اندرز نمی دهند،کلاس

اخلاق ندارند،فقط درس را میدهند و می روند.ادامه دارد…

 

پذیرش مسئولیت

پیامبر اکرم(ص):

هر کس بخشی از کار مسلمانان را بر عهده بگیرد و در کار آنها مانند کار خود دلسوزی نکند،بوی

بهشت را استشمام نخواهد کرد.«کنز العمال،ج6،ص20،ح14654»

ویژگی عقل

ویژگی عقل

امام رضا(ع)در توصیف ویژگیهای عاقل فرمودند«عقل آدمی به کمال نمیرسد مگر اینکه ده خصلت را

دارا باشد:1.از او امید خیر باشد.2.مردم از شرش در امان باشند.3.نیکی اندک دیگران رابسیار

شمارد.4.خیر بسیار خود را اندک شمارد.5.هر چه از او نیاز خواهند،ناراحت نشود.6.در طول عمر

خود از دانش اندوزی خسته نشود.7.فقر در راه خدا از توانگری محبوب تر باشد.8.خواری در راه

خدا،از عزت بر دشمنش بهتر باشد.9.گمنامی را بر شهرت برتری دهد.10.و آخر این که کسی را  

نبیند،مگر اینکه بگوید او بهتر و پرهیزگارتر از من است و این خوبی درون او بالاتر از خوبی ظاهر من

است.نیز اگر کسی را با تقواتر از خود ببیند،برای او فروتنی کند تا به او برسد و اگر چنین کند،

عظمتش بیش تر میشود و بزرگ اهل زمانش میگردد.»

ابن شبه حرانی،تحف العقول،ترجمه:محمدباقرکمره ای،انتشارت کتابچی،تهران:1379،چ 7،ص467.

 

نخل محرم

آسمان خم شد و در کوچه ی دل غم رویید

روز تاریک شد و ظلمت مبهم رویید

نازنین خواست ز نا اهلی مردم گوید

شرم سرخی به رگ روشن شبنم رویید

چرخ چرخید و این بار یهودا زن شد

ب چلیپای خیانت گل مریم رویید

پاره های جگر سوخته بر سینه ی تشت

شعر خون بود که از معرفتت سم رویید

هاجرش-زینب کبری-پی باران می رفت

خون دل جوش زد و چشمه ی زمزم رویید

صلح سر فصل رقم خورده ی عاشورا بود

نقطه ی سرخ که در باور عالم رویید

کربلا وام گذار علی ثانی شد

از دل صبر حسن نخل محرم رویید

طلاب بر پنج قسمند

قسم اول آنها که که چهار خصلت داشته باشند:

اول:در درس جدی باشند.

دوم:رگ مقدسی داشته باشند.

سوم:رگ عوامی داشته باشند.

چهارم:رگ توسل داشته باشند.

طلابی که هر چهار قسم را داشته باشند نوعا افرادی موفق و با اخلاص و خدمتگزار واز ناحیه

خداوند و اهل بیت(ع) توفیقاتی به آنها داده میشود زیرا آنها با تمام توان در خط خدا و اهل بیت(ع)

هستند و علماء بزرگ،محققین،مدرسین وصاحبان تالیفات و مراجع تقلید همه از این افراد هستند.

ادامه دارد…

حدیث روز...

 

امام صادق علیه‏ السلام :

لَو عَلِمَ النّاسُ ما فی طَلَبِ العِلمِ‏لَطَلَبوهُ ولَو بِسَفکِ المُهَجِ وخَوضِ اللُّجَجِ ؛

اگر مردم مى ‏دانستند که علم چه فوایدى دارد ، هر آینه در جستجوى آن بر مى ‏آمدند ، گرچه در راه آن خون بریزند و در ژرفاى دریاها فرو روند .
                                        

                                                                     عوالی اللآلی : ۴ / ۶۱ / ۹ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

 

 

ویزکیهای مومن

امام علی (ع)فرمود:

شخص مومن در مقابل حوادث سخت و تکان دهنده ثابت و استوار است،و به هنگام ناخوشیها

محکم و پابر جاست،در برابر بلاها صبور و پر تحمل است،و در مقابل نعمت ها شاکر و سپاسگزار

است،و به آنچه خداوند روزی اش ساخته قانع است،مومن به دشمنانش نیز تعدی نمی کند،مردم

از او در آرامش اند،(هرچند)جان وتنش در زحمت باشد.

 

دعای هفتم 

امام سجاد(ع)آن گاه که حادثه ی غم انگیز یا پیش آمدی ناگوار رخ می داد:

ای که گره هر دشواری به دست تو می گشاید،وای که حدت هر سختی به لطف تو نرم میشود.

راه گریز سوی آسایش و رفع اندوه ازتو باید خواست.

آن تویی که در حوادث غم انگیز تو را می خوانند و در پیش آمدهای ناگوار به تو پناه برند.بلیه دفع

نشود مگر آنکه تو دفع کنی و بسته گشوده نگردد مگر آنچه تو بگشایی.

پس بر محمد و آل او درود فرست ای پرودگار و به فضل خود باب فرج را بگشای و دست اندوه را به

قدرت خود از من رفع کن،در شکایت من نیک بنگر.و کام مرا به اجابت مسئول من شیرین گردان و

از نزد خود رحمت وگشایشی،طبق دلخواه،نصیب من کن،راه بیرون شدن از این شداید را به زودی

فراهم ساز.

ومرا به سبب پریشانی دل از رعایت واجبات ومتابعت سنت باز مدار.

که از آنچه پیش آمد دل تنگ دارم و زیر بار حوادث از اندوه آکنده ام.تویی که می توانی بلا را از من

دور کنی و آنچه گرفتار آن شده ام از من انجام ده،هر چند شایسته آن نیستم،ای کسی که تخت

پادشاهی عظیم خاص تو است.

 

معنای "الله" ....

            امام علی (علیه السلام ) می فرمایند:

الله،یعنی معبودی که بندگان ازشناخت او درشگفتند وبه او پناه می برند. وخداوند وجودی است که ازدیدگان پنهان می باشد و ازخیالها ودرکها پوشیده است.

حدیثی ازامام صادق (ع) ....

کعبه دلهاست حسین(ع)...

فضیلت گریه

«امام صادق(ع)نقل کرده:

حضرت امام حسین(ع)فرموده اند:

من کشته اشک هستم،من در حالی که غمگین و اندوهگین بودم کشته شدم و سزاوار است بر خدا که هر

مکروب و اندوهگینی که به زیارت من می آید را با قلبی مسرور وشاد به اهلش برگرداند.»

(کامل الزیارت ص 355)

قال رسول الله(ص):

پیامبر خدا(ص)با سوز دل می فرمود:خدایا،آن کس که حسین(ع)را خوار کند او را خوار گردان،وآن کس که او را

بکشد هلاک گردان،و او را به آنچه آروز در دنیا دارد بهرمند مساز،و در آخرت به آتش سوزنده ات گرفتار کن.

(مقتل خوارزمی:1/162)

 

شعری از شاعر اهل تسنن:

شیخ رضا لافت از عشق حطبالبانی-شاعر کرد اهل سنت

لافت از عشق حسین است و سرت برگردن است

 عشق بازی سر به میدان وفا افکندن است

گر هوا خواه حسینی ترک سر کن چون حسین

شرط این میدان به خون خویش بازی کردن است.

 

مبحث غیرت عباس،علمدار کربلا                                    

بگردید عباس با این پیام                                        به نزد جوان آ ل کرام

چو قطع امید از همه راه شد                               جهان تیره گون از تف آه شد

ز هر چشم طفلی روان جوی آب                          بدینسان ز آب آمدند کامیاب

یکی مشک برداشت عباس زود                            روان شد به تعجیل بر آب رود

محافظ که بر آب بد پنج هزار                                بر او رو نهادند از هر کنار

هدف شد وجودش برای خدنگ                            فضای هوا گشت از تیر تنگ

چو روباه پنداشت آن جمع را                               ندیدند آن شیر منع را

عصاوار شق کرد بحر جفا                                   کنار فرات آمد آن باوفا

طمع کرد چند قطره نوشدآب                              به یاد آمدش حال یاران خراب

مروت ندانست خود نوشد آب                             رفیقانش از تشنگی دل کباب

به کف مشت را کرد پر آب صاف                         برون جست چون شست اندر مصاف

گرفتند اطراف او ظالمان                                  به راهش نهادند تیر و سنان

به دریای شر حمله زد چون نهنگ                      در آن عرصه کوشید همچون پلنگ…..

 

                            “السلام علیک یااباالفضل العباس(علیه السلام) “

 

زندگینامه سردارحاج محمدابراهیم (8)

حاج همت به روایت همرزمان:

شهیدحجت الاسلام محلاتی(ره)نماینده امام در سپاه:

ساعات اولیه شب بودکه در قرارگاه«نجف اشرف» با برادر محسن رضایی هم صحبت شده بودم،صحبتهای ما

غالبا پیرامون جنگ و دفاع مقدس خلاصه می شد.از پیروزها،پیش روی ها،از گذشت وایثار بسیجیان وپاسداران

سخن می گفتیم که در همین هنگام بردار«محسن رفیق دوست»به جمع ما پیوست.چهره اش را غمی عمیق

فرا گرفته بود.سخنانش حزن انگیز و ملال آور بود،گویا مطلبی داشت که نمی خواست بی پرده درمیان

گذارد.ناگاه عقده دل واکرد و گریه کنان گفت:عاقبت حاج همت نیز شهید شد و به لقاء خدا پیوست او با رفتن

خود واقعا کمر ما را شکست.

تنها مطلبی که می توانم راجع به شهید«حاج همت»بگویم همین است.او انسانی بودکه برای خدا کار کرد و

بالاترین اعمال را داشت.فضیلت هر مومنی این است که دو چیز داشته باشد:یک اخلاص ودیگری عمل.

بعد اگر بخواهیم اعمال را درجه بندی کنیم می بینیم آن کسی که عملش خالص تر و سخت تر بود،پیش خدا

مهم تر و عزیزتر است.شهید«حاج همت»سخت ترین کارها را در لشکر و جبهه و…بر عهده می گرفت،مردی با

ایمان بود،با اخلاص،خداوند انشاالله شفیعان ما خواهد بود.

حاج همت در نگاه سردار رحیم صفوی:

شهیدحاج همت (ره) در میدان ایمان و تقوا، شهادت و ایثار، فداکاری و گذشت، گوی سبقت از همگان ربوده

بود. او معلمی بود آگاه و روشنفکر. هرچه از معلم بزرگ خود- رهبر کبیر امام خمینی(ره) فرا می گرفت،

در نهایت اخلاص و تواضع، با بیانی شیرین و شیوا، به برادران بسیجی و پاسدار خود انتقال می داد. او سخنان

 امام را به خوبی درک می کرد و به دیگران منتقل می ساخت.

…در آخرین روزهای عملیات خیبر، نزدیک شهادت «حاج محمد ابراهیم همت» پاتک ها و حملات دشمن توان

فرسا بود و وضعیت بسیار نگران کننده. نگرانی و اضطراب در سراسر جانمان حکم فرما بود، لکن لحظه ای که

پیام امام را شنیدیم که فرمود:« باید مجنون حفظ شود» در آن لحظه به« همت » حالتی دیگر دست داد .

گویی حیاتی نو و رمقی تازه در کالبد او دمیده شد، بسان شیر بیشه، جهشی و غرشی دشمن سوز کرد.

مصمم و استوار در برابر صدامیان خدانشناس قد برافراشت.

او سرمست بود، سرمست از فرمان ولی امر، سرمست از فرمان خدا و رسول(ص) عاقبت همه وجودش

خلاصه و عصاره فرمان خدا شدو جان در این فرمان تقدیم دوست نمود.

او به اجرای فرمان فرماندهان، به سلسله مراتب، از شخص والای فرمانده کل قوا، تا یک فرمانده رده پایین تر

ارج و حرمت می نهد و اعتقاد داشت که فرمان یک مسئول یا فرمان یک فرمانده لایق گردان یا گروهان در

جهت حفظ نظام لازم الاجرا است. و نیرو های تحت فرمان باید بی چون و چرا در اجرای فرمان کوشا باشند

او یک« ولایتی بی غش» و« یک شیعه» پاک و مخلص بوددر اجرای فرمان بربدر عزیزمان جناب محسن رضایی

آن سان مطیع بود که فرمان او را مقدس و بی شک ازناحیه رهبری می دانست.

وی هر گاه با برادر محسن رضایی رو در رو قرار می گرفت نهایت ادب و تواضع را رعایت می نمود.

                                                                                                                   ادامه دارد…

بازهم محرم وشورعزای حسینی(ع)...

” السلام علیک یاابا عبدالله ”

ماه  محرم  یا محرم‌الحرام نخستین ماه تقویم اسلامی (هجری قمری) و به اعتقاد مسلمانان از جملهٔ ماه‌های حرام است. به‌همان‌گونه که پیش از ظهور اسلام، در دوران جاهلیت، جنگ و خونریزی در این ماه‌ها ممنوع بود، محمد نیز همان را تأیید کرد    .…
حسین بن علی

حسین از همان ابتدا بیعت با یزید را نپذیرفت. یزید نامه‌ای به حاکم مدینه نوشت و به او دستور داد که از حسین برای یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر نشد او را به قتل برساند. حسین پسر علی موافق راه و روش حکومت هم عصر خود نبود. بنابراین حاضر به بیعت کردن با یزید نشد و با خانواده خود برای حج از مدینه به مکه رفت    .

در این هنگام عده‌ای از مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه‌هایی برای حسین نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. حسین نیز که مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاده بود، خود مراسم حج تمتع را به عمره تبدیل کرد و بطرف کوفه حرکت نمود. ابتدا شماری از مردم کوفه با مسلم بن عقیل همراه شدند؛ اما با ورود عبیدالله بن زیاد که از طرف یزید به حکومت کوفه گمارده شده بود و خبر آورده بود که حسین مراسم حج را نیمه کاره گذاشته و قاضی شریح فتوای قتل او را داده‌است و مردم کوفه را تهدید کرده بود مسلم را ترک کنند تا بلکه حسین را از ترک حج و آمدن به کوفه منصرف کرده و مانع بیعت مردم کوفه با وی شوند، مردم کوفه بیعت خود را از حسین پسرعلی پس گرفتند و به مخالفت با حسین پسر علی روی آوردند. او سرانجام در روز دهم محرم سال شصت و یکم هجری قمری (برابر بیست و یکم مهرماه سال ۵۹ خورشیدی) به همراه ۷۲     تن از یارانش کشته‌شدند. شیعیان همه سال سالروز کشته شدن حسین را با مراسم مذهبی و عزاداری پاس می‌دارند    .

عاشورا، دهمین روز از ماه محرم در گاه‌شماری هجری قمری، روز مقدس مسلمانان است.[۱] شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است که با گاه‌شماری هجری خورشیدی این روز برابر با سه‌شنبه، ۲۰ مهر ۵۹ خورشیدی است.[۲] هرچند براساس گاه‌شماری هجری قمری قراردادی این روز با چهارشنبه، ۲۱ مهر تطبیق داده می‌شود.[۳][۴] در این روز حسین بن علی – امام سوم شیعیان – و یاران وی در رویداد کربلا در جنگ با لشکر یزید کشته شدند و مسلمانان در آن سوگواری می‌کنند. در مناطق شیعه نشین مراسم عزاداری برگزار می        ‏‌شود. در تقویم رسمی ایران، افغانستان، عراق، پاکستان و هند این روز تعطیل می‌باشد .

عاشورا در لغت به‌معنای «دهمین» است.

سابقهٔ سوگواری و برپایی عزاداری برای حسین بن علی به اولین روزهای بعد از عاشورا، در محرم سال ۶۱ هجری می‌رسد. از علی بن حسین چنین روایت شده‌است:
«

پس از حادثهٔ عاشورا، هیچ بانویی از بانوان بنی‌هاشم، سرمه نکشید و خضاب ننمود و از خانهٔ هیچ یک از بنی‌هاشم دودی که نشانهٔ پختن غذا باشد، بلند نشد، تا آن‌که، ابن زیاد به هلاکت رسید. ما پس از فاجعهٔ خونین عاشورا پیوسته اشک بر چشم داشته‌ایم

ادبیات عاشورایی

بخش اندکی از قصیدهٔ سیف فرغانی (قرن ششم و متعلق به سرزمین کنونی فرغانه در ازبکستان) در مصیبت حسین و یاران او:
ای قوم، در این عزا بگریید         برکشتهٔ کربلا بگریید
در ماتم او خمش مباشید         یا نوحه کنید، یا بگریید
اشک از پی چیست؟ تا بریزید         چشم از پی چیست؟ تا بگریید

همچنین شعر معروف محتشم کاشانی (سدهٔ ۱۰ قمری) در رثای واقعه کربلا که اینگونه آغاز می‌شود:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است         باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است؟ کز زمین         بی نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو         کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب         کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست         این رستخیز عام، که نامش محرم است

سوگواری عاشورا مختص مسلمانان نیست. در ایران ارمنی‌ها نیز دستجات عزاداری دارند.[۷][۸]

در ترینیداد و توباگو [۹] و جامائیکا[۱۰] تمامی گروه‌های قومی و مذهبی در مراسمی که به زبان محلی «هوسِی» خوانده می‌شود شرکت می‌کنند و به سوگواری می‌پردازند.[نیازمند منبع]

نگرش مذاهب دیگر
اهل سنت

اهل سنت روز عاشورا را سالگرد روزی می دانند که موسی دریای سرخ را شکافت و خودش و پیروانش از آن عبور کردند. اهل سنت این روز را گرامی می داند و روزه گرفتن در این روز را مستحب می دانند، در حالی که شیعیان روزه گرفتن در روز عاشورا را مکروه می دانند. در مورد واقعه عاشورای سال ۶۱ اغلب تاریخ نگاران اهل سنت از جمله محمد بن جریر طبری، بلاذری، ابن سعد، ابن قتیبه دینوری، احمد بن داوود دینوری و ابن اثیر واقعه کربلا را به تفصیل و بر اساس روایت ابومخنف بیان کرده‌اند.
یهودیت

این روز معادل یوم‌کیپور – عید یهودیان در روز دهم ماه تیشری- شمرده شده است.[۱۱] همچنین زمان بسیاری وقایع سرنوشت ساز برای پیامبران پیشین به این روز منتسب شده است. پذیرش توبه آدم، پایان طوفان نوح، گذشتن ابراهیم از میان آتش، بینا شدن یعقوب، بهبود بیماری ایوب و انتقال عیسی به بهشت پس از تلاش ناموفق یهودیان برای مصلوب کردن او، همگی مطابق برخی روایات در این روز اتفاق افتاده‌اند.[۱۲]

نبرد کربلا جنگی بود که در دهم محرم ۶۱ هجری قمری (۲۱ مهر سال ۵۹ خورشیدی) اتفاق افتاد و به عاشورا معروف است. این نبرد میان سپاه حسین بن علی و سپاه یزید بن معاویه در نزدیکی محلی به‌نام کربلا در گرفت.

حسین بن علی روز دوم محرم به کربلا رسید و روز سوم عمر بن سعد با ۴۰۰۰ نفر در کربلا اردو زد. در روز هفتم محرم آب را بر حسین بن علی و همراهانش بستند و در نهم محرم، شمر با ۴۰۰۰ نفر و نامه‌ای از طرف عبیدالله بن زیاد وارد کربلا شد، او در این نامه به عمر بن سعد دستور داده بود با حسین بن علی بجنگند و او را بکشند و اگر این‌کار از دست او برنمی‌آید، فرماندهی را به شمر واگذارد.

روز دهم محرم سپاهیان حسین بن علی و عمر سعد در مقابل هم قرار گرفتند. به روایت ابومخنف تعداد سپاه حسین ۳۲ سواره نظام و ۴۰ پیاده[۲] و به روایت محمد باقر چهل و پنج سوار و صد نفر پیاده[۳] بود. در مقابل او سپاه عمر بن سعد با حدود ۳۰۰۰۰ نفر قرار داشت.[۴] جنگ آغاز شد و حسین و یارانش کشته شدند. پس از جان‌باختن حسین، سپاه عمر بن سعد سر ۷۰ تن از لشکریان حسین را جدا کرد (غیر از حر و علی‌اصغر) و بر بالای نیزه‌ها گذاشت.[۵]

خیمه‌ها غارت و در نهایت آتش زده شد، ساربان شترهای کاروان حسین بن علی به‌نام بجدل بن سلیم برای بدست‌آوردن انگشتر حسین بن علی، انگشت وی را برید تا انگشتر را بدست آورد و در نهایت سپاه عمر بن سعد اجساد کشته‌شدگان کربلا را در بیابان رها کرد و این اجساد پس از سه روز توسط قوم بنی‌اسد دفن شدند.[۶]

هر چند به لحاظ نظامی ابعاد این نبرد بزرگ نبوده‌است اما اثر اعتقادی و سیاسی بزرگی داشته‌است. از یک سو سبب تضعیف مشروعت سیاسی حکومت بنی امیه شده‌است. به طوری که پس از آن قیام‌های فراوانی با شعار خونخواهی حسین بر ضد آن حکومت رخ داد و در نهایت منجر به سقوط آن شد. از سوی دیگر نقشی چشمگیر بر هویت اجتماعی و اعتقادی شیعیان طی قرن‌های بعد تا به امروز داشته‌است.

حسین بن علی هنگام زمام‌داری پدرش، او را در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان همراهی کرد. سال ۵۰ هجری هنگام کشته‌شدن برادرش حسن بن علی، معاویه حدود ۱۰ سال به‌عنوان خلیفه باقی بود. بر پایه قرارداد صلح با حسن، طبق بند دوم صلح‌نامه معاویه نمی‌بایست برای خود جانشینی انتخاب کند.[۷]

به روایت سلیم پسر قیس یک سال قبل از مرگ معاویه در حج سال ۵۹ هجری قمری حسین بنی هاشم، دویست نفر از اصحاب پیامبر و پانصد نفر از تابعان را در مِنی در خیمه خود گرد آورد. احادیث پیامبر مشتمل بر نصب علی به خلافت در غدیر خم و شأن و جایگاه اهل بیت را به یادشان آورد و آنان بر آن اقرار کردند. و نیز از معاویه و ستمش انتقاد کرد. سپس با آنان پیمان بست که این مطالب را به خاندان و قبایل خود برسانند. [۸]

معاویه در نیمه رجب سال ۶۰ هجری قمری مرد و پسرش یزید را به جانشینی انتخاب کرد. حسین بن علی از همان آغاز بیعت وی را نپذیرفت. یزید نامه‌ای به حاکم ولید پسر عتبه حاکم مدینه نوشت و به او دستور داد که از حسین بن علی، عبدالله پسر عمر و عبدالله پسر زبیر برای یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر به بیعت نشدند آنها را بکشد. حاکم مدینه در اجرای فرمان سستی کرد و یزید عمرو پسر سعید پسر عاص را به جایش گماشت.[۹] حسین که حاضر به بیعت با یزید نبود با خانواده خود شب بیست و هشت رجب از مدینه به مکه رفتند.

در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده‌بودند نامه‌های زیادی برای حسین نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. حسین بن علی نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه با مسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه پسر زیاد که از طرف یزید به حکومت کوفه گمارده شده‌بود و مردم کوفه را تهدید کرده‌بود، مسلم را تنها گذاشتند.[نیازمند منبع] عبیداللّه، مسلم بن عقیل را دستگیر کرد و کشت. حسین با خانواده و یاران خود به‌سمت کوفه حرکت کرد و در نزدیکی کوفه بود که خبر پیمان‌شکنی مردم کوفه و کشته‌شدن مسلم را آوردند.

عبیداللّه که بر اوضاع کوفه مسلط شده‌بود حر پسر یزید ریاحی را برای دستگیرکردن حسین بن علی و همراهانش فرستاد و سپس عمر بن سعد را با ۳۰٬۰۰۰ نفر[نیازمند منبع] به کربلا اعزام کرد. این امر موجب شد تا شمار زیادی از افرادی که با حسین بودند او را رها کنند و تنها نزدیک‌به ۷۰ تن با او باقی بمانند. عبیداللّه به عمر بن سعد وعده داده‌بود که اگر حسین بن علی را بکشد، او را فرمانده ری خواهد کرد؛ اما پس از این ماجرا این کار را نکرد.

تعداد سپاهیانی که ابن زیاد برای جنگ با حسین گسیل کرد در منابع مختلف گزارش شده‌است. این تعداد دست کم ۴۰۰۰ نفر و در برخی گزارش‌ها تا ۸۰۰۰۰ نفر برآورد است. اما مشهورترین تخمین حدود ۳۰۰۰۰ نفر است.

به خود آقا بسپاریم

 

 

 

 

 

حسینی بودن به ماه به نام و به شهرت نیست. به نسبت و سیادت هم نیست.همه ما باید و

می توانیم حسینی باشیم و حسینی زندگی کنیم. شعار و شعور حسین(ع)با هم معنا پیدا میکند،

سوگواری وپیروی،از هم جدا نمی شود. اشک،شوق حرکت ایجاد می کند و حرکت است که دل را

از قساوت دور می نماید تا در مجلس امام حسین(ع)ببارد.وقتی دل حسینی شد،چراغ هدایت هم

در آن روشنایی می کند و چنین فردی اجازه استفاده از کشتی نجات را برای رسیدن به ساحل

امن وایمان خواهد یافت.کشتی نجات سیدالشهدا،بزرگترین نقطه امید برای ما در زندگی پر تلاطم

امروزی است.وقتی فرموده اند:کشتی امام حسین(ع)سریعتر به مقصد می رساند،خواستند به ما

در عصر سرعت و شتاب وخطر،راهنما داده باشند.دغدغه صیانت از حس حسینی بودن و احساس

حسینی ماندن،مسئله مهمی است که تلاش خود را می طلبد.این امانت را به خود آقا بسپاریم.

 

نگاه پنجره ها...

یک سایه انتظار پی آفتاب ماند

در سینه ی قیام زمین اضطراب ماند

شاید طلوع سر نزند،آفتاب شرق

از سمت غرب فاصله در رکاب ماند

چشمان خیس هفته ی شش روزه را نشست

در هفتمین زمان ملاقات،خواب ماند

ما با تبار آینه ها قهر کرده ایم

بر ما فقط از آینه بودن عذاب ماند

اما نیامد آن که زمین روی شصت اوست

امن یجیب،معجزهی هر دو دست اوست

تا چشم کار کرد به رویش سراب ماند

حرفی نداشتیم ولی بی جواب ماند

(اطمه سلیمان پور)

 

یاد دوست...

 

ابراهیم(ع)از خداوند پرسید:«پاداش کسی که از ترس تو اشک بر صورتش جاری شود،چیست»؟

خداوند فرمود:«رحمت و رضوان من برای اوست».

پرسید:«پاداش کسی که به امید دیدار تو،غم وانده را تحمل می کند،چیست»؟

پاسخ آمد:«او را به جامه ای از ایمان می پوشانم تا بدان بهشت را برای خود فراهم آورد و از دوزخ دور گردد».

(کلیات حدیث قدسی،ص40)

 

زندگینامه سردارحاج محمدابراهیم (7)

خبر شهادت:

اوائل اسفند1362، پدرم ما را به اصفهان برد. حاجی روز شانزدهم اسفند ماه 1362،ساعت چهارو نیم بعداز

ظهرتلفن کرد.چندین بار گفت:«خیلی دلم برای شما تنگ شده است.اگر وقت کردم،بیست وچهار ساعته به

دیدنتان می آیماگر نشد،کسی را بدنبالتان بفرستم،،شما حاضرید به اهواز بیایید،من چند ساعت شما را

ببینم؟»خندیدم وگفتم:کور از خدا چه می خواهد؟گفت:«با دو تا بچه برای شما سخت است.»گفتم:اصلا

آرزویم این است که بیایم تو را ببینم. ما کم کم خودمان را برای آمدن حاجی آماده می کردیم.تماسهای حاجی

اگر به تعویق می افتاد حداکثر دو تا سه روز می شد:اما این بار بیشتر شد.منخیلی نگران شدم،چون گفته بود

که در اولین فرصت،بیست و چهار ساعته به اصفهان می آید. روز هفتم یا هشتم تاخیر بود که توی مینی بوس

شهری نشسته بودم.رادیوی مینی بوس روشن بود:زنگ ساعت دو بعد از ظهر و اخبار بلند شد.گوینده خبرها را

خواند و یکی از آنها خبر شهادت حاجی بود.بیست وچهارم اسفند1362

جنازه حاجی شکل عادی نداشت.صورت او جراحت شدیدی برداشته بود.وقتی جنازه ی حاجی را دیدم از دنیا

بدم آمد…او عزیزترین کس من بود،دفن او برایم سخت بود. میدیدم عزیزترین کس خود را در میان پست ترین چیز

دنیا (خاک)می گذارم.حاجی خیلی قربان صدقه ما می رفت.بارها با اشکی در گوشه ی چشم یا با گریه گفته

بود:«من تحمل دیدن داغ شما را ندارم،»تحمل مریضی من وبچه ها را نداشت.حالا منبر سر جنازه اش بودم.با

آنکه خیلی او را دوست داشتم:ولی از آن«جنازه»بدم می آمد.با خودم فکر کردم،حاجی با آن همه حرفها،چرا

اینطوری برگشته و آمده.بعد از شهادت حاجی،یک شب خواب دیدم حاجی با همان جنازه آمده است و برادرش

هم با اوست،ولی جلو نمی آید.به برادرش گفتم:چرا حاجی جلو نمی آید؟گفت:«از شما خجالت میکشد،روی

جلو آمدن ندارد.»                                                                                          (ادامه دارد…)

حدیث روز...

 

 پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

هر که دانش را براى خدا بیاموزد ، به هیچ بابى از آن نرسد مگر این که بیش از پیش ، خود را حقیرتر بیند ، با مردم افتاده‏تر شود ، ترسش از خدا بیشتر گردد و در دین کوشاتر شود . چنین کسى از علم بهره‏مند مى‏شود . پس ، باید آن را بیاموزد . امّا کسى که دانش را براى دنیا و منزلت یافتن نزد مردم و موقعیت یافتن نزد سلطان و حاکم فرا گیرد ، به هیچ بابى از آن نرسد مگر این که خود بزرگ بین‏تر شود و بر مردم بیشتر بزرگى فروشد و از خدا بیشتر غافل شود و از دین بیشتر فاصله گیرد . چنین کسى از دانش سود نمى‏برد ؛ بنابراین ، باید (از تحصیل دانش) خوددارى ورزد و علیه خود حجّت و پشیمانى و رسوایى در روز قیامت فراهم نیاورد .

 

                                                                       روضه الواعظین : ۱۶ منتخب میزان الحکمة : ۴۰۰

 

آشنایی باویژگی برخی ازمیوه ها ونعمتهای خدا....

هویج حلقه شده شبیه چشم انسان است. مردمک و عنبیه و خط نوری که به چشم میرسد درست مانند چشم انسان میباشد. تحقیقات نشان میدهد که مصرف هویج باعث افزایش جریان خون در عملکرد چشم میشود.

 

 

 

وقتی گوجه فرنگی رو از وسط دو نیم میکنید چهار تا خونه میبینید که قرمزه و دقیقا مثل قلب هستش که اون هم قرمزه و چهار تا بخش مجزا داره. تحقیقات نشون داده که گوجه فرنگی خون رو تصفیه میکنه.

 

 


حبه های انگور روی خوشه شبیه قلب هستش و هر دونه اون شبیه سلولهای خونی. امروزه تحقیقات نشون داده که انگور برای حیات قلب بسیار مفیده.

 


 

 

 

 

 



مغز گردو شبیه مغز انسان هستش. نیم کره راست و نیم کره چپ. قسمت بالای مغز و پایین مغز. حتی چین خوردگی های و پیچیدگی های اون هم شبیه نئو کورتکس میباشد. در حال حاضر میدانیم که گردو۳۶ مرتبه نورونهای پیام رسان به مغز را گسترش میدهد.

 


 

 


ساقه کرفس شبیه به استخوان است و این نوع از سبزیجات در استحکام استخوان بسیار موثر میباشد. استخوانها تشکیل شده از ۲۳٪ سدیم و کرقس هم ۲۳٪ سدیم داره. چنانچه در رژیم غذایی شما سدیم وجود نداره کرفس میتونه این کمبود رو جبران کنه.

 

 

 



 

 

 



سیب زمینی استامبولی شبیه لوزالمعده هست که باعث تعادل قند خون در بیماران دیابتی میشود.

 

 


زیتون به سلامت و عملکرد تخمدان کمک میکند.

 


کریپ فروت و پرتقال و انواع مرکبات شبیه غده های شیری هستند و در سلامت سینه و جنبش غدد لنفاوی در سینه موثر است.

 

an style="color: black; mso-fareast-font-family: 'Times New Roman';" lang="FA"> 


پیاز شبیه سلولهای بدن میباشد. امروزه تحقیقات نشان داده است که پیاز نقش مهمی در خروج مواد زائد در بدن را داراست و باعث ریزش اشک و شستشوی لایه مخاطی چشم میگردد.

 




 



 



 


تا حالا به لوبیا قرمز دقت کردین؟ درسته… شبیه کلیه انسان هستش. تحقیقات نشون داده که لوبیا قرمز در بهبود عملکرد کلیه نقش بسزایی داره.

زندگینامه سردارحاج محمدابراهیم (6)

حضور شهید درزندگی:

زمان عملیات والفجر مقدماتی بود که حاجی زمزمه شهادت داشت. زمان خداحافظی با حاجی، من خیلی

گریه کردم. بچه هم خواب بود، گفتم: بچه ما به این زودی یتیم می شود؟

حاجی گفت:« ما پیرو مکتبی هستیم که پیغمبرش که اشرف مخلوقات است، یتیم به دنیا آمد تو به این

مسئله فکر کن، یتیمی بچه من برای تو جا می افتد. باز من چند بار آمده ام، دستی به سر بچه کشیده ام

باز این ها آرامش حضور پدر را در کنارشان حس کرده اند ولی پیامبر ما این ها را هم لمس نکرد».

بعد از شهادت حاجی هم،حضور او را به روشنی در زندگی حس می کنم.

یادم می آید یک بار یکی از فرزندان حاجی، پس از گذشت روز سختی در اوج تب می سوخت.نیمه شب بود

همه توصیه می کردند که بچه را به دکتر برسانیم، اما من به دلایلی موافق این کار نبودم. نزدیک نماز صبح گریه

ام گرفت و خطاب به حاجی گفتم: دو دقیقه هم تو بیا این بچه را نگه دار؟ نزدیک صبح برای لحظه ای ، نمی

گویم خوابم برد- یقین دارم که خوابم نبرد- حاجی برای لحظه ای آمدو بچه را از دست من گرفت و دو سه بار

دست بر سر او کشید…وقتی من به خود آمدم،دیدم تب بچه قطع شده است. به خودم گفتم:این حالت شاید

نشانه های قبل از مرگ بچه باشد. آفتاب که زد با حالت بی قراری و اشک، بچه را به دکتر رساندم. دکتر گفت:

این بچه که ناراحتی ندارد…

 

                                                                                                                ادامه دارد…

حدیث روز...

 

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :



2- العِلمُ خَزائنُ ومَفاتِیحُهُ السُّؤالُ ، فَاسألُوا رَحِمَکُمُ اللّه‏ُ فإنّهُ یُؤجَرُ أربَعةٌ : السائلُ ، والمُتَکلِّمُ ، والمُستَمِعُ ، والُمحِبُّ لَهُم؛

 

دانش گنجینه‏ هایى اسـت و کـلـیدهاى آن پرسش است ؛ پس ، خدایتان رحمت کند ، بپرسید ، که با این کار چهار نفر اجر مى‏ یابند : پرسشگر ، پاسخگو ، شنونده و دوستدار آنان .

                                                               

                                                                              تحف العقول : ۴۱ منتخب میزان الحکمة : ۲۶۰

گزارش حضورطلاب درراهپیمایی 13آبان.

 

 

 

 

فرارسیدن ماه محرم و عزای امام حسین (ع) تسلیت باد.

تقويم و مناسبتهای ماه محرم الحرام

السلام عليك يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك
عليكم مني جميعا سلام الله ابدا مابقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخرالعهد مني لزيارتكم
السلام علي الحسين
و علي علي بن الحسين
و علي اولاد الحسين
و علي اصحاب الحسين

روز اول محرم الحرام

آغاز سال (1430 ) قمري
آغاز ايام حسيني
ماجراي شعب ابيطالب عليه السلام
جنگ ذات الرقاع
امام حسين عليه السلام در راه كربلا
قيام مردم مدينه عليه يزيد
وفات آيت الله سيد عبدالله شيرازي

روز دوم محرم الحرام
ورود امام حسين عليه السلام به كربلا
نامه امام حسين عليه السلام براي اهل كوفه

روزسوم محرم الحرام
ورود عمر بن سعد ملعون به كربلا با 4000 نفر.
خریداری بخشی از زمین کربلا به دست امام حسین عليه السلام . این زمین ها همان مکانی است که قبر مطهر در آن قرار دارد.

روز چهارم محرم الحرام
سخن پراكني عبيداللّه‏ بن زياد ملعون عليه امام حسين عليه‏السلام در مسجد كوفه
فتواي شريح قاضي به قتل امام حسين عليه السلام
آغاز سال 2009 ميلادي

روز پنجم محرم الحرام
دعوت ابن زياد از شيث ربعي فرمانده پيادگان عمر سعد ملعون براي جنگ با امام حسين عليه السّلام
اعزام سپاه ابن زياد جهت ممانعت از حركت مردم كوفه براى يارى امام حسين عليه‏السلام

روز ششم محرم الحرام
دعوت حبیب بن مظاهر از طایفه بنی اسد برای یاری امام حسین عليه السلام
وفات عالم بزرگ سيد رضي رضي الله عنه

روز هفتم محرم الحرام
بستن آب بر امام حسين عليه السلام

روز هشتم محرم الحرام

قحط آب در خيمه هاي حسيني
ملاقات امام حسين عليه السلام با ابن سعد ملعون
وفات عالم جليل آيت الله شيخ محمد رازي .

روز نهم محرم الحرام
تاسوعاي حسيني
محاصره خيمه ها در كربلا
آمدن امان نامه براي فرزندان ام البنين عليها السلام
درخواست تاخير جنگ از سوي امام حسين عليه السلام تا یک شب دیگر
آمدن لشكر تازه نفس به كربلا به دستور ابن زیاد
خطابه امام حسين عليه السلام براي اصحابش

روز دهم محرم الحرام

عاشوراي حسيني
پیوستن حربن یزید ریاحی به اباعبدالله الحسین علیه السلام و شهادت آن جناب رضي الله عنه
شهادت امام حسين عليه السلام و دیگر اصحاب عليهم السلام
غارت اموال حرم حسيني توسط لشكريان ابن زياد.
جدا شدن سرهاي مطهر
به آتش كشيدن خيمه هاي آل الله
فرستادن راس مطهر امام حسين عليه السلام به كوفه در عصر عاشورا توسط خولی ملعون
قتل ابن زياد در عاشورای 67 هـ به فرمان مختار
وفات ام سلمه 62-63 هـ

روز يازدهم محرم الحرام
حركت كاروان اسرا از قتلگاه كربلا

روز دوازدهم محرم الحرام
دفن شهداي كربلا
ورود اهل بيت عليهم السلام به كوفه
شهادت حضرت سجاد عليه السلام بنابر قولی

روز سيزدهم محرم الحرام
اسراي اهل بيت عليهم السلام در مجلس يزيد عليه اللعنه
خبر شهادت امام حسين عليه السلام در مدينه و شام
شهادت عبدالله بن عفيف .

روز پانزدهم محرم الحرام

وفات آيت الله ميرزا جليل كوه كمره‌اي

روز هفدهم محرم الحرام
نزول عذاب بر اصحاب فيل

روز هجدهم محرم الحرام
تغيير قبله مسلمانان از بيت المقدس به مكه معظمه
وفات علامه طباطبايي رضي الله عنه

روز نوزدهم محرم الحرام
حركت كاروان كربلا از كوفه به سوي شام

روز بيستم محرم الحرام
هلاكت معتصم عباسي و پايان دولت بني عباس

روز بيست و يكم محرم الحرام
وفات علامه جليل القدر علامه حلّي رضي الله عنه

روز بيست و دوم محرم الحرام

وفات شيخ طوسي رضي الله عنه

روز بيست و سوم محرم الحرام
وفات علامه نراقي رضي الله عنه

روز بيست و چهارم محرم الحرام
بيدار شدن اصحاب كهف پس از خواب طولاني

روز بيست و پنجم محرم الحرام
شهادت امام سجاد عليه السلام

روز بيست و ششم محرم الحرام
محاصره و سنگ باران کعبه معظمه به دست سپاهیان یزید بن معاویه در سال 64 هجری
شهادت علي بن الحسن المثلث در زندان منصور

روز بيست و هفتم محرم الحرام
وفات عالم بزرگ ملا علي كني

روز بيست و هشتم محرم الحرام
وفات حذيقه بن يماني
تبعيد امام جواد عليه السلام از مدينه به بغداد

روز بيست و نهم محرم الحرام

رسيدن كاروان اسرا به شام


 

 

 

زندگینامه سردارحاج محمدابراهیم (5)...

بازگشت وی پس از آزادی خرمشهر:

…خبر آمدنش را داشتم. در خانه پدرش به انتظار ماندم. روز سیزدهم خرداد وارد شهرضا شد.دلم برای او تنگ

شده بودو می خواستم هر چه زودتر او را ببینم.وقتی آمد، نزدیک به هشت نفر از هم سنگران رزمنده خود را

همراه آورده بودو آنها با علاقه تمام دور حاجی را گرفته بودندو یک راست وارد اتاق پذیرایی شدند. تا چند

ساعت او را ندیدم.از دست حاجی شدیداً گله مند شدم. به دلیل جو موجود و شرایط روحی که در آن موقع

داشتم، احساس کردم که به فکر من نیست. فشار روحی شدیدی را تحمل کردم. این حالت از پیش ، در من

ایجادشده بود، درست زمانی که وجود او را به عنوان همسر و همدم باور کرده بودم.

از سفر که می آمد، دوستان و علاقمندان او، دوره اش می کردندو از طرف نهادها و اشخاص، برنامه های

مختلفی برای او تدارک می دیدند،سخنرانی ،مشورت دربرنامه سرکشی به خانواده شهدا،دیدار با محرومان

و…اوقاتی هم که درذخانه بود ،تلفن زنگ می زد وسراغش رامی گرفتند.

حدیث روز...

إنّ حَدِیثَنایُحیِی القُلُوبَ

به راستی که حدیث ما«اهل بیت»دلها را زنده می کند.

                                     

                                                                                                             بحار الانوارج2،ص144

روز 13 آبان گرامی باد.

روز 13 آبان که در تقویم به عنوان روز مبارزه با استکبار نام‌گذاری شده یادآور سه واقعه مهم در تاریخ معاصر ایران است که در سه دوره مختلف رخ داده و به همین دلیل این روز را در تاریخ کشور به عنوان روزی به یادماندنی به ثبت رسانده است. 

تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه در 13 آبان 1343، 13 آبان 1357 که روز دانش‌آموز نام گرفت و تسخیر لانه جاسوسی در 13 آبان 1358 عنوان این سه واقعه تاریخی است که نمی‌توان هیچ یک را از نظر اهمیت نسبت به دیگری اولی تر دانست چرا که هر کدام در دوره وقوع تاثیر گذاری خاص خود را داشته و شرایط را به نحوی تغییر داده‌اند.

تبعید امام خمینی به ترکیه 13 آبان 1343

کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی حقی است که به اتباع بیگانه داده می‌شود و آنها را ازشمول قوانین کشور مصون ومستثنی می‌کند؛ درواقع در صورت ارتکاب جرم در خاک کشور، دولت میزبان حق محاکمه آن مجرم را ندارد.

کاپیتولاسیون ریشه در استعمار دارد و کشورهای استعمارگران این قانون را به کشورهای ضعیف تحت‌ سلطه تحمیل می‌کردند؛ کاپیتولاسیون درایران طی معاهده ترکمانچای برای اتباع روسیه به رسمیت شناخته شد و پس ازآن برخی کشورهای استعمارگر دیگر، این امتیاز نامشروع را بعلت ضعف حکومت های قاجاریه کسب کردند؛ اما، کاپیتولاسیون در سال 1306، تحت فشار افکار عمومی و فضای حاکم بر روابط بین‌الملل پس از جنگ اول جهانی لغو گردید.

هنوز بیش از 3 دهه از الغای کاپیتولاسیون نمی‌گذشت که محمدرضا پهلوی احیاگر مجدد آن شد. کابینه اسدالله علم در سیزدهم مهر سال 1342، به دستور شاه، پیشنهاد آمریکا مبنی‌بر اعطای مصونیت قضایی به اتباع آمریکایی را به صورت یک لایحه قانونی در هیتت دولت تصویب کرد.

چندی بعد این خبر به حضرت امام رسید و ایشان را به خروش و فریاد واداشت به طوری که در4 آبان 1343 ایشان طی نطقی تاریخی به رسوایی این اقدام ننگین پرداختند.

فرازهایی از سخنرانی ایشان چنین بود: « … دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد، ملت ایران را از سگ‌های آمریکایی پست‌تر کردند.

اگر چنانچه کسی یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می‌کنند؛‌ اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می‌کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام ایران را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد…». رژیم که در طول دو سالی که امام قیام کرده بودند، نتوانسته بود با هیچ شیوه‌ای، ایشان را آرام کند، تنها یک راه پیش پای خود می‌دید و آن تبعید امام بود.

در شب 13 آبان 1343، صدها کماندو به همراه مزدوران ساواک به منزل امام در قم حمله‌ور شدند ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند و سپس با یک هواپیمای نظامی ایشان را به ترکیه تبعید کردند. این سرآغار هجرتی بود که 14 سال بعد پیروزی انقلاب اسلامی را به بار آورد.

روز دانش‌آموز 13 آبان 1357

در حالی که انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) به روزهای سرنوشت سازی نزدیک می‌شد همه اقشار مردم ایران از زن و مرد و پیر و جوان، سعی در ایفا کردن نقش تاریخی خود و عمل به تکلیف الهی داشتند. در این میان دانش‌آموزان و نوجوانان شور و حال دیگری داشتند.

صبح روز 13 آبان 1357، دانش‌آموزان در حالی که مدارس را تعطیل کرده بودند، به سمت دانشگاه تهران حرکت کردند تا صدای اعتراض خود را به گوش همگان برسانند.

این جوانان پر شور و خداجو، گروه گروه، داخل دانشگاه شدند و به همراه دانشجویان و گروه‌های دیگری از مردم در زمین چمن دانشگاه اجتماع کردند. ساعت 11 صبح، مأموران،‌ ابتدا چند گلوله گاز اشک‌آور در میان این جمعیت خروشان پرتاب کردند؛ اما، اجتماع کنندگان در حالی که به سختی نفس می‌کشیدند، صدای خود را رساتر کرده و با فریاد الله‌اکبر، لرزه بر اندام مأموران مسلح شاه افکندند. در این هنگام تیراندازی آغاز شد و جوانان و نوجوانان بی‌گناه، یکی پس از دیگری، در خون خود غلتیدند. در این روز، 56 نفر شهید و صدها نفر مجروح شدند.

حضرت امام(ره) در پیامی به همین مناسبت فرمودند: «… عزیزان من صبور باشید، که پیروزی نهایی نزدیک است و خدا با صابران است … ایران امروز جایگاه آزادگان است… من از این راه دور، چشم امید به شما دوخته‌ام … صدای آزادی‌خواهی و استقلال‌طلبی شما را به گوش جهانیان می‌رسانم.»

به خاطر گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان دانش‌آموز، این روز در تاریخ انقلاب اسلامی به نام روز دانش‌آموز نام‌گذاری شده است.

تسخیر لانه جاسوسی ـ روز مبارزه با استکبار جهانی 13 آبان 1358

در ابتدای انقلاب و زمان حکومت دولت موقت با هدف وادار کردن آمریکا به استرداد شاه و اموال ملت ایران، دانشجویان تصمیم به اشغال سفارت آمریکا گرفتند. دانشجویان از دانشگاه‌های تهران، پلی‌تکنیک، صنعتی شریف، شهید بهشتی و … گرد هم آمدند و طی یک راهپیمایی تا سفارت آمریکا از دیوارهای سفارت بالا رفته و علیرغم مقاومت محافظین و آمریکایی‌ها، سفارت را به تصرف کامل درآوردند.

در هنگام تسخیر سفارت، آمریکایی‌ها به سرعت مشغول نابود کردن بسیاری از اسناد دخالت‌ها و تجاوزارت و غارت‌های خود شدند ولی پس از تسخیر سفارت به سرعت از نابودی باقی‌مانده اسناد جلوگیری شد و بعدها اسنادی که از لانه جاسوسی آمریکا به دست آمده بود چاپ شده و در اختیار همگان قرار گرفت. به محض انتشار این خبر، مردم بسیاری با خشم و انزجار مقابل لانه جاسوسی تجمع کرده و از حرکت دانشجویان حمایت کردند.

امام خمینی‌(ره) نیز در پیامی این حرکت را انقلاب دوم و بزرگ‌تر از انقلاب اول نامیدند. این حرکت دانشجویان معترض، خشم آمریکایی‌ها را برانگیخت و آنها که ناتوان از درک ملتی استقلال‌طلب و آزادی‌خواه بودند، دست به اقداماتی بر ضد جمهوری اسلامی ایران زدند؛ از آن جمله فشار آوردن به مجامع بین‌المللی مانند سازمان ملل، سازمان کنفرانس اسلامی، شورای امنیت و …، ایجاد جو منفی تبلیغاتی علیه دانشجویان مسلمان و برخی اقدامات دیگر از جمله آنهاست.

اما پس از بی‌ثمر ماندن، آنها به اقدامات جدی‌تری روی آوردند؛ از جمله قطع کامل روابط سیاسی در 20 مهر 1359، حمله نظامی به ایران و تجاوز به خاک کشورمان که به شکست مفتضحانه آنها در صحرای طبس انجامید و نیز محاصره اقتصادی و بلوکه کردن دارای‌ها و اموال ایران و… که هیچ‌کدام تاکنون درعزم ملت ایران برای مقابله با ظلم و بی‌عدالتی جهانی ومنشا اصلی آن در جهان یعنی استکبار جهانی و آمریکا خللی وارد نکرده است.

و این‌گونه نام روز 13 آبان برای همیشه در تاریخ ایران ماندگار شد.

حدیث روز...

امام صادق(ع)می فرمایند:

حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلَّ خَطِیئةٍ

دنیا دوستی منشأ هر گناه است.

زندگینامه سردارحاج محمدابراهیم (4)

خاطرات همسر شهید:

با شناخت هر چه بیشتر ابعاد شخصیتی حاجی، وابستگی و علاقمندیمان نسبت به او بیشتر می شد؛

اما فراتر از آنچه که گفته شده دلسوزی و حس مسئولیت وی نسبت به نیروهای بسیجی یا به قول خودش

دریادلان حاضر در جنگ بود. بارها از حضور خودش در خانه متأسف و متأثر می شد. علت را جویا شدم و او در

حالی که بغض گلویش را می گرفت و اشک در چشمانش حلقه می زد پاسخ می داد:«ما بسیجی ای داریم

که بیشتر از یازده ماه است در جبهه می جنگد وبه خانواده اش سرنزده، آن وقت ما…»

مادامی که اطمینان نداشت غذای مناسب به نیروهای خط مقدم جبهه رسیده باشد،لب به غذا نمی زد و در

خانه هم کم بود،اجازه نمی داد دو جور غذا سر سفره می آورد بگذارم.

از اوقاتی که نسبت به حاجی حسادت می کردم،لحظات راز و نیاز و عبادت او بود.اذان را که می شنید،آرام و

بی صدا می رفت ومشغول نماز می شد.به ندرت نمازی را از حاجی می دیدیم که درآن اشک نریزد.

همت بیشتر،نیمه شب به خانه می آمد وسپیده صبح می رفت.با وجود آن همه خستگی،وقتی از راه میرسید

بیدار می ماند تا غذای بچه ها را خودش بدهد.حتی گاهی لباسهایشان را می شست؛ مثلاً یک شب خیلی

دیر به خانه آمد. من تمام روز از بچه ها مراقبت کرده بودم. مصطفی شیر خواره بود. مهدی هم تازه پا گرفته بود

و دائم پشت سر من راه می افتاد. برای همین فرصت نکرده بودم لباس ها را بشویم. به ناچار ماندم تا حاجی

رسید. خودم را برای شستن لباس ها آماده کردم که حاجی از من خواست تا این کار را به او واگذار کنم .

نپذیرفتم، خواستم از بچه ها مراقبت کند؛ اما او زیر بار نرفت. ناگزیر، از شستن لباس ها دست کشیدم .

کمی که گذشت، حاجی رفت و خوابید. خیالم آسوده شد. آرام رفتم و مشغول شستن لباس ها شدم.

چند دقیقه بعد، در زده شد. باز کردم و حاجی را با یک لیوان آب پرتقال جلوی در دیدم. لبخندی زد و گفت:

«شرمنده ام؛ حالا که قرار است لباس ها را بشویی، بگذار گلویت خشک نباشد». لیوان را گرفتم و گفتم

حالا برو با خیال راحت بخواب: حاجی رفت. مقداری از لباس ها را شستم و بیرون گذاشتم. و شستشوی

لباس ها تمام شد دیدم حاجی لباس ها را روی طناب پهن می کند…

                                                                                                                     ادامه دارد…

 

یار غایب....

عاقبت این غم به پایان می رسد               یوسف زهرا به کنعان می رسد

هر غریب بی کس دور از وطن                  عاقبت روزی به سامان می رسد

هر که باشد در پی یاران خود                  عاقبت روزی به یاران می رسد

بلبل زندان شده اندر قفس                     لاجرم روزی به بستان می رسد

عاشقی کن، ناله کن از بی کسی          بی شک این ناله به جانان می رسد

نامه ای باید نوشت از خون دل               بی شک این نامه به سلطان می رسد

هر چه می خواهی بپرس از حال دوست   از سوی او امر و فرمان می رسد

ای که خونین دل شدی از حال دوست      از سوی معشوق درمان می رسد

ای خدا عمری بده تا بنگرم                    آرزویم کی به امکان می رسد.

 

حدیث روز...

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم): 

أفًّ لِکُلَّ مُسلِمٍ لا یَجعَلُ فی کُلَّ جُمُعَةٍ یَوماًیَتَفَقّهُ فیهِ أمرَ دینِهِ وَیَسألُ عَن دینِهِ.

وای بر مسلمانی که در هر جمعه، زمانی را برای یادگیری و پرسش از امور دینی خویش اختصاص ندهد.

 

                                                                                                          بحارالأنوار، ج1،ص176

زندگینامه سردارحاج محمدابراهیم همت (3)

 

فعالیت های شهید در دوران دفاع مقدس:

شهید همت به همراه حاج احمدمتوسلیان، به دستور فرمانده کل سپاه، مأمور تشکیل تیپ محمدرسول الله

(ص)شدند.حاج احمد، به عنوان فرمانده تیپ و شهید حاج همت، به عنوان مسئول ستاد تیپ فعالیت می

کردند. در عملیات فتح المبین، بخشی از محورها به وی واگذار می شودکه پیروز مندانه منطقه را پاکسازی

می کند.

حاج همت در عملیات بزرگ«بیت المقدس»به عنوان معاون تیپ، محاصره جاده شلمچه- خرمشهر را در هم

می شکندو لیاقت و کاردانی خود را به نمایش می گذارد.در عملیات «رمضان»به دنبال اسیر شدن حاج احمد

در لبنان،به عنوان فرمانده تیپ محمد رسول الله(ص) وارد نبرد می شود.

حاج همت در عملیات«مسلم بن عقیل»و «محرم» با مسئولیت«فرمانده قرارگاه ظفر» و در عملیات«والفجر

مقدماتی» در سمت مسئول«سپاه یازده قدر» انجام وظیفه کرد و با توانمندی حیرت انگیز خود، عملیات ها را

یکی پس از دیگری با موفقیت کامل به اتمام رساند. حاج همت در اجرای عملیات ها، ابتکار عمل و تجربه نو

و بدیع از خود بروز می داد.

سرعت عمل و پایمردی لشکر27محمد رسول الله(ص) با فرماندهی وی در عملیات والفجر مقدماتی، همه را

شگفت زده ساخت؛ همچنین استقامت، ابتکار و ایثارحاجی در عملیات «خیبر»، شورآفرین و تحسین برانگیز

بود.او در مدت فرماندهی تیپ محمد رسول الله(ص)- که بعد به لشکر 27تبدیل شد- در چندین عملیات به صورت

خط شکن وارد شد و برگ های زرینی از تاریخ حماسه و افتخار دفاع مقدس را به نگارش در آورد.

ویژگی های اخلاقی:

حاج همت با وجود برجستگی های نظامی، عارفی وارسته بود که جز به خدا و رضای حق، به چیز دیگری

نمی اندیشید.اخلاص در عمل، از ویژگی بارز او بود.شهید محلاتی در این باره می گوید:

«او انسانی بود که برای خدا کار می کرد و بالاترین اعمال را هم داشت و فضیلت هر انسان مؤمنی، این است

که این دو ویژگی را داشته باشد؛ یکی اخلاص و دیگری عمل»

او همواره خود را خدمتگزار بسیجیان می دانست و به عشق آنان نفس می کشید. خاکساربسیجیان بود.آنان

هم با تمام وجود به او عشق می ورزیدند.همت، تنها، فرمانده شان نبود؛ مرادشان بود.در یک کلمه، حاجی یک

بسیجی رزمنده و یک پاسدارنمونه بود.او اهل ولایت بود و پیروی از ولایت را برخود واجب می دانست و به ولایت

اعتقاد داشت.شهید«عباس کریمی» می گوید:

«او واقعا به امر ولایت اعتقاد کامل داشت و حاضر بوددر این راه جانش را بدهدکه عاقبت هم چنین کرد.ولایتی

بودو همیشه سفارش می کرد که دستور فرمانده هان را باید موبه مو اجرا کرد.این ها امر ولایت است»

سردار رحیم صفوی می گوید:

«حاج همت مثل مالک اشتر بودکه در عین خضوع و خشوعی که در مقابل خدا و برابر برادران دلاور بسیجی

داشت، در مقابله با دشمن کافر، همچون شیر غرنده و همچون شمشیر برنده بود»

جان کلام آنکه، آنچه خوبان همه داشتند، او یک جا داشت.

                                                                                                       ادامه دارد…

احادیثی در باره اهمیت علم ودانش...

چهل حدیث بسیار زیبا درباره

…علم و دانش…

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

1- السُّؤالُ نِصفُ العِلم .
پرسش نیمى از دانش است .
کنزالعمّال : ۲۹۲۶۰

 

 

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :
2- العِلمُ خَزائنُ ومَفاتِیحُهُ السُّؤالُ ، فَاسألُوا رَحِمَکُمُ اللّه‏ُ فإنّهُ یُؤجَرُ أربَعةٌ : السائلُ ، والمُتَکلِّمُ ، والمُستَمِعُ ، والُمحِبُّ لَهُم؛

دانش گنجینه‏ هایى اسـت و کـلـیدهاى آن پرسش است ؛ پس ، خدایتان رحمت کند ، بپرسید ، که با این کار چهار نفر اجر مى‏ یابند : پرسشگر ، پاسخگو ، شنونده و دوستدار آنان .

تحف العقول : ۴۱ منتخب میزان الحکمة : ۲۶۰

 


پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :
3- مَن تَعَلَّمَ العِلمَ‏لِغَیرِ اللّه تَعالى فَلْیَتَبَوَّأْ مَقعَدَهُ مِن نارٍ ؛
هـر که دانـش را براى غـیر خدا بیاموزد ، جایگاهش دوزخ باشد .
کنزالعمّال : ۲۹۰۳۵ منتخب میزان الحکمة : ۴۰۰

 

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

4- مَن طَلَبَ العِلمَ فهُوَ کالصّائمِ نَهارَهُ ، القائمِ لَیلَةُ ، وإنَّ بابا مِنَ العِلمِ یَتَعَلَّمُهُ الرَّجُلُ خَیرٌ لَهُ مِن أن یَکونَ أبو قُبَیسٍ ذَهَبا فأنفَقَهُ فی سَبیلِ اللّه ؛
هر که دانش بجوید ، مانند کسى است که روز خود را به روزه گذراند وشبش را به عبادت . اگر کسى یک بابِ علم بیاموزد ، برایش بهتر است از این که کوه ابو قبیس طلا باشد و او آن را در راه خدا انفاق کند .
منیه المرید : ۱۰۰ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

 


پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :
5- طالِبُ العِلمِ طالِبُ الرَّحمَةِ ،طالِبُ العِلمِ رُکنُ الإسلامِ ، ویُعطى أجرَهُ مَعَ النَّبِیّینَ ؛
جویاى دانش ، جویاى رحمت است . جوینده دانش رکن اسلام است و پاداشش با پیامبران داده مى‏شود.
کنز العمّال : ۲۸۷۲۹ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

 


یامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :
6- إنَّ طـالِبَ العِلمِ تَـبسُطُ لَـهُ الـمَلائکَةُ أجـنِحَتَها وتَستَغفِرُ لَهُ ؛
فـرشتگان ، بـالهاى خـود را براى جوینده دانش مى ‏گسترانند و برایش آمرزش مى‏طلبند .
کنز العمّال : ۲۸۷۴۵ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

 

 


پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :
7- مَن کانَ فی طَلَبِ العِلمِ کانَتِ ‏الجَنَّةُ فی طَلَبهِ ؛
هر که در جستجوى دانش باشد ، بهشت در جستجوى او برآید .
کنزالعمّال : ۲۸۸۴۲ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

 

 

امام على علیه‏السلام :
8- مَن جاءَتهُ مَنِیَّتُهُ وهُوَ یَطلُبُ العِلمَ فبَینَهُ وبَینَ الأنبیاءِ دَرَجَةٌ؛
هر کس در حال طلب دانش مرگش فرا رسد ، میان او و پیامبران تنها یک درجه تفاوت باشد .
مجمع البیان : ۹ / ۳۸۰ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

 

 


پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :
9- إذا جاءَ المَوتُ لِطالِبِ‏العِلمِ وهُوَ عَلى هذهِ الحالَةِ ماتَ وهُوَ شَهیدٌ ؛
هر گاه جوینده دانش در حال آموختن علم مرگش فرا رسد ، شهید مرده ‏است .
الترغیب والترهیب : ۱ / ۹۷ / ۱۶ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

 

 

امام صادق علیه‏ السلام :
10- لَو عَلِمَ النّاسُ ما فی طَلَبِ العِلمِ‏لَطَلَبوهُ ولَو بِسَفکِ المُهَجِ وخَوضِ اللُّجَجِ ؛
اگر مردم مى ‏دانستند که علم چه فوایدى دارد ، هر آینه در جستجوى آن بر مى ‏آمدند ، گرچه در راه آن خون بریزند و در ژرفاى دریاها فرو روند .
عوالی اللآلی : ۴ / ۶۱ / ۹ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

 

 


پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :
11- مَن لَم یَصبِر عَلى ذُلِ‏التَّعَلُّمِ ساعَةً بَقِیَ فی ذُلِّ الجَهلِ أبَدا ؛
هر کس بر خوارى ساعتى دانش آموختن صبر نکند، براى همیشه در خوارى نادانى بماند .
عوالی اللآلی : ۱ / ۲۸۵ / ۱۳۵ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

 

 

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :
12- اُطلُبوا العِلمَ ولَو بِالصِّینِ ؛ فإنَّ طَلَبَ العِلمِ فَریضَةٌ عَلى کُلِّ مُسلِم ؛
دانش را فرا گیرید ، گرچه در چین باشد ؛ زیرا طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است .
کنز العمّال : ۲۸۶۹۷ ، ۲۸۶۹۸ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

 

 

قال رسول الله – صلی الله علیه و آله – :

13- علیکَ بالعلم ِفانّ العِلْم خلیلُ المؤمِنِ و الحلمَ وزیرُهُ والعقلَ دلیلُهُ و … و الصّبر امیرُ جنودِهِ.

رسول خدا – صلی الله علیه و آله – فرمودند: برتو باد به فراگیری علم، همانا که علم دوست مؤمن است و بردباری وزیر او و عقل راهنمایش و عمل سرپرست او و رفق و مدارا پدر او و ملایمت با دیگران برادر او و صبر، امیر سپاهیان او است.

«نهج الفصاحه، ح ۱۹۶۱»

 

 


رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم :
14- آفَةُ العِلمِ النِّسیانُ ؛
آفت دانش ، فراموشى است .

الخصال ، ص ۴۱۶ .

 

 


15- قال رسول الله – صلی الله علیه و آله – : أقرَبُ النّاسِ مِن دَرجَةِ النُّبوَّةِ أهلُ الجِهادِ و أهلُ العِلمِ.
رسول خدا – صلی الله علیه و آله – فرمودند: نزدیک ترین مردم به مقام نبوّت، اهل جهاد و دانش اند.

«کنزالعمّال، ح ۱۰۶۴۷»

 

 


پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :
16- لا سَهَرَ إلاّ فی ثلاثٍ :مُتَهَجِّدٍ بالقرآنِ ، وفی طَلَبِ العِلمِ ، أو عَروسٍ تُهدى إلى زَوجِها .
شب زنده‏دارى جز براى سه چیز روا نیست: تلاوت قرآن ، تحصیل دانش و یا فرستادن عروس به خانه شوهرش .

بحار الأنوار : ۷۶ / ۱۷۸ / ۳ منتخب میزان الحکمة : ۲۸۴

 

 

17- پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

هر که دانش را براى خدا بیاموزد ، به هیچ بابى از آن نرسد مگر این که بیش از پیش ، خود را حقیرتر بیند ، با مردم افتاده‏تر شود ، ترسش از خدا بیشتر گردد و در دین کوشاتر شود . چنین کسى از علم بهره‏مند مى‏شود . پس ، باید آن را بیاموزد . امّا کسى که دانش را براى دنیا و منزلت یافتن نزد مردم و موقعیت یافتن نزد سلطان و حاکم فرا گیرد ، به هیچ بابى از آن نرسد مگر این که خود بزرگ بین‏تر شود و بر مردم بیشتر بزرگى فروشد و از خدا بیشتر غافل شود و از دین بیشتر فاصله گیرد . چنین کسى از دانش سود نمى‏برد ؛ بنابراین ، باید (از تحصیل دانش) خوددارى ورزد و علیه خود حجّت و پشیمانى و رسوایى در روز قیامت فراهم نیاورد .

روضه الواعظین : ۱۶ منتخب میزان الحکمة : ۴۰۰

 

 


18- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
هرکس یک مساله شرعی از احادیث ما پیرامون حلال و حرام و مسائل دینی اش را بیاموزد خدای تعالی هزار گناه او را بیامرزد و شهری از طلا به وسعت دنیا برایش در بهشت بنا کند و به عدد هر موئی که در بدنش قرار دارد برایش حج مقبول می نویسند.

بحارالانوار جلد ۱ صفحه ۲۱۴

 

 


پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند:
19- طالِبُ العِلمِ مَحفوفٌ بِعِنایَةِ اللَّهِ؛
عنایت خداوند جویاى دانش را فرا گرفته است.
حکمت نامه پیامبر اعظم(ص)، ج ۱، ص ۳۱۳، ح ۳۰۹

 

 

 

پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
20- أَعلَمُ النّاسِ مَن جَمَعَ عِلمَ النّاسِ إِلى عِلمِهِ؛
داناترین مردم کسى است که دانش دیگران را به دانش خود بیفزاید.
کنزالعمال، ج۱۰، ص۱۴۳، ح۲۸۷۳۱

 

 

 

رسول اکرم (صلى الله علیه و آله وسلم) فرمودند:
21- لَوکانَ الدِّینُ مُعَلَّقاً بِالثُّرَیّا لَتَناوَلَهُ اُناسٌ مِن أبناء فارِسَ؛
اگر دین به ستاره ثریّا آویزان باشد، مردمانی از ایرانیان آن را به زیر خواهند کشید.
کنزالعمّال ، ح ۳۴۱۳۰ .

 

 

 

پیامبر خدا (صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم) می فرمایند:
22- مَن کَتَبَ عَنِّی عِلما أو حَدیثالم یَزَلْ یُکتَبْ لَهُ الأجرُ ما بَقِیَ ذلکَ العِلمُ والحَدیثُ؛
هر کس دانشى یا حدیثى از من بنویسد تا آن دانش و حدیث باقى است ، برایش اجر نوشته شود .

کنز العمّال : ۲۸۹۵۱

 

 


پیامبر خدا (صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم) فرمودند:
23- المؤمنُ إذا ماتَ وتَرَکَ وَرَقةً واحِدَةً علَیها عِلمٌ تَکونُ تِلکَ الوَرَقةُ یَومَ القِیامَةِ سِترا فیما بَینَهُ وبَینَ النارِ ، وأعطاهُ اللّه‏ُ تبارکَ وتعالى بکُلِّ حَرفٍ مَکتوبٍ علَیها مَدینَةً أوسَعَ مِن الدنیا سَبعَ مَرّاتٍ ؛
هر گاه مؤمن بمیرد و یک برگه که روى آن علمى نوشته شده باشد از خود برجاى گذارد ، روز قیامت آن برگه پرده میان او و آتش مى‏شود و خداوند تبارک و تعالى به ازاى هر حرفى که روى آن نوشته شده ، شهرى هفت برابر پهناورتر از دنیا به او مى‏دهد .
أمالی الصدوق : ۴۰ / ۳

 

 

 

پیامبر خدا (صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم) فرمودند:
24- اکتُبُوا العِلمَ قبلَ ذَهابِ العُلَماءِ ، وإنّما ذَهابُ العِلمِ بِمَوتِ العُلَماءِ؛
دانـش را ، پـیش از درگـذشت دانشمندان ، بنویسید ؛ زیرا با مرگ دانشمندان ، دانش (آنان) نیز مى‏رود .

کنز العمّال : ۲۸۷۳۳

 

 


پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :
25- قَیِّدُوا العِلمَ بالکِتابِ؛
علم را ، با نوشتن در بند کشید .

کنز العمّال : ۲۹۳۳۲

 

 


امام على علیه‏ السلام :
26- کِتابُ الرجُلِ عُنوانُ عَقلِهِ‏وبُرهانُ فَضلِهِ ؛
نوشته (و نامه) انسان ، نشانِ خِرد او و دلیل فضل اوست .

غرر الحکم : ۷۲۶۰ منتخب میزان الحکمة : ۴۸۲

 

 


قال رسول الله -صلى الله علیه وآله -:
27- کل جلوس فى المسجد لغو الا ثلاثة : قراءة مصل ، او ذکرالله اوسائل عن علم ؛
هر نشستى در مسجد لغو است مگر در سه حالت : خواندن قرآن ، گفتن ذکر خدا، سؤ ال(جستوى ) علم .

(میزان الحکمه ، ج ۴، ص ۳۹۳، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۸۸).

 


قال رسول الله – صلى الله علیه وآله -:
28- نوم على علم خیر من صلاة على جهل ؛
خواب با علم بهتر از نماز با جهل است .

(نهج الفصاحه ، م ۳۱۴۰، ص ۶۳۳)

 

 


پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
29- طالب العلم، مخوف بعنایعة الله؛
جوینده ی دانش، در پناه عنایت خداوند است.
عوالی اللالی، ج ۱، ص ۲۹۲٫

 

 

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
30- طلب العلم فریضة علی کل مسلم الا ان الله یجب بغاة العلم؛
طلب علم بر هر انسانی واجب است. همانا خداوند علم آموزان را دوست دارد.
اصول کافی، ج ۱،ص ۳۰٫

 

 

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :
31- مَن أرادَ عِلمَ الأوَّلینَ والآخِرینَ فَلْیُثَوِّرِ القرآنَ ؛
هرکه خواهان علم پیشینیان و آیندگان ، از اوّل تا به آخر دنیاست ، در قرآن کاوش و تأمل کند .

فلیُثَوِّر القرآن : أی لینقّر عنه ویفکّر فی معانیه وتفسیره وقراءته (النهایه : ۱ / ۲۲۹) .کنز العمّال : ۲۴۵۴

 

 


پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
32- المتعبّد بغیر فقه کالحمار فی الطّاحون؛
کسى که بى دانش عبادت کند چون الاغ آسیاست.

نهج الفصاحه

 

 


پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
33- من الصّدقه أن یعلّم الرّجل العلم فیعمل به و یعلّمه؛
از جمله صدقه این است که مرد علم آموزد و بدان عمل کند و تعلیم دهد.
نهج الفصاحه

 

 

پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
34- من عمل على غیر علم کان ما یفسد أکثر ممّا یصلح؛
هر که بى علم عمل کند بیش از آنچه اصلاح می کند، افساد خواهد کرد.

نهج الفصاحه

 


پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
35- من سلک طریقا یلتمس فیه علما سهّل اللَّه له طریقا إلى الجنّه؛
هر که به جستجوى علم راهى سپرد خدا براى وى راهى سوى بهشت بگشاید.

نهج الفصاحه

 


پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
36- من زهد فی الدّنیا علّمه اللَّه بلا تعلّم و جعله بصیرا؛
هر که از دنیا بگذرد خدایش بدون تعلم علم آموزد و بصیرت دهد.

نهج الفصاحه

 


پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
37- من أفتى بغیر علم کان إثمه على من أفتاه و من أشار على أخیه بأمر یعلم أنّ الرّشد فی غیره فقد خانه؛

هر که بدون علم فتوى دهد گناه حاصل از آن را به گردن دارد و هر که به برادر خویش کارى سفارش کند و داند که مصلحت در غیر آن است به وى خیانت کرده است.

نهج الفصاحه

 


پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
38- من طلب العلم لیجاری به العلماء أو لیماری به السّفهاء أو یصرف به وجوه النّاس إلیه أدخله اللَّه النّار؛
هر که علم جوید که به وسیله آن با دانشوران هم چشمى کند یا با سفیهان مجادله کند یا توجه عامه را به سوى خود جلب کند، خدایش به جهنم برد.

نهج الفصاحه

 


پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
39- من طلب العلم کان کفّاره لما مضى؛
هر که علم جوید کفاره گناهان گذشته وى باشد.
نهج الفصاحه

 

 

پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
40- من جادل فی خصومه بغیر علم لم یزل فی سخط اللَّه حتّى ینزع؛
هر که در مناقشه اى بدون علم مجادله کند در خشم خدا باشد تا دست بردارد.
نهج الفصاحه

 

 

زندگینامه سردارحاج محمدابراهیم همت (2)

فعالیت های شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی :

محمد ابراهیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی،در ایجاد نظم،امنیت و تشکیل کمیته ی انقلاب و

سپاه پاسداران شهرضا،نقش اساسی ایفا کرد و فعالیتهای مهمی در زمینه ی مسائل فرهنگی

برای قشر جوانان انجام داد.

حاج همت در خرداد 1359برای مقابله با ضد انقلاب به کردستان اعزام شد.در آنجا از هیچ

کوششی برایرفع مشکلات فرهنگی و مادی مردم محروم دریغ نمی کرد.چنان درچشم ودل مردم

منطقه جای کرفت که زمان ترک منطقه،مردم از او خواستند که در دیارشان بماند.

حاج همت،در کردستان به مسائل قضایی و حقوقی مردم رسیدگی می کرد.او نسبت به مسئله 

خوانین ومعضل اعتیاد در منطقه،حساس شده و در ریشه کن کردن هر دو مسئله،تلاشهای

بسیاری نمود.او که ریشه ی مشکلات کردستان را بیشتر در فقر فرهنگی می دانست،از فعالیتهای

فرهنگی در آن جا غفلت نمی کرد.

همت مدتی به عنوان مسئول ((روابط عمومی سپاه))مشغول بود وبه خاطر بروز لیاقت وتوانمندی

بالای نظامی،به عنوان فرمانده یسپاه((پاوه))برگزیده شد. در آن زمان،حاج احمد متوسلیان،فرمانده

سپاه ((مریوان))بود.از این رو،این دو نفر با تلاش و همکاری یکدیگر، عملیات و اقدام های مؤثری

بر علیه عناصرضد انقلاب در منطقه انجام دادند. سپاه پاسداران پاوه، با فرماندهی مدبرانه او از

مهر59تا60، بیست و پنج عملیات موفق برای پاکسازی روستاها، آزاد سازی ارتفاعات و درگیری

با نیروهای ارتش بعثی عراق انجام داد.

                                                                                             ادامه دارد…

روز مباهله گرامی باد.

31

معنای لغوی و اصطلاحی مباهله

مباهله در اصل از «بَهل» به معنی رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی است. اما مباهله به معنای لعنت کردن یکدیگر و نفرین کردن است. کیفیت مباهله به این گونه است که افرادی که درباره مسئله مذهبی مهمی گفتگو دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغ گو را رسوا سازد و مجازات کند.

شرح مختصر واقعه مباهله

مباهله پیامبر با مسیحیان نجران، در روز بیست وچهارم ذی الحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم طی نامه ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد. وقتی هیئت نمایندگان نجران، وارستگی پیامبر را مشاهده کردند، از مباهله خودداری کردند. ایشان خواستند تا پیامبر اجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین خود باقی بمانند.

موقعیت جغرافیایی

بخش با صفای نجران، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام این نقطه، تنها نقطه مسیحی نشین حجاز بود که مردم آن به عللی از بت پرستی دست کشیده و به آیین مسیح علیه السلام گرویده بودند.

دعوت به اسلام

پیامبر اکرم، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم برای گزاردن رسالت خویش و ابلاغ پیام الهی، به بسیاری از ممالک و کشورها نامه نوشت یا نماینده فرستاد تا ندای حق پرستی و یکتاپرستی را به گوش جهانیان برساند. هم چنین نامه ای به اسقف نجران، «ابوحارثه»، نوشت و طی آن نامه ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت فرمود.

نامه حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم به اسقف نجران

مشروح نامه پیامبر به اسقف نجران چنین بود: «به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. [این نامه ایست] از محمد، پیامبر خدا، به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا فرا می خوانم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند درآیید و اگر دعوت مرا نپذیرفتید باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید [تا در برابر این مبلغ، از جان و مال شما دفاع کند] و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود».

عکس العمل نجرانی ها

نمایندگان پیامبر که حامل نامه دعوت به اسلام از جانب پیامبر بودند، وارد نجران شدند و نامه را به اسقف نجران دادند. او نیز شورایی تشکیل داد و با آنان به مشورت پرداخت. یکی از آنان که به عقل و درایت مشهور بود گفت: «ما بارها از پیشوایان خود شنیده ایم که روزی منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان اسماعیل انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که محمد ـ که از اولاد اسماعیل است ـ همان پیامبر موعود باشد». بنابراین شورا نظر داد که گروهی به عنوان هیئت نمایندگان نجران به مدینه بروند تا از نزدیک با محمد صلی الله علیه و آله وسلم تماس گرفته، دلایل نبوت او را بررسی کنند.

گفتگوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با هیئت نجرانی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در مذاکره ای که با هیئت نجرانی در مدینه به انجام رسانید آنان را به پرستش خدای واحد دعوت کرد. امّا آنان بر ادعای خود اصرار داشتند و دلیل الوهیت مسیح را، تولد عیسی علیه السلام بدون واسطه پدر می دانستند. در این هنگام فرشته وحی نازل شد و این سخن خدا را بر قلب پیامبر جاری ساخت: «به درستی که مَثَل عیسی نزد خداوند مانند آدم است که خدا او را از خاک آفرید». در این آیه، خداوند، با بیان شباهت تولد حضرت عیسی علیه السلام و حضرت آدم علیه السلام ، یادآوری می کند که آدم را با قدرت بی پایان خود، بدون این که دارای پدر و مادری باشد، از خاک آفرید و اگر نداشتن پدر گواه این باشد که مسیح فرزند خداست، پس حضرت آدم برای این منصب شایسته تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر. اما با وجود گفتن این دلیل، آنان قانع نشدند و خداوند به پیامبر خود، دستور مباهله داد تا حقیقت آشکار و دروغ گو رسوا شود.

مباهله، آخرین حربه

خداوند پیش از نازل کردن آیه مباهله، در آیاتی چند به چگونگی تولد عیسی علیه السلام می پردازد و مسیحیان را با منطق عقل و استدلال روبرو می کند و از آنان می خواهد که عاقلانه به موضوع بنگرند. بنابراین پیامبر، در ابتدا سعی کرد با دلایل روشن و قاطع آنان را آگاه کند، اما چون استدلال موجب تنبّه آنان نشد و با لجاجت و ستیز آنان مواجه گشت، به امر الهی به مباهله پرداخت. خداوند در آیه 61 سوره آل عمران می فرماید: «هرگاه بعد از دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم».

دیدگاه بزرگان نجران درباره مباهله

در روایات اسلامی آمده است که چون موضوع مباهله مطرح شد، نمایندگان مسیحی نجران از پیامبر مهلت خواستند تا در این کار بیندیشند و با بزرگان خود به شور بپردازند. نتیجه مشاوره آنان که از ملاحظه ای روان شناسانه سرچشمه می گرفت این بود که به افراد خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا در آن صورت حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جاروجنجال شده است و اگر با نفرات بسیار محدودی از نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.

در میعادگاه چه گذشت؟

طبق توافق قبلی، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و نمایندگان نجران برای مباهله به محل قرار رفتند. ناگاه نمایندگان نجران دیدند که پیامبر فرزندش حسین علیه السلام را در آغوش دارد، دست حسن علیه السلام را در دست گرفته و علی و زهرا علیهماالسلام همراه اویند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. مسیحیان، هنگامی که این صحنه را مشاهد کردند، سخت به وحشت افتادند و از این که پیامبر، عزیزترین و نزدیک ترین کسانِ خود را به میدان مباهله آورده بود، دریافتند که او نسبت به ادعای خود ایمان راسخ دارد؛ زیرا در غیر این صورت، عزیزان خود را در معرض خطر آسمانی و الهی قرار نمی داد. بنابراین از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر به مصالحه شدند.

سخنان ابوحارثه درباره مصالحه

هنگامی که هیئت نجرانی پیامبر را در اجرای مباهله مصمّم دیدند، سخت به وحشت افتادند. ابوحارثه که بزرگ ترین و داناترین آنان و اسقف اعظم نجران بود گفت: «اگر محمد بر حق نمی بود چنین بر مباهله جرئت نمی کرد. اگر با ما مباهله کند، پیش از آن که سال بر ما بگذرد یک نصرانی بر روی زمین باقی نخواهد ماند». و به روایت دیگر گفت: «من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا درخواست کنند که کوه ها را از جای خود بکند، هر آینه خواهد کَند. پس مباهله نکنید که در آن صورت هلاک می شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند».

سرانجام مباهله

ابوحارثه، بزرگ گروه، به خدمت حضرت آمد و گفت: «ای ابوالقاسم، از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت بر ادای آن داشته باشیم». پس حضرت با ایشان مصالحه نمود که هرسال دوهزار حُلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد و بر آنان که اگر جنگی روی دهد، سی زره و سی نیزه و سی اسب به عاریه بدهند.

مباهله، اثبات صدق دعوت پیامبر

مباهله پیامبر با نصرانیان نجران، از دو جنبه نشان درستی و صداقت اوست. اوّلاً، محض پیشنهاد مباهله از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خود گواه این مدعاست؛ زیرا تا کسی به صداقت و حقانیّت خود ایمان راسخ نداشته باشد پا در این ره نمی نهد. نتیجه مباهله، بسیار سخت و هولناک است و چه بسا به از بین رفتن و نابودی دروغ گو بینجامد. از طرف دیگر، پیامبر کسانی را با خود به میدان مباهله آورد که عزیزترین افراد و جگرگوشه های او بودند. این خود، نشان عمق ایمان و اعتقاد پیامبر به درستی دعوتش می باشد که با جرأت تمام، نه تنها خود، بلکه خانواده اش را در معرض خطر قرار می دهد.

مباهله، سند عظمت اهل بیت

مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنّن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر نازل شده است و پیامبر تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و دامادش علی علیهم السلام بودند. بنابراین منظور از «اَبْنائَنا» در آیه منحصرا حسن و حسین علیهماالسلام هستند، همان طور که منظور از «نِساءَنا» فاطمه علیهاالسلام و منظور از «اَنْفُسَنا» تنها علی علیه السلام بوده است. این آیه هم چنین به این نکته لطیف اشاره دارد که علی علیه السلام در منزلت جان و نفس پیامبر است.

دو روایت در شأن اهل بیت

در کتاب عیون اخبار الرّضا درباره مجلس بحثی که مأمون در دربار خود تشکیل داده بود، چنین آمده است: امام علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: «خداوند پاکان بندگان خود را در آیه مباهله مشخص ساخته است و به دنبال نزول این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را با خود به مباهله برد. این مزیّتی است که هیچ کس در آن بر اهل بیت پیشی نگرفته و فضیلتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده و شرفی است که قبل از آن، هیچ کس از آن برخوردار نبوده است».

در کتاب غایة المرام به نقل از صحیح مسلم آمده است: روزی معاویه به سعد بن ابی وقاص گفت: چرا ابوتراب را دشنام نمی گویی؟ گفت: از آن وقت که به یاد سه چیز افتادم که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درباره علی فرمود، از این کار صرف نظر کردم. یکی آن بود که وقتی آیه مباهله نازل شد پیغمبر تنها از فاطمه و حسن و حسین و علی دعوت کرد و سپس فرمود: «اللهم هؤلاء اهلی؛ خدایا، اینها خاصّان منند»…

نزول آیه تطهیر در روز مباهله

روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم قصد مباهله کرد، قبل از آن عبا بر دوش مبارک انداخت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را در زیر عبای مبارک جمع کرد و گفت: «پروردگارا، هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترینِ خلق به او بوده اند. خداوندا، اینها اهل بیت منند. پس شک و گناه را از ایشان برطرف کن و ایشان را پاکِ پاک کن.» در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را در شأن ایشان فرود آورد: «همانا خداوند اراده فرمود از شما اهل بیت پلیدی را برطرف فرماید و شما را پاکِ پاک کند.

اعمال روز مباهله

روز بیست و چهارم ذی الحجّه، روز مباهله پیامبر با مسیحیان نجران است که در نزد مسلمانان، اهمیت خاصّی دارد؛ چرا که گواه حقانیت و درستی دعوت پیامبر و عظمت شأن اهل بیت مکرّم اوست. در کتاب شریف مفاتیح الجنان، اعمال مخصوصی بدین شرح برای این روز ذکر شده است:

اول: غسل، که نشان پالایش ظاهر از هر آلودگی و آمادگی برای آرایش جان و صفای باطن است؛

دوم: روزه، که سبب شادابی درون است؛

سوم: دو رکعت نماز؛

چهارم: دعای مخصوص این روز که به دعای مباهله معروف است و شبیه دعای سحر ماه رمضان می باشد.

هم چنین در این روز خواندن زیارت امیرالمؤمنین به ویژه زیارت جامعه روایت شده است. احسان به فقرا و محرومان به تأسّی از مولی الموحدین علی علیه السلام که در رکوع نمازش به نیازمند احسان فرمود، سفارش شده است.

بخش هایی از دعای روز مباهله

خداوندا، بر محمد و آل محمد درود فرست و به من شادی و خرّمی، استقامت و گشایش، عافیت و سلامت و کرامت، روزی پاک و فراوان، و هر نعمت و وسعت که نازل شده یا از آسمان به زمین نازل می شود، قسمت کن.

خداوندا، اگر گناهان چهره مرا نزد تو فرسوده اند و میان من و تو حایل شده اند و حالم را نزد تو دگرگون کرده اند، از تو درخواست می کنم به نور آبرویت که خاموش نشود و به آبروی حبیبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم و به آبروی وصیّت علّی مرتضی علیه السلام و به حق اولیائت که آنها را برگزیدی که بر محمد و آل محمد درود بفرستی و هر گناه که کرده ام بیامرزی و مرا در باقی مانده عمرم حفاظت کنی.

خداوندا، من مطیع توام، پس از من خشنود باش. عملم را ختم به خیر کن و ثواب آن را برایم در بهشت مقرّر دار و آنچه خود سزاوار آنی برای من انجام ده، ای سزاوار تقوا و آمرزش. رحمت فرست بر محمد و آل محمد و به رحمت خود به من رحم کن، ای مهربان ترینِ مهربانان.

 

حیاء ،تمام دین است.

زنان باحیا ،کسانی هستند که باپوشش کامل خود ازنمایش بدن،موهای سر وزینتهای خود، شرم 

می ورزند. پاکی قلب  زنان خودنما به سخن ستمکاری شبیه است که لاف ترحم سر می دهد.

زنانی که اسرار زیباییهای جسمانی خود را به نمایش گذرانده اند، پرده بین خود وخدا رادریده اند.

کامیاب کردن چشمهای گرسنه نامحرمان ،کمترین سازشی باپاکی و نجابت ندارد و عفیف بودن زن

بدحجاب ازالقائات بی اعتبار شیطان است.  

زندگینامه سردارحاج محمدابراهیم همت.....

تولد و تحصیلات:

«محمد ابراهیم» روز دوازدهم فروردین 1334در«شهرضا» درز خانواده ای محروم، اما متدین و پرهیزکار

 پا به عرصه هستی گذاشت. پیش از تولد او، پدرو مادرش به کربلای حسینی مشرف شدند.گویی مادر،

شهد شهادت را در فضای جان بخش حرم«ابا عبدالله الحسین»علیه السلام در رگ و جان فرزندش دمید.

همت از همان ابتدای ورود به مدرسه،هوش و استعداد بالای خود را بروز داد و دوره دبستان و دبیرستان

را با موفقیت تمام پشت سر گذاشت.او با کار، تلاش، تحصیل علم و نشاط جوانی، به خانه و خانواده، صفا

و گرمی ویژه ای می بخشید.از همان دوران تحصیل، عشق و انس و علاقه خاصی نسبت به قرآن و معارف

 مذهبی داشت و در محافل قرآن و کلاس های مذهبی شرکت می کرد.

فعالیت های شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی:

در سال 1352پس از دریافت دیپلم، در «دانش سرای اصفهان» به تحصیل ادامه دادپس از گرفتن مدرک

تحصیلی، به سربازی رفته و در آنجا با سمت مسئول آشپزخانه مشغول انجام وظیفه شد. او از این دو

سال، به عنوان تلخ ترین دوران زندگی یاد می کرد.

محمد ابراهیم در ماه مبارک رمضان، سربازان را به روزه گرفتن ترغیب می کرد و به آنان وعده تهیه سحری

می داد؛اما وقتی «ناجی»، فرمانده وقت لشکر، از این موضوع مطلع می شود، سربازان را وادار می کند

که روزه خودرا بشکنند و این حرکت ضد دینی ناجی، برای محمد ابراهیم، سخت گران آمد.او در همین

دوران، به ماهیت پلیدرژیم شاه پی برد و مبارزه خود را علیه این رژیم آغاز کرد.

                                                         

                                                                                                                     ادامه دارد…

 

                                                                                                                   

 

 

 

کیفر ناسپاسی در مقابل نعمتهای الهی...

یَابنَ آدَمَ، اِذَا رَأَیتَ رَبَّکَ سُبحَانَهُ یُتَابِعُ عَلَیَکَ نِعَمَه وَ أَنتَ تَعصِیهِ فَاحذَرهُ.

ای انسان از اینکه پیوسته در حال معصیت هستی و می بینی خدا هم پیوسته به تو نعمت می دهد

باید منتظر عذاب الهی باشی،( این نعمت پی در پی و مهلت دادن خدا به تو در حالیکه گناه می کنی

خطر بزرگی برای انسان گنهکار است باید به درگاه خدا توبه کنی و در مال و غیره تقوی را پیاده نمایی

تا مستوجب غضب الهی نشوی).

 

                                                                                                       گلواژه های حکمت ص47

قاطعیت...

چرا قاطعیت ورزی مهم است؟

اگر نتوانید به شکل قاطعانه رفتار کنید،ممکن است دچار احساسات ناخوشایندی شوید.برای مثال:

افسردگی:افسردگی در واقع ناشی از خشمی است که درون فرد معطوف شده است.حالتی که در آن،فرد

احساس درماندگی،ناامیدی وعدم کنترل بر محیط پیرامون خود را تجربه می کند.

رنجش:رنجشی که ناشی از احساس به بازی گرفته شدن ومورد سوئ استفاده قرار گرفتن است.

ناکامی:ناکامی ناشی از احساس ضعف وناتوانی فرد است.همچنین،می تواند ناشی از احساس قربانی شدن باشد.

آیا شما میتوانید شرایطی را که در آن نتوانسته اید بهشکل قاطعانه رفتار کنید،تجسم کنید.شما در آن شرایط

چه احساس،افکار و رفتاری داشته اید.

خشونت و غضب:اگر نتوانید خشم خود را به شیوه ای مناسب بروز دهید،ممکن است به حدی از کوره در

بروید که به خشونت منجر شود.

اضطراب:ناتوانی در بروز خشم به شیوهای مناسب،می تواند اضطرابی را ایجاد کند که خود همین اضطراب

منجر به اجتناب و دوری از بعضی موقعیت و افراد می شود.

روابط ضعیف:اگر نتوانید رفتار قاطعانه ای از خود نشان دهید،این مسئله باعث می شود که در روابط خود

صعیف ظاهر شوید.

شکایات جسمی:ناتوانی وضعف در بیان قاطعانه ی احساس می تواندمنجر به سردرد،زخم معده،فشار خون

بالا وشکایات جسمی از این قبیل شود.(سالنامه پویا)

امام علی(ع):در مورد هر کاری که می خواهی تصمیم بگیری،از خدا کمک بگیر و قاطعیت را با چاشنی نرمی

به کار بر و آنجا که سازگاری، کار سازتر ،است مدارا کن.(نهج البلاغه پارسی،نامه ی 53)

                                      هل، دانه ی معطر

عطر خوش و اثر گرما بخش و اشتها آور هل،این دانه را از بهترین طعم دهنده ها برای نوشیدنی،دسر،شیرینی

و حتی داروها می سازد.در هندوستان،خاورمیانه و آمریکای لاتین از این ادویه ی روغنی برای تهیه ی انواع

نان،کیک وشیرینی ها و همچنین چای و قهوه استفاده می کنند.در بسیاری از شیرینی ها ودسر های ایرانی

نیز آسیاب شده به کار می رود.

دانه های هل خواص گرمابخشی دارد و رودها و معده را تقویت میکند.

هل اشتها راتحریک می کند و عمل هضم را بهبود می بخشد.نوشیدنی دم کردهی داغ آن موجب تسکین

سوء هاضمه،نفخ معده،حالت تهوع و بی حالی و مانع ترشح زیاد اسید معده می شود.(همان منبع)

 

برگزاری مراسم جشن غدیر درحوزه ریحانة النبی(س) سنندج

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی ابن ابیطالب (ع) .

مراسم جشن عیدسعیدغدیرخم درحوزه ریحانة النبی(س) سنندج باحضور طلاب برگزار شد.

دراین مراسم ،پس از قرائت قرآن کریم ،حجت الاسلام والمسلمین صفی زاده رییس محترم هیأت امنای این حوزه مبارکه و از اساتید دانشگاه کرذدستان به بیان مطالب مهمی درباره واقعه غدیر پرداختند.

ایشان اشاره کردند : در عید غدیر باید به همدیگر عیدی بدهیم و شادی کنیم. خصوصاً اینکه به دید وبازدید ودیدار همدیگر برویم. درادامه به بیان آیه اکمال و حدیث ” من کنت مولاه فهذا علی مولاه پرداختند.

 ایشان اشاره کردند: غدیر موجب ارزشمند شدن مقام حضرت علی (ع) نشد بلکه به عکس ،حضرت علی (ع) و مقامات و لیاقتش به غدیر ارزش داد.

در پایان هم ،طلاب به مولودی خوانی در شأن حضرت علی (ع) پرداختند.

 

یااباصالح المهدی ادرکنا.....

عمریست که ازحضوراوجاماندیم

درغربت سردخویش تنها ماندیم

اومنتظراست تا که مابرگردیم

ماییم که درغیبت کبری ماندیم.

“اللهم عجل لولیک الفرج.”

عید غدیرآغازولایت علوی،اکمال دین نبوی

عید غدیر بزرگترین عید الهی است که هر لحظه اش سراسر نور وبرکت است.

امام صادق(ع)در روایتی فرمودند:

((غدیر عید الله اکبر یعنی غدیر بزرگ ترین عید خداوند است،و خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد جز اینکه غدیر را

عید می گرفت وحرمتش را می شناخت،واسم این روز در آسمان روز عهد معهود و در زمین روز ماخوذ و جمع

مشهود است))    (بحار الانوار:303/95)

و در روایتی دیگر فرمودند:

وقتی روز قیامت شود چهار روز را آراسته نزد خداوند می آورند همانند عروسی که به حجله می برند:

روز عید فطر،روز عید قربان،روز جمعه و روز عید غدیر.روز عید غدیر در بین آنها مانند ماه میان ستارگان

است.

سپس فرمودند:غدیر روزی است که خداوند توبه ی آدم(ع) را قبول نمود واین روز را برای شکرگذاری خداوند

روزه گرفت.روزی است که خداوند حضرت ابراهیم(ع) را از آتش نمرود نجات داد و این روز را برای شکر گذاری 

روزه گرفت.

این روز،روز نماز خواندن و روزه گرفتن و احسان به برادران مومن است،و در این روز خشنودی الهی حاصل شد 

وبینی شیطان به خاک مالیده شد.

 

            

 

 

 

 

عید سعید قربان مبارک باد.

عيد قربان

عيد قربان يكي از اعياد بزرگ مسلمين است در روز دهم ذي‌الحجه كه آن را اضحي نيز مي‌گويند    .

 

 

در اين روز حاجيان بيت‌الله الحرام گوسفند يا شتري را ذبح مي‌كنند و آن در غير حج مستحب مؤكد است، چنانكه از حضرت رسول (ص) رسيده    :

اينكه خداوند روز اضحي را عيد قرار داده تا فقرا گوشت فراوان به دستشان رسد، پس به آنها گوشت بخورانيد    .

اميرالمومنين (ع)  فرموده‌اند: اگر مردم مي‌دانستند كه قرباني در روز عيد اضحي چه اجري دارد وام مي‌گرفتند و قرباني مي‌كردند، چرا كه با اولين قطره خون آن صاحب قرباني آمرزيده گردد.1

قرباني و عيد قربان در اسلام

اين روز سالروز دستور قرباني اسماعيل است به ابراهيم خليل‌الله. خداوند كه اسماعيل را پس از سال‌هاي طولاني به ابراهيم هديه كرده بود اكنون او را در معرض آزمايشي بسيار سخت قرار داده و خواهان قرباني اسماعيل است    .

از او خواسته شده كه اسماعيل را كه اكنون نهالي برومند شده، جواني جان ابراهيم و تنها ثمره زندگي‌اش است را قرباني كند    .

در اين لحظه بت‌شكن تاريخ خود در هم مي‌شكند، از تصور پيام مي‌شكند، اما فرمان فرمان خداست. ابراهيم بايد انتخاب كند    .

در پايان يك قرن رسالت خدايي در ميان خلق، يك عمر نبوت و امامت مردم و جهاد عليه شرك و پايه‌گذاري توحيد و شكستن بت و نابودي جهل و از همه جبهه‌ها پيروز بيرون آمدن و از همه مسئوليت‌ها موفق بيرون آمدن، هيچ جا به خاطر خود درنگ نكردن و از راه گامي در پي خويش منحرف نشدن هميشه و همه‌جا خوب امتحان دادن… حال مي‌بايست انتخاب سختي مي‌كرد، وسوسه‌هاي شيطان كار را دو چندان سخت مي‌كرد    .

به هر حال ابراهيم آن بنده مخلص خدا به پيام حق تسليم شد، او اين پيام را با هزاران رقت به اسماعيل منتقل كرد؛ شرمگين و خسته، اما اسماعيل با آرامشي قلبي به او اعلام كرد تسليم امر خدا باش و خواهي ديد من از صابران خواهم بود    .

ابراهيم شگفت‌زده بود. شروع به قرباني كرد، در كمال انسانيت به اوج رسيده بود، او غريزه فرزند دوستي را زير پا گذاشته و به صعود به عشق حقيقي عينيت مي‌بخشيد، حال كه از آزمايش الهي سربلند شده، معبود او گوسفندي را براي ذبح مي‌فرستد. چقدر زيباست حس آزادگي از تعلقات و چقدر زيباتر حس عاشقانه‌ عابد و معبود. و حجاج به پاس بزرگداشت آن روز، در منا گردهم مي‌آيند. ابراهيم‌گونه تعلقات خود به هر آنچه رنگ دنيايي و غيرخدايي دارد  را مي‌بايست قرباني كنند    .

اسماعيل در وادي كيست؟ ثروت و مال، موقعيت و مقام، كسب‌ و كار، زن و فرزند و… هر آنچه تو را از انسان بودنت دور خواهد كرد    .

آري در اين روز بزرگ بايد آنچنان به يقين قلبي دست يافته باشي كه تمام نفسانيات را قرباني كرده، در خود زمينه رشد تقوا را ايجاد كني تا پله پله به قرب معبود ازلي نزديك و نزديك‌تر شوي    .

و خوشا آنان كه از اين فرصت به خوبي استفاده مي‌كنند و ابراهيم‌وار از اين آزمايش سربلند بيرون مي‌آيند    .

ريشه قرباني در اديان و ملل گوناگون

قرباني چيست؟2

پيشكش آوردن است، چيزي كه در قرباني مهم است بيش‌تر آن چيز بايد مظهر ارزش يا خلوص باشد نه استفاده اتفاقي از يك جنس مازاد    .

آن قدر فرد قرباني كننده به آن چيز تعلق داشته باشد كه براي نتيجه‌ بخش بودن اين عمل در حين اجراي عمل قرباني حالت از دست دادن چيزي با ارزش در او ديده شود    .

پيشكش يك شيء در بسياري از زمينه‌هاي ديني متداول است. پيشكش ممكن است جاندار يا بي‌جان باشد    .

جاندار، حيواني يا در حالت افراطي انساني نيز بوده است و چيز بي‌جان مثل غلات، برنج و شير را پيشكش مي‌كردند

كه هدف اين نوع قرباني‌ها، خشنود كردن خدايان مربوطه، طلب نعمت يا كسب نتايج مطلوبي چون موفقيت در جنگ يا دوركردن مريضي يا شكرگ‍زاري باشد    .

در هر حال امر قرباني از آغاز تاريخ بشر وجود داشته و در پاره‌اي از موارد به علت افراط در آن در برخي اديان و ملل منسوخ گشته، مثلاً در ايران آريايي‌هاي مقيم اين فلات آنچنان در امر قرباني افراط ورزيدند، حتي در مسأله‌ قرباني انساني نيز حد اعتدال را به طور وحشتناكي ردكردند كه زرتشت با آن مبارزه سختي كرد و قرباني را از آيين خود كمرنگ و حذف نمود.3

منشأ تشريع قرباني4

اين مطلب را با طرح يك سؤال آغاز مي‌كنيم، آيا خداوند بندگان را مأمور كرده حيواني را ذبح كنند بدون هيچ فايده و نتيجه‌اي؟

آنچه مسلم و عقلاني است اين است كه مقصود خالق حكيم از ذبح حيوان به مصرف رساندن و احسان مستمندان و قانع آبرومند است كه اين معني منصوص و صريح كتاب مجيد است. بنابراين ذبح حيوان به هدف تأمين ارزاق و كثيري از حوايج ديگر انسان‌هاي نيازمند است    .

( يذكروا اسم الله في‌ايام معلومات علي ما رزقهم من بهيمه الانعام فكلوا منها و اطعموا البائس الفقير) سوره حج-28،29

نام خدا را در روزهاي معلوم ياد نماييد بر آنچه ايشان را از چهارپايان روزي كرده. پس از گوشت‌ آنها بخوريد و سختي كشيده فقير را از آن اطعام نماييد.

بعد از 7 آيه مجدداً مي‌فرمايد:

والبدن جعلناها لكم من شعائرالله لكم فيها خيراً ، فاذكروا  اسم‌الله عليها صواف فاذا وجبت جنوبها فكلوا منها و اطعموا القانع و المعتر كذلك سخرناها لكم لعلكم تشكرون(حج36)

و شتران تنومند را براي شما از شعائر الهي قرار داديم، در اين شتران براي شما خير است،‌ پس هنگامي كه آنها براي نحر رديف شدند نام  خدا را بر آنها ذكر كنيد، پس چون پهلوي آنها فرود افتاد از آنها بخوريد و به درماندگان آبرومند و فقيراني كه در معرضند بخورانيد، ما اين شتران را براي شما رام و سخر گردانيديم تا تشكر ايزد تعالي را بجا آوريد.

پس منشأ قرباني بر طبق آيات قرآني چيزي نيست جز ياري رساندن به مستمندان و گرسنگان. از سوي ديگر ريختن خون حيوان اگر بدون دليل و استفاده خاصي باشد در اسلام منع شده است. چنانكه پيامبر فرمود: به قتل مرسان گوسفند يا شتري را مگر براي خوردن.

يا در جاي ديگر فرمودند:

كسي كه گنجشكي را بيهوده به قتل رساند، روز قيامت در پيشگاه خداوند فرياد مي‌زند و مي‌گويد:

پروردگارا، فلان كس مرا بيهوده كشت نه براي بهره گرفتن.

منظور از بيان اين دو روايت طرح هدفمند بودن آيين قرباني در اسلام است.

موضوع وجود حق فقرا در قرباني به حدي اهميت دارد كه غير از هدي تمتع و قران، خوردن گوشت ساير قرباني‌هاي كفارات حج بنابر مشهور بر صاحبش حرام است.

حتي در برخي روايات به مسلمين توصيه شده كه براي قرباني بهترين و فربه‌ترين حيوان‌ها را انتخاب كنند تا گوشت كافي به اهل استحقاق برسد.

اگر اين مسائل به خوبي رعايت مي‌شد عدالت اقتصادي و اجتماعي در جامعه مسلمين برقرار مي‌شد و فقرا به حق تعبيه شده خودشان در اموال ثروتمندان مي‌رسيدند و فاصله طبقاتي و فقر در جامعه اسلامي مشاهده نمي‌شد.

هدف باطني قرباني

قرباني يكي از شعائر الهي است كه اجراي آن ايجاد تقوا مي‌كند:

«و من يعظم شعائرالله فانها من تقوي القلوب»

كسي كه شعائر خدا  را بزرگ شمارد، و بر وفق آنها رفتار نمايد تقوي در قلبش راسخ مي‌گردد و تا اجل مسمي يعني تا آخر عمر از عمل به آن شعائر منتفع مي‌شود، چرا كه احكام الهي كه شعائر الهي مي‌باشند به منظور احراز منافع و مصالح دنيا و آخرت مردم وضع شده‌اند و اين آيه افاده مي‌كند كه اعمال حج و از آن جمله قرباني  از آغاز تا انجام رو به سوي او داشتن و سير به سوي خداوند است.

پس در نتيجه يكي ديگر از اهداف دنبال شده در قرباني قرب به خداوند و نزديك شدن به حريم امن الهي است. اين شعائر كه قرباني از جمله آنها مي‌باشد هدفش ايجاد تقوا در قلب‌هاست.

چنانكه خداوند مي‌فرمايد: لن ينال الله لحومها ولادماؤها و لكن يناله التقوي منكم.

گوشت‌هاي قرباني و خون‌هايي كه در آن هنگام ريخته مي‌شود هرگز به خدا نمي‌رسد، ولي آنچه به او مي‌رسد تقواي شماست.

يعني قرباني‌كنندگان تنها با انجام عمل ظاهري قرباني به رضاي حق و مقام قرب نايل نمي‌شوند،  مگر اين عمل با خلوص نيت و موافق شرايط تقوي و دوري از منكرات و مناهي، پس در صورتي كه اين حقايق را كه مقصد اعلي حج و ساير عبادات است را به دست نياوري، قرباني كردن هر چند زياد باشد و قرباني فربه براي آنان سودي نخواهد داشت.

و از اسرار حج همين است كه حجاج در كنار اين اعمال ظاهري بايد صاحب تقوي شوند، يعني با خلوص نيت و ايمان شديد قلبي آنها را بجا آورند تا حج مقبولي داشته باشند.

يك نكته جالب در امر قرباني جايگزيني روزه است كه البته مشروط به 2 شرط است:

1- حيوان براي قرباني نباشد     2- فرد استطاعت قرباني را نداشته باشد.

قرآن مجيد مي‌فرمايد:

كسي كه عمره را به حج رسانيد پس آنچه از قرباني كه در توانش باشد انجام دهد، پس آن كس كه نيابد سه روز در ايام حج روزه دارد و هفت روز هنگام بازگشت به وطن. (بقره- 196)

نتيجه‌گيري و خلاصه‌‌اي از اسرار و فلسفه قرباني

1- فداكردن مال و انفاق آن در راه خدا از جمله حكمت‌هاي قرباني است.

2- امر قرباني ظاهر و باطني دارد، ظاهر آن ذبح حيوان است به هدف دستگيري از گرسنگان، باطن آن كشتن نفس اماره است.

انسان كه در عرفه به شناخت و در مشعر به شعور و آگاهي رسيد، امروز با كسب اطلاعات كافي درمورد خويش و خداي خويش بايد حيوان نفس را قرباني كند تا از اين طريق به اوج كمال خود نايل شود.

3- در برخي روايات قرباني را سبب آمرزش گناهان نيز دانسته‌اند و گفته شده، با ريختن اولين قطره‌ خون قرباني گناهان صاحبش بخشيده مي‌شود (البته شرط اخلاص را نبايد فراموش كرد).

4- سير كردن گرسنگان، همانطور كه گفتيم قرآن فرموده: فكلوا منها واطعموا القانع و المعتر، از گوشت‌هاي قرباني هم خودتان ميل كنيد هم به قانع و فقير دهيد.

5- هدف عالي قرباني «تقوا» است.

قرباني بايد از روي خلوص نيت انجام پذيرد تا سبب شكوفايي روح ايثار، نشان دادن ميزان عشق و قرب به خدا باشد. تا تقوا در دل و قلب مسلمان ايجاد شود.

پي‌نوشت‌ها:

1. قرآن كريم

2. معارف و معاريف(ذيل واژه قربان) سيد مصطفي حسيني دشتي- ج 8- نشر مفيد 1376

3. فرهنگ اديان جهان- جان‌آر- هيلنز- ويراسته‌ ع پاشايي. مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب 1385

4. اسطوره قرباني- علي اصغر مصطفوي- انتشارات بامداد- 1369

5. قرباني در مني- تأليف محمد جواد موسوي غروي- چاپ مظاهري- مهرماه 1362

 

 

روزعرفه چه روزی است؟

روز عرفه

 

مقدمه    :

روز عرفه از ايام باشكوه و عظيم است. روزي است كه در‌هاي آسمان را براي پذيرش تضرع‌هاي عاشقانه‌ بندگان ذات اقدس اله مي‌گشايند و باز هم آن فاعل بالعشق خواهان بازگشت اشرف مخلوقاتش به بارگاه امن‌اش است . آري باز هم فرصت براي بازگشت انسان به اصل و جايگاه اعلي اوليه‌اش را فراهم مي‌كنند، چقدر بزرگوارند و بزرگوارانه رفتار مي‌كنند. چقدر ظلم كرديم! چقدر ناديده گرفتيم آن همه رحمت را! ولي باز هم مي‌خوانندمان، دعوتمان مي‌كنند و مي‌خواهند همچو شب قدر به ارزش و منزلت خود نائل شويم. آري روز عرفه، روزي است كه حق تعالي بندگان خويش را به عبادت و اطاعت خود دعوت كرده و از آن سوي سفره جود خود را براي آنها گسترانيده است    .

 

 شيطان را در اين روز در غل و زنجير مي‌كشد و باز هم زمينه پيروزي انسان را بر نفس فراهم مي‌كند. امام صادق (ع) فرموده‌اند: اگر شخص گناه‌كاري نتواند در شب‌هاي قدر خود از قدر و منزلت خود به نحو احسنت استفاده كند و بهره گيرد، مي‌تواند در اين روز از امتيازات برخورداري از رحمت الهي برخوردار شود.1

وجه تسميه روز عرفه    :

1. آورده‌اند كه: زماني‌كه جبرييل مناسك حج ابراهيمي را به ابراهيم خليل‌الله مي‌آموخت، چون به عرفه رسيد به او گفت: (عرفت) و او پاسخ بلي را داد - لذا به اين نام خوانده شد    .

2.  همچنين آورده‌اند كه: مردم از اين جايگاه به گناه خود اعتراف مي‌كنند و بعضي آن را از جهت تحمل و صبر و رنجي مي‌دانند كه براي رسيدن به آن بايد متحمل شوند، چرا كه يكي از معاني «عرف» صبر و شكيبايي است.2

3.  همچنين در روايتي آمده كه آدم و حوا پس از هبوط از بهشت و آمدن به كره خاكي در اين سرزمين يكديگر را يافتند و به همين دليل عرفات و اين روز عرفه نام گرفته است.3

پيشينه‌ وقوف در عرفات    :

عرفات جمع عرفه به معناي شناخت است و از آنجا كه آن‌جا وادي شناخت و معرفت خدا و نفس و خود است، عرفات نام گرفته    .

الف) حضرت آدم و عرفات    :

«فتلقي آدم من و به كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم    »

آدم از پروردگارش كلماتي دريافت داشت و با آن به سوي خدا بازگشت و خدا توبه‌ او را پذيرفت؛ چرا كه او توبه پذير است. طبق روايت اما صادق (ع)، آدم پس از خروج از جوار خدا و فرود به دنيا چهل روز هر بامداد بر فراز كوه صفا با چشم گريان در حال سجود بود، جبرييل برآدم فرود آمد پرسيد: چرا گريه مي‌كني؟ گفت: چرا گريه نكنم در حالي كه خداوند مرا از جوار و بارگاهش بيرون راند و در دنيا فرود آورد    .

جبرييل گفت: اي آدم، به درگاه خدا توبه كن و به سوي او بازگرد آدم گفت چگونه توبه كنم؟ جبرييل او را در روز 8 ذي‌حجه به مني برد، آدم شب را در آنجا ماند و صبح با جبرييل به عرفات رفت. پس از نماز عصر آدم را به وقوف در عرفات واداشت و كلماتي را كه از پروردگار دريافت كرده بود به وي تعليم داد. بگو اي آدم    :

سبحانك اللهم و بحمدك لااله‌الاانت عملت سوء و ظلمت نفسي و اعترفت بذنوبي اغفرلي انك انت الغغور الرحيم    .

آدم تا هنگام غروب آفتاب همچنان دستش به آسمان بلند بود و با تضرع اشك مي‌ريخت، وقتي كه آفتاب غروب كرد، همراه جبرييل روانه مشعر شد و شب در آنجا وقوف كرد و صبح‌گاهان با كلماتي به دعا پرداخت و به درگاه خدا توبه كرد و خدا توبه او را پذيرفت چرا كه او توبه‌پذير است    .

همين مطلب را شيخ صدوق در كتاب «امالي» در روايتي از امام حسن (ع) نقل مي‌كند كه آن حضرت فرموده است: شخصي يهودي خدمت رسول خدا آمد، او از افراد داناي يهود بود از پيامبر سؤالاتي نمود، يكي از سؤالاتش به اين قرار بود، چرا خداوند به بندگانش امر نمود تا بعدازظهر در صحراي عرفات وقوف نماينده پيامبر اكرم(صلي‌الله‌عليه‌و اله) فرمودند: ساعتي است كه حضرت آدم (ع) در آن ساعت مرتكب معصيت (گناه اولي) شد و خداوند بر امت من واجب نمود تا در بهترين مكان‌ها وقوف نمايند و نزد او تضرع و دعا نمايند تا بهشت را مجدداً در اختيار آنها نهد و آن ساعتي كه مردم از عرفه مي‌روند يعني مغرب،‌ ساعتي است كه حضرت آدم (ع) در آن ساعت از خداوند خويش سخناني را فرا گرفت و خداوند با رحمت خود بر او بازگشت و توبه را پذيرفت (چرا كه توبه‌پذير و مهربان) است    .

و ايشان فرمودند: به خدا قسم كه براي آسمان‌ها دري است از رحمت و توبه و حاجات، احسان و كرم و بخشش و تمام كساني كه در عرفات اجتماع مي‌كنند شايسته‌ اين صفات هستند    .

زماني‌ كه آنها مي‌خواهند از صحراي عرفه خارج شوند خداوند ملائكه‌اش را گواه مي‌گيرد كه همه آنان را از آتش جهنم نجات دادم و بهشت را بر آنان واجب گرداندم    .

ب) حضرت ابراهيم در عرفات    :

در صحراي عرفات جبرييل پيك وحي الهي، مناسك حج را به ابراهيم(ع) آموخت و ابراهيم(ع) هر يك از مراحل آن را با خلوص و عابدانه برپا داشت و نداي عرفت را در آن سرزمين سر داد    .

ج) صحراي عرفات همايش شناخت و خودسازي سرور شهيدان عالم حسين‌بن علي (ع    ):

امام حسين (ع) در بعدازظهر روز عرفه همراه با فرزندان و ياران خود در صحراي عرفات وقوف كرد. وي در آنجا بزرگترين همايش خودسازي و شناخت را در قالب ژرف‌ترين كلمات به ظهور رسانيد    .

سخناني كه از اعماق وجودش نشأت مي‌گرفت آن‌چنان والاست كه آدمي را به تفكر وا مي‌دارد، برخي از موضوعات آن به شرح زير است :

1- ايشان دعاي خود را با ستايش خداوند آغاز مي‌كند، ستايشي زيبا و يكتا.

«ستايش خداوندي را سزاست كه چيزي قضايش را دور نمي‌سازد و از اعطا و بخشش او جلوگيري نمي‌كند و هيچ آفريننده‌اي آفرينش او را ندارد و او سخاوتمندي بي‌انتهاست»

2- بيان گوشه‌اي از نعمت‌هاي بي‌پايان خداوند كه انسان را درتمام مراحل رشد تكامل دربر گرفته و ياد از مهر مادر و مواظبت و پرستاري آنان را از الطاف خداوند مي‌‌شمرد.

3- به شكر نعمت‌هاي الهي اشاره مي‌كند و خود را از اداي يك شكر نيز عاجز مي‌داند.

4- استغفار و انابه عاجزانه به درگاه خداوند و طلب مغفرت از بارگاه حق تعالي.

هر فرازي از اين دعا دريچه‌اي از عشق و نور و محبت و توحيد را در دل انسان مي‌گشايد. ايشان با اين دعا در صدد است انسان و خدا را بشناساند و نزديكي آن دو را به هم نمايان كند. اين نيايش منطقي‌ترين رابطه خدا با انسان را توضيح مي‌دهد. ايشان با همه وجود حضور خداوند و احاطه و اشراف او به همه ذرات هستي و نفوذ علم و قدرت و حيات او را به تك‌تك ذرات و موجودات عالم مشاهده مي‌نمايد و آن چه را مي‌بيند بر زبان مي‌راند.

5- فراگيري راه تعليم و تربيت از خدا

6- شناخت و درخواست بهترين مسألت‌ها.

7- تعليم مفاهيم و ادبيات قرآن.

و

حال به شرح بخشي از دعاي عرفه با بيان زيباي دكتر شريعتي مي‌پردازيم:

خداي من!

خواندمت پاسخم گفتي

از تو خواستم عطايم كردي

به سوي تو آمدم آغوش رحمت گشودي

به تو تكيه كردم نجاتم دادي،

به تو پناه آوردم حمايتم كردي

خدايا!

از خيمه‌گاه رحمتت بيرونمان مكن

از آستان مهرت نوميدان مساز

آرزوها و انتظارهايمان را به حرمان مكشان

از درگاه خويشت ما را مران

اي خدا مهربان!

بر من روزي حلالت را وسعت بخش

و جسم و دينم را سلامت بدار

و خوف و وحشتم را به آرامش و انست مبدل كن

و از آتش جهنم رهايم ساز.

خداي من!

تو چقدر به من نزديكي با اين همه فاصله‌اي كه من از تو گرفته‌ام.

تو اين قدر دلسوز مني!

خدايا!

تو كي نبودي كه بودنت دليل بخواهد؟

تو كي غايت بودي كه حضورت نشانه بخواهد؟

تو كي پنهان بوده‌اي كه ظهورت محتاج آيه باشد؟

كور باد آن چشمي كه تو را ناظر خويش نبيند

كور باد نگاهي كه ديده‌باني نگاه تو را درنيابد

بسته باد پنجره‌اي كه رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود

و زيان كار باد سوداي بنده‌‌اي كه عشق تو نصيب ندارد.

خداي من!

مرا از سيطره ذلت بار نفس نجات ده و پيش از آنكه

خاك گور بر اندام نشيند از شك و شرك رهايي‌ام بخش

خداي من! چگونه نوميد باشم در حالي‌ كه تو اميد مني!

چگونه سستي بگيرم در حالي كه تكيه‌گاه مني!

خداي من!

اگر آنچه از تو خواسته‌ام. عنايت فرمايي محروميت از غير از آن زيان ندارد

و اگر عطا نكني و هر چه عطا جز آن منفعت ندارد

يارب! يارب!يارب

پي‌نوشت‌ها:

1. كافي، ج 2، صفحه 66

2. فرهنگ دهخدا، ج 10، ص 15818

3. رسول جعفريان، آثار اسلامي مكه و مدينه، نشر مشعر

4. مفاتيح الجنان

 

 

 

سخنی از بزرگان...

امام خمینی: 

مبارک باد عید سعید بزرگ قربان بر مسلمانان جهان و بر ملت مجاهد ایران که با انقلاب کبیر خود،

دست جهانخواران را از تجاوز به میهن اسلامی شان قطع کردند.

پرسش و پاسخ...

مسأله:آیا نماز عید فطر و قربان واجب است یا مستحب؟

جواب: این نماز در زمان حضور امام(علیه السلام) واجب است و باید به جماعت خوانده شود،

ولی در زمان ما که امام(علیه السلام) غایب است مستحب می باشد و می توان آن را به جماعت

یا فرادی خواند.

                                         

                                                                                                        (احکام جوانان ص 204)

احادیثی ازامام جواد(ع).

نياز مؤمن به سه چيز
« أَلْمُؤْمِنُ يَحْتاجُ إِلى تَوْفيق مِنَ اللّهِ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ يَنْصَحُهُ ».
مؤمن نياز دارد به توفيقى از جانب خدا، و به پندگويى از سوى خودش، و به پذيرش از كسى كه او را نصيحت كند.
2- استوار كن، آشكار كن!
« إِظْهارُ الشَّىْءِ قَبْلَ أَنْ يُسْتَحْكَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ ».
اظهار چيزى قبل از آن كه محكم و پايدار شود سبب تباهى آن است.
3- كيفيّت بيعت زنان با رسول خدا(صلى الله عليه وآله)
« كانَتْ مُبايَعَةُ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) النِّساءَ أَنْ يَغْمِسَ يَدَهُ فى إِناء فيهِ ماءٌ ثُمَّ يُخْرِجُها وَ تَغْمِسُ النِّساءُ بِأَيْديهِنَّ فى ذلِكَ الاِْناءِ بِالاِْقْرارِ وَ الاِْيمانِ بِاللّهِ وَ التَّصْديقِ بِرَسُولِهِ عَلى ما أَخَذَ عَلَيْهِنَّ ».
بيعت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) با زنان اين چنين بود كه آن حضرت دستش را در ظرف آبى فرو مىبرد و بيرون مىآورد و زنان [نيز] با اقرار و ايمان به خدا و رسولش، دست در آن ظرف آب فرو مىكردند، به قصد تعهّد آنچه بر آنها لازم بود.

خدا،خیلی مهربان است...

خدا تنها روزنه امید است که هیچگاه بسته نمی شود ، تنها کسی است که وقتی همه رفتند می ماند ، وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید ، و تنها سلطانی ست که دلش با بخشیدن آرام میگیرد نه با تنبیه کردن .

یااباصالح المهدی ادرکنی....

(بار خدایا،تو دین خود را در هر زمان وروزگاری به وسیله امام وپیشوایی که او را برای_گمراهان_بندگانت علامت_راهنما_و درشهرهایت نشانه_راه حق_برپا داشته ای،تأیید و کمک کرده ای پس از آن که پیمان_به دوستی_خود پیوسته،و او را سبب خوشنودی خویش گردانیده ای،واز فرمان نبردن از او ترسانیده ای،وبه فرمان بری فرمان هایش،وباز ایستان ازنهی و بازداشتن او،و به این که کسی از او پیشی نگیرد واز او واپس نماند فرمان داده ی،پس او است نگه دار پناهندگان وپناه اهل ایمان و دستاویز چنگ زدگان،و جمال ونیکویی جهانیان.)

قرآن درکلام پیامبراکرم(ص).

-اگرانسان به راهنمانیازداردکتاب آسمانی قرآن،امام وراهنماست.

-اگرانسان،به معلم ومربی نیازدارد،قرآن بهترین هدایت کننده است.

-اگر جامعه به قانون وعدالت نیازدارد،قرآن کتاب عدل وقانون است.

-اگرانسان به منطق وبرهان نیازدارد،چه برهانی ازقرآن،قویتر؟

اگرانسان به تذکر وموعظه نیازدارد،قرآن وسیله تذکر وموعظه است.

 

اهمیت قرآن خواندن...

 

قرآن خواندن یکی از عبادتهای مهم است،که دل و جان را صیقل وجلا می دهد وانسان را از زمره غافلان خارج میکند:ازاین رو لازم است انسان در هر شبانه روز مقداری قرآن بخواند. ازمهمترین آداب قرآن خواندن،اخلاص است،که قرائت بدون اخلاص موجب خشم خدا می شود.قرآن خواندن ،آدابی ظاهری وباطنی دارد،از جمله آداب ظاهری آن،با وضو بودن،ایستاده ودر حال نمازخواندن،در خانه خواندن،ترتیل، گریه کردن درحال قرائت،از روی مصحف خواندن، با صدای بلند و نیکو خواندن و گوش دادن به قرائت دیگران است.

از آداب باطنی قرائت،فهم عظمت وبرتری کلام،بزرگداشت متکلم،حضورقلب ،تدبر ،تفهم،خالی بودن ازموانع فهم ،تخصیص،تأثر،ترقی وتبری است.موانع فهم چهارچیز است: اهتمام بیش ازحدبه تلفظ حروف،جمودبریک نظریه بدون تحقیق وپژوهش ،اصراربرگناه وآلودگی به کبروهوای نفس وجمودبریک تفسیروردکردن سایرآرای مفسران وقرآن شناسان.

زلال حدیث

امام رضا(علیه السلام) می فرمایند:

کسی ایمانش از همه برتر وبالاتر است که نسبت به خانواده اش،مهربانتر وخوش اخلاق ترباشد.

 

یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنة ....

“یافاطمة اشفعی لنا فی الجنة “

 بی بی جون مهر تورو مانمیدیم به هردوعالم              آب شور حرمت رو نمیدیم به آب زمزم .

 

ولادت باسعادت حضرت فاطمه معصومه(س) وروز دختر گرامی باد.    

شهادت امام جعفرصادق علیه السلام تسلیت باد.

 

 

داغ صادق شرر سینه ام افروخته کرد

جگرى سوخته یاد از جگر سوخته کرد

جگرى سوخته کز داغ بر افروخته بود

باز هم از اثر زهر جفا سوخته بود

بر جگر آنکه ولایت به موالى همه داشت

محنت کشتن اولاد بنى فاطمه داشت

آن امامى که لواى شرف افراخته بود

زهر منصور به جانش شرر انداخته بود

آه از آن روز که بگرفت زطاغوت زمان

آتش از چهار طرف خانه او را به میان

وندرآن خرمن آتش، ولى رب جلیل

راه مى رفته و می گفت منم پور خلیل

شعله را چون به در خانه تماشا مى کرد

یاد آتش زدن خانه زهرا مى کرد

آنکه هم ظاهر و هم باطن ما مى داند

با دلش زهر چه کرده است خدا مى داند

چارمین قبله عشق است به دامان بقیع

مدت سی سال نمازم را قضا کردم...

شخصی را دیدندکه مدت 30سال نمازهایش را قضا می کرداز او پرسیدندچرا نمازهایت را قضا می کنی؟

گفت من عادت داشتم که نمازم را در مسجد و در صف اول و به جماعت بخوانم، یک روز به جهت عذری

دیر به مسجد آمدم به طوری که در صف اول جا نبود وبه ناچار در صف دوم ایستادم، در همان حال در نفس

خود حالت خجالت و شرمندگی یافتم از اینکه مردم مرا در صف دوم ملاحضه می کنند، دانستم که در این

مدت سی سال، چون مردم مرا در صف اول می دیدند، این عمل باعث خوشحالی و اطمینان خاطر من بود

ومن به وسیله آن شاد و خوشحال می شدم و متوجه نبودم که نماز را برای خدا نمی خواندم بلکه به جهت

مردم دنیا بود.

آری اگر پرده از روی کار مردم کنار رود و به دقایق امور هر کس رسیدگی شود، چه بسیار افرادی دیده

می شوند که اعمالشان از آفات سالم نمانده،در حالی که خود آنها هم متوجه نبودند، چنانچه خداوند در

قرآن می فرماید:ای پیامبر(ص) بگو آیا به شما خبر بدهیم که زیانکارترین مردم چه کسانی هستند؟آنهائی

که سعی و تلاشهایشان در زندگی دنیا گم و نابود شده، با این حال گمان می کنند که کار خوب و نیکی

انجام می دهند.

هفته دولت ویاد وخاطره شهیدان رجایی وباهنر گرامی باد.

هفته دولت، هفته اقتدار و پیروزى دولتى است که حمایت و پشتیبانى میلیونها تن از ملت خود را همراه دارد. هفته دولت، هفته سپاس و قدردانى از دولتى است که هدفش اجراى حدود الهى و احکام آسمانى اسلام و ایجاد جامعه اى سرشار از عدالت، نظم و امنیت است. این هفته مبارک بر همه دولت مردانى که وجود خویش را وقف خدمت به اسلام و جامعه کرده اند، خجسته و فرخنده باد    .

 

به مناسبت انفجار دفتر نخست وزیری در هشتم شهریور سال 1360 و شهادت دو یار دیرین امام (ره) و انقلاب و دو اسوه علم و تقوا، شهید محمد علی رجایی، رئیس جمهور و محمد جواد باهنر، نخست وزیر که نمونه ای از دولتمردان مردمی بودند و نیز به منظور آشنایی مردم با فعالیت ها و بیان اهداف و برنامه های آینده دولت، هفته ای به نام هفته دولت نامگذاری شده است که از دوم تا هشتم شهریور می باشد    .

 

علت نامگذاری چنین هفته ای این است که دولت شهید رجایی، نخستین دولت مکتبی بود که در آن دوره بحرانی حداکثر تلاش و کوشش خود را برای خدمت به اهداف مقدس انقلاب، صادقانه اعمال کرد تا آن جا که جان خویش را بر سر آن نهادند. روحشان شاد

 

همراهى ملت با دولت و پشتیبانى آحاد مردم از آن، از عوامل ثبات دولت و اقتدار آن است و این رابطه، تا هنگامى که دولت یک دولت ارزشى و خدمت گزار باشد، پایدار خواهد بود .

 

امام خمینى (ره)؛ رهبر کبیر انقلاب، دورى مسؤولان ایران اسلامى را از رفاه و تجملات و ثروت ها، لطف الهى دانسته و مى فرماید:

 

اگر یک حکومتى، ارزشهایش ارزشهاى انسانى، اخلاقى و اسلامى باشد (و) بخواهد خدمت به نوع خودش بکند و خودش را خدمت گزار بداند، قهراً ملت با اوست و قهراً یک قدرت خارجى نمیتواند او را تحت تاثیر قرار بده

 

هیچ عزتی، گرامی تر از تقوا نیست...

تقوا یعنی گرد آوردن همه خوبی ها، در فارسی این واژه را پرهیزگاری تعریف کرده اندو در حقیقت پرهیز،دوری

کردن از کیفر الهی به وسیله اطاعت از فرامین خداست.

هر که با تقوا باشد،همواره به مردم خدمت می کندو سودش به دیگران بیشتر می رسد.بنابراین در نزد خدا و

مردم گرامی تر و عزیز است. ثروت، ریاست، علم و دانش و… همگی عزت و احترام را برای افراد می آورند؛

اما هیچ کدام این عزت ها حقیقی نیست، عزتی حقیقی و راستین است که در پیشگاه خدا حاصل شود و

آدمی در نزد او عزیز باشد و این عزت فقط در سایه تقوا حاصل می شود.

روزی پیامبر خدا در جمع یاران خویش فرمود:« یک صفت است که هر کس پایبند آن باشد، دنیا و آخرت، به

فرمانش در آیند و به بهشت دست یابد»، یکی از یاران پیامبر پرسید:ای رسول خدا آن صفت چیست؟ پیامبر

خدا فرمود:« تقوا،هر که می خواهد با عزترین مردم باشد، باید تقوا پیشه کند».

                                                                                                                         حکمت113/3

زنان باحیا کسانی هستند که...

زنان با حیا کسانی هستند که با پوشش کامل خود از نمایش بدن،موهای سر و زینت های خود،شرم

می ورزند.

پاکی قلب زنان خودنما به سخن ستمکاری شبیه است که لاف ترحّم سر می دهد.زنانی که اسرار

زیبایی های جسمانی خود را به نمایش گذارده اند،پرده بین خود و خدا را دریده اند.

کامیاب کردن چشم های گرسنه نامحرمان، کم ترین سازشی با پاکی و نجابت ندارد و عفیف بودن زنِ بدحجاب

از القائات بی اعتبار شیطان است.

حدیث روز...

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) می فرمایند:

زن آسیب پذیر است.وقتی که از خانه خارج می شود شیطان او را احاطه می کند و او در وادی نفوذشیطان

قرار می گیرد.

 

                                                                                                       سنن ترمذی/ج3/ص27

 

حدیث روز...

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرمایند:

آنچه از حیا ریشه می گیردعبارت است از:نرمش، مهربانی، در نظر داشتن خدا در آشکار و نهان، سلامت ،

دوری کردن از بدی، خوشرویی،گذشت، بخشش، پیروزی و خوشنامی در میان مردم.اینها پدیده هایی است

که خردمند از حیا می برد.

 

                                                                                                          میزان الحکمه/ج2/ص563

نصیحت لقمان به فرزندش

 

 

وزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی    .

- اول این که سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری    !

- دوم این که در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی  .

- و سوم این که در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی.

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:

1- اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.

2- اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهنرین خوابگاه جهان

است.

3- و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست.

 

 

دلی به دست آر، تا کسی باشی.

 

در یک مجلسی نشسته بودیم هر کسی از هر دری سخنی می گفت یکی از گرانی ناله می کرد آن دیگر ی

عامل همه مشکلات را آمریکا می دانست ویکی حاکمیت را مقصر می دانست ،خلاصه بحث وگفت وگو ها داغ

بودودر این میان یک آقایی خیلی یکه تازی می کرد وثروت مال و دارایی خودش ر ابه رخ دیگران میکشیدوخودش

را خیلی زرنگ حساب می کرد ومی گفت در فلان بانک چقدر سپرده دارم درفلان بازار چند مغازه …وبنده خدا

خیلی از خود راضی بود وفکر می کرد از همه یک سر وگردن بالاتر دارد وانگار از دماغ فیل افتاده بود . و بنده خدا

نمی دانست که می گویند به مالت نناز که به یک شب بنده و به حسنت نناز که به یک تب بنده.

وبه فرموده خواجه عبدالله انصاری    :

اگر بر آب روی، خسی باشی // اگر بر هوا پری، مگسی باشی // دلی به دست آر، تا کسی باشی

عروج:

ابوسعید را گفتند: كسی را می‌‏شناسیم كه مقام او آن چنان است كه بر روی آب راه می‌‏رود.شیخ گفت: كار

دشواری نیست؛ پرندگانی نیز باشند كه بر روی آب پا می‌‏نهند و راه می‌‏روند   .

گفتند: فلان كس در هوا می‌‏پرد. گفت: مگسی نیز در هوا بپرد.

گفتند: فلان كس در یك لحظه، از شهری به شهری می‌رود.

گفت: شیطان نیز در یك دم، از شرق عالم به مغرب آن می‌‏رود. این چنین چیزها، چندان مهم و قیمتی نیست.

مرد آن باشد كه در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد كند و با آنان در آمیزد و یك لحظه

از خدای غافل نباشد

درخت زقّوم چه درختی است؟

 

درخت زقّوم چه درختی است؟

سخن درباره «شجره زقوم» در قرآن کریم بعد از بیان نعمت‌های بهشتی از آیه 62 سوره مبارکه

صافات شروع می شود     .

جزء بیستم و سوم قرآن کریم که از آیه 28 سوره مبارکه یس آغاز و به آیه 31 سوره مبارکه زمر ختم می شود ،

در بردارنده آموزه ها و پیام‌های روح افزای الهی است که این نوشته تعدادی از آن‌ها را نقل می کند    .

بهانه ای برای کمک نکردن:

در کمک به نیازمندان و انفاق به مستمندان منطق بسیار عوامانه ای وجود دارد که از سوی افراد خود خواه و

خسیس مطرح می شود که وقتی به آن‌ها گفته می شود: از آنچه خدا به شما روزی کرده است در راه او

انفاق کنید (وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ)؛ پاسخ می دهند: آیا ما کسی را اطعام کنیم که اگر خدا

می‌خواست او را سیر می‌کرد؟! (أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ    )

معنای این حرف این است که اگر فلانی فقیر است لابد کاری کرده که خدا می خواهد فقیر بماند و اگر ما غنی

هستیم لابد عملی انجام داده ایم که مشمول لطف خدا شده ایم؛ بنابراین نه فقر آن‌ها و نه غنای ما هیچ‌کدام

بی حکمت نیست    !!

غافل از اینکه جهان میدان آزمایش و امتحان است، خداوند یکی را با تنگدستی آزمایش می کند و دیگری را با

غنا و ثروت و گاه یک انسان را در دو زمان با هر دو امتحان می کند که آیا به هنگام فقر امانت و مناعت طبع و

مراتب شکرگزاری را به  جا می آورد؟ یا همه را زیر پا می گذارد؟[1    ]

و اگر آنچه آنها می گویند درست است دیگر دلیل نداشت که خداوند در آیات متعدد دستور به انفاق دهد (یَا أَیُّهَا

الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم)[2] و در مقابل کسانی که انفاق در راه خدا را ترک کرده اند را به شدت تهدید

کرده و به آن‌ها وعده عذاب دهد: [ای رسول ما] کسانی را که طلا و نقره می اندوزند و آن را در راه خدا انفاق

نمی کنند، به عذاب دردناکی بشارت ده (وَالَّذِینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم

بِعَذَابٍ أَلِیمٍ)[3    ].

عهدی که با او بسته ایم:

در آیات متعدد قرآن کریم سخن از عهدی رفته است میان ما بندگان و خدای متعال؛ مانند این آیه که می

فرماید: شما به عهدتان وفا کنید تا من هم به عهد خود وفا کنم (وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِكُمْ )[4]؛ اما این عهد

چیست و مفاد آن کدام است ؟    !

سوالی است که پاسخ آن را می‌توان در آیات 60 و 61 سوره یس مشاهده کرد    .

در این آیات، متن عهده نامه یاد شده آمده که دربردارنده دو بند اساسی است :

بند اول آن، عبادت نکردن شیطان است (أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ) و بند دوم آن عبادت کردن خداوند یکتای متعال

(أَنِ اعْبُدُونی).

باید دقت کرد که در این آیه انسان‌ها از عبادت شیطان نهی شده اند ؛ منظور از عبادت کردن شیطان، اطاعت او

در وسوسه ها و دستورهایی است که از او صادر می شود [5]؛ بنابراین «شیطان را عبادت نکنید»؛ یعنی از

وسوسه های شیطان پیروی نکنید؛ زیرا اطاعت از غیر خداوند و کسانی که خداوند دستور به اطاعت از آن‌ها

داده است [6] ممنوع است.

پیروان شیطان عاقل نیستند:

در روایتی امام صادق علیه السلام در تعریف عقل فرمود: عقل آن چیزی است که خداوند رحمان با آن عبادت

می شود و بهشت با آن به دست می آید (مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ)[7] و چون مسیر عبادتِ خدا،

غیر از مسیر عبادت و پیروی از شیطان است؛ بنابراین آنکه خدا را عبادت نکرد و پیرو شیطان بود ، از عقل بهره

ای نبرد و عاقل نیست.

در آیه 130 بقره، قرآن کریم کسانی که از عبادت و بندگی خدا رویگردان شدند را سفیه می خواند: وَمَن یَرْغَبُ

عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ: کسی جز افرادی که خود را به سبک مغزی افکنده اند ، از آئین پاک

ابراهیم روی گردان نخواهد شد.

با توجه به آن روایت و این آیه روشن می شود که چرا خداوند متعال در نهی پیروی از شیطان در آیه 62 سوره

یس بعد از آنکه دلیل می آورد که او افراد زیادی از شما را گمراه کرد (وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِیرًا) می فرماید:

پس چرا عقلتان را به کار نمی گیرید؟ (أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ)

که این آیه نیز هم سو با مطالب گذشته، پیروی از شیطان را کاری غیر عاقلانه خوانده، برای همین کسانی که

از وسوسه های او پیروی می کنند را به تعقل و به کارگیری از نعمت عقل دعوت می نماید.

شجره زقوم چه درختی است؟

سخن درباره «شجره زقوم» در قرآن کریم بعد از بیان نعمت‌های بهشتی از آیه 62 سوره مبارکه صافات شروع

می شود که می فرماید: آیا این نعمت‌های جاویدان و لذت بخش که بهشتیان را با آن پذیرایی می کنند ، بهتر

است یا درخت نفرت انگیز زقوم؟! (أَذَلِكَ خَیْرٌ نُّزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ)

«شجره» همیشه به معنی درخت نیست گاه به معنی گیاه نیز می آید و قرائن نشان می دهد که منظور از آن

در اینجا، گیاه است. [8] اما «زقوم»؛

در کتاب لسان العرب آمده است: این ماده در اصل به معنی بلعیدن است. سپس می افزاید : هنگامی که این

آیه نازل شد ابوجهل گفت: چنین درختی در سرزمین ما نمی روید؛ چه کسی از شما معنی زقوم را می داند؟

در آنجا مردی بود از آفریقا؛ او گفت: زقوم در زبان ما آفریقائیان به معنی «كره و خرما» است. ابوجهل برای

تمسخر صدا زد: کنیز! مقداری خرما و کره بیاور تا زقوم کنیم! آنها می خوردند و مسخره می کردند و می

گفتند: محمد صلی الله علیه وآله در آخرت، ما را به اینها می ترساند! قرآن نازل شد و پاسخ دندان شکنی به

آن‌ها داد [9] که در آیات بعد می‌خوانیم.

در آیات بعد، قرآن کریم به برخی ویژگی‌های این گیاه می پردازد که آن‌ها مایه عذاب و رنج بودن آن برای ظالمان

است (إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ).

سپس می‌افزاید: آن درختی است که از قعر جهنم می روید (إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ) و بعد می

فرماید: شکوفه آن مانند سرهای شیاطین است (طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُۆُوسُ الشَّیَاطِینِ).

تشبیه شکوفه های آن گیاه جهنمی به سرهای شیاطین برای بیان نهایت زشتی و چهره تنفرآمیز آن است،

زیرا انسان از چیزی که متنفر باشد ، در ذهن خود برای آن قیافه ای زشت و وحشتناک ترسیم می کند و به

هر چه علاقه مند است برای آن قیافه ای زیبا و دوست داشتنی.

برای همین در عکس‌هایی که مردم برای فرشتگان می کشند زیباترین چهره ها را ترسیم می کنند و برای

شیاطین و دیوان بدترین چهره ها را، در حالی که نه فرشته را دیده اند و نه دیو را.

در تعبیرات روزمره نیز بسیار دیده می شود که می گویند: فلان کس مانند جن است؛ یا قیافه اش مثل دیو

است! این‌ها همه تشبیهاتی است بر اساس تصورات ذهنی انسان‌ها از مفاهیم مختلف که ادبیات قرآن هم در

بیش‌تر موارد منطبق با همین ادبیات عامیانه است. [10]

آخرین نکته ای که در این آیات درباره گیاه زقوم بیان شده است پرشدن شکم ظالمان مغرور از آن است (فَإِنَّهُمْ

لَآكِلُونَ مِنْهَا فَمَالِۆُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ). 

 

 

آیا عالم بی عمل به زنبور بی عسل ماند؟

 

حتماٌ این ضربالمثل معروف رو شنیدید که عالم بی عمل به زنبور بی عسل ماند. در محتویات دینی ما هم چنین اشاراتی هست. جمله ای که

عزیزی هم اخیراٌ روی موضوعی متذکر شد. مشابه این ضربالمثل موارد دیگری هم هست از جمله: “خرما خورده دیگری را از خرما خوردن

منع نکند” که حدیثی هم در این مورد هست. یا یکی دیگش: “گر اگر طبیب بودی  سر خود دوا نمودی    “.

یادم میاد چندین ماه پیش وقتی بنده خدایی در دشواری مسئلهخاصی گرفتار بود و در مباحثه مربوطه صحبت به بهره گیری از مشاوره های

روانشناختی از متخصصین مربوطه برای حل مشکل رسید، عنوان میکرد که آن روشها بیهوده است چرا که بسیاری از آن متخصصین خود

در زنگی شخصی دچار مشکلاتی مشابه هستند که با روشهای توصیه شده خودشان نتوانستهاند آن را حل کنند. اما آیا واقعاٌ عالم بی عمل به

زنبور بی عسل ماند؟ به معنای بی حاصلی تام؟ و اصلاٌ آیا “عالم بی عمل” میسر است؟ و راستی چرا با اینکه کوزه گر از کوزه شکسته آب می  

خورد اما مثل موارد بالا ملامت نگردیده است؟ شاید چون عیان است که آب خوردنش از کوزه شکسته به معنای شکسته بودن تمام آنچه به

دیگران میدهد نیست .

در اینکه بسیار نیکوست که عملمان از علممان تا حد ممکن تاثیر بسیار نزدیک بگیرد تردیدی نیست، چون نهایتاٌ ارزش علوم در بکار گرفته

شدن آنها در عمل است. در اینکه وقتی آگاهیم، مجاز به توجیه اشتباهات خود به شیوههای مختلف نیستیم هم تردیدی نیست. پس به هیچ عنوان

هدف نوشته حاضر ایجاد خلل در چنین مواردی نیست. نکته مود بحث در نوشته حاضر انصاف در حفظ ارزش های نهفته در علوم عالمان است

چه از نوع با عمل یا بی عمل. اگر چه تجلی همزمان عمل شایسته با علم در عالم نشانه بسیار موثر مفیدی برای ترویج آن علم و عمل در جامعه

است، اما بی عملی عالم لزوماٌ به معنای خدشه در ارزش علوم اکتسابی یا اکتشافی وی نیست اگر چه میتواند بسیار جای سوال و گاهی سبب

تاسف شدید باشد. گاه حتی جای تاسف هم نیست و بکار گیری هر علمی در شرایط مختلف و موارد و اشخاص مختلف لزوماٌ نتیجه و ارزش

مشابه نداشته و نباید داشته باشد. باز هم شاید نیاز به یادآوری است که چنین چیزی به معنای روزنهای برای توجیه رفتارهای اشتباه آگاهانه ما

نباید باشد. اما برای مثال حکایت “آدم خرما خورده نباید دیگری را از خرما خوردن منع کند” اگر چه احساساٌ زیباست اما درست نمیتواند باشد.

چرا که تاثیر خرما بسته به شرایط و حال شخص میتواند بسیار نیکو تا مضر باشد. طبیب خرما خورده هم میتواند شخص بیماری را از خرما

خوردن در صورتی که برای بیماری وی مضر باشد، منع کند با توضیح کامل اینکه چه وقتهایی اینکار خوب یا بد است.

مشکل اساسی وقتی پیش میآید که رفتار ناپسندی در کسی از دوران کودکی به عادتی نامناسب تبدیل شده است. یا در دوران جوانی و ناپختگی

شخص در شرایط آسیب پذیر به عادات و اشتباهاتی خو گرفته است که مقابله با آنها برایش بسیار دشوارتر از کسانی است که به تازگی در

معرض آن آسیب قرار دارند (از نوشته های پیشین در این باره مطلبی تحت عنوان “افکار آدمی عادات آدمی"). حال اگر این شخص متخصص

روانشاسی بوده و به سبب عادات بد کهنه خود برای مثال توفیق در کنترل عصبانیت خود ندارد، این به معنای بیهودگی روش های توصیه شده

وی به بیمارش برای کنترل عصبانیت نیست. اگر چه میتواند به معنای تمام و کمال نبودن نسخه پیشنهادی وی برای درمان همه موارد باشد. اما

دانش وی در آن زمینه میتواند برای بسیاری از موارد و اشخاص دیگر بسیار موثر و مفید باشد.

مثال بسیار بارز برای چنین موضوعی ضعف سطح درسی و تحصیلات بچههای  برخی معلمهای نمونه و اساتید دانشگاه است. آیا این لزوماٌ

به معنای بی ارزشی علوم و اشکال در روش آموزشی آنها به دانش اموزان و دانشجویان دیگر است؟ واضح است که اینطور نیست، وجود

ضعف تحصیلی در یک دانش آموز و دانشجو میتواند به سبب دهها دلیل مختلف باشد که تنها معدودی از آنها میتواند نشانهای از بی ارزشی

دانش و روش والدینش باشد. چگونه است که مریض بودن یک دکتر حتی بسیار ماهر و دانشمند و اتفاقاٌ دارای بیماری مرتبط با زمینه کاری

خودش، به ندرت از نگاه مردم ملامت گردیده و نشانه ضعف علم او در آن زمینه محسوب نمی گردد اما در مورد عالمان دیگر اینگونه نیست.

مگر نه اینکه بیمار شدن شخص اغلب دلایل متفاوتی از ژنتیکی، محیط، زمانه، امکانات، حوادث و … دارد. و مگر نه اینکه راه درمان هر

دردی بسته به شرایط بیمار، سن وی، میزان پیشرفت بیماری و .. دارد. اشکالات رفتاری-شخصیتی در زمینه های دیگر هم اغلب تابع بسیاری

از چنین عواملی است. پس انصاف نیست و حق نیست که که وجود بی عملی را در عالمان به معنای بی بها بودن آنها و دانششان بدانیم. شاید به

نوعی دیگر در بررسی ارزش و جایگاه قهرمانان و تاثیرات وی در جامعه هم بتوان چنین تحلیلی را بیان کرد، نکتهای که اخیراٌ هم توسط

عزیزی مورد بحث واقع گردیده بود.

گاهی در این زمینه فیلسوفان و مدعیان اصلاحات اجتماعی، فرهنگی بیش از دیگران مورد ملامت بوده و متعاقباٌارزش علوم و کارشان مورد

تردید واقع شده است. در حالیکه نظریههای بسیاری از از همان بیعملان منشا سعادت برای جامعه بشری بوده است. چنان که بر عکس گاه

نیکو سرشت های بسیاری به سبب طرح روشهای غلط نادانسته و ناخواسته سبب گمراهی انسان برای دههها و حتی سدهها شده اند.

پایان کلام آنکه تاثیرات علوم عالمان و ارزش آن را باید سوای از اشکالات شخصیتی آنها سنجید تا در حق دانش و دانش دوستی خللی حاصل نگردد،

هنری که از با ارزشترین امیدهای آدمی در راه پر پیچ و خم زندگی است.  امید آنکه خالق زیبایی و زندگی، ما را در عمل به درستیهایی که آگاهیم

تواناتر کند

خدایا مرا ببخش..

دغدغه های یک فرزند

ضرورت دارد تا حد امکان سالمندان در کنار فرزندان و نوه‌ها زندگی کنند، بزرگ خانواده محسوب ‌شوند، در تصمیم‌گیری‌ها از آنان نظرخواهی شود    


 

جدی‌ترین خطری که هر فرد سالمند را تهدید می‌کند در انزوا قرار گرفتن او از سوی اطرافیان است    . بر اساس آمارهای موجود تقریباً 24 تا

28 درصد افرادی که بالای 65 سال سن دارند در تنهایی به سر می‌برند. در این حالت شخص امکان ایجاد ارتباط صمیمی و نزدیک با دیگران

را از دست می‌دهد. تنهایی به تدریج فرد سالخورده را دچار مشکلات روانی می‌کند. سالمندانی که در خانواده و در محیطی سرشار از محبت،

صمیمیت، قدرشناسی و احترام زندگی می‌کنند، دارای بهداشت روانی بهتری هستند    .

از طرف دیگر ضعفها و ناتوانیهایی که به طور طبیعی گریبانگیر برخی از سالمندان می شود باعث می گردد که تنهایی و انزوا گاه به سلامت

جسمانی آنها آسیب برساند چرا که یک سالمند ضعیف و ناتوان مسلما نیازمند توجه و رسیدگی دایمی فرزندان و سایر اطرافیان است    .

بنابراین ضرورت دارد تا حد امکان سالمندان در کنار فرزندان و نوه‌ها زندگی کنند، بزرگ خانواده محسوب ‌شوند، در تصمیم‌گیری‌ها از آنان

نظرخواهی شود و به عقاید آنان احترام گذاشته شود  و از طرف دیگر از جانب فرزندان و نوه ها نیز مورد توجه و رسیدگی در زمینه سلامت

جسمانی قرار گیرند.

اما با ماشینی شدن زندگی امروزی ، افزایش بعد مسافت میان خانواده ها و افزایش درگیری های کار و مشغله های روزمره باعث شده است که

گاه فرزندان خانواده نتوانند آن طور که شایسته است به والدین سالخورده خود توجه و رسیدگی داشته باشند و این در حالی است که همین مساله

نیز باعث ایجاد احساس نگرانی  دایمی و حتی احساس گناه و رنجش در فرزندان می گردد.

لذا اگر عادت كرده اید كه بخشی از زندگی والدین مسن تان باشید اما به یك دلیل خاص مجبور به جدا شدن و دوری از آنها هستید این دوری می

تواند باعث ناراحتی و حالت عصبی شما به دلیل نگرانی از اینكه بدون حضور شما به آنها چه خواهد گذشت شود.

راههای متعددی وجود دارد كه می توانید اطمینان خاطر کسب کنید  كه حالشان خوب است و به كمك این روش ها كمی وضعیت را تسهیل كنید:

**قبل از ترك آنها وضعیت و شرایط زندگی آنها را بررسی كنید؛ سركشی منظم به منزل آنها سبب می شود كه از سلامت آنها اطمینان حاصل

شود و ضمنا با رسیدگی به محل زندگی شان کمک می شود که آنها مسئولیت کمتری در خانه داشته باشند و از طرف دیگر با ایمن تر کردن

این فضا موجبات حفظ سلامت جسمانی والدین سالمندتان را هم مهیا می کنید. برای مثال  در صورت لزوم داخل حمام جایی كه در دسترس شان

باشد چوب لباسی نصب كنید و البته حتی الامکان سعی کنید در زمان حمام کردن آنها در منزل حضور داشته باشید. موانع احتمالی را در منزل

حذف کنید مثلا اگر جایی از خانه، فرشها بر روی هم افتاده و یا لوله شده است و یک مانع کوچک ایجاد شده است حتما این مانع را حذف کنید یا

اگر بخشهایی از خانه سرامیک یا سنگ است حتما این فضا ها را با فرش یا موکت بپوشانید.

ضعفها و ناتوانیهایی که به طور طبیعی گریبانگیر برخی از سالمندان می شود باعث می گردد که تنهایی و انزوا گاه به سلامت جسمانی آنها

آسیب برساند

**به دنبال سیستم تماسی باشید كه شبیه به دستگاههای پیجر، در صورت نیاز و بروز مشكل به شما اعلام خطر كند و یا مثلا به یكی از

همسایه ها ماهیانه مبلغی برای سركشی روزانه و هر چند ساعت یكبار به منزل پدری تان بپردازید تا از سلامتی آنها مطمئن شوید.

 

**از وسایل الكترونیكی مثل رایانه برای بهتر در دسترس بودن استفاده كنید. یك رایانه متصل به شبكه اینترنت و دوربین دار تهیه كنید(البته اگر

توان مالی اش را دارید) و یا از طریق یك برنامه زمان بندی شده از قبل در ساعات مشخصی با هم در تماس باشید. از این طریق می توانید

شرایط و سلامتی جسمی آنها را نیز چك كنید. كافی است به هرگونه تغییر در توانایی صحبت كردن آنها و یا مهارت های شناختی شان دقت كنید.

**یك برنامه سركشی مرتب از والدین تان در طول هفته  را طراحی كنید.

 **از پزشك خانوادگی والدین تان بخواهید كه بطور مرتب گزارش مربوط به سلامتی و یا نتایج آزمایشات آنها را برای شما از طریق فاكس

(دورنگار) یا اینترنت ارسال كند. بخصوص اگر والدین تان شرایط خاصی دارند كه باید به طور مرتب چكاپ شوند مانند: آلزایمر یا دیابت(البته

این توصیه مخصوص فرزندانی است که در شهری دور از والدین سالمندشان زندگی می کنند)

 **مانع از منزوی شدن آنها شوید بویژه اگر یكی از والدین تان فوت كرده و دیگری تنها مانده است، می توانید كاری كنید كه در محیط

اطراف شان مشاركت بیشتری داشته باشند. برایشان برنامه ریزی كنید كه به طور هفتگی از یكی از مكان های دیدنی شهر بازدید كنند(مانند

کانون جهاندیدگان که در برخی خانه های سلامت شهرداری ایجاد گردیده است)

**راهی برایشان پیدا كنید كه حس مفید بودن در محیط پیرامون شان داشته باشند. مثلا از والدین سالمند تان بخواهید بخشی از وقتشان را صرف

آموزش خواندن به كودكان بگذارند و یا به كمك كردن به همسایه ها در درست كردن و یا زیبا كردن گل ها و یا فضای سبز كمك كنند. حتی

برخی از سالمندان می توانند برای سواد آموزی تحت آموزش نوه های کوچک خود که در سالهای اول مدرسه هستند قرار گیرند این اقدام هم

کودک شما را درسخوان تر می کند و هم آتش امید به زندگی را در درون سالمند شما شعله ور تر می سازد.

 

اسراف وصرفه جويي در اسلام

مسئله اسراف و قناعات از مفاهيم و گزاره هاي مورد اهتمام دين مبين اسلام است که به بيان هاي مختلف در آيات قرآني و روايات اهل

بيت عليه السلام مورد بحث و تأکيد گسترده اي قرار گرفته است.

معني و مفهوم اسراف :

اسراف در لغت به معني تجاوز و زياده روي است، بنابر اين در مورد اعتقادي و همچنين  در تمام افعال و اعمال انساني متصوران  به  گونه

اي که تجاوز و زياده روي و زياده خواهي از هر چيز ي مصداق اسراف و عامل آن را اسراف مي نامند به گونه اي که انسان درباره خود يا

ديگري چيزي را که دروغ و سزاوار نيست معتقد شود يا در جايگاهي قرار بگيرد که فاقد شايستگي هاي لازم در آن جايگاه  مي باشد .

يا حتي بيهوده تلف نمودن فرصت ها يا وقت گذراني در امور غير ضروري و نيز آنچه که سزاوار تصديق و اعتقادات باور نداشتن مثل ضرورت

اعتقاد به خدا، نبوت، امامت و معاد و …. که از نظائر اسرافند.

قرآن کريم در اينگونه موارد ، نمونه هايي مي فرمايد :

الف) اعتقاد فرعون به ربوبيت خودش :

« يا ايها الملأ ما لکم ما علمتُ لکم من اله غير » ( سوره قصص آيه 38 )

« که براي شما خدايي نمي شسناسم »

پاسخ خداوند به فرعون :

« و ان فرعون لعالٍ في الارض و انه لمن المسرفين » ( سوره يونس آ يه 81 )

« و فرعون برتري طلبيد در زمين و پروردگار عالم او را از مسرفين خواند»

ب) عدم ايمان به خدا ، نبوت ، امامت ، معاد و عدل :

و اين چنين جزا مي دهيم کسي را که از حد بگذراند (اسراف) به پروردگارش ايمان نياورد و عذاب آخرت سخت است .

اسراف و تبذير :

اسراف به معناي تجاوز از حد و زياده روي کردن است ،که آن يا از جهت کميت است ،که صرف کردن مال است در مورد ي که سزاوار

نيست و يا از جهت کيفيت است و آن صرف کردن مال است در موردي که سزاوار است، لکن بيشتراز آنچه شايسته است و از همين

جهت صرف مال را در موردي که سزاوار نيست ( تبذير ) گفته اند. و صرف مال را در زيادتر از آنچه سزاوارمي باشد ( اسراف ) دانسته اند..

اسراف حتي در امور مباح هم جايز نيست :

موضوع صرفه جويي به قدري در اسلام اهميت دارد که علماي اخلاق تأکيد مي کنند سزاوار است مؤ من در امور مباح سعي کند که

اسراف نکند، مانند اسراف در خواب ، بيداري ، حرف زدن ، خوردن چنانکه در حديث است. خدا پر خور و پرخوابي را دشمن مي دارد.

در نکوهش اسراف و تبذير ، و ارزش و جايگاه ميانه روي و بهره گيري صحيح از نعمت هاي الهي در آيات قرآني و روايات اسلامي سخن

فراوان به بيان آمده است. برخي از اين آيات عبارتند از :

اسراف و تبذير در نگاه قرآني :

1- اسراف کاران از اصحاب آتش اند :

« و ان المسرفين هم اصحاب النّار »

« و همانا اسراف کاران همراهان آتش اند » ( غافر / 43)

2- خداوند گمراه کننده مسرفين است :

« کذالک يُضلّ الله من هو مسرفٌ مرتاب »

« و بدينسان گمراه کند خدا هر که را که فزوني خواه و شک آورنده است. » ( غافر / 43)

3- خداوند اسراف کنندگان را دوست نمي دارد :

« و لا تسرفو لا عيب المسرفين »

« اسراف نکنيد چرا که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمي دارد » ( انعام / 141)

4- درست و صحيح مصرف نکردن مبغوض خداوند است :

« کلوا والشربوا و لا تسرفوا انه لا عيبالمسرفين »

« بخوريد و بياشاميد ولي هرگز اسراف نورزيد همانا خداوند اسراف کاران را دوست ندارد»

5- ميانه روي در هرکاري حتي در انفاق پسنديده است :

« والذين اذا انفقوا لم يسرفو و لم يفتروا و کان بين ذالک قواماً »

« و آنانکه گاهي انفاق کنند نه فزون رفتند و نه سخت گيرند و با شد ميان اين اندازه ها»

از تدبر در آيات قرآن کريم بخوبي درمي يابيم که مسئله اسراف در معناي بسيار وسيعي در قرآن بکار برده شده است.

همانگونه که در روايات نيز آمده است اسراف مراتب مختلفي دارد ! به گونه اي که گاهي مختص به خوردن و آشاميدن است و گاهي

ضايع کردن نعمات معنوي ، مادي و حتي استفاده نادرست از امکانات معنوي در زمره ظلم و اسراف اختصاص يافته است.

نکته جالب توجه توصيه قرآن به بازگشت اسراف کنندگان از راهي که در پيش گرفته اند به راه نيکي و صرفه جويي است. از اين رو تأکيد

مي کند که مسرفين از رحمت و بخشش الهي مايوس نشوند . خداي متعال در آيه 27 سوره بني اسرائيل نيز اينگونه تکليف مي کند

که : در فرهنگ اسلامي همانگونه که ديديم، زياده روي در مصرف و استفاده از نعمت هاي مادي را از پائين ترين مراتب اسراف مي داند،

گستردگي مقوله اسراف آنچنان است که حتي در بحث عقايد و اعمال فردي و اجتماعي راه پيدا نموده و به جرأت مي توان گفت : در

هيچ مذهبي به اين اندازه برميانه روي و اعتدال سفارش و تأکيد نشده است.

جايگاه قناعت در روايات :

1- ميانه روي لشگر عقل ؛

« امام کاظم (ع) : در وصيت نامه اي به هشام يکي از لشگريان عقل را ميانه روي از لشگريان جهل زياده روي است.»4

2- بخشش وترحم اسراف کار هم مذموم است :

« حضرت امير (ع) : زياده روي و اسراف مکن زيرا بخشش ( اسراف کار مورد ستايش نيست و تنگدستي او هم مورد ترحم واقع نمي

شود»

3- ميانه روي باعث پايداري نعمت مي شود :

» امام موسي بن جعفر (ع) : به کسي که در زندگي ميانه روي و قناعت کند نعمت او باقي مي ماند و آنکه با تبذير و اسراف زندگي کند

، نعمتش از بين مي رود »6

4- زياده از حد اسراف است :

« اميرالمؤ منين (ع) : هر چيزي بيشتر از اقتصاد ( ميانه روي ) اسراف است »7

علاوه بر اين در سخنان گوهر بار ائمه و ائلياء الهي (ع) اسراف و زياده روي به عنوان عوامل تباهي مال و ثروت و از بين رفتن برکت و

مقدمه و زمينه فقر و تنگدستي ياد شده است.

قناعت فضيلت بزرگان :

در کنار بحث اسراف که همواره در اسلام مورد مذمت قرار گرفته مسئله قناعت از جمله ي خصلت ها و ويژگي هاي ارزشمند براي يک

مسلمان بشمار مي رود، و همواره مورد توجه اسلام و اولياء دين قرار گرفته است. در فرهنگ اسلامي صفت قناعت از جمله صفات

فاضله و اخلاق حسنه و از آن بعنوان وسيله اي که سعادت ابدي آدمي را به دنبال داشته است بي ترديد جاي گرفتن قناعت در فرهنگ

اسلامي و ترويج آن توسط بزرگان اهل فن صرف نظر از جايگاه علمي و تأثيرات شگرفي که در زندگي آدم ها دارد موضوعي کاملاً تثبيت

يافته ي تجربي است که آدمي همواره عدم رعايت آن را از دست دادن فرصت ها و داشته هاي خويش به تلخي تجربه نموده است.

اين تجربه آن زماني تلختر و کشنده است که آسيب زدگي اجتماع و زندگي مردمان بعلت قناعت ناپذيري و گرايش به اسراف و تبذير

باشد. 

امام باقر (ع) مي فرمايد :

« هر که قناعت کند به آنچه که خدا به او مي دهد، غني ترين مردم است ».

در بسياري از کتب اخلاقي خو گيري نفس انسان با صفات برجسته اخلاقي نقطه آغاز حرکت انساني به سمت کمال حقيقي آسماني

بشمار مي آيد.

از جمله اين صفات برجسته، قناعت پذيري و قانع بودن به موهبت هاي خداوند ي است. در حقيقت علماي اخلاق در کنار بيان فضيلت

هاي قناعت ، روش هاي تحصيل اين صفت پسنديده مورد بحث و بررسي دقيق قرار داده اند و به صورت مفصل به اين امر پرداخته اند.

بر اين اساس در مي يابيم که در آموزه هاي ديني ما علاوه بر اينکه مسئله قناعت و صرفه جويي يک مسئله تأثير گذار در جامعه به

حساب مي آيد به ابعاد اجتماعي  آن نيز پرداخته شده و بعنوان يک فضيلت همواره مورد تشويق قرار گرفته است.

به هم پيوستگي اجتماع و اثر پذيري تغيرات زندگي مردم بر يکديگر و ضرورت ، گريز از آسيب هاي طبيعي و غير طبيعي و نيز در نظر

گرفتن نياز هاي روز مره و آينده زندگي نياز آدمي را به رعايت فرهنگ قناعت صد چندان مي کند.

صرفه جويي و قناعت در ابيات و هنر ايراني :

ادباء ، شعرا، هنرمندان ايراني در طول تاريخ به لحاظ دغدغه هاي فراوان از پيامد هاي اسراف سخنان فراواني را در اين زمينه به يادگار

گذاشته اند. سعدي شاعر شيرين سخن ايران در کتاب بوستان سعدي از بدي اسراف و تشويق به صرفه جويي چنين آورده است.

چو کم خوردن طبيعت را .

راه هاي مبارزه با اسراف :

الف ) استفاده از ظرفيت هاي ديني عمومي :

مردم ايران بعلت پيوند با دين و مظاهر مقدس ديني که دارند بخوبي سنت هاي نهادينه شده را مي پذيرند و بر آن مي گمارند.

بيان و آيات قرآن کريم و احاديث نوراني معصومين عليه السلام در مذهب اسراف و ترغيب به صرفه جويي بهترين راه کارعمومي سازي و

نهادينه سازي فرهنگ صرفه جويي و پرهيز از اسراف است .

ب ) باز نگري وقايع تاريخي و رخدادهاي طبيعي :

به تصوير کشيدن سرانجام اسراف کاران در همه طبقات اجتماعي و پيوند آنها با اتفاقات طبيعي از جمله عوامل باز دارنده اسراف گرايي و

سوق دادن جامعه به سمت و سوي قناعت و صرفه جويست بي گمان در اين قسمت بيشترين نقش را رسانه هاي جمعي بويژه راديو و

تلويزيون مي تواند ايفا نمايد.

ج ) ارتباط بخشي بلاياي طبيعي به موضوع اسراف :

به نظر مي رسد مسائلي نظير کم آبي ، خشکسالي و …. بهترين دلايل اثبات بدي اسراف و مفيد بودن قناعت در زندگي روزمره است.

براي مبارزه با اسراف و ترويج مصرف صحيح، به ريشه ها بايد استناد در اين ميان خود خشکسالي و کم آبي و … دليل بسيار خوبي

براي وادار نمودن جامعه به اهتمام در قناعت و صرفه جويي است. البته غافل نمائيم ناهماهنگي عملکرد برخي دستگاه هاي فرهنگي

خاصه صدا و سيما با گفتار ها و تذکرات دلسوزان خود عامل مهم در بي توجهي به مصرف درست و گرايش به اسراف و ريخت و پاش

هاي غير ضروري مي باشد. به عنوان مثال با وجود اين همه تبليغ از مد گرايي و تجمل گرايي با صرفه جويي و نهادينه ساختن فرهنگ آن

در جامعه بهيچ عنوان سازگاري ندارد و اسراف از پائين ترين مرتبه شروع  .

 

 

آنهایی که مرده اند و زنده شدند(7)

  

- ميكشمش … همين امروز ” مري ” را مي كشم    

- ميكشمش … همين امروز ” مري ” را مي كشم    

اينها را با خودم ميگفتم و هر چه بيشتر پا را روي پدال گاز فشار ميدادم . باورم نميشد كه همه چيز بين من و

مري تمام شده باشد . يعني از فردا من بايد بدون او زندگي ميكردم ؟ اما من بدون او ميمردم و حاضر نبودم به

اين سادگي او را از دست بدهم. همان طور كه ماشين را به سوي خانه پدر و مادر زنم ميراندم ، تصاوير سه

سال گذشته پيش چشمم زنده ميشد    .

***

من و مري در بانك با هم آشنا شديم . من مشتري بودم و او كارمند بانك ، اما همه چيز به سادگي رديف شد .

در حقيقت از موقعي كه خانواده او خبردار شدند من يك الكلي حرفه اي هستم ، مانع ازدواج دخترشان با من

شدند . خود ” مري ” هم ابتدا ترسيد اما از آنجايي كه او هميشه مرا صبحها ميديد - كه به خاطر شغلم مجبور

بودم لب به مشروب نزنم و هوشيار باشم - نميتوانست حرف پدر ومادرش را باور كند . من هم بيكار نماندم و

براي اينكه او را بدست بياورم ، به بهانه رفتن به يك ماموريت اداري ، نوزده روز در يك مركز ترك الكل بستري

شدم . روزي كه به گفته پزشك آنجا سم كاملا از بدنم خارج شد و خواستم بيرون بيايم ، رئيس آن مركز

آلبومي را نشانم داد كه عكس كساني كه پس از ترك مشروب دوباره شروع كرده بودند در آن بود و گفت : ”

آقاي مارك ، اين عكس همه آنها نيست ، در حقيقت اينها عكس افرادي است كه چون دوباره شروع كردند

مردند !

اما من آن روزها كه به نيت عشق مري واقعا تصميم گرفته بودم ترك كنم ، بدون نگراني به زندگي عادي

برگشتم و پس از قانع كردن خانواده مري سرانجام پس از يك سال ، با او ازدواج كردم ، اما افسوس من بيشتر

از هشت ماه نتوانستم مري را جايگزين الكل نمايم . از هنگامي كه دوباره به سراغ مشروب رفتم ، جهنم نيز

براي زنم آغاز شد ، چرا كه وقتي مست ميكردم ديگر چيزي حالي ام نميشد و به محض اينكه مري اعتراض

ميكرد ، به قصد كشت او را ميزدم تا بالاخره او موفق شد با قانع كردن دادگاه ، حكم طلاق را بگيرد ! من اما ،

آخر شب همان روز ، بعد از اينكه حسابي خوردم و مست كردم تصميم گرفتم به خانه آنها بروم و مري را كه

اتاقش در پشت بام خانه شان بود از بالا بيندازم پايين . ..

طوري عصبي بود كه اصلا حواسم به سرعت ماشين نبود و به همين خاطر ناگهان با ديدن پسركي دوچرخه

سوار به خودم آمدم و كوبيدم روي ترمز و بعد از چند بار اين سو و آن سو رفتن سرانجام ماشين را در يك وجبي

پسرك متوقف كردم و نفسي به راحتي كشيدم و خواستم خدا را شكر كنم كه … همان طور كه دكتر مركز ترك

الكل گوشزد كرده بود :« در زمان مستي اگر فرد زياده از حد هيجان زده بشود امكان سكته وجود دارد » من

هم سكته كردم . ..

روايت لحظات پس از مرگ:

خودم مي دانستم كه مرده ام ، ولي نميدانستم به كجا ميروم ؟ مدام اين طرف و آن طرف را نگاه ميكردم كه

تمامش فضاي باز بود . احساس ميكردم يك پرنده هستم كه هر جا دوست دارم ميتوانم پرواز كنم ، اما نه ،

خيلي زود متوجه شدم درست است كه در حال پروازم ، اما مسير و مقصدم دست خودم نيست . در همين

حال ديدم مرد ديگري نيز كنارم در حال حركت است . در حقيقت او بود كه مسير پرواز و بال زدن مرا تعيين

ميكرد . يك بار از او سوال كردم كجا مي رويم ؟ اما او فقط خنديد و حرفي نزد و مسيرش را ادامه داد و من نيز

همراه او بالا رفتم و بالا … تا سرانجام به مكاني رسيديم كه پر بود از تخته سنگهاي بزرگ و كوچك . مردي كه

راهنمايم بود مرا با خود به وسط سنگ ها برد و ناگهان خود را در ميان جمعيتي ديدم كه وسط سنگ ها

نشسته بودند و با هم حرف ميزدند ، به چهر ها كه نگاه ميكردم برايم آشنا بودند ، اما نميتوانستم بفهمم كي

هستند ؟ تا اينكه اسم مرا به زبان آوردند و گفتند : ” مارك 28 ساله اتهام قتل ” از جا پريدم و خواستم فرياد

بزنم كه من كسي را نكشته ام ، اما حرفي از دهانم خارج نشد ، سپس يكي از آنها گفت :” مارك ميخواست

اين كار را بكند … ” و آنگاه تصويري مانند سينما جلوي چشمانم ظاهر شد ، تصويري كه نشان ميداد من دارم

مري را از بالاي بام خانه شان دارم به پايين پرت ميكنم . بعد از پايان آن نمايش يك نفر كه من نميديمش گفت :

” محكوم به آتش … ” و سپس چند نفر مرا كشان كشان به طرف كوهي از آتش بردند كه من فرياد زدم :” اين

دادگاه دروغه ، من مري را نكشتم … فقط اين تصميم را داشتم … ” و باز صداي قبلي آمد : ” فرقي نداره تو در

فكر كشتن بودي و همين كافيه … ” در اين لحظه ناگهان آن چهر ها را شناختم ، همان كساني بودند كه

تصويرشان را در آلبوم مركز ترك الكل ديده بودم ! گويي آنها نيز متوجه شدند من شناختمشان ، چرا كه رئيس

دادگاه گفت : ” تو كه ميدانستي وقتي مست ميكني عقلت از بين ميره ، چرا خوردي ؟ پس بايد مجازات

بشي . ” به آتش كه نزديك شدم از ترس فرياد زدم :” يا مريم مقدس ! ” كه ناگهان آتش از بين رفت و سنگها

تبديل به درخت شدند و از بالاي آسمان ندايي شنيدم كه ميگفت : ” تو گناهان زيادي مرتكب شدي ، اما به

جرمي كه انجام نداده اي نبايد مجازات شوي

روايت لحظات پس از زنده شدن:

اين جمله را كه شنيدم همه جا تاريك شد و شب از راه رسيد و ديگر چيزي نفهميدم تا موقعي كه در

بيمارستان چشم باز كردم و پزشكي آمد بالاي سرم و گفت : ” تو خيلي خوش شانس هستي مرد … ما

داشتيم مي برديمت سردخونه … تو سه ساعت قبل مرده بودي !‌ …

من پنج روز در آن بيمارستان بستري بودم و موقعي كه ترخيص شدم ديگر به قتل ” مري ” فكر نكردم ، چرا كه

حالا ميدانستم گناه قتل آتش است !

اين روزها بار ديگر من در مركز ترك الكل هستم و از مريم مقدس خواسته ام مرا كمك كند ! نمي دانم شايد اگر

مري باور كند كه ديگر لب به مشروب نميزنم برگردد . آن خدايي كه به من عمر دوباره داد شايد خوشبختي را

دوباره نصيبم كند … شايد ! *** دستهایی که کمک میکنند مقدسترند از لبهایی که دعا میکنند ***

آنهایی که مرده اند و زنده شدند(6)

 

طوري احساس نشاط ميكردم كه گويي تازه به دنيا آمده ام     :

پدرم هميشه ميگفت تو فرزند خلفي هستي و يك مسلمان واقعي ، من كه از تو راضي ام و دعا ميكنم خدا

هم راضي باشد اما… اما خيلي دلم ميخواست همانطور كه نماز را سر وقت ميخواني و اهل روزه هم هستي

، قرائت قرآن را هم جزو كارهاي روزمره زندگي ات ميگذاشتي     !

آري ، اين درخواست هميشگي پدرم بود كه شايد تنها دليلي كه لياقت نداشتم اين ثواب بزرگ را به نام خود

بنويسم ، سن و سال نوجواني ام بود ، نوجوان پانزده شانزده ساله اي بودم كه مانند بقيه همسن و سال ها و

دوستان و همكلاسهايم ، اكثر اوقاتم را به ورزش و فوتبال و كشتي مي پرداختم ، يا با دوستانم دور هم جمع

ميشديم و به سينما و پارك ميرفتيم - كه البته تمام تفريحاتمان سالم بود - و به همين دليل بود به گفته پدرم ،

يك ركعت نمازم هم ترك نشده بود . اما اين سعادت را نداشتم كه با كلام خدا آن طور كه شايسته است آشنا

شوم . اين وضع ادامه داشت تا اينكه آن درد به سراغم آمد و  

***

هيجده ساله بودم و سال آخر دبيرستان را ميگذراندم كه به طوري نا محسوس و بي آنكه رشد بيماريم را

متوجه شوم ، آرام آرام دچار سردردهايي شدم كه روزهاي اول از آنجايي كه همزمان بود با ايام امتحانات نهايي

و صبح تا شب درس خواندنم ، اعضاي خانواده ام همچون خودم به اين نتيجه رسيده بودند كه سردردهايم نتيجه

درس خواندن زياد است ! اما وقتي چند ماه گذشت و فصل امتحانات تمام شد و آن سردرد لعنتي تمام نشد ،

آنگاه بود كه باور كردم با يك درد ريشه اي طرف هستم . پيگيري خانواده ام و مرجعات مكرر به دكترها ،

سرانجام نشان داد من در اوج جواني دچار ميگرن شده ام ، همان سردرد مزمن و بسيار آزار دهنده اي كه در

اكثر اوقات لاعلاج است و تا پايان عمر همراه بيمار خواهد بود . به اين ترتيب من نيز در روزهايي كه بايد پر نشاط

و شاداب مي بودم ، چاره اي نداشتم جز سروكله زدن دائمي با ميگرن . همچنين با خبر شدم شدت ميگرن

من ( مخصوصا تداوم زمان آن ) از خيلي ها بيشتر است ، تا جايي كه دست كم روزي چند ساعت از شدت درد

به خود ميپيچيدم و بعضي وقتها آنقدر سرم را به ديوار ميكوبيدم تا بيهوش شوم ، تا اينكه سرانجام در يكي از

همين اوقات ، آنچه نبايد رخ بدهد اتفاق افتاد .

آن روز طبق معمول پدرم سركار و خواهر و برادرانم مدرسه بودند . مادرم نيز - كه مانند پروانه دورم ميچرخيد -

پس از چند ساعت كه بالاي سرم نشست و دعا خواند و اشك ريخت ، براي چند دقيقه به آشپزخانه رفت تا

ناهار درست كند كه در همان چند دقيقه ، درد ميگرنم اوج گرفت و لحظه به لحظه بيشتر آزارم ميداد ، تا

موقعي كه از فرط ناراحتي و بي آنكه بفهمم چكار ميكنم ، طبق معمول چند بار سرم را به ديوار كوبيدم - و هر

بار محكم تر از قبل - كه ناگهان با آخرين ضربه سري كه به ديوار كوبيدم براي يك لحظه رعشه تمام بدنم را

گرفت و طوري كه انگار برق ولتاژ قوي به بدنم وصل كرده باشند ، درد عجيبي تمام بدنم را به لرزه در آورد و به

قلبم كه رسيد … ديگر چيزي نفهميدم !

روايت لحظات پس از مرگ:

براي چند لحظه احساس كردم آن سردرد لعنتي كه طي يك سال اخير امانم را بريده بود ، ديگر اثري از آثارش

نيست . طوري احساس نشاط ميكردم كه گويي تازه به دنيا آمده ام و از فرط رضايت دچار حسي بي مانند

شده بودم . دلم ميخواست توي خيابانها بدوم و فرياد بزنم و به همه مردم بگويم ، ديگر سرم درد نميكند و… در

همين احساس غرق بودم كه كم كم متوجه شدم اين نشاط و سبكبالي به فقط از بابت تمام شدن درد بلكه

ناشي از نوعي حالت خلسه است كه نميتوانم آنرا توصيف كنم . حس ميكردم كاملا سبك و بي وزن شده ام .

فضاي اطرافم نيز حالتي داشت كه قبلا مانند آنرا هرگز نديده بودم و… كه يك مرتبه و بي دليل يقين پيدا كردم

مرده ام ! و به محض اينكه مرگ را باور كردم ناگهان دلم به حال خودم سوخت و به گريه افتادم و همزمان دوباره

آن درد ميگرن به مغزم فشار آورد و بي اختيار نشستم و سرم را با دو دست گرفتم و چشمانم را بستم و

شروع به گريه كردم . در اين لحظه صداهايي را در اطرافم شنيدم . چشم كه باز كردم خود را در اتاقي نه چندان

بزرگ و به شكل دايره ديدم كه دور تا دور اتاق ، آدمهايي با سن و سال مختلف نشسته اند و همه آنها نيز مانند

من سرشان را گرفته و از فرط درد مي نالند و اشك ميريزند ! از نوع ناله آنها مطمئن شدم كه همگي يشان

مانند خودم از ناراحتي ميگرن - ولااقل سردرد - مي نالند . همين طور كه با چشم داشتم افرادي را كه دور

اتاق نشسته بودند نگاه ميكردم ، متوجه حفره اي در كنج آن شدم كه شباهتي به در داشت ، اما در نبود ! ابتدا

درون آن حفره فقط تاريكي بود ، اما نوري باريك و ضعيف به چشمم خورد كه كم كم آن نور قوي تر و بيشتر

وبيشتر شد تا اينكه ناگهان يك هاله نور كه شباهت كامل به هيكل يك انسان داشت ، از ميان حفره بيرون آمد

شدت نور اجازه نميداد چهره او را ببينم ، اما نه فقط وضعيت ظاهري هاله نور كه شباهت كامل به هيكل يك

انسان داشت ، بلكه بوي آسماني و عطر خوشي كه از آن به مشام مي رسيد به كمك يك احساس ناشناخته

به من ياد آوري كرد كه : آنكه پيش رويم ايستاده - و من كنار قامتش زانو زده بودم - كسي نيست جز يكي از

معصومين (ع) ( كه لابد لياقت نداشتم ايشان را بشناسم ) در همين فكر بودم كه او با صدايي آسمايي به من

گفت : اينها نيز مانند تو به سراغ همه داروها رفته اند ، جز داروي اصلي . سپس لحظه اي سكوت كرد و ادامه

داد : بخوان … اين آيه را بخوان … ! و بعد خودش آيه اي را با صوتي زيبا قرائت كرد و من نيز كلمه كلمه آنرا تكرار

كردم

روايت لحظات پس از مرگ:

اين طور كه مادرم بعدها گفت : وقتي بالاي سرمن ميرسد و ميبيند بيهوش شده ام ، بر سر زنان ابتدا به

اورژانس و بعد به پدرم تلفن ميزند و چند دقيقه بعد كه مرا به بيمارستان ميرسانند ، در همين اولين معاينه

پزشكان ميگويند : متاسفيم … دير شده … تمام كرده ! … در اين لحظه خانواده ام شروع به شيون و ضجه

ميكنند ، اما مسولان بيمارستان مرا راهي سردخانه ميكنند كه البته مادرم نيز افتان و خيزان به همراه برانكارد

من به طرف سردخانه مي آيد و… كه ناگهان مادرم فرياد ميزند :« پسرم را نبريد … داره قرآن ميخونه … اون

زنده است … » و بعد از مادرم آن دو نفري كه مرا حمل ميكردند متوجه قرآن خواندنم ميشوند و

***

پس از آن واقعه وضعيت زندگي ام و بيماري ام كاملا تغيير كرد . البته من هنوز هم دچار ميگرن هستم اما نه به

آن شدت . بلكه در ماه يكي دو ساعت به سراغم مي آيد . اين بار اما ، من اگر زنده هستم و اگر دردم كمتر

شده و مطمئنم به زودي شفا پيدا خواهم كرد ، علتش فقط آن است كه به سراغ داروي اصلي رفته ام ، حالا

قران جزئي از زندگي من شده است .

*** دستهایی که کمک میکنند مقدسترند از لبهایی که دعا میکنند ***

از یزیدبن معاویه فرزند نیکی به دنیا آمد

یزید که با امام حسین(ع) جنگید فرزندی داشت به نام معاویه،بعداز آنکه یزید به جهنم واصل شد،مردم با

فرزندش معاویه بیعت کردند و چهل روز از خلافت او گذشت روز جمعه به منبر رفت و بعد از حمد الهی و

درود بر حضرت رسالت پناه گفت:ای مردم بدانید که بدن من جز پوستی و استخوانی نیست و طاقت آتش

جهنمرا ندارد آگاه باشید که امر خلافت به من و خاندان ابوسفیان نسبت ندارد،و هر کس امام حق و واجب

الاطاعه می خواهد باید به نزد امام زین العابدین(ع)که دخترزاده پیامبر خدا است برود و با او بیعت کند که

او سزاوار خلافت است،این بگفت و از منبر پایین آمد و به منزل خود رفت و در را به روی مردم بست و دیگر

از خانه بیرون نیامد تا به عالم آخرت پیوست.

و در بعضی از کتب روایت شده است که منبر به جد و پدر خود لعن و نفرین کرد و چون مادرش از این جریان

مطلع شد به نزد او آمد و گفت:پسرم،کاش نطفه تو خون حیض می شد و به کهنه میریخت.(و به دنیا نمی

آمدی)و باعث ننگ دودمان خود نمیشدی،پسر گفت:ای کاش چنان که می گفتی می شدم و به ننگ فرزندی

یزید گرفتار نمی شدم.

                                منبع:آفات طلاب/شاکر برخوردار فرید

ماه رمضان هم تمام شد؛ یك ماه با روزه‌داری گذشت تا یاد بگیریم بهتر زندگی كنیم و انسان‌های خوب‌تری باشیم.

ماه رمضان هم تمام شد؛ یك ماه با روزه‌داری گذشت تا یاد بگیریم بهتر زندگی كنیم و انسان‌های خوب‌تری باشیم.

 

اما آیا واقعا پایان ماه مبارك رمضان، باید پایانی باشد برای خوبی كردن و بهتر بودن؟ حیف است وقتی یك ماه برای ایجاد عادات خوب و پسندیده‌ تلاش می‌كنیم، براحتی و پس از گذشت چند روز آنها را كنار بگذاریم و یادمان برود كه می‌شود طور دیگری زندگی كرد؛ البته نباید فراموش كنیم ماه رمضان فرصتی است برای تغییر؛ تغییری كه هم در بعد معنوی زندگی می‌توان آن را دید و حس كرد و هم در بعد جسمانی.

به همین دلیل متخصصان و كارشناسان تغذیه بارها هشدار داده‌اند و گفته‌اند كه به عادات مثبت غذایی كه طی این ماه به دست آورده‌اید، ادامه دهید و آنها را براحتی ترك نكنید؛ اگر توانسته‌اید یك ماه سیگار نكشید، یك ماه نوشابه و فست‌فودها را كنار گذاشته‌اید و یك ماه كمتر از غذاهای چرب و پركالری استفاده‌ كرده‌اید، مطمئن باشید از این پس هم می‌توانید.

زهرا فرهناك، كارشناس ارشد تغذیه ضمن تاكید بر این‌كه باید عادت‌های غذایی مثبتی را كه طی این ماه به دست آورده‌ایم، حفظ كرده و به همان روال ادامه دهیم به جام‌جم می‌گوید: با این‌كه خیلی‌ها از افزایش وزن پس از ماه رمضان شكایت می‌كنند، خوب است بدانید اگر روزه‌داری اصولی و با رعایت نكات صحیح تغذیه‌ای انجام شود، می‌تواند به كاهش وزن مختصر افراد چاق منجر شده و میزان چربی خون مبتلایان به چربی خون را نیز كاهش دهد.

كاهش وزن و كنترل قند و چربی‌های خون در محدوده مجاز، یكی از نتیجه‌های مثبت روزه‌داری است كه می‌تواند عاملی باشد برای كاهش احتمال ابتلا به بیماری‌های مختلف مانند چاقی، فشار خون، دیابت و مشكلات قلبی ـ عروقی.

این كارشناس تغذیه می‌افزاید: در صورتی كه روزه‌داری به شكل صحیح انجام شود، موجب سم‌زدایی از بدن شده، فرصت استراحتی در اختیار دستگاه گوارش قرار می‌دهد و باعث می‌شود برنامه غذایی افراد نظم پیدا كند؛ تمام این موارد موجب حفظ سلامت جسم روزه‌دارانی خواهد شد كه یك ماه با رعایت اصول و نكات تغذیه‌ای، روزه گرفته‌اند.

پرخوری ممنوع!

وقتی ماه مبارك رمضان تمام می‌شود، گروهی از افراد تصور می‌كنند می‌توانند هر چقدر دوست دارند غذا بخورند و دیگر هیچ محدودیتی وجود ندارد! اما همه می‌دانیم در پیش گرفتن چنین شیوه‌ای نه‌تنها عاقلانه نیست، بلكه می‌تواند به بروز بیماری‌ها و مشكلات متعددی نیز منجر شود.

فرهناك نیز در این زمینه چنین توصیه می‌كند: بخصوص در روزهای اول پس از پایان یافتن ماه رمضان بهتر است از مصرف غذاهای چرب و سنگین خودداری كنید و مراقب باشید دچار پرخوری نشوید. در واقع نباید فراموش كنیم بدن و بویژه دستگاه گوارش یك ماه در حال روزه‌داری و استراحت بوده و برای تغییر این عادت باید زمان لازم را در اختیارش قرار دهیم.

به گفته وی، در این روزها باید تعداد وعده‌های غذایی را افزایش داده، ولی حجم غذای دریافتی در هر وعده را كاهش دهید. البته چنین توصیه‌هایی برای روزهای گرم سال و هنگام سفر نیز مفید خواهد بود و با توجه به این‌كه در پایان ماه رمضان همچنان در فصل تابستان قرار داریم، خوب است بیشتر به این نكات دقت كنید.

این كارشناس تغذیه با اشاره به مشكلات گوارشی‌ و سوءهاضمه‌ای كه به دلیل پرخوری بعد از ماه رمضان ایجاد می‌شود، چنین توضیح می‌دهد: بهتر است سه وعده غذای اصلی و دو تا سه میان وعده در نظر بگیرید و در هریك از این وعده‌ها، حد اعتدال را رعایت كنید تا احتمال بروز مشكلات گوارشی ناشی از پرخوری به حداقل برسد.

هنوز هم تابستان است، مراقب باشید

هنگام روزه‌داری معمولا توجه بیشتری به مصرف آب و مایعات می‌شود و افراد برای كاهش حس تشنگی، بیشتر از روزهای معمول از نوشیدنی‌ها، میوه‌ها و سبزیجات استفاده می‌كنند.

فرهناك با اشاره به این‌كه پس از پایان ماه رمضان، همچنان در فصل تابستان قرار داریم و مصرف مایعات باید جزئی از برنامه غذایی باشد، می‌گوید: مصرف مقدار كافی مایعات و بویژه آب را نباید فقط مخصوص ماه رمضان بدانیم و با توجه به این‌كه همچنان در فصل تابستان قرار داریم و خطر كم‌آبی نیز وجود دارد، به هیچ وجه نباید مصرف مایعات را كنار بگذاریم؛ بنابراین توصیه می‌شود به مقدار كافی از آب و شربت‌های خانگی كم‌شیرین استفاده كنید و سبزیجات آبدار مختلف مانند كاهو، خیار، گوجه‌فرنگی و… را نیز در برنامه غذایی خود قرار دهید.

وی تاكید می‌كند: با توجه به این‌كه میوه‌ها‌ سرشار از مواد معدنی، ویتامین‌ها و فیبر است و منبع خوبی از آنتی‌اكسیدان‌ها هم به شمار می‌آید، انتخاب بسیار مناسبی برای میان‌وعده‌ها بوده و كودكان و بزرگسالان باید به مقدار كافی از آنها استفاده كنند.

لبنیات را فراموش نكنید

یادتان باشد همیشه باید از مواد لبنی مختلف مانند شیر، ماست، پنیر، دوغ و كشك استفاده و به كمك آنها نیاز بدن را تامین كنید. این روزها هم فرصت خوبی است كه این مواد را در برنامه غذایی خود قرار داده و آنها را هم به مقدار كافی مصرف كنید.

فرهناك با اشاره به این‌كه مواد لبنی حتما باید در طول روز به مقدار كافی مصرف شود، می‌گوید: لبنیات منبع خوب كلسیم بوده و به همین دلیل مصرف آن هم به كودكان كه در سنین رشد و استخوان‌سازی هستند و هم به افراد بزرگسال توصیه می‌شود. همچنین توصیه می‌شود لبنیات نیاز بدن به پروتئین و ویتامین‌های گروه B را نیز تامین می‌كند.

به گفته وی، بهتر است از مواد لبنی كم‌چرب استفاده كنید و همچنین یادتان باشد در كنار مصرف این مواد، برای تامین كلسیم می‌توانید از انواع كلم‌ها، بادام‌زمینی، كنجد و ماهی‌هایی كه با استخوان می‌توان آنها را مصرف كرد نیز كمك بگیرید.

كمتر فست‌فود بخورید

معمولا عادت مصرف فست‌فودها و غذاهای آماده در طول ماه رمضان كاهش می‌یابد و كمتر كسی است كه طی این ماه، دلش بخواهد از آنها استفاده كند. فرهناك ضمن مثبت دانستن چنین تغییری می‌گوید: پس از پایان این ماه هم خوب است مصرف فست‌فودها را به حداقل برسانید و از مصرف غذاهای كنسرو شده، شور یا چرب خودداری كنید.

به گفته وی، چون مواد نگه‌دارنده مختلفی به این نوع غذاها افزوده می‌شود، مصرف‌ بیش از حدشان برای همه افراد و بخصوص كودكان خطرناك است و همچنین به دلیل زیاد بودن نمك موجود در آنها، برای بزرگسالان و كسانی كه دچار بیماری‌های مختلف هستند، می‌تواند زمینه‌ساز بروز بیماری‌ها و مشكلات قلبی‌ ـ عروقی و فشار خون نیز بشود. همچنین نباید فراموش كنیم این غذاها معمولا بسیار چرب‌تر از غذاهای معمول بوده و از این نظر هم می‌تواند دردسرساز شود بنابراین با توجه به این‌كه فست‌فودها حاوی مقدار زیادی چربی، سدیم و مواد نگه‌دارنده است، مصرف آنها توصیه نمی‌شود و بویژه در روزهای اول پس از پایان ماه مبارك رمضان بهتر است خیلی سراغ آنها نرویم و با استفاده از غذاهای سالم از خانواده‌مان پذیرایی كنیم.

این كارشناس تغذیه می‌افزاید: انواع آش‌‌هایی كه در تركیبات آنها از سبزیجات و حبوبات استفاده شده، سوپ‌هایی بر پایه سبزیجات و جو، خورش‌های ایرانی كه كم‌چرب آماده شده است و همچنین خوراك‌هایی كه با مرغ یا گوشت و سبزیجات تهیه می‌شود نیز انتخاب‌های مناسبی برای این روزها به حساب می‌آید.

شما هم چاق شده‌اید؟

«یك ماه روزه گرفتم، ولی چاق‌تر از قبل شدم!» شاید شما هم این جمله یا مواردی مشابه این را شنیده یا افرادی را دیده باشید كه از چاقی پس از یك ماه روزه‌داری گله می‌كنند.

فرهناك با اشاره به این‌كه روزه‌داری همراه با رعایت اصول صحیح تغذیه‌ای موجب كاهش وزن افراد چاق می‌شود، می‌گوید: معمولا انتظار داریم وزن افرادی كه دچار مشكل اضافه‌وزن هستند، پس از یك ماه روزه‌داری كاهش یابد، ولی نباید فراموش كنید این مساله فقط در صورتی اتفاق می‌افتد كه اصول تغذیه‌ای صحیح رعایت شود. با این حال، متاسفانه خیلی از افراد پس از این ماه با مشكل افزایش وزن روبه‌رو می‌شوند كه توصیه می‌شود بموقع به فكر برطرف كردن این مساله باشند.

به گفته وی، كاهش فعالیت‌های جسمی و عدم تحرك در طول ماه رمضان مشكلی است كه می‌تواند موجب افزایش وزن شود و به همین دلیل خوب است كمی بیشتر به فكر این موضوع باشیم.

 

 

ای ماه رمضان! دوری تو برایم سخت است، ای مونس من ...

 

امام سجاد(ع) با بیان بیست تعبیر زیبا در وداع با ماه رمضان، سود و بهره مندی از ماه ضیافت الله را به گونه ای توصیف می کند که هیچ

 

تاجری در هیچ گوشه دنیا این سود را نبرده است و با اشک و آه وداع با ماه مبارک رمضان را بسیار گران و سخت می خواند و می

 

فرماید: ناراحت از رفتن تو و چشم انتظار آمدن دوباره ‏ات هستیم.
 
به گزارش مهر، حضرت امام سجاد (ع) در فرازهای ابتدایی دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه ماه مبارک رمضان را عید اولیاء الله می

 

داند و یکی از بهترین بخشش های خدای سبحان را ماه رمضان و روزه این ماه معرفی کرده و می فرماید: خدایا نعمت های فراوانی به ما

 

دادی یکی از برجسته ترین نعمتها ماه رمضان و یکی از بهترین فضیلت ها روزه این ماه است که نصیب ما کردی و هیچ زمانی به عظمت

 

زمان ماه رمضان نیست. گذشته از آن که شب قدر را در آن قراردادی، این ماه ظرف نزول قرآن شد که چنین فیضی در این ماه نازل شد. و

 

این نعمت را مخصوص مسلمانان نمودی و سایر ملل از نعمت روزه گرفتن محرومند، ما به امر تو روزش را روزه گرفتیم و شبش را به کمک

 

تو به قیام و عبادت مشغول بودیم .
 
حضرت زین العابیدن(ع) پس از جملاتی می فرماید: «واربحنا افضل ارباح العالمین » ما سودی که در این ماه بردیم هیچ تاجری در هیچ

 

گوشه دنیا نبرده است. «ثم قد فارقنا عند تمام وقته و انقطاع مدته و وفاء عدده »، این ماه بعد از آن که پایانش فرارسید، از ما مفارقت و

 

هجرت کرد و ما را تنها گذاشت «فنحن مودعوه وداع من عز فراقه علینا»، پس ما هم با ماه خدا وداع می کنیم وداع با دوست عزیزی که

 

مفارقتش برای ما توانفرساست، «و غمنا و اوحشنا انصرافه عنا» ما کسی را وداع می کنیم که رفتنش برای ما بسیار گران و سخت

 

است و ما را غمگین می کند و به وحشت و ترس می اندازد.
 
حضرت در ادامه به عنوان خداحافظی با ماه مبارک رمضان تعبیر “السلام علیک” را به کار می برند؛ در محاورات عربی و نیز در آداب

 

شرعیه هم این‏طور است که در هنگام ورود به شخص سلام می ‏کنند و هم هنگام خروج و وداع نیز سلام می‏ کنند.
 
ای ماه رمضان! دوری تو برایم سخت است، ای مونس من
 امام سجاد(ع) با بیانی زیبا و حسرت آمیز به وداع با ماه رمضان پرداخته و می فرماید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ

 

الْأَعْظَمَ»؛ خداحافظ ای ماه بزرگ خدا و عید بزرگ اولیای خدا! «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ

 

السَّاعَاتِ» خداحافظ ای بزرگ‏ترین همراه از میان زمان‏ها و اوقات؛ و بهترین ماه‏ها در ایّام و ساعات. «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ

 

الْآمَالُ وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ» خداحافظ ای ماهی که آرزوهایمان در تو نزدیک شد؛ خداحافظ ای ماهی که اعمال نیک در تو منتشر شد.
 
«السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ قَرِینٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً وَ أَفْجَعَ فِرَاقُهُ مَفْقُوداً» خداحافظ ای همراه من که ارزش تو بالا بود و اکنون که می‏ روی دلم را به

 

درد می‏ آوری. فراق تو برای من بسیار دردناک است. «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ أَلِیفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرَّ» خداحافظ ای مونس من، که وقتی آمدی

 

مرا خوشحال ‏کردی، «وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِیاً فَمَضَی» و اکنون که می‏ روی، مرا به وحشت می ‏اندازی، که بدون تو چه کنم.
 
خداحافظ ای ماه دوری از زشتی‏ها
 حضرت سجاد(ع) در فرازهایی از دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه می فرماید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ قَلَّتْ فِیهِ

 

الذُّنُوبُ» خداحافظ ای همراه من که تا بودی، دل من رقیق بود و از آن سر سختی هایش، بیرون آمده بود و وقتی که تو آمدی، گناهانم کم

 

شد. «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَى الشَّیْطَانِ وَ صَاحِبٍ سَهَّلَ سَبِیلَ الْإِحْسَانِ» خداحافظ ای یاوری که کمک کردی تا من بر شیطان

 

غلبه کنم و ای همراهی که راه‏های نیکی را بر من آسان کردی.
 
خداحافظ ای ماه آزادی از دوزخ
  امام زین العابدین(ع) در فرازی دیگر از این دعا بر رهایی از آتش جهنم در ماه رمضان اشاره کرده و می فرماید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا أَکْثَرَ

 

عُتَقَاءَ اللَّهِ فِیکَ وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَى حُرْمَتَهُ بِکَ» خداحافظ ای ماهی که تعداد آزادشدگان از آتش جهنم در تو زیاد شد.( اشاره به روایتی

 

است که خداوند در هر شب، به هنگام افطار هزار، هزار کس را از آتش جهنم نجات می ‏داد؛ در شب‏های جمعه هر یک ساعت، و در

 

شب آخر ماه رمضان به مقدار تمام کسانی که در کلّ این ماه از آتش نجات داده است را نجات می‏دهد.).  «السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَمْحَاکَ

 

لِلذُّنُوبِ وَ أَسْتَرَکَ لِأَنْوَاعِ الْعُیُوبِ» خداحافظ ای ماهی که گناهان را پاک کردی و محو نمودی و همه عیب‏ها را پوشاندی. « السَّلَامُ عَلَیْکَ

 

مَا کَانَ أَطْوَلَکَ عَلَى الْمُجْرِمِینَ وَ أَهْیَبَکَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ» خداحافظ ای ماه! چه‏قدر برای گناه‏کاران طولانی بودی و چه‏قدر برای مؤمنین

 

عظمت داشتی!
 
«السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ لَا تُنَافِسُهُ الْأَیَّامُ» خداحافظ اى ماهى که هیچ ماه دیگری از تو برتر نیست. «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ کُلِّ

 

أَمْرٍ سَلَامٌ» خداحافظ اى ماهى که تا تو بودى، امن و سلامت بود. «السَّلَامُ عَلَیْکَ غَیْرَ کَرِیهِ الْمُصَاحَبَةِ وَ لَا ذَمِیمِ الْمُلَابَسَةِ» خداحافظ اى

 

ماهی که نه در همنشینی با تو ناراحتی وجود داشت و نه بدی و ناپسندی در حضور تو بود. «السَّلَامُ عَلَیْکَ کَمَا وَفَدْتَ عَلَیْنَا بِالْبَرَکَاتِ وَ

 

غَسَلْتَ عَنَّا دَنَسَ الْخَطِیئَاتِ» ای ماه رمضان خداحافظ و به سلامت! همان‏گونه که تو بر ما با برکات فراوان و سلامتی فرود آمدی و ناپاکی

 

‏های گناه را از ما زدودی و ما را از خطاها شست و شو دادی!
 
ناراحت از رفتن تو و چشم انتظار آمدن دوباره ‏ات
  «السَّلَامُ عَلَیْکَ غَیْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً وَ لَا مَتْرُوکٍ صِیَامُهُ سَأَماً» خداحافظ که در این وقت وداع، نه از تو ناراحتیم و نه از روزه‏ داری‏ ات خسته

 

شده ‏ایم. «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ» خداحافظ از جانب من که خواستار تو بودم و پیش از آمدنت

 

خوشحال بودم که تو خواهی آمد و اکنون هم که می‏ خواهی بروی، اندوهگین شده‏ ام که از دوری‏ات چه کنم! «السَّلَامُ عَلَیْکَ کَمْ مِنْ

 

سُوءٍ صُرِفَ بِکَ عَنَّا، وَ کَمْ مِنْ خَیْرٍ أُفِیضَ بِکَ عَلَیْنَا» خداحافظ که چه بدی‏هایی را از ما دور کردی و چه خیراتی را با آمدنت نصیبمان کردی!
 
خداحافظ ای ماه مبارک! خداحافظ شب قدر!
  «السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى لَیْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» خداحافظ و درود بر تو و شب قدر که از هزار ماه برتر است. «السَّلَامُ

 

عَلَیْکَ مَا کَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَیْکَ وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا غَداً إِلَیْکَ.» خداحافظ که تا بودی، مشتاق آن بودیم که بیشتر بمانی و اکنون که می‏

 

روی، دل‏هایمان برای دیدار دوباره ‏ات پَر می ‏کشد. «السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى فَضْلِکَ الَّذِی حُرِمْنَاهُ، وَ عَلَى مَاضٍ مِنْ بَرَکَاتِکَ سُلِبْنَاهُ»

 

خداحافظ و درود بر تو و درود بر فضل و کرمت که از آن محروم گشتیم و برکات گذشته‏ ات را از کف دادیم. «اللَّهُمَّ إِنَّا أَهْلُ هَذَا الشَّهْرِ الَّذِی

 

شَرَّفْتَنَا بِهِ» خداوندا ما «اهلِ» این ماه بودیم و تو ما را به آن شرافت بخشیدی و با آن، بر سر ما منّت گذاشتی! …
 
جملات عجیبی که از امام زین‏ العابدین(ع) در این دعا نقل شده است، همه بر عظمت این ماه دلالت می‏ کند چنانکه امام صادق (ع)

 

فرمودند: «مَنْ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ إِلَى قَابِلٍ إِلَّا أَنْ یَشْهَدَ عَرَفَةَ» اگر کسی در ماه رمضان مورد غفران قرار نگیرد، بعید

 

است که بعد از این ماه مشمول لطف و رحمت خدا قرار گیرد…
 
خدایا! مصیبت هجران ماه رمضان را برای ما در روز عید فطر جبران فرما
  پس حضرت در ادامه دعا عرضه می دارد: خدایا تو آن توفیق را دادی که ما اهل این ماه باشیم در حالی که عده ای از فضیلت این ماه به

 

خاطر شقاوتشان محرومند، پروردگارا تو مولای مایی در آنچه ما را به شناخت آن برگزیده ای و ما را راهنمایی کردی که از آن پیروی کنیم و

 

در پرتو توفیق تو، به روزه و نماز آن با اعتراف به تقصیر نایل آمدیم و اندکی از وظایف بسیار را ادا کردیم.
 
پروردگارا در حالی تو را ستایش می کنیم که به بد رفتاری خود اقرار و به ضایع نمودن نعمت احکام تو و عمر خویش اعتراف داریم و برای

 

توست از ناحیه دلهای ما پیمان پشیمانی و از ناحیه زبان پوزش طلبی صادقانه، پس اجر مصیبت در اعتراف به تقصیر را به ما عنایت و

 

عوض خیری به ما لطف فرما. و پذیرش پوزش را برای ما مقرر فرما و ما را در تقصیر از ادای حق خود سرزنش مکن و عمر ما را تا ماه

 

مبارک آینده طولانی بفرما و هنگامی که ما را به سال آینده رساندی کمک کن تا آنچه در خور توست عبادت کرده و آنچه سزاوار توست

 

طاعت کنیم و توفیق انجام کار نیک را به طور مستمر به ما عطا فرما تا آنچه شایسته مقام توست در تمام ماه مبارک رمضان که در مدت

 

عمر ما پیش می آید جبران شود.
 
امام سجاد در فرازهای پایانی این دعا می فرماید: پروردگارا هجران ماه مبارک را که مصیبت ماست برای ما در روز عید فطر با برکت

 

جبران فرما و ثواب همه کسانی که تا روز قیامت در این ماه روزه، روزه می گیرند یا عبادت می کنند برای ما نیز مقرر فرما.

 

 

وداع با ماه مبارک رمضان

 

   ای انسان! تو اگر از مقام ماه رمضان نزد خدا واندازه فضل ونعمتی که برای تو داشته است آگاهی داشته باشی،متناسب با نیکی

 

هایی که نسبت به تو انجام داده ورفتار کریمانه ای که با تو داشته با آن رفتار خواهی کرد و برای اینکه مقام این ماه برای توروشن

 

شودمی توانی آن رامانند میهمان بزرگواری که بر تو وارد شده بدانی،واکنون که ساعات پایانی آن را می گذرانی مانند کسی که با

 

عزیزترین عزیزانش وداع می کندبا او وداع خواهی کرد!وتو نمی دانی آیا دیگر بار او راملاقات خواهی کرد یانه…

 

آری وداع بارمضان وداع با برترین ماه خداست،وداع با لطیف‌ترین روزهای زندگی است.نمی دانیم چرا اما وداع با رمضان ما رایاد آخرین

 

وداع مولایمان حسین (ع) با بانوی نمونه کربلازینب (س)می اندازد،نمی دانیم چرانمی دانیم چرا اما سختی وداع بارمضان ما را

 

یادعلمدار وسقای کربلا می اندازدکه طاقت وداع با کودکان حریم حرم حسین(ع)رانداشت…آخر برای ما هر بهانه ای یاد کربلا را زنده می

 

کند….

خدایا در ساعات پایانی این ماه مارا مشمول رحمت بی پایانت قرار ده واین وداع را آخرین وداع (باماه مبارک رمضان) عمرمان قرار مده!

 

بحق محمد(ص) و آل محمد(ص)

 

 

عيد فطر يکي از دو عيد بزرگ در سنت اسلامي

 

عيد فطر يكى از دو عيد بزرگ در سنت اسلامى است كه درباره آن احاديث و روايات بيشمار وارد شده است. مسلمانان روزه دار كه ماه

رمضان را به روزه دارى به پا داشته و از خوردن و آشاميدن و بسيارى از كارهاى مباح ديگر امتناع ورزيده اند، اكنون پس از گذشت ماه

رمضان در نخستين روز ماه شوال اجر و پاداش خود را از خداوند مى‏طلبند، اجر و پاداشى كه خود خداوند به آنان وعده داده است.

اميرالمؤمنين على(عليه السلام) در يكى از اعياد فطر خطبه‏اى خوانده ‏اند و در آن مؤمنان را بشارت و مبطلان را بيم داده‏ اند.

خطب اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام يوم الفطر فقال: ايها الناس! ان يومكم هذا يوم يثاب فيه المحسنون و يخسر فيه المبطلون و هو

اشبه بيوم قيامكم، فاذكروا بخروجكم من منازلكم الى مصلاكم خروجكم من الاجداث الى ربكم و اذكروا بوقوفكم فى مصلاكم و وقوفكم بين يدى

ربكم، و اذكروا برجوعكم الى منازلكم، رجوعكم الى منازلكم فى الجنه.

عباد الله! ان ادنى ما للصائمين و الصائمات ان يناديهم ملك فى آخر يوم من شهر رمضان، ابشروا عباد الله فقد غفر لكم ما سلف من ذنوبكم فانظروا

كيف تكونون فيما تستانفون (1)

اى مردم! اين روز شما روزى است كه نيكوكاران در آن پاداش مى‏گيرند و زيانكاران و تبهكاران در آن مايوس و نا اميد مى‏گردند و اين شباهتى

زياد به روز قيامتتان دارد، پس با خارج شدن از منازل و رهسپار جايگاه نماز عيد شدن به ياد آوريد خروجتان از قبرها و رفتنتان را به سوى

پروردگار، و با ايستادن در جايگاه نماز به ياد آوريد ايستادن در برابر پروردگارتان را و با بازگشت‏به سوى منازل خود، متذكر شويد

بازگشتتان را به سوى منازلتان در بهشت‏برين، اى بندگان خدا، كمترين چيزى كه به زنان و مردان روزه‏دار داده مى‏شود اين است كه فرشته‏اى

در آخرين روز ماه رمضان به آنان ندا مى‏دهد و مى‏گويد:

«هان!بشارتتان باد، اى بندگان خدا كه گناهان گذشته‏تان آمرزيده شد، پس به فكر آينده خويش باشيد كه چگونه بقيه ايام را بگذرانيد

عارف وارسته ملكى تبريزى درباره عيد فطر آورده است: «عيد فطر روزى است كه خداوند آن را از ميان ديگر روزها بر گزيده است و ويژه

هديه بخشيدن و جايزه دادن به بندگان خويش ساخته و آنان را اجازه داده است تا در اين روز نزد حضرت او گرد آيند و بر خوان كرم او بنشينند

و ادب بندگى بجاى آرند، چشم اميد به درگاه او دوزند و از خطاهاى خويش پوزش خواهند، نيازهاى خويش به نزد او آرند و آرزوهاى خويش از

او خواهند ونيز آنان را وعده و مژده داده است كه هر نيازى به او آرند، بر آوره و بيش از آنچه چشم دارند به آنان ببخشند و از مهربانى و

بنده‏نوازى، بخشايش و كارسازى در حق آنان روا دارد كه گمان نيز نمى‏برند.» (2)

روز اول ماه شوال را بدين سبب عيد فطر خوانده‏اند كه در اين روز، امر امساك و صوم از خوردن و آشاميدن برداشته شده و رخصت داده شد

كه مؤمنان در روز افطار كنند و روزه خود را بشكنند فطر و فطر و فطور به معناى خوردن و آشاميدن، ابتداى خوردن و آشاميدن است و نيز

گفته شده است كه به معناى آغاز خوردن و آشاميدن است پس از مدتى از نخوردن و نياشاميدن. ابتداى خوردن و آشاميدن را افطار مى‏نامند و از

اين رو است كه پس از اتمام روز و هنگامى كه مغرب شرعى در روزهاى ماه رمضان، شروع مى‏شود انسان افطار مى‏كند يعنى اجازه خوردن

پس از امساك از خوردن به او داده مى‏شود.

عيد فطر داراى اعمال و عباداتى است كه در روايات معصومين(علیهم السلام) به آنها پرداخته شده و ادعيه خاصى نيز آمده است.

از سخنان معصومين(علیه السلام) چنين مستفاد مى‏شود كه روز عيد فطر، روز گرفتن مزد است. و لذا در اين روز مستحب است كه انسان

بسيار دعا كند و به ياد خدا باشد و روز خود را به بطالت و تنبلى نگذراند و خير دنيا و آخرت را بطلبد. و در قنوت نماز عيد مى‏خوانيم:

«… اسئلك بحق هذا اليوم الذى جعلته للمسلمين عيدا و لمحمد صلى الله عليه و آله ذخرا و شرفا و كرامة و مزيدا ان تصلى على محمد و آل محمد و

ان تدخلنى فى كل خير ادخلت فيه محمدا و آل محمد و ان تخرجنى من كل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد، صلواتك عليه و عليهم اللهم انى

اسالك خير ما سئلك عبادك الصالحون و اعوذ بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون‏»

بارالها! به حق اين روزى كه آن را براى مسلمانان عيد و براى محمد(صلی الله علیه و اله) ذخيره و شرافت و كرامت و فضيلت قرار دادى از تو

مى‏خواهم كه بر محمد و آل محمد درود بفرستى و مرا در هر خيرى وارد كنى كه محمد و آل محمد را در آن وارد كردى و از هر سوء و بدى

خارج سازى كه محمد و آل محمد را خارج ساختى، درود و صلوات تو بر او و آنها، خداوندا، از تو مى‏طلبم آنچه بندگان شايسته‏ات از تو

خواستند و به تو پناه مى‏برم از آنچه بندگان خالصت‏به تو پناه بردند.

در صحيفه سجاديه نيز دعايى از امام سجاد(علیه السلام) به مناسبت وداع ماه مبارك رمضان و استقبال عيد سعيد فطر وارد شده است: «اللهم

صل على محمد و آله و اجبر مصيبتنا بشهرنا و بارك لنا فى يوم عيدنا و فطرنا و اجعله من خير يوم مر علينا، اجلبه لعفو و امحاه لذنب و اغفرلنا

ما خفى من ذنوبنا و ما علن … اللهم انا نتوب اليك فى يوم فطرنا الذى جعلته للمؤمنين عيدا و سرورا و لاهل ملتك مجمعا و محتشدا، من كل ذنب

اذنبناه او سوء اسلفناه او خاطر شرا اضمرناه توبة من لا ينطوى على رجوع الى

پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مصيبت ما را در اين ماه جبران كن و روز فطر را بر ما عيدى مبارك و خجسته بگردان و آن را

از بهترين روزهايى قرار ده كه بر ما گذشته است كه در اين روز بيشتر ما را مورد عفو قرار دهى و گناهانمان را بشوئى و خداوندا بر ما

ببخشايى آنچه در پنهان و آشكارا گناه گردانيم … خداوندا! در اين روز عيد فطرمان كه براى مؤمنان روز عيد و خوشحالى و براى مسلمانان

روز اجتماع و گردهمائى قرار دادى از هر گناهى كه مرتكب شده‏ايم و هر كار بدى كه كرده‏ايم و هر نيت ناشايسته‏اى كه در ضميرمان نقش

بسته است‏به سوى تو باز مى‏گرديم و توبه مى‏كنيم، توبه‏اى كه در آن بازگشت‏به گناه هرگز نباشد و بازگشتى كه در آن هرگز روى آوردن به

معصيت نباشد. بارالها! اين عيد را بر تمام مؤمنان مبارك گردان و در اين روز، ما را توفيق بازگشت‏به سويت و توبه از گناهان عطا فرما.» (3)

مفهوم عيد در فرهنگ اسلامی:

واژه عيد در اصل از فعل عاد (عود) يعود اشتقاق يافته است. معانى مختلفى براى آن ذكر كرده‏اند، از جمله: «خوى گرفته‏»، «هر چه باز آيد از

اندوه و بيمارى و غم و انديشه و مانند آن‏»، «روز فراهم آمدن قوم‏»، «هر روز كه در آن، انجمن يا تذكار فضيلت مند يا حادثه بزرگى باشد»،

گويند از آن رو به اين نام خوانده شده است كه هر سال شادى نوينى باز آرد. (4)

ابن منظور در لسان العرب گفته است كه برخى بر آن هستند كه اصل واژه عيد از «عادة‏» است، زيرا آنان (قوم)، بر جمع آمدن در آن روز،

عادت كرده‏اند. (5)

چنانكه گفته شده است: القلب يعتاده من حبها عيد.

و نيز يزيد بن حكم ثقفى در ستايش سليمان بن عبد الملك گفته است:

امسى باسماء هذا القلب معمودا اذا اقول صحا يعتاده عيدا (6)

به گفته ازهرى: عيد در نزد عرب، زمانى است كه در آن شادى‏ها و يا اندوه‏ها، باز مى‏گردد و تكرار مى‏شود. ابن اعرابى آن را منحصر به

شادى‏ها دانسته است. (7)

واژه عيد تنها يك بار در قرآن به كار رفته است:

اللهم انزل علينا مائدة من السماء تكنون لنا عيدا لاولنا و آخرنا و آية منك (سورة مائده / آيه 114) در تفسير نمونه ذيل اين آيه گفته شده است:

«عيد در لغت از ماده عود به معنى بازگشت است، و لذا به روزهايى كه مشكلات از قوم و جمعيتى بر طرف مى‏شود و بازگشت‏به پيروزيها و

راحتى‏هاى نخستين مى‏كند عيد گفته مى‏شود، و در اعياد اسلامى به مناسب اينكه در پرتو اطاعت‏يك ماه مبارك رمضان و يا انجام فريضه بزرگ

حج، صفا و پاكى فطرى نخستين به روح و جان باز مى‏گردد، و آلودگى‏ها كه بر خلاف فطرت است، از ميان مى‏رود، عيد گفته شده است و از

آنجا كه روز نزول مائده روز بازگشت‏به پيروزى و پاكى و ايمان به خدا بوده است‏حضرت مسيح (علیه السلام) آن را عيد ناميده، و همانطور كه

در روايات وارد شده نزول مائده در روز يكشنبه بود و شايد يكى از علل احترام روز يكشنبه در نظر مسيحيان نيز همين بوده است، و اگر در

روايتى كه از على(ع) نقل شده مى‏خوانيم «و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد» هر روز كه در آن معصيت‏خدا نشود روز عيد است‏» نيز

اشاره به همين موضوع است، زيرا روز ترك گناه، روز پيروزى و پاكى و بازگشت‏به فطرت نخستين است.» (8)

در روايات معصومين(علیهم السلام) نيز بارها به اين موضوع اشاره شده است، همچنانكه گذشت امير المومنين على(ع) هر روزى كه در آن

معصيت و گناه نشود، روز عيد خوانده است.

از سويد بن غفله نقل شده است كه گفت: در روز عيد بر امير المؤمنين على(ع) وارد شدم و ديدم كه نزد او نان گندم و خطيفه (9) و ملبنة (10)

است. پس به آن حضرت عرض كردم روز عيد و خطيفه؟!.

پس از آن حضرت فرمود: انما هذا عيد من غفرله، اين عيد كسى است كه آمرزيده شده است. (11)

و نيز در يكى از اعياد، آن حضرت فرمود: «انما هو عيد لمن قبل الله صيامه، و شكر قيامه، و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد»، «امروز

تنها عيد كسى است كه خداوند روزه‏اش را پذيرفته، عبادتش را سپاس گزارده است، هر روزى كه خداوند مورد نافرمانى قرار نگيرد، عيد

راستين است.» در روايات اسلامى براى اعياد به ويژه اعياد مذهبى از جمله عيد فطر، آداب و رسوم خاصى توصيه شده در حديثى از معصوم

(علیهم السلام) آمده است.

«زينوا اعيادكم بالتكبير» عيدهاى خودتان را با تكبير زينت‏بخشيد.

«زينوا العيدين بالتهليل و التكبير و التحميد و التقديس‏» عيد فطر و قربان را با گفتن ذكر لا اله الا الله، الله اكبر، الحمد لله و سبحان الله، زينت‏بخشيد.